صورتم را لمس کردم اما مثل سنگ بود و انگار وجود نداشت.
خیلی ترسیدم
تو آینه نگاه کردم دیدم صورتم سالمه ولی حسش نمی کنم.
رفتم و تلفن رو برداشتم و به خواهرم زنگ زدم.
برداشت گفت: الو
_الو
صداشو می شنیدم ولی او صدامو نمی شنید.
جیغ زدم و رفتم سمت در. 1 لحظه به ذهنم خورد دارم خواب می بینم یا این من نیستم روحمه. به دستگیره چنگ زدم ولی دستم از دستگیره ی در رد شد. وحشت زده به زیرزمین برگشتم و با جسد خودم مواجه شدم. آروم به طرفش رفتم و کنارش نشستم، مثل آبی که تو لیوان می ریزد سر خوردم و به جسمم برگشتم.
همش راست بود
وقتی به خواهرم زنگ زدم گفت یکی زنگ زده بود از خونه حرف نمیزد
1 نکته ی جالب این بود که بعد زمان و مکان نداشتم و در 1 لحظه مسیر زیادی را راه می رفتم بدون اینکه بفهمم.
@M.Mahdi 75678 گفته:
مهراد این ماجرا کلا یه جوریه ! اولا که روح کلا به این شکلی که گفتی نیست ! بعدشم عایا تا وقتی روح ندونه که روحه میتونه قوانین فیزیک رو به هم بزنه ؟
الان چجوری روح خودشو تو آینه دیده ؟ یعنی چون نمیدونسته روحه پرتوی نور ازش رد نمیشده عایا ؟
و از همه مهم تر روح ماهیت فیزیکی نداره چطوری اصلا به صورتش دست زده یا تصویر خودشو دیده تو آینه ؟
شاید تصور میکرده داره اینکارارو انجام میده ولی واقعا نبوده
با شکم پر خوابیده بودی .کابوس دیدی
@Prince-of-Persia 75759 گفته:
با شکم پر خوابیده بودی .کابوس دیدی
محسن این داستان نقل قول از عمه ی مهراد بود ((89))
@M.Mahdi 75777 گفته:
محسن این داستان نقل قول از عمه ی مهراد بود ((89))
((105))
((42))((42))((42))((42))((42))((102)):fuuthatshi::fuuthatshi:
اشکال نداره
خب بنظرم این غیر از یه خیالبافی بچگانه نمیتونه باشه
حالا من یه داستان میگم نقل قول از یکی از دوستان که شخصا واسم گفت :
هفته ی پیش تصمیم گرفتم برگردم مشهد و مدتی پیش خونوادم بمونم...وسایلمو جمع کردم و سوار ماشین شدم...رانندش مرد مهربونی بود...نزدیکای ساعت 11 شب تو جاده ی بجنورد - مشهد بودیم که کنار جاده که کاملا خلوت بود زنی رو کاملا برهنه دیدیم...فریاد میزدو درخواست کمک میکرد...رنگ هردوی ما مثل گچ سفید شده بود....ترسیده بودیم...مات و مبهوت به راهمون ادامه دادیم...مدت زیادی نگذشته بود که رانند تصمیم گرفت برگرده و به اون زن بیچاره کمک کنه....برگشتیم...خودش نبود اما صداش میمومد...ترسمون بیشتر شد...هردو به حالت دویدن سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم...به نزدیکترین اداره ی اگاهی رفتیمو گزارش دادیم...در کمال تعجب هردومون تونستیم تو اون تاریکی شب زن رو شناسایی کنیم...وقتی قضیه مطرح شد مامور گفت که همچین زنی با چنین مشخصاتی چند شب پیش بعد از اینکه بهش تجاوز شده بود به قتل رسیده بود...دقیقا همونجا که ازش صدای فریاد میومد...هنوزم نمیتونم باور کنم که اون یک روح بوده...
بنظر شما این راسته؟
بنظر من نیست
فقط خیالبافیه
عطرین خدا چیکارت نکنه!
نصفه شبی زیر پتو خوندم داستانتو! الان دقیقا قلبم اومده تو حلقم!
این داستانای ترسناک چین!؟
.
.
منم سخت میتونم باور کنم...یا ترجیح میدم باور نکنم!
مخ ادمو مخشوش میکنن بیخودی!!
غیر منطقی اما باور کردنیستتتتتتتتتت
امید نقده اسپم نده
کسی که تعریف کرده 28 سال سنشه پس بچه نیست عطی جان و خیلیم با اطمینان گفت
شاید یه جاهاییشو خودم اشتباه کردم ولی اصل داستان همین بود @Atrin