Header Background day #06
آشنایی با سلسله های...
 
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

آشنایی با سلسله های ایرانی ( هخامنشیان)

58 ارسال‌
1 کاربران
0 Reactions
5,237 نمایش‌
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

پیش از مهاجرت آریائیان به فلات ایران، اقوامی با تمدن*های متفاوت در ایران می*زیستند. سرزمین کنونی ایران بخشی بزرگی از یک واحد جغرافیایی بنام فلات ایران است، این واحد طبیعی با تنوع اقلیمی و زیستی خود دارای ویژگیهای بارزی است که در نتیجه آن وحدت فرهنگی ایران را سبب شده*است، بی شک تمدن بشری مرهون نبوغ و خلاقیت مردمانی بوده*است که سالیان دراز در این سرزمین زندگی کرده*اند و در تعامل با جغرافیا و نظام طبیعی حاکم بر آن و در جریان روزگار، تاریخ فرهنگی وتمدن خود را آفریده*اند.

پیش از تاریخ

اولین رفتارهای فرهنگی انسان در ایران با ساخت ابزارهای سنگی گوناگون در دوران پارینه سنگی آغاز شد، دوران پارینه سنگی شامل سه دوره کهن، میانی و نوین می*شود، آثار بدست آمده از این دوران در ایران بیش*تر از دورهٔ پارینه سنگی نوین است که از کاوشگاه*هایی چون کشف رود خراسان، لدیز سیستان، هومیان کوهدشت و دره هلیلان در لرستان، غار شکارچیان و غار دو اشکف در کرمانشاه و... بدست آمده*اند. در این دوران آدمی افزون بر گردآوری خوراک و شکار بخشی از خوراک خود را ذخیره می*کند، با گذر از دوران پارینه سنگی و فرا پارینه سنگی از حدود دوازده هزار سال پیش ساکنان خاور نزدیک از جمله ایران دوره فرهنگی و تمدنی نوسنگی، را آغاز می*کنند. دوران نوسنگی با اهلی کردن گیاهان و حیوانات و شکل گیری نهایی روستاها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از میلاد ادامه یافت. در دوران نوسنگی بشر با ساخت سفال، ایجاد فضاهای معماری و ارتقاء سطح صنعت خود گامی دیگر در ترقی خود برداشت. یادگارهای دوره نوسنگی در ایران از محوطه*هایی چون تپه سیلک در کاشان، چشمه علی تهران، تپه حصار دامغان، تپه گیان نهاوند، تپه باکون فارس، شهرستان سراب، گودین تپه و گوران و گنج دره در کرمانشاه و شوش در خوزستان و... بدست آمده*است. با گذر از دوران نوسنگی ایران همچون سرزمینهای اطراف خود در آسیای غربی وارد دورانی شد که تولید انبوه فلز، گذر از روستانشینی به شهرنشینی، استفاده از خط و نگارش و به کار بردن نشانه*ها، گسترش بازرگانی، معماری، بهره*مندی از تاریخ، ادبیات و هنر از ویژگی*های آن دوران است.

بدست آمدن شهرک ویژهٔ ذوب و دستاورد فلز در اریسمان، ساخت سفالینه*های برنگاریده و منقوش و چیزهای دینی و... گویای نقش ایران در گردونه رشد و گسترش دانشوارانه، صنعتی و معنوی بشر است. روندی که در آینده با آغاز دوران آهن و ورود گروه*های آریایی به پشته و فلات ایران ادامه پیدا کرد. در دوران آهن اوجی دیگر از نیرو و نوآوری و سازماندهی شهرنشینی ایرانی نقش می*بندد و یادگارهای باشکوهی همچون زیگورات چغازنبیل، (۱۲۵۰ قبل از میلاد) معبد باباجان و... شکل می*گیرند.

در آغاز هزاره یکم دولت*هایی همچون مادها، ایلامی*ها(ایلام نوین) و... در جاهای گوناگون ایران ساخته می*شوند و به رودررویی با فرمانروایی دستدراز و متجاوز آشوری در میانرودان(بین النهرین) می*پردازند و کم کم برای رودررویی بهتر در برابر فرمانروایی آشوری و دستدرازی*های آنان به ایران بایکدیگر در قالب فرمانروایی ماد یکی می*شوند.

ره*نامه و نقشه*ای از سرزمین ایلام باستان (قرمز) و نواحی همسایه آن. کُنداب پارس (خلیج فارس) در دوران برنز گسترش بیشتری رو به شمال*خاوری(شمال غربی) داشته*است.

