عذابی عظیم‌تر از این نیست که قصه‌ای ناگفته را درون خودت حمل کنی.

از من می‌دانم چرا پرندگان اسیر در قفس آواز می‌خوانند

میدونی،بعضی از مردم با یه سوراخ خالی وسط سینشون به دنیا اومدن، که هرگز-حتی با تمام غذاهای خوب و طلوع آفتاب- از بین نمی‌ره، بعضی از روز ها با حس عبور باد از درون بدنمون بیدار می‌شیم و فقط باید تحملش کنیم. درست مثل اون پسر.

از The Language of Thorns: Midnight Tales and Dangerous Magic

اگه از کتاب خوندن خوشت نمیاد، به این دلیله که کتاب مناسب رو پیدا نکردی.

گاهی وقت ها ادم از لحظات خوب زندگی بی خبر است تا اینکه... همه چیز بد می شود،وقتی به گذشته نگاه می کند،می بیند چقدر خوشبخت بوده است ! و چقدر بیخیال...!

از نبرد با شیاطین

کتاب‌ها، ساکت‌ترین و ماندگارترین دوستان هستند؛ دست یافتنی‌ترین و خردمندترین مشاوران و صبورترین معلمان.

من بخاطر چیزی که دنیا در مورد من می‌اندیشد زندگی نمی‌کنم. بلکه بخاطر چیزی که خودم در مورد خودم می‌اندیشم زندگی می‌کنم.

گاهی کتابی می‌خوانی که با تعصب انجیلی عجیبی لبریزت می‌کند، و قانع می‌شوی که دنیای در هم شکسته هرگز درست نمی‌شود. مگر تا زمانی که تمام انسان‌های زنده این کتاب را بخوانند.

از خطای ستارگان بخت ما

با دو دسته نمی‌شود بحث کرد یکی با سواد، یکی بی‌سواد.

از سمفونی مردگان

هیچ دوستی به وفاداری یک کتاب نیست.

وقتی میتوانستم صحبت کنم ، گفتند: گوش کن ... وقتی میتوانستم بازی کنم ، مرا کار کردن اموختند ... وقتی کاری پیدا کردم ازدواج کردم ... وقتی ازدواج کردم بچه ها آمدند ... وقتی آنها را درک کردم ، من را ترک کردند ... وقتی یاد گرفتم چگونه زندگی کنم ، زندگی تمام شد

سخت است همزیستی با کسانی که دغدغه‌هایت را نمی‌فهمند اما عزیزان تواند

اگر کتابی هست که می‌خواهی بخوانی اما هنوز نوشته نشده است، پس خودت باید آن را بنویسی.