Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

مسابقه «پرواز خیال» | ماه دوم - پایان

47 ارسال‌
17 کاربران
206 Reactions
17.5 K نمایش‌
حمید
(@_hamid_rz)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 50
شروع کننده موضوع  
تالارگفتمان 1

سلام دوستان مسابقه‌ی هفتگی عکس-متن بوک‌پیج با نام «پرواز خیال» امروز دوباره شروع می‌شه. این تاپیک حاوی اطلاعات نحوه‌ی برگذاری و شرایط مسابقه است و اولین دور از ماه دوم این مسابقه به امید خدا از همین امروز استارت می‌خوره. برای این مسابقه جایزه و قوانینی در نظر گرفته شده که در ادامه بهشون می‌پردازیم.

قوانین و شرایط مسابقه:

1- مسابقه پنجشنبه و جمعه‌ی هر هفته برگذار می‌شه.
2- در این مسابقات، شما باید یک متن راجع به تصویری که هر هفته در این تاپیک گذاشته می‌شه بنویسید.
الف) سبک متن و یا نظم و نثر بودن بنا به سلیقه‌ی خود نویسنده است.
ب) متنی که فرستاده می‌شه محدودیت مقدار داره که 500 کلمه است.

تبصره: اگر متن 20 یا 30 کلمه هم بیش‌تر باشه پذیرفته‌است، اما 550 کلمه پذیرفته نیست و در صورتی که اصلاح نشه از اون دور مسابقه حذف می‌شه.
3- مدت زمان تعیین شده، برای نوشتن این متن، دو روز است (شروع از روز پنج‌شنبه تا ساعت 24 روز جمعه).نکته: مدت زمان تعیین شده تحت هیچ شرایطی تغییر نخواهد کرد.
4- روزهای شنبه نظرسنجی برای انتخاب متن برگزیده توسط رای کاربران گذاشته می‌شود و روزهای یکشنبه (ساعت 17) نتیجه نهایی مشخص می‌شود.الف) در مدت رأی‌گیری تاپیک قفل می‌شه و کسی از دوستان - نویسنده یا خواننده - حق تغییر در متن و نظردهی درباره متون شرکت‌کنندگان رو نداره.
ب) از روز یک‌شنبه که برنده اعلام می‌شه تا روز پنج‌شنبه که دور جدید مسابقه شروع می‌شه، خوانندگان و نویسندگان می‌تونن راجع به متون شرکت‌داده‌شده نظر بدن (نقد، نظر یا...).

5-

حتما زیر متنی که ارسال می‌کنید تعداد کلمات رو هم ذکر کنید.


6- آخرین و اصلی‌ترین قانون مسابقه: به هیچ نژاد و شخصیتی توهین نکنید و از انجام این کار بپرهیزید.

مدت زمان برگذاری ماه دوم مسابقه «پرواز خیال» یک ماه - برابر با چهار دور - خواهد بود.
(در صورت استقبال حداکثر تا یک ماه تمدید خواهد شد)

جوایزی هم در نظر گرفته شده که به نفر اول ارائه خواهد شد. اولین تصویر روز پنچشنبه در همین تاپیک قرار می‌گیره و مطابق با آنچه گفته شد، تنها دو روز برای نوشتن مهلت خواهید داشت. و در آخر اینکه از همه‌ی دوستان مشتاق دعوت می‌شود در این مسابقه شرکت کنند. دو روز برای نوشتن یک متن کوتاه زمان کافی‌ای هست. ترسی نداشته باشین و با کمال اعتماد به نفس شرکت کنید.
با آرزوی موفقیت و سربلندی

جدول سازماندهی

لینک پست شروع + عکس دور برندگان + لینک متن برنده
دور اول پست شماره 2 Sepehrs1
دور دوم پست شماره 5 meysamsh91 و Sepehrs1
دور سوم پست شماره 31 helen prasproو ساحره
دور چهارم پست شماره 42 meysamsh91

دور چهارم

تالارگفتمان 2

لطفاً به قوانین و شرایط توجه کنید. متن‌های خود را در همین تاپیک ارسال کنید.

پی‌ نوشت: احتمال تغییر قوانین تا آخرین روز ادامه دارد.


   
sorosh, paradise, sajjad.zahiri2 and 19 people reacted
نقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

با یک تأخیر نیم‌روزه اعلام می‌شه که meysamsh91 با پنج رأی برنده این دور از مسابقه «پرواز خیال» هستن.
تبریک می‌گیم.
100 امتیاز به حسابتون واریز شد.

ماه دوم از مسابقه پرواز خیال با 4 دور موفق به پایان رسید.
تا ماه بعدی خدانگهدار.

