خووووب، سلام به همگی((3))
اول این که بگم این داستان تقریبا ارتباطی با داستان قبلیم ( https://www.pioneer-life.ir/thread8316.html ) نداره.
یعنی شاید بشه گفت تو یه دنیای موازی یا آینده خیلی دور اتفاق میفته ((200))
چند خط ابتدای متن:
هنگامی که تاریکی مه آلودی، شهر را دربرگرفته بود. در نزدیکی کاخی در شمال شهر،
همه چیز عادی به نظر میرسید. شخصی که کیفی در دست داشت سرفه کنان از
کنار نگهبانان مسلح عبور میکرد. خودرویی با سرعت زیاد از نزدیکی او گذشت ...
مردم زندگی شبانه خود را پیش گرفته بودند. هیچکدام از آنها از اتفاقات درون کاخ
آگاه نبود، حتی بیشترِ نگهبانان نیز نمیدانستند...
یبار دیگه داستانی با هدف گنگ...
یجورایی یاد شاه دیوانه مارتین افتادم
و این عبارتش خیلی خوب بود: "سایه خدا روی زمین"
یذره رو پایانا کار کن خیر ببینی :دی
((200))
عاقا خیلی قشنگ بود.
من خیلی خوشم اومد. در اصل بیشتر بخاطر این ازش خوشم اومد که داستانش برام خیلی جدید بود. اصلا انتظار پایانشو نداشتم ( راستش همچین درستم نفهمیدم اخرش چی شد :دی ) ولی می دونی خیلی خوشم اومد.
جزئیاتش برای داستان کوتاه خیلی خوب بود.
خود داستانش که خیلی خیلی خوب بود.
در کل من بهش نه و نیم میدم از ده ( نیم نمره بخاطر پایانش و اینکه نمره کاملو نگیری همینجوری کم می کنم :دی )
موفق باشی ((48))
سلام((228))حقیقتش نمیدونم چه برداشتی ازش بکنم
هم برداشت های خوب میشه کرد هم بد. برداشت خوب و عاقلانه تر به نظرم احمقانه بودن ایده ی اینکه خلقت انسان برای بهشت و جهنمه و متاسفانه عده ی زیادی بهش باور دارن. با این پایان که میگه و ملتی را از خواب بیدار کرد به نظرم یک پایان خیلی مناسب رقم زده.
ولی برداشت بد و احمقانه ای که ممکنه بشه اینه که ایده ی وجود خدا و جهنم و بهشت احمقاانس و باید نابود شه. من خودم برداشت اولو کردم. :دی
@Leyla 98584 گفته:
یبار دیگه داستانی با هدف گنگ...
یجورایی یاد شاه دیوانه مارتین افتادم
و این عبارتش خیلی خوب بود: "سایه خدا روی زمین"
یذره رو پایانا کار کن خیر ببینی :دی
گنگ بود؟
شاه دیوانه مارتین ((46))
چشم رو پایان هم بیشتر کار میکنم، ولی همین بود دیگه، مثلا باید چی میشد؟((200))
@HORUS 98585 گفته:
((200))
عاقا خیلی قشنگ بود.
من خیلی خوشم اومد. در اصل بیشتر بخاطر این ازش خوشم اومد که داستانش برام خیلی جدید بود. اصلا انتظار پایانشو نداشتم ( راستش همچین درستم نفهمیدم اخرش چی شد :دی ) ولی می دونی خیلی خوشم اومد.
جزئیاتش برای داستان کوتاه خیلی خوب بود.
خود داستانش که خیلی خیلی خوب بود.
در کل من بهش نه و نیم میدم از ده ( نیم نمره بخاطر پایانش و اینکه نمره کاملو نگیری همینجوری کم می کنم :دی )
موفق باشی
خوشحالم که خوشت اومد، خیلی زیاد((3))
اصلا اینقدر تعریف کردی به این صورت در اومدم: ((79))
خوب 10 میدادی بره دیگه :دی
پ.ن. فکر کنم امتیاز game of thrones تو imdb هم 9.5 هست. :دی
@Dark 3had0W 98605 گفته:
سلام((228))حقیقتش نمیدونم چه برداشتی ازش بکنم
هم برداشت های خوب میشه کرد هم بد. برداشت خوب و عاقلانه تر به نظرم احمقانه بودن ایده ی اینکه خلقت انسان برای بهشت و جهنمه و متاسفانه عده ی زیادی بهش باور دارن. با این پایان که میگه و ملتی را از خواب بیدار کرد به نظرم یک پایان خیلی مناسب رقم زده.