ایلامیان

ظهور دولت ایلام (۶۴۰ –۳۲۰۰) قبل از میلاد به عنوان اولین قدرت متمرکز در عرصه فلات ایران (جنوب غربی سرزمین کنونی ایران) آغازی بود برای تأثیر فکر، هنر و تمدن مردم فلات ایران بر سایر تمدن*های اطراف همچون تمدن بین النهرین و مصر، ارتباطی که همیشه با کش و قوس*های فراوانی همراه بود و گاهی باعث تسلط تمدنی بر تمدن دیگر می*شد. بطوریکه امروزه می*توان آثار تبادل فرهنگی دولت ایلام و سایر اقوام ساکن در کوهستان*های فلات ایران همچون کاسی*ها، لولوبیان، و اورارتو و... را در میان نقوش برجسته سومری*ها، اکدی*ها، آشوری*ها، بابلی*ها و... در بین النهرین و یا در میان آثار مکشوفه از شهرهای کهن شوش، انشان، دورانتیاش، نینوا، بابل و... مشاهده کرد هرچند در این دوران تمدنهای قدرتمند دیگری همچون تمدن جیرفت و یا تمدن سرزمین*های جنوب شرقی ایران در شهر سوخته وجود داشته*اند و به طور حتم بسیار قدرتمند بوده*اند اما به دلیل نبود شناخت کافی از ارتباط آنها با سایر تمدن*های همجوار صحبت هنوز زود است.

ایلامیان یا عیلامی*ها اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م.، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین*های خوزستان، فارس، ایلام و بخش*هایی از استان*های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می*شد.

آثار کشف شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه دریایی و شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط می*شده*است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.

به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم*ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمان*های ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک - این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.

سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بوده*است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند.

آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران می*زیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر می*رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه*ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده*است که در پایان دوران نوسنگی (۷۰۰۰ سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا ۴۰۰۰ پیش از میلاد ادامه داشته*است.

نخستین آریایی*هایی که به ایران آمدند شامل کاسی*ها (کانتوها - کاشی*ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسی*ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می*شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارس*ها در قسمت جنوبی و پارت*ها در حدود خراسان امروزی.

شاخه*های قومِ ایرانی در نیمه*های هزارهٔ اول قبل از مسیح عبارت بوده*اند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هوم*کار در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَک*کُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَه*ئیان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیزخود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایَه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپاره*شده*ی) کنونی، پارسَی در پارس و کرمانِ کنونی، انشان در لرستان و شمال خوزستان کنونی. قبایلی که در تاریخ با نامهای مانناها، لولوبیان*ها، گوتیان*ها، و کاسی*ها شناسانده شده*اند و در مناطق غربی ایران ساکن بوده*اند تیره*هائی از شاخه*های قوم ایرانی بوده*اند که زمانی برای خودشان اتحادیه*های قبایلی و امیرنشین داشته*اند، و سپس در پادشاهی ماد ادغام شده*اند.

مادها در ایران نزدیک ۱۵۰ سال (۷۰۸- ۵۵۰ ق.م) هخامنشی*ها کمی بیش از دویست سال (۵۵۰-۳۳۰ ق.م) اسکندر و سلوکی*ها در حدود صد سال (۳۳۰ -۲۵۰ ق.م) اشکانیان قریب پانصد سال (۲۵۰ ق.م – ۲۲۶ م) و ساسانیان قریب چهار صد و سی سال (۲۲۶-۶۵۱ م) فرمانروایی داشتند.

مادها

ماد در ۶۷۵ پیش از میلاد

ماد در ۶۰۰ پیش از میلاد

مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ می*شناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آنها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس کنند

پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق مادنشین، گروهی از بزرگان ماد گرد رهبری به نام دیاکو جمع شدند.

از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشور را منقرض کرد و پایه*های نخستین شاهنشاهی آریایی*تباران در ایران را بنیاد نهاد.

دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسی*ها منتقل گشت. در زمان داریوش بزرگ، امپراتوری هخامنشی به منتهای بزرگی خود رسید: از هند تا دریای آدریاتیک و از دریای عمان تا کوه*های قفقاز.

هخامنشیان


   
نقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

کمبوجیه دوم یا کمبوزیه یا کامبیز (‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎) از سال ۵۳۰ تا سال ۵۲۲ پیش از میلادی، پادشاه هخامنشی بود. وی به جای پدر، کوروش، بر تخت سلطنکَمبوجیه دوم فرعون مصر، پسام تیک سوم، را دستگیر نموده است.

