«جیمز نوربری» میگه: 2
اژدهای کوچک گفت: «امروز ساکتی» پاندای بزرگ لبخندی زد و گفت: «فکر نکنم صدام از صدای بارون قشنگتر باشه.»
از پاندای بزرگ و اژدهای کوچک
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/03 ادامه«کلی بارن هیل» میگه: 2
زخمهای او دخترهای احمق را دور میکند. او به آدمی استثنایی نیاز داشت تا دوستش داشته باشد.
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه«حمیدرضا صدر» میگه: 2
زیبایی از عشق میآید و عشق از توجه. توجه به چیزهای ساده و فروتنانهای مثل گرفتن انگشتان یخزدهی کسی که دوستش داری.
از از قیطریه تا اورنج کانتی
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/09 ادامه«فیودور داستایفسکی» میگه: 2
مانند دیگران نباش! حتی اگر تو تنها فردی هستی که مانند دیگران نیست.
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه«مارکوس زوساک» میگه: 2
«سیمین دانشور» میگه: 4
کاش دنیا دست زنها بود. زنها که زائیدهاند یعنی خلق کردهاند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچوقت عملا خالق نبودهاند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/14 ادامه«میلان کوندرا» میگه: 1
هیچ چیز مثل حسادت نمیتواند فکر انسان را یکجا تصرف کند.
از والس خداحافظی
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه«چارلز بوکفسکی» میگه: 2
بهترین چیزِ اتاق، تختخوابم بود. دوست داشتم ساعتها در تختم بمانم، حتی در طول روز، با لحافی که تا چانه بالا کشیدهام. تختخواب جای خوبی بود، نه اتفاقی میافتاد، نه کسی آنجا بود، و نه هیچچیز دیگر.
از ساندویچ ژامبون
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه«جی.کی. رولینگ» میگه: 5
«زمان چیز مرموزیه. قدرتمنده و وقتی دستکاری بشه، خطرناکه.» (آلبوس دامبلدور، فیلم زندانی آزکابان)
از هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر #3)
ارسال شده توسط : Sabrina | تاریخ ارسال: 1401/03/01 ادامه«ژان پل سارتر» میگه: 2
ساعت سه. ساعت سه برای هر کاری که آدم میخواهد بکند همیشه یا خیلی دیر است یا خیلی زود. لحظهای غریب در بعدازظهر…
از تهوع
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/07 ادامه«سیمین دانشور» میگه: 1
آن دوره که مردم به شرابا طهورا دسترسی پیدا میکردند و میخوردند و حافظ میشدند، گذشت. حالا باید شرابا باروت قورت بدهند. آن وقتها که مردم لب جوی آب مینشستند و گذر عمر را میدیدند و دلی دلی میکردند و از تمام نعمتهای دنیا، یک گلعذار بسشان بود، گذشت. راستی، اسم نعرههایی که آدم از ته دل برمیآورد چه بود؟ کلمهای بود که به اینجور فریاد میخورد... باید لغتی باشد که معنای سوراخ کردن بدهد. یعنی آدم اگر نتواند در برابر سیل و صاعقه و سیلیِ زندگی آنجور فریاد را بزند، دلش سوراخ میشود.
از سووشون
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه«سیمین دانشور» میگه: 2
مک ماهون رو به زَری ادامه داد: خوب که فکرش را میکنم میبینم همۀ ما در تمام عمرمان بچههایی هستیم که به اسباببازیهایمان دل خوش کردهایم. وای به روزی که دلخوشیهایمان را از ما میگیرند، یا نمیگذارند به دلخوشیهایمان برسیم. بچههایمان، مادرهایمان، فلسفههایمان... مذهبمان...
از سووشون
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/13 ادامه