Header Background day #18

«آلبر کامو» می‌گه: 5

⊱ طبیعی‌ترین تصور انسان، اندیشه‌ای که به‌ سادگی به مخیله‌اش خطور می‌کند و گویی از اعماق فطرتش سرچشمه می‌گیرد، تصور بی‌گناهی خویش است .

از سقوط

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/16 ادامه

«سیمین دانشور» می‌گه: 4

کاش دنیا دست زن‌ها بود. زنها که زائیده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچوقت عملا خالق نبوده‌اند، آنقدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/14 ادامه

«سیمین دانشور» می‌گه: 2

مک ماهون رو به زَری ادامه داد: خوب که فکرش را می‌کنم می‌بینم همۀ ما در تمام عمرمان بچه‌هایی هستیم که به اسباب‌بازی‌هایمان دل خوش کرده‌ایم. وای به روزی که دلخوشی‌هایمان را از ما می‌گیرند، یا نمی‌گذارند به دلخوشی‌هایمان برسیم. بچه‌هایمان، مادرهایمان، فلسفه‌هایمان... مذهبمان...

از سووشون

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/13 ادامه

«سیمین دانشور» می‌گه: 2

گریه نکن خواهرم. در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شَهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می آمدی سحر را ندیدی!

از سووشون

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/12 ادامه

«گونتر گراس» می‌گه: 3

من فکر می‌کنم آنچه موجب رنجش آدم‌ها از یکدیگر می‌شود، این است که: غالبا ما آدم‌ها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویه‌ی دید ما نگاه کند!

از طبل حلبی

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/11 ادامه

«رولو می» می‌گه: 1

ما ممکن است به درختی در فصل پاییز نگاه کنیم که برگ‌های رنگارنگ و درخشانش چنان زیبا باشند که احساس اشک ریختن به ما دست دهد؛ یا ممکن است قطعه موسیقی دلربایی را بشنویم که ما را سرشار از اندوه کند. در این حال ممکن است فکری به درون ضمیر هشیار ما راه یابد که ای کاش اصلا آن درخت را نمی‌دیدیم یا آن قطعه موسیقی را نمی‌شنیدیم.

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/10 ادامه

«حمیدرضا صدر» می‌گه: 2

زیبایی از عشق می‌آید و عشق از توجه. توجه به چیزهای ساده و فروتنانه‌ای مثل گرفتن انگشتان یخ‌زده‌ی کسی که دوستش داری.

از از قیطریه تا اورنج کانتی

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/09 ادامه

«ادگار آلن پو» می‌گه: 2

⊱ نه در عمیق‌ترین خواب‌ها، نه در حال هذیان، نه در حال بیهوشی، نه در مرگ، نه حتی در درون گور، باز همه‌چیز از میان نمی‌رود، زیرا اگر جز این بود، ابدیت برای انسان وجود نداشت.

از افسانه های راز و خیال

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/08 ادامه

«جین وبستر» می‌گه: 2

بابالنگ‌دراز عزیز، خدارا شکر من هیچکس را نداشتم که از او خدایی به ارث ببرم، من آزادم که خدای خود را آن‌طور که دلم می‌خواهد مجسم و انتخاب کنم؛ خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقاً خیلی هم شوخ است.

از بابا لنگ‌دراز

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/08 ادامه

«ژان پل سارتر» می‌گه: 2

ساعت سه. ساعت سه برای هر کاری که آدم می‌خواهد بکند همیشه یا خیلی دیر است یا خیلی زود. لحظه‌ای غریب در بعدازظهر…

از تهوع

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/07 ادامه

«سیمین دانشور» می‌گه: 1

آن دوره که مردم به شرابا طهورا دسترسی پیدا می‌کردند و می‌خوردند و حافظ می‌شدند، گذشت. حالا باید شرابا باروت قورت بدهند. آن وقت‌ها که مردم لب جوی آب می‌نشستند و گذر عمر را می‌دیدند و دلی دلی می‌کردند و از تمام نعمت‌های دنیا، یک گلعذار بسشان بود، گذشت. راستی، اسم نعره‌هایی که آدم از ته دل برمی‌آورد چه بود؟ کلمه‌ای بود که به این‌جور فریاد می‌خورد... باید لغتی باشد که معنای سوراخ کردن بدهد. یعنی آدم اگر نتواند در برابر سیل و صاعقه و سیلیِ زندگی آن‌جور فریاد را بزند، دلش سوراخ می‌شود.

از سووشون

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه

«چارلز بوکفسکی» می‌گه: 2

بهترین چیزِ اتاق، تختخوابم بود. دوست داشتم ساعت‌ها در تختم بمانم، حتی در طول روز، با لحافی که تا چانه بالا کشیده‌ام. تختخواب جای خوبی بود، نه اتفاقی می‌افتاد، نه کسی آنجا بود، و نه هیچ‌چیز دیگر.

از ساندویچ ژامبون

ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1401/04/05 ادامه