Header Background day #19

«رولو می» می‌گه: 1

ما ممکن است به درختی در فصل پاییز نگاه کنیم که برگ‌های رنگارنگ و درخشانش چنان زیبا باشند که احساس اشک ریختن به ما دست دهد؛ یا ممکن است قطعه موسیقی دلربایی را بشنویم که ما را سرشار از اندوه کند. در این حال ممکن است فکری به درون ضمیر هشیار ما راه یابد که ای کاش اصلا آن درخت را نمی‌دیدیم یا آن قطعه موسیقی را نمی‌شنیدیم.

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/10 ادامه

«حمیدرضا صدر» می‌گه: 2

زیبایی از عشق می‌آید و عشق از توجه. توجه به چیزهای ساده و فروتنانه‌ای مثل گرفتن انگشتان یخ‌زده‌ی کسی که دوستش داری.

از از قیطریه تا اورنج کانتی

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/09 ادامه

«ادگار آلن پو» می‌گه: 2

⊱ نه در عمیق‌ترین خواب‌ها، نه در حال هذیان، نه در حال بیهوشی، نه در مرگ، نه حتی در درون گور، باز همه‌چیز از میان نمی‌رود، زیرا اگر جز این بود، ابدیت برای انسان وجود نداشت.

از افسانه های راز و خیال

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/08 ادامه

«جین وبستر» می‌گه: 2

بابالنگ‌دراز عزیز، خدارا شکر من هیچکس را نداشتم که از او خدایی به ارث ببرم، من آزادم که خدای خود را آن‌طور که دلم می‌خواهد مجسم و انتخاب کنم؛ خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقاً خیلی هم شوخ است.

از بابا لنگ‌دراز

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/08 ادامه

«ژان پل سارتر» می‌گه: 2

ساعت سه. ساعت سه برای هر کاری که آدم می‌خواهد بکند همیشه یا خیلی دیر است یا خیلی زود. لحظه‌ای غریب در بعدازظهر…

از تهوع

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/07 ادامه

«سیمین دانشور» می‌گه: 1

آن دوره که مردم به شرابا طهورا دسترسی پیدا می‌کردند و می‌خوردند و حافظ می‌شدند، گذشت. حالا باید شرابا باروت قورت بدهند. آن وقت‌ها که مردم لب جوی آب می‌نشستند و گذر عمر را می‌دیدند و دلی دلی می‌کردند و از تمام نعمت‌های دنیا، یک گلعذار بسشان بود، گذشت. راستی، اسم نعره‌هایی که آدم از ته دل برمی‌آورد چه بود؟ کلمه‌ای بود که به این‌جور فریاد می‌خورد... باید لغتی باشد که معنای سوراخ کردن بدهد. یعنی آدم اگر نتواند در برابر سیل و صاعقه و سیلیِ زندگی آن‌جور فریاد را بزند، دلش سوراخ می‌شود.

از سووشون

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه

«چارلز بوکفسکی» می‌گه: 2

بهترین چیزِ اتاق، تختخوابم بود. دوست داشتم ساعت‌ها در تختم بمانم، حتی در طول روز، با لحافی که تا چانه بالا کشیده‌ام. تختخواب جای خوبی بود، نه اتفاقی می‌افتاد، نه کسی آنجا بود، و نه هیچ‌چیز دیگر.

از ساندویچ ژامبون

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه

«روپی کائور» می‌گه: 1

تو شاید عشق اولم نبودی ولی عشقی بودی که بقیۀ عشق‌ها رو از بین بردی.

از شیر و عسل

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه

«جی.کی. رولینگ» می‌گه: 3

شاید بهترین افراد برای به دست گرفتن قدرت، آن‌هایی هستند که هیچ‌وقت دنبالش نبوده‌اند.

از هری پاتر و مقدسات مرگ (هری پاتر #7)

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه

«میلان کوندرا» می‌گه: 1

هیچ چیز مثل حسادت نمی‌تواند فکر انسان را یک‌جا تصرف کند.

از والس خداحافظی

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه

«کلی بارن هیل» می‌گه: 2

زخم‌های او دخترهای احمق را دور می‌کند. او به آدمی استثنایی نیاز داشت تا دوستش داشته باشد.

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه

مانند دیگران نباش! حتی اگر تو تنها فردی هستی که مانند دیگران نیست.

از برادران کارامازوف

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه