«پائولو کوئلیو» میگه: 1
یکی از راهبان صومعه اسکاتا به پدر روحانی ماتئوس گفت: - زبانم برایم دردسرآفرین است. نمیتوانم در میان جمع، جلوی زبانم را بگیرم و همیشه کارهای غلطشان را محکوم می کنم. کشیش پیر به برادر روحانی گفت: - اگر نمیتوانی زبانت را مهار کنی، درس را رها کن و به صحرا برگرد. اما خودت را فریب نده: انتخاب نهایی برای گریز از یک مشکل همیشه دلیل ضعف است. - چهکار کنم؟ - اجازه بده چند خطا از تو سر بزند، اینگونه از احساس کشندهی برتری نسبت به دیگران رها میشوی. و هرچه را که دیگران هم میتوانند درست انجام دهند درست انجام بده.
از قصه هایی برای پدران ، فرزندان ، نوه ها
ارسال شده توسط : sailent | تاریخ ارسال: 1400/01/29 | بازدیدها: 525برچسبها:
لینک کوتاه: https://bkpr.ir/18242
کاربرانی که لایک کرده اند: