پاسخهای تالار ایجاد شد
پاسخ: اشعار مورد علاقه من صادقانه روز تولدم بغض میکنموقتی تو اینچنین کوکدکانه شاد و سرخشیوقتی پر از عطر زندگی و شوق رویشیاز هرچه کادو تبریک و کیک متنفرم |
در تالار بحث عمومی |
9 سال قبل |
پاسخ: نوشتن با کلمه های درخواستی عرق سرد روی پیشانی اش جا خوش کرده بود.نفس نفس میزد .اره این دیگه اخر راهه .دیگه نمیکشم.لباسش به تنش چسبیده بود و قفسه ی سینه اش برایش خساست میورزید.کتاب را کمی بالاتر اورد.فقط یکم دیگه خواهش میکنم.برگ... |
در تالار تمرینات نویسندگی |
9 سال قبل |
پاسخ: نوشتن با کلمه های درخواستی باید تا پای جان ایستاد .ایستادو پاهارا برای ایستادن تشویق کرد .باید اینده را روشن دید و از ان امیدها گرفت.نباید زندگی را وداع گفت.باید با انان که میخواهند زمان را از تو بگیرند جنگید.حتی اگر فیلم 2012 ... |
در تالار تمرینات نویسندگی |
9 سال قبل |
پاسخ: معرفی کتابخانه کتابخونه ثامن الئمه ابادانخوب کتاب هاش همه قدیمی هستن و برای تحقیق در باره مباحث تاریخی خوزستان و جاهای دیدنی و تاریخی منابع خوبین.جای دنجی هست و خیلی خوب میتونی اونجا مطالعه کنی خیلی هم جالبه که ات... |
در تالار بایگانی |
9 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا مادر ای رخت صپیدمادر ای شعله ی نازمادر ای محرم رازمادر ای دردو پناه عشق های بچگیمادر ای ثانیه های اسایش خستگیروی تو ابریشمی از جنس یاس و هنر استمن توانم که دهم جانی برایت مادمکه تو بودی یاد ها و نفس پ... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
9 سال قبل |
پاسخ: شب خیلی جالب و ساده بودمرسی:53: |
در تالار تمرینات نویسندگی |
9 سال قبل |
پاسخ: تمرین داستان نویسی/ یک واژه انتخاب کنید اباب اب اب ان مایه ی حیات بخش و زندگی ساز.ان چیزی که هرچیز مایه وری از اوست و انچیزیست که جهان را می رویاند و از ان تجلی تراوش میدهد.چیزی که شور است گاهی و نیا فتنی خیلی وقت ها.چیزی که تجلی میدهد روح ... |
در تالار تمرینات نویسندگی |
9 سال قبل |
پاسخ: ارائه ی ایده های داستان گروهی Harir-Silk;22106:بد نیست ایده دیگه ای هم بدم، گرچه از نظرم ایده سینا فوق العادست و رودست نداره.جهان طوفان زده ای رو تصورکنید. یه داستان بعد از آخرالزمانی. جهان دستخوش طوفان های عظیمی شده که باعث شده ا... |
در تالار داستان گروهی |
9 سال قبل |
پاسخ: بازنویسی داستانها به سبک خودت (دیو و دلبر) موضوع رابین هوووودداروغه :و حاااالاا صحنه ی سرنوشت ساز بلاخره رابین هود دستگیر شده و تا یک دقیقه دیگه قراره کشته بشه .....جلاد :بزنم؟؟؟داروغه:عالیجناب چیکار کنیم؟عالیجناب شیر»در حال مک زدن شصت}:بکشیدش... |
در تالار تمرینات نویسندگی |
9 سال قبل |
پاسخ: محفل شعرا ارام و خسته می رومشاد و خجسته می رومبا کوله باری از سکوت ،من دگر بیگانه امبا عشق و مهرو بوسه ها،همچو یک افسانه امبا نغمه ها تن را تیمم میکنمبا ناله ها میخندم و هو میکنمشبها که از زاری من اکنده بودمیبو... |
در تالار داستان های درحال نگارش |
9 سال قبل |
پاسخ: نوشتن با کلمه های درخواستی راهب اعظم همونطوری که داشت با لباس زر دوزش به مردم فخر می فروخت و با دمپایی های نرمش تو سالن محاکمه جیر جیر راه مینداخت گفت:و حالا چرا میخواستی پادشاه را بکشی؟ _به دلیل اینکه ما نان میخواهیم ما عدالت... |
در تالار تمرینات نویسندگی |
9 سال قبل |
پاسخ: بارش رحمت.... عیییییییییییییید همگی مبااارک |
در تالار بحث عمومی |
9 سال قبل |
پاسخ: هفت کتیبه من هنوز نخونده عاشقش شدمدستت درد نکنه. |
در تالار داستان های درحال نگارش |
9 سال قبل |
پاسخ: بیگانه خوب داستان قشنگییییی بود .خوشمان امد.اما بعضی جاها اشکال فعلی داشتی:درحال قدم زدن بود که احساس کرد دستی بر روی شانه اش قرار داد سپس بدنش را چرخاند و با دستان بهم زنجیر شده اش چنان ضربه ای به او زد که... |
در تالار داستان کوتاه |
9 سال قبل |
پاسخ: والدین المپی شما کین؟ چه جاااالب بووودمن شدم پوسایدونمرسیی:53: |
در تالار اسطوره |
9 سال قبل |