دوران ۵۳۰ تا ۵۲۲ پیش از میلاد

مرگ ۵۲۲ پیش از میلاد

پیش از گئومات

پس از کوروش بزرگ ایران

پسام تیک سوم مصر

دودمان هخامنشیان

پدر کوروش بزرگ

مادر کاساندانت نشست.


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

کوروش بزرگ دو پسر داشت، یکی را نام کمبوجیه بود که به ولایتعهدی معین شده*بود و حکومت بابل را داشت و در زمان غیبت کوروش از ایران نیابت سلطنت را نیز عهده*دار می*بود و دیگری را یونانی*ها (اِسمِردیس) گفته*اند ولیکن داریوش در کتیبه بیستون او را بردیا می*نامد.

اخلاق تند و غرور فوق*العادهٔ کمبوجیه، او را وامی*داشت تا به اقوام تابع، به چشم بندگان خویش بنگرد، همین ناچار برادرش بردیا را، در انظار، از او، محبوب*تر می*کرد.

بردیا حکومت بعضی از ایالات شرقی ایران مثل خوارزم و باختر و پارت و کرمان را داشت و چون طرف توجه مردم شده*بود، کمبوجیه او را رقیب خود دانسته، طبق روایت داریوش بزرگ در کتیبه بیستون مخفیانه کشت. کمبوجیه قتل برادر را مثل رازی که جز چند تن از نزدیکانش بدان واقف نشدند، مخفی نگهداشت. گزنفون می*نویسد، اطرافیان کمبوجیه بر او تسلط داشتند، از جمله یک مغ که ذهن پادشاه را برضد برادرش مشوب ساخت و پس از قتل برادر خود به جای او ادعای پادشاهی کرد.

با اینحال برخی از دانشمندان مدرن برای نمونه آلبرت امستد آشورشناس آمریکایی اعتقاد دارند، مردی که بر کمبوجیه شورید برادر واقعی و وارث حقیقی سلطنت بود که داریوش او را کشت، آنگاه او را گئومات نامید و داستان بردیای دروغین را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد .


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

لشکرکشی به مصر

آمازیس دوم فرعون مصر.

کمبوجیه که ظاهراً از مدتها قبل اندیشهٔ لشکرکشی به مصر را داشت، با قتل بردیا توانست خاطر خود را از وقوع هر نوع تمرد و طغیان برادر، آسوده کند. وی این اقدام خود را عمداً پنهان نگاه داشت تا در عین آنکه فرصت تحریک و توطئه را از بردیا گرفته*بود، در مدت غیبت او در ایران، مدعیان دیگر را هم به گمان آنکه برادر شاه در ایران هست و بر اوضاع نظارت دارد، از خیال هر گونه توطئه و طغیان باز دارد. وی بخاطر اینکه در بین خاندان*های بزرگ پارس و ماد در هنگام غیبت او دربارهٔ نیابت سلطنت اختلافی پیش نیاید، یک تن از مغان را که نزد هر دو قوم مورد احترام بود، به نیانت خود برگزید و سپس خود را برای فتح مصر آماده کرد.

بهانه*ای که برای شروع جنگ لازم بود به آسانی ممکن بود به دست بیاید. این مسئله که آمازیس دوم پادشاه مصر وقتی کمبوجیه، دخترش را خواستگاری کرده بود، وی دختر پادشاه قبل از خود را برای پادشاه پارسی فرستاده باشد، می*تواند یک بهانهٔ واقعی بوده*باشد

آمازیس دوم فرعون مصر با مرگ خود و بر جای گذاشتن پسری که لیاقت و شجاعت او را نداشت، پیشرفت کمبوجیه را تسهیل کرد. مصر خود را برای یک حمله از طرف دریا آماده کرده*بود ولی سپاه کمبوجیه با حمایت کشتی*های جنگی در طول ساحل و با استفاده از آبی که بدوی*های عربی که با او هم پیمان شده*بودند، تأمین کرده*بودند، توانست در پایان یک راه*پیمایی ده روزه صحرای سینا را طی کند و به دروازهٔ شرقی مصر رسید و در آنجا خود را با فرعون تازه*ای روبرو یافت پسام تیک سوم که همان اوقات بعد از مرگ پدر به سلطنت سرزمین خدایان، مصر رسیده بود. جنگ در نزدیک حصار پلوزیوم (شهری باستانی، در نزدیک شهر پورت سعید امروزی) درگرفت و هر دو طرف با از جان گذشتگی می*جنگیدند. مصری*ها بخاطر اینکه کشورشان به اسارت بیگانگان نیفتد و ایرانیان بخاطر اینکه در راه بازگشت، در اثر فقدان آب و آذوقه در معرض تلف واقعی می*افتادند. جنگ چنان تلفاتی داده بود که هشتاد سال بعد که هرودوت از میدان نبرد دیدن کرده بود، هنوز کله*های پوسیدهٔ جنگجویان را در اطراف میدان نبرد می*توانست مشاهده کند. در هر حال سپاه فرعون شکست خورد و فرعون که فاقد شجاعت یک فرمانده بود، برای نجات جان خویش، بجای مقاومت در مناطق دیگر، فرار بی*توقف را برگزید.