(تاپیک فعلا باز می‌مونه تا اگر دوستان خواستن درباره متون شرکت‌کنندگان نظری بدن همینجا قرار بدن)


   
Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
Atish pare
(@daniyal)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 391
 

helen praspro;39433:
استاد،هشدار داد:«من هرگز حامله بودن را تجربه نکردم،اما فکر کنم اینهم شبیه همان باشد.نه ماه،تحمل میکنی و درد میکشی.قدرتت هرازچندگاهی از درون لگد می زند،اما تو احساس قدرت می کنی.نطفه ی قدرتت که کامل شد،درشبی مثل امشب درد آغاز میشود.اینکه چقدر طول میکشد به خودت بستگی دارد.ممکن است سه روزی درد بکشی و درپایان،نوزادی افکانه بدنیا آید‌.یاآنکه پس از ساعتی فارغ شوی،با کودکی تپل و سرحال.همانموقع است که میبینی کودکت از چه جنس و نوعی بوجود آمده.میبینی کودکت دختری سفید و پاک است،یا پسری به سیاهی قلب جادوگر اولیاموی.»
بله.یکسال برای بدنیا آوردن این نوزاد تمرین میکردم و آماده می شدم.سختی که بسیار کشیدم. هرازچندگاهی شورش می کرد و خرابیهایی به بار می آورد.اما من هر شب بیش از شب قبل اورا دوست می داشتم.اما هرگز هیچ روزی دوستش نداشتم.زیرا روزها به خوابی عمیق فرو می رفتم،آنچنان که استادهم توانایی بیدار کردنم را نداشت.استاد می گفت نشانه اینست که قدرتت از روشنایی فراری است و سیاه بدنیا خواهد آمد.
همراه استاد،با قدمهای استوار و ترسی مخفی شده در درونم به نزدیکی درخت نیایش رفتم.درون تنه‌اش خالی بود،استاد داخلش را برای مردمی مثل من،که در انتظار تولد قدرتشان بودند خالی کرده بود.الهه تنهایی،مرگ و تولد اینگونه خوشنود می شد که هنگام تولد،درون تنه درخت نیایش،تنها حبس شوم.
البته،استاد برای خوشنودی الهه آسمان نیز،داخل درخت پنجره ای ساخته بود به رنگها و نقوش مقدس که نور ماه را با قدرت درخشانش منعکس می کرد.و اولین لبی که صورت کودک مرا می بوسید،یاخورشید بود،یا ستاره،یا ماه.
درون درخت نشستم.آنقدر کوچک بودم که جایم راحت باشد.برای خوشنودی خدای خون،استادانگشتم را برید و گذاشت بر تنه درخت نیایش بچکد.برای خوشنودی خدای محبوس،باطنابی کلفت دست و پایم را بست.
استاد،بامجبت تعظیمی کرد.درب چوبی زندان مرا بست و مرا در تنهایی وحشتناک تنها گذاشت.هچکس مرا برای این انتظار دلشوره‌آور آماده نکرده بود.قلبم درست مثل مادری منتظر فرزندش می تپید.همه سنن اجرا شده بود.قدرتم باید به درستی متولد میشد.نور ماه کامل انگار پرنورتر شده بود.
درد کوچکی احساس کردم.کمتراز آن بود که استاد مرا برایش آماده کرده بود.درد بیشتر شد. باز هم کم بود. تا آنکه ناگهان شدت گرفت.و من نفس عمیقی کشیدم.بیشتر شد.جیغ کشیدم.درد وجودم را می خورد و زندگی تلاش می کرد وجودش را از وجودم آزادی بخشد.بدنم در آتش و یخ می سوخت.جیغ کشیدم،ولی صدایش خفه شد.می خواستم دست و پا بزنم،ولی نتوانستم.
درد آنقدر شدید بود که حتی نام خدایان را به یاد نیاوردم تا صدایشان بزنم.به خودم،استاد و قدرتم ناسزا گفتم.اما درد مجالم را بریده بود.
استاد بعدها گفت12شبانه‌روز طول کشیده.اما برای من مثل سالها گذشت.
ناگهان،آتش گرفتم.نه اینکه احساس آتش داشته باشم.واقعا مشتعل شدم.می سوختم،سوختنی لذت بخش.گیسویم گرگرفت،اما نسوخت. طناب ها و دهانبندم نیز نابود شدند.میدانم که صورتم از دود لباسهای نیم سوخته ام سیاه شده بود.اماتنها چیزی که می دیدم، نطفه،یا شعله‌ای درخشان و زمردین بود. کودک من. نطفه‌ی من.
با انگشتم آنرا به سوی خود کشیدم و درآغوش گرفتمش.قدرتم زیر انگشتانم بازی بازی می کرد.
زیر لب زمزمه کردم:«کودک نازنین من.تو نه پسری و نه دختر.ماه بر تو بوسه زده.واز خون نوشیدی.جهان منتظر تولد تو بوده.»آدمکهای خدایان،روی پنجره منقش انگار،میخندیدند.

دقیق 500 تا

سلام دوست عزیز
داستانت منو تحت تاثیر قرار داد .. جالب و با جمله بندی های عالی ..اما ..میدونم که محدودیت هایی وجود داشت ولی دلم میخواست بیشتر در باره اون نوزاد اتشین و سرخ و اینکه چطوری ازش استفاده میکنه و اصلا چه کار بردی داشتم .. و اینکه اصلا از کجا اومده بود بدونم .. خیلی جالب بود بهت تبریک می گم ...:53:


   
Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 4 / 4
اشتراک: