سلام دوستان
من توي ژانر رمنس زياد سر رشته ندارم
اميدوارم خوشتون بياد
و حتما نظرات و انتقاداتتون را در مورد اين داستان كوتاه بيان كنيد تا انشا الله در داستان هاي بعدي حتما رعايت كنم
---------------------------
جان در حال پياده روي در يكي از خيابان هاي لندن بود. از آنجايي كه هوا ابري بود با خود چتري آورده بود و منتظر باران در پياده رو قدم ميزد. كم كم باران نم نمي شروع به باريدن گرفت. جان به كافه اي نه چندان شلوغ كه با چوب هاي كهنه تزئين شده و حال و هوايي رمانتيك به فضا داده بود وارد شد. به طرف ميز كنار پنجره رفت و بر روي صندلي چوبي كنار ميز لم داد. شيشه كمي بخار گرفته بود و ديدن بيرون را براي جان كمي مشكل مي ساخت. انگار كه او منتظر كسي بود.
خانمي سياه پوست با پيش بندي سفيد بر بالاي ميز او آمد و منتظر سفارشش شد و جان طبق معمول يك فنجان قهوه ي فرانسوي با يك كيك فنجوني سفارش داد. كمي بعد پيشخدمت با سفارشات بر بالاي ميز او حاضر شد و سيني حامل سفارشات را بر روي ميز نهاد. جان قهوه را نوشيد و كمي از كيك با چاقو بريد و در دهانش گذاشت. او حدود يك ساعت منتظر نشست اما خبري از آن شخص نشد. به بيرون كافه رفت و منتظر ايستاد اما باز آن شخص نيامد.
جني با خوش حالي در حالي كه چتري را بر بالاي سرش گرفته بود از خيابان گذشت و جان را ديد كه دم در كافي شاپ ايستاده و منتظرش هست. كمي بر سرعتش افزود ولي ناگهان ديد كه جان به سوي خيابان راه افتاد. در همين حين جني فرياد زد: «جان، وايسا.»
جان بر گشت و جني را ديد كه در نزديكي هاي كافه ايستاده. خوشحال شد و برگشت اما در يك لحظه ماشيني با سرعت كه ترمز بريده بود به سمت او آمد و جان برخورد كرد .
جني با سرعت به سمت جان دويد و بر بالاي سر او آمد. جان را در آغوش گرفت و بوسه اي بر بالاي پيشاني غرق در خون جان زد و شروع به گريه كرد. جان كه حال بد جني را ديد با وجود همه ي دردش لبخندي به چهره اش نشاند و گفت: «ميدونستم به موقع ميرسي.»
شايد اگر آن روز جان كمي با آرامش بيشتري قهوه اش را مينوشيد اين اتفاق نميافتاد. شايد اگر آن روز خانم پيشخدمت قهوه را ميگذاشت تا خوب در قهوه جوش بجوشد اين اتفاق نمي افتاد. شايد اگر آن روز آن راننده تاكسي كمي عجله ميكرد و جني را سريعتر به ايستگاه بعد ميرساند اين اتفاق نمي افتاد. شايد اگر جني زودتر آماده ميشد و به موقع به ايستگاه ميرسيد اين اتفاق نمي افتاد. شايد اگر آن روز تعمير كار بيشتر دقت ميكرد ترمز ماشين بهتر كار ميكرد و اين اتفاق نمي افتاد. شايد اگر آن روز راننده ي ماشين كمي با آرامش را نندگي ميكرد اين اتفاق نمي افتاد. شايد اگر...........
همين كه نوشتن را شروع كردي عاليه .
ياد نوشته هاي اوليه خودم افتادم ، البته از اين هم بدتر بود گرچه نوشته هام الان هم تعريفي نداره
چون جز نوشته هاي اولته نقدش نمي كنم ولي اشكال و ايراد زياد داشت.