در سال ۵۲۴ پیش از میلاد مصر در واقع یک ولایت ایران شد. فرعون مصر پسام تیک که اسیر شده بود، موافق رسم عهد کوروش بزرگ در ابتدا در نظر بود که از جانب ایران همچون یک ساتراپ در مصر باقی بماند ولی او دست به توطئه*ای بر ضد سپاه ایران زد و کشف توطئه سبب شد که به امر کمبوجیه هلاک شود..//..


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

اقدامات کمبوجیه در مصر

دربارهٔ احوال کمبوجیه در مصر، منبع عمده، اطلاعاتی است که هرودوت در اختیار گذاشته است و ازین رو در قبول آنچه از خشونتها و قساوتهایی که هرودوت از کمبوجیه نقل کرده است، باید احتیاط کرد، چون موافق آنچه رسم «پدر تاریخ» است، مشحون از قصه*ها و مبالغات نامعقول هم هست، خاصه که بعضی اسناد مصری، در پاره*ای از موارد، خلاف اخبار هرودوت را نشان می*دهند.

کمبوجیه در بدو ورود به سرزمین فراعنه، طبق کتیبه*ای که از کاهنی مصری بنام امیرالبحر اوجاگور رسنت بر جای مانده و در واتیکان نگهداری می*شود، آداب و رسوم مصری*ها را یاد گرفت و در معبد مثل یک فرعون واقعی، تمام آداب و مراسم دینی قوم را بجا آورده و فرعون جدید مصر شد. محرک او در این اقدام هر چه بود، وی خود را با آنچه مقتضای مصلحت وقت بود، بخوبی تطبیق داد. باری کمبوجیه هر چند اندکی بعد تحت تأثیر اندیشهٔ سیری ناپذیر جهانگیری خود را، به دردسرهای بزرگ یکنوع شکست روحی دچار کرد. جهانگشایی*هایی او بعد از مصر، همه به شکست انجامید.


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

لشکر کشی از مصر بطرف کارتاژ و اتیوپی

تسخیر کارتاژ (تونس امروزی) برایش ممکن نشد چون در آن زمان مستعمرهٔ فنیقی*ها بود و فنیقی*ها حاضر نشدند، به نفع کمبوجیه و بر ضد فرزندان و هم*نژادان خویش، اقدامی بکنند و کشتی*های خود را در اختیار وی نگذاشتند. بنابراین کمبوجیه در سال ۵۲۴ پیش از میلاد تصمیم گرفت از طریق خشکی به آنجا حمله کند ولی سپاه پنجاه هزار نفره*ای که برای تسخیر کارتاژ، از طریق صحرای لیبی، فرستاد، به سبب نداشتن راهنمای امین، در زیر ریگ*های روان صحرا، مدفون گشتند و از آنها دیگر هرگز خبری به وی باز نیامد.

بعد از این شکست کمبوجیه قصد حمله به ناپاتا (سودان امروزی) و اتیوپی (حبشه) را کرد و خود وی سرداری لشکر را برعهده گرفت، ولی در صحراهای بی آب و علف از حیث آذوقه در مضیقه افتاد و بعد از تلفات زیاد به مصر مراجعت کرد. بعدها در زمان داریوش بزرگ این دو کشور جزء ممالک ایران شد.

در هر حال شکست این نقشه*های جهانگشایی، بدون شک آن اندازه خلاف انتظار بود که بتواند تعادل روحی و عصبی کمبوجیه را مختل کند.

روایت کشتن آپیس گاو مقدس مصریان توسط هرودوت

مجسمه*ای از آپیس، گاو مقدس مصریان.

