Header Background day #29

«عباس معروف» می‌گه: 6

وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش‌تر تنهاست. چون نمی‌تواند به هیچ‌کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد؛ و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می‌کند. تنهایی تو کامل می‌شود.

از سمفونی مردگان

ارسال شده توسط : Sorna | تاریخ ارسال: 1398/01/14 ادامه

«عباس معروف» می‌گه: 1

به یاد داشته باش که روزها و لحظه‌ها هیچ‌گاه باز نمی‌گردند. به زمان بیندیش. و شبیخون ظالمانه‌ی زمان: زمستانی طولانی و سخت در پیش خواهیم داشت زمستانی که از یاد نخواهد رفت دیگر چه می‌توانم بگویم جز اینکه لباس‌های زمستانی‌ات را فراموش مکن

از سمفونی مردگان

ارسال شده توسط : Sorna | تاریخ ارسال: 1398/01/14 ادامه

«عباس معروف» می‌گه: 8

با دو دسته نمی‌شود بحث کرد یکی با سواد، یکی بی‌سواد.

از سمفونی مردگان

ارسال شده توسط : Sorna | تاریخ ارسال: 1398/01/14 ادامه

«عباس معروف» می‌گه: 2

اخوی! دیگر باید بار و بنه را بست. خرابی از حد گذشته.

از سمفونی مردگان

ارسال شده توسط : Sorna | تاریخ ارسال: 1398/01/14 ادامه

«عباس معروف» می‌گه: 5

تنهایی را فقط در شلوغی می‌توان حس کرد.

از سمفونی مردگان

ارسال شده توسط : Sorna | تاریخ ارسال: 1398/01/14 ادامه

«لی باردوگو» می‌گه: 8

میدونی،بعضی از مردم با یه سوراخ خالی وسط سینشون به دنیا اومدن، که هرگز-حتی با تمام غذاهای خوب و طلوع آفتاب- از بین نمی‌ره، بعضی از روز ها با حس عبور باد از درون بدنمون بیدار می‌شیم و فقط باید تحملش کنیم. درست مثل اون پسر.

از The Language of Thorns: Midnight Tales and Dangerous Magic

ارسال شده توسط : madhatter | تاریخ ارسال: 1398/01/14 ادامه

«دیوید گمل» می‌گه: 8

اگر آرزوها اقیانوس بودن، همه ما ماهی بودیم.

از پادشاه آنسوی دروازه ص۴۱۲

ارسال شده توسط : فسیل | تاریخ ارسال: 1398/01/14 ادامه

_ فکر می‌کردم فرمانده‌ها حق دارن هر دستوری بدن. _ می‌تونن دستور بدن روز هم تاریک بشه، ولی نمی‌شه. گوش کن اِندر، فرمانده‌ها همون قدر اقتدار دارن که تو بهشون اجازه بدی.

از بازی اندر

ارسال شده توسط : فسیل | تاریخ ارسال: 1398/01/14 ادامه

«برندن سندرسن» می‌گه: 21

کالادین زیر لب گفت: «پدرم همیشه می‌گفت دو دسته آدم توی دنیا وجود دارن. اونایی که جون آدما رو می‌گیرن... و اونایی که جون آدما رو نجات میدن. قبلا فکر می‌کردم پدرم در اشتباه بود. فکر می‌کردم دسته‌ی سومی وجود داره: "کسانی که جون یک عده رو می‌گیرن تا جون یک عده‌ی دیگه رو نجات بدن". من احمق بودم. دسته‌ی سومی وجود داره... خیلی هم بزرگه... اما اونی نیست که من فکر می‌کردم.» سیل ابروهایش را بالا انداخته بود: «کدوم دسته؟» – دسته‌ای که قراره کشته بشن یا نجات پیدا کنن... قربانی‌ها. همون چیزی که من الآن هستم.

از راه شاهان، مجموعه استورم لایت

ارسال شده توسط : فسیل | تاریخ ارسال: 1398/01/08 ادامه

«پاتریک راثفوس» می‌گه: 9

کنار‌ی رودخانه فقیر و دامنه تپه‌ها غنی بود. کناره‌ی رودخانه پر از دزد و دامنه‌ی تپه‌ها پر از بانک‌دار... ببخشید، سارق بود.

از نام باد

ارسال شده توسط : فسیل | تاریخ ارسال: 1398/01/08 ادامه

«ریک یانسی» می‌گه: 4

معمولاً خیلی بعدتر، از جانشین‌های بی گناه انتقام می‌گیریم و گناه همان افرادی را تکرار می‌کنیم که در حق‌مان جفا کرده‌اند و به این صورت درد بی پایانی را که از آن رنج می‌کشیدیم، به دست‌های آنان می‌سپاریم.

از هیولاشناس، کتاب اول

ارسال شده توسط : فسیل | تاریخ ارسال: 1398/01/08 ادامه

«پیرس براون» می‌گه: 9

جشنی داریم که در آن صورتک‌های شیاطین را به چهره می‌زنیم تا ارواح خبیثه را از مردگان خود در دره دور سازیم. صورتک‌هایی که از طلای مصنوعی میدرخشند. پ.ن: طلا در این کتاب نماد ثروت و قدرت هست

از جلد اول قیام سرخ

ارسال شده توسط : فسیل | تاریخ ارسال: 1398/01/08 ادامه