«سارا جی. ماس» میگه: 2
من پری نبودم، اما جزئی از آن زمین بودم و زمین جزئی از من بود و من راضی بودم باقی عمرم را روی آن برقصم
از قلمرو خار و رز
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1402/06/24 ادامهبا چشمانی به سیاهی شب نگاهم میکند، چشمانش همزمان هم زیبا و ترسناکند. میگوید: «یه لحظه با خودم گفتم نکنه تو به سمتم تیراندازی کردی.» برایش شکلکی در میآورم. «چی باعث شد فکر کنی این کار رو نکردم؟» نیشخندی میزند. «برای اینکه تیرش به هدف نخورد.»
از شاه پلید
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1402/06/23 ادامه«سارا جی. ماس» میگه: 3
جادو. اصلا همه چیز جادو بود و این قلبم را میشکست.
از قلمرو خار و رز
ارسال شده توسط : شاهزاده ی تاریکی | تاریخ ارسال: 1402/06/22 ادامه«جو ابرکرومبی» میگه: 3
بالاترین اولویت هر کس در وفاداری، وفاداری به خودشه
از واپسین نبرد پادشاهان ( نخستین قانون، جلد سه)
ارسال شده توسط : ستاره سهیل | تاریخ ارسال: 1402/05/09 ادامهبیشتر زندانها زاییدهی ذهن خود ما هستن...انسان خودش آزادی خودشو میسازه...
از کار آموز آدمکشی، جلد یکم
ارسال شده توسط : ستاره سهیل | تاریخ ارسال: 1402/05/09 ادامه«رابرت جوردن» میگه: 3
مرگ سبکتر از یک پر است و وظیفه سنگینتر از یک کوه...
از شکار بزرگ
ارسال شده توسط : ستاره سهیل | تاریخ ارسال: 1402/04/25 ادامه«جی.آر.آر تالکین» میگه: 4
کسی که نتواند از چیز باارزش در مواقع لزوم دست بردارد در غل و زنجیر است.
از جلد ۲ ارباب حلقهها: دو برج
ارسال شده توسط : ستاره سهیل | تاریخ ارسال: 1402/04/15 ادامه«رابرت جوردن» میگه: 4
هر احمقی میداند که مردان و زنان بعضی اوقات متفاوت فکر می کنند. ولی بزرگترین تفاوتشان این است: مردان فراموش میکنند، ولی نمیبخشند؛ زنان میبخشند، ولی فراموش نمیکنند.
از تجلی اژدها
ارسال شده توسط : ستاره سهیل | تاریخ ارسال: 1402/04/05 ادامه«یک فرمانروا باید مردم خودش را بشناسه، چون یک انسان تنها بر آن چه که میشناسد حکومت می کند...»
از کار آموز آدمکشی، جلد یکم
ارسال شده توسط : ستاره سهیل | تاریخ ارسال: 1402/02/27 ادامه«جو ابرکرومبی» میگه: 2
عشق مثل یه بالش نرم میمونه که میشه روش راحت بود، ولی فقط نفرته که میتونه ازت آدم بهتری بسازه!
از طعم سرد انتقام (نخستین انتقام، جلد چهارم)
ارسال شده توسط : ستاره سهیل | تاریخ ارسال: 1402/02/27 ادامه