ولی برداشت بد و احمقانه ای که ممکنه بشه اینه که ایده ی وجود خدا و جهنم و بهشت احمقاانس و باید نابود شه. من خودم برداشت اولو کردم. :دی
سلام، خوشحالم که عمیق تر به داستان نگاه کردی و برداشت های خودتو نوشتی
ولی خوب راستش من این برداشت اول رو درک نکردم ((200))
به هر حال به نظرم، برداشت بستگی به دیدگاه خواننده داره.
ممنون از نظرتون ((48))
خب من چندتا دیدگاه برداشت کردم که نباید در موردش بحث کنم داستان بادی ادمو به فکر وا داره و همین که داستانت ادمو به فکر وا میداره خیلی خوبه
و در کل داستان خوبی بود،پایانش خیلی خوب بود و اصلا ایرادی نداشت، گنگ بودن نداشت الکی چرا رو داستان مردم عیب می زارین. ولی موضوع که گفتین جدید بود؛ بازم نبود خیلی در این مورد کتاب و داستان و فیلم و ... خوندم و دیدم و ...
اقا خوب بود حواست به داستانات باشه و سلومت باشی
خوب سلام
از اونجایی ک داستان ب صورت پی دی اف بود نمیتونم دقیق اشکالات نثرشو بهتون یاداوری کنم اما چیزایی ک خیلی تو چش بود رو میگم...
اولی... تکرار فعل... شما باید از تکرار افعال برای لطیف تر شدن نثر و جذاب و خواندنی شدنش جلو گیری کنید... از افعال بود پشت سر هم و شد زیاد استفاده کردید و خلاصه این ک نثرش فوق العاده میتونست بهتر باشه اما خوب بدم نبود... بسیار بسیار معمولی...
از موضوع نثر ک بیایم پایین می رسه ب ایده... ایده داستانات بد نبود و من از این ک تهش رو باز می ذاری برای این ک مخاطب خودش تصمیم بگیره چی شد چی نشد خوشم میاد... این گنگی داستان نیست... ب این نمیگن داستان گنگ اینا داستانایی هستن ک آدمو مجبور می کنن تا معماشونو حل نکردی ولشون نکنی اما بعضی داستانا هستن ک گنگن و خوب اونا اساسن ایده ی داستانشونم گنگه...
اما باید بگم ایده تون ایراد های زیادی هم داشت و بزرگترینش این بود ک در واقع اصن معلوم نبود ک شما م یخواین چی رو ثابت کنید یا منظورتون از نوشتن داستان چی بوده... و اینه ک باعث گنگی داستانتون میشه.... هدف ایده تون گنگه و باید بیشتر توضیحش میدادین... پایانش نیست ک گنگی ایجاد میکنه... اساسن خودشه...
و اما پردازش ایده تون هم اصلا خوب نبود خیلی باید بیشتر از اینا توضیح می دادید... مثلا چرا اون سردار می خواست اون شاه رو بکشه؟ واقعن چرا؟ و این ک چرا اون شاه اینقد دیوانه بود؟ آیا دلیل این ک اون مرد می خواست بکشتش همین بود؟ مردم هم باورش داشتن آیا؟ و کلی چرا و آیا ی دیگه ک از ارزش داستانتون کم میکنن...
همچنین می تونستین روند داستانم یکم کند تر کنید... تا دلنشین تر بشه... یکم فضا سازی... شما اصلا تو داستانتون فضا سازی نداشتین... دیالوگی هم به اون صورت رد بدل نمیشد اما شما میتونستین روی پردازش ایده تون خیلی دقیق شین و اون جوری بهتر می شد
در هر حال از اون داستانایی بود ک تهش پشیمون نشدم از خوندنش...
و خوب خوبی هاشو ک دوستان قبلا عرض کردن...
ب نظر من ی نویسنده وقتی داستانشو قرار میده دوست نداره بیان فقط بگن عالی بود... خوشمون اومد... خوب بود.... ی نقدی باید بشه ک طرف متوجه ایراداتش بشه اگر نه اصن واسه چی داستانتونو قرار میدین؟ و خوب امید وارم تونسته باشم راضی تون کنم
موفق باشین