هرودوت می*گوید

کمبوجیه در بازگشت از لشکرکشی اتیوپی زخم مهلکی به گاو مقدس مصریان آپیس یا (آفوس) زده و گاو مقدس یا خدای قوم در اثر این زخم هلاک شده*است. هرودوت می*نویسد، کمبوجیه خنجر برکشید و شکم حیوان را هدف قرار داد اما خنجر به خطا رفت و حیوان در ران زخمی شد. پس پادشاه در حالت استهزا به حضرات گفت «ای گناهکاران! شما او را خدا می*خوانید، شما که خود شعوری ندارید، می*پندارید که خدایان از گوشت و خون ساخته شده*اند. خیال می*کنید، ضربت پولاد بر او کارگر نیست؟ چنین خدایی فقط شایستهٔ شماست.» آپیس مدتی در معبد مجروح افتاده بود و بالاخره بعد از چند روز جان داد.

عقاید دانشمندان راجع به صحت این قضیه متفاوت است.

تحقیقات جدیدی از روی نبشته*های ستون*های سراپیوم (سرافیوم) و آثار موجود در موزه*های واتیکان و قاهره به ما اجازه می*دهد ادعا کنیم که کمبوجیه نمی*توانسته است آپیس را مجروح کند.

اگر چه قبولی روایت کشتن گاو مقدس، توسط کمبوجیه، دشوار بنظر می رسد ولی بعید نیست که قول هرودوت که می*گوید، کمبوجیه در بازگشت از لشکر کشی اتیوپی در شهر ممفیس پایتخت مصر، نسبت به کاهنان مصری پرخاش کرده و گاوپرستی*شان را استهزا کرده است، صحیح باشد. کمبوجیه شاید پیش خود می*پنداشت که با این اهانت*ها قوم را از بند خرافات رهایی خواهد داد اما بخاطر گرفتاری*هایی که در دنبال این اهانت**ها برای او پیش آمد، بدون شک اعتقاد عامه مصریان، به صحت آن خرافات استوارتر شد.

در اثر این اقدام کمبوجیه مصریان فوق*العاده از ایرانیان متنفر شدند. داریوش اول برای اینکه تلافی کارهای بی رویه کمبوجیه را کرده*باشد، در سفر مصر در عزاداری مصری*ها در موقع تلف شدن گاو مقدس آنها، شرکت کرد و یکصد تالان طلا وعده کرد به کسی که گاو مقدس جدیدی را برای مصری*ها پیدا کند.


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

هرودوت می*نویسد

پس از کشتن گاو مقدس کمبوجیه تغییر اخلاق داد و مصریان اعتقاد راسخ داشتند که تغییر حالش ناشی از همین گناه بوده*است. با آنکه در هیچ دوره و زمانی در پارس سابقه نداشت، برادر با خواهر وصلت کند، باوجود این به این خیال افتاد که برخلاف شرع و آئین قومی خویش، با خواهر خود آتوسا ازدواج کند. پس قضات شاهی را احضار کرد و پرسید «آیا در پارس قانونی هست که اگر وی بخواهد ازدواج بین خواهر و برادر را مجاز سازد؟» داوران شاهی پاسخی متناسبی یافتند که نه خلاف واقع بود و نه جان آنها را به خطر می*انداخت. آنها هر چند نتوانسته بودند، قانونی پیدا کنند که چنین امری را تجویز کند ولی قانونی یافتند که به پادشاه ایران اختیار می*داد، به آنچه دلخواه اوست، رفتار کند. کمبوجیه نه یک بار بلکه دو دفعه، از حق جدید، استفاده کرد و با خواهر جوان ترش رکسانا هم ازدواج کرد. رکسانا در سفر مصر همراه او بود. یونانی*ها دربارهٔ مرگ رکسانا می*گویند که رکسانا روزی گریه می*کرد و کمبوجیه علت آن را پرسید و رکسانا جواب داد که بی*اختیار یاد بردیا افتاده*است که کسی را یار و غمخوار نداشته*است، بنا بر قول یونانیان این ماجرا و خشم کمبوجیه باعث مرگ خواهرش شد. از طرف دیگر مصری*ها می*گویند، که رکسانا از ازدواج خود ناراضی و ناخوشنود بود. روزی برادر را بخاطر اینکه مخالف رسم و رسوم پارسیان رفتار کرده*است، شماتت کرد، کمبوجیه از سخن او برآشفته شده و لگدی بر پهلوی او زد و چون بانو باردار بود، باعث سقط جنین شد و متعاقب آن رکسانا نیز درگذشت.

