![گمشده 1 گمشده 1](https://bookpioneers.ir/wp-content/uploads/2018/11/THE-LOST.jpg)
بازم یه داستان دیگه یه پارازیت دیگه :
اصلا توضیح نمیخواد همه با قلم کوثر عزیز اشنا هستیم . با صدای گرم گوینده هامون و دوستای نازنینمون …..
تشکر که لازمه ی این همه تلاشه .
اما اگه خوشتون اومد چهار تا کلیک کنید و احساسات خودتون رو شریک بشید.
جزئیات پست
- تاریخ انتشار پست: 1397/06/21
- دسته بندی: رادیو
- دیدگاه ها: 0
- نویسنده پست: BookPioneer
- بازدیدها: 1.1K
- برچسبها: آرشیو زندگی پیشتاز
- لینک کوتاه: https://bkpr.ir/7169
دیدگاه ها
مطالب مشابه
هفت سیننما – سین سوم: سفرنامهی شیخ آر آر شایخین
خب اینم از سین سوممون…سمنو! تو عید اکثرا میرن مسافرت و گاها میبینیم در راستای لذت بردن از سفر، تعطیلات نوروزی رو به کام طبیعت بیچاره کوفت میکنن. با خاطرات رهنمای شیخ بزرگ با شما همراه هستیم:)
فصل دوم، شمارۀ ۲: رژیم!
سخن سردبیر (M.Mahdi) در تایم ناهار بر سر میز مجله چه میگذرد؟ شکارچی وحشت (ghoghnous13) این بار چه موجودی در دام شکارچی مجله میافتد؟ کولی پیشتاز (Banoo.Shamash) آموزش چندی روش لاغری به سبک کولی پیشتاز! روانیدونی (ayda) روانشناس مجله، خبر از پیدایش سه گونهی جدید رژیمبگیران میدهد! اشتباهی (kianick) وقتی دنیا برایتان به آخر رسید، […]
اجتماع مجمعی از هیچ
اجتماع مجمعی از هیچ ( یلدا کده ) امشب شب یلداست امشب از اون شباس که جمعیم ما دورهم خط میکشیم دور غم قاچ قاچ هندونه انار دونه دونه زیر کرسی همممون یه جا توی خونه لا لا لا درادا دادا پوچ گرای اعظم : سعید شهابی هیچنده : امیر حسین رضوان صفت و دیگر […]
رادیو صفر
باز سلام میکنم بر این شب های دور بر این روز های بلند و اسمان پر غرور همان آفتابی که دیگر عطش روزها را نکشید با میروم باز نور سلام بر تو ای دوست خوشحال من لبخند بزن باز لبخند بزن سلام برتو ای روز های تشنگی روزهایی پر از دلبستگی روزهایی که ماه نور […]
من هنوز هم مادر هستم
بخش پارازیت از تیم فنی تقدیم میکند : یک کار فوق العاده از بهترین هایی که میتوانید بشناسید . پروژه ای که خواهید شنید مجموعه زحمات و تلاش های شبانه روزی دوستان انجمن هست . به قلم نویسنده عالی انجمن و البته گویندگان برتر تیم فنی … این یک نمونه از کار تاتر رادیویی می […]
یک روز
#داستان_صوتی : یک روز به قلم: سیده کوثر غفاری( @skghkhm ) باتشکر از فاطمه.خ ( @Fateme ) عزیز برای گویندگی عالی قسمتی از داستان: از روی شیطنت دمپایی پدر را پوشیده بود، برای همین یک قدم درمیان از پایش بیرون میآمد. سر کوچه که رسید چهار جفت چشم کنجکاو به او زل زده بودند…