«چارلز دیکنز» میگه: 4
«جرج آر آر مارتین» میگه: 11
«چاک پالانیک» میگه: 4
«پائولو کوئلیو» میگه: 1
صوفی با مریدش در یکی از صحراهای آفریقا سفر میکردند. شب که شد، خیمهای برافراشتند و دراز کشیدند تا استراحت کنند. مرید گفت: «چه سکوتی!» مراد گفت:« هرگز نگو چه سکوتی! همیشه بگو: نمی توانم به صدای طبیعت گوش بدهم.»
از قصه هایی برای پدران ، فرزندان ، نوه ها
ارسال شده توسط : sailent | تاریخ ارسال: 1400/01/02 ادامه«ج.ج.مارتین» میگه: 4
«مارگارت اتوود» میگه: 2
دستم را گرفت و فشار داد.« همه چیز درست می شود .» بعد دستم را رها کرد و به آرامی آن را نوازش داد . این کار قدری مرا آرام کرد، اما دوباره آماده گریستن بودم. مهربانی گاهی چنین تاثیری دارد. پرسیدم :« چطور؟ چطور امکان دارد حال من خوب شود؟» او آهی کشید و گفت:« نمی دانم، گاهی اما آن روز خواهد رسید. من ایمان دارم. ایمان داشتن گاهی کار سختی است.»
از وصایا
ارسال شده توسط : sailent | تاریخ ارسال: 1399/12/29 ادامه