«عباس معروف» میگه: 1
به یاد داشته باش که روزها و لحظهها هیچگاه باز نمیگردند. به زمان بیندیش. و شبیخون ظالمانهی زمان: زمستانی طولانی و سخت در پیش خواهیم داشت زمستانی که از یاد نخواهد رفت دیگر چه میتوانم بگویم جز اینکه لباسهای زمستانیات را فراموش مکن
از سمفونی مردگان
ارسال شده توسط : Sorna | تاریخ ارسال: 1398/01/14 ادامه«جرج آر. آر. مارتین» میگه: 13
«اورسن اسکات کارد» میگه: 1
اِندر گفت: «باشه، بختتو امتحان کن. تو هرچی بلدی خودم یادت دادم ولی تموم چیزایی که بلدمو یادت ندادم.» - همیشه میدونستم یه چیزهایی رو ازم قایم میکنی، اِندر. درنگی پدید آمد. خرس اِندر روی نمایشگر به دردسر افتاده بود. از درختی بالا رفت. - نه، آلای، همچین کاری نکردم. هرگز چیزی رو قایم نکردم. آلای گفت: «میدونم. من هم همینطور.» _ السلام، آلای. - افسوس که ممکن نیست. - چی ممکن نیست؟ - صلح و آرامش. معنای السلام همینه. صلح و آرامش از آن تو باد.
از بازی اندر
ارسال شده توسط : فسیل | تاریخ ارسال: 1398/06/04 ادامه«خلیل جبران» میگه: 3
«جرج آر. آر. مارتین» میگه: 5
«ویکتور هوگو» میگه: 6
«تومی ادی امی» میگه: 10
«هاینریش بل» میگه: 4
یک زن قادر است خیلی چیزها را با دستهایش بیان کند یا اینکه با آنها تظاهر به انجام کاری کند، در حالیکه وقتی به دستهای یک مرد فکر میکنم، همچون کندهٔ درخت بیحرکت و خشک به نظرم میرسند. دستهای مردان فقط به درد دست دادن، کتک زدن، طبیعتاً تیراندازی و چکاندن ماشهٔ تفنگ و امضاء میخورند… اما میتوان به دستان زنان در مقایسه با دستهای مردان به گونهای دیگر نگاه کرد؛ چه موقعی که کره روی نان میمالند و چه موقعی که موها را از پیشانی کنار میزنند.
ارسال شده توسط : Fateme | تاریخ ارسال: 1398/06/23 ادامه