روزها پی هم می گذرند زمان بی رحمانه جام زندگی ام را بر لب گذاشته و اندک اندک تمامم می کند
چشمانم مدت هاست بی فروغ شده و نور امید را به خود ندیده
به خاطر نمی آورم خنده هایم را در کدام چااله ی تاریک غصه و دلتنگی گم کردم
پرده های کشیده شده ی اتاق نشان دهنده ی قهر من با روشنایی گرم خورشید است
در چوبی و رنگ و رو رفته انتظار قدم های کسی را نمی کشد
قرص های سفیدرنگ تلخ کورکورانه برای لحظه ای آرامش دادن تقلا می کنند
دستانم روی دیوار می لغزند گویی می خواهند سرمای واقعی را به آن ثابت کنند
سکوت بر من سایه انداخته می خندد و مرا بیشتر در آغوش سنگی اش فرو می برد
رویاهایم سیاهی ممتد
آرزو برایم معنایی ندارد
آخر من خیلی تنهام
ممنون خیلی قشنگ بود
فقط...چرا اینقدر غمگین؟؟چرا اصلا متن های غمگین اینقدر اومده تو بورس؟؟
بابا جوونی مشکلات کمه شاد باش
@آرمان صبوری 76029 گفته:
محمدحسین دادا الان متن غمگین و سنگین مده
اصن کــــــــــــلاس داره و مردمی که غمگینن فازشون بالاس
اصن یه وضی...
خخخخ عزیز من منم دارم همینو می گم چرا اینطوریه؟؟
فاز غم اصلا جالب نیست
و به نظرم اینکه فاز غم با کلاسه یکمی مسخرست
خخخ
اره اصن یه وضیا...
ممنون. قشنگ بود. اما محمد راست میگه. چرا انقد غمگیم.
@آرمان صبوری 76029 گفته:
محمدحسین دادا الان متن غمگین و سنگین مده
اصن کــــــــــــلاس داره و مردمی که غمگینن فازشون بالاس
اصن یه وضی...
کلاس چیه برادرمن. احساسات از قلب شاعر میاد. ریشهش چیزی جز کلاسه..
@Cyrus-The-Great 76043 گفته:
ممنون. قشنگ بود. اما محمد راست میگه. چرا انقد غمگیم.
کلاس چیه برادرمن. احساسات از قلب شاعر میاد. ریشهش چیزی جز کلاسه..
داداش من احساساتم در حد جلبکه و کلا همچی از فلسفه بگیر تا عرفان تو کتم میره الا احساسات
سخت نگیر یکم تو لاین و وایبر و... گشت بزنی منظورمو میگیری
دلم پکید از غم
ادامه می دادی با هم گریه می کردی
حالا که اینو نوشتی یکی هم درباره امید بنویس...
زیباست... خداییش دیگه چیزی تو ذهنم نمیاد بخواهم توصیف کنم.
واقعا عالی بود، یکی از بهترین متن هایی بود که تا حالا خوندم و امیدوارم دوباره متن هایی به این زیبایی بذاری.