ازدواج میان محارم در برخی خاندان*های سلطنتی باستانی، برای نگهداری خون و مالکیت رایج بوده*است و عیلامیان و مصریان و تایلندی*ها و غیره، این رسم را داشته*اند. این داستان کمبوجیه نشان می*دهد که پارسیان در آن زمان از این رسم ناخوشنود بوده*اند. شکی نیست که ایرانی*ها پس از پیروزی بر مصر ارتباط تامی به این ملت داشته*اند. احتمالاً از آن زمان در پیروی از مصری*ها بعضی از اعضای خاندان سلطنتی چنین عملی را مرتکب شده و پس از آن موبدان را تحریک و تحریض نموده که فتوا به مشروعیت آن صادر نمایند. چنانکه از گفتهٔ هرودوت بر می*آید قبل از کمبوجیه چنین قانونی که نکاح با خواهر را تجویر کرده*باشد، در ایران وجود نداشته*است.

کشتن رکسانا به دست کمبوجیه ظاهراً باید قسمتی از همان شایعات خلاف حقیقت باشد که داریوش می*گوید نه فقط ماد و پارس بلکه در سایر ولایات نیز دربارهٔ کمبوجیه منتشر می*شد و مردم را طبعاً به مدعی او که در ماد به عنوان بردیا پسر کوروش قیام کرده بود، علاقمند می*ساخت.


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

مرگ کمبوجیه

کمبوجیه در بهار سال ۵۲۲ پیش از میلاد، در پایان سه سال دوری از وطن بخاطر خبرهای بدی که از ایران می*رسید و طغیان بدفرجامی که در آنجا روی داده*بود و حضور او را در آنجا الزامی می*کرد، روی به ایران آورد. او شنیده بود که یکی از مغان اهل ماد خود را بردیا پسر کوروش گفته و بر تخت سلطنت نشسته و مردم همه به طرف او رفته*اند. کمبوجیه در موقعیت بسیار دشواری واقع شد چون خود می*دانست که بردیا را کشته، ولیکن نمی*توانست این مطلب را علناً ابراز کند. معهذا قبل از آنکه با محرک این طغیان که مردم او را بردیا پسر کوروش می*خواندند، روبرو شود در بین راه در حدود دمشق بطور مرموزی مرد.

هرودوت و کتزیاس می*نویسند که مرگ در اثر تصادف اما به دست خودش روی داده*است. قول داریوش هم که در کتیبه بیستون می*گوید «به مرگ خود، مرد» در عین حال که خودکشی را نفی می*کند، مرگ طبیعی را هم تقریباً انکار می*کند. به احتمال قوی، وقوع حادثه*ای که مسبب آن خود کمبوجیه بوده، عامل مرگ او بوده*است. کمبوجیه از خود هیچ فرزندی باقی نگذاشت.

سلف:

کوروش بزرگ

و

پسام تیک سوم، فرعون مصر

کمبوجیه

شاهنشاه هخامنشی

زمان حکمرانی

۵۳۰ تا ۵۲۲ پیش از میلاد. جانشین:

گئومات(بردیای دروغین)


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

نام بردیا را یونانیان اِسمِردیس نوشته*اند. نام بردیا از ریشه -bard (بلند بودن) پارسی باستان مشتق شده و معنی این نام «والا» و «متعالی» است. واژه*های برزو و همچنین بخش -برز در نام البرز با این واژه همریشه هستند به معنی نیک و والا، بلند پایه، برازنده، ستاره میباشد ۱- (در یونانی، smeydis)؛ ۲- (در اوستایی) به معنای «بلند پایه»؛ ۳- (اَعلام) دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیه (سومین پادشاه هخامنشی) است بَردیا ظاهراً به امر کمبوجیه کشته شد .


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

معمای قتل بردیا

نوشتار اصلی: نظریه قتل بردیای واقعی به*دست داریوش بزرگ

هرودوت در داستانی که از این ماجرا نقل می*کند، می*نویسد

کمبوجیه برادر خود بردیا را قبلاً از مصر روانهٔ پارس کرده بود چون به او حسادت می*ورزید. کمبوجیه پراکزاسیه (وهوک) را که بیش از همه کس مورد اعتمادش بود مأمور کرد تا برادرش را معدوم کند. پراکزاسیه (وهوک) به پارس رفت و دستور را اجرا کرد. به روایتی او قربانی خود را در شکارگاه کشت و قول دیگر حاکی است که او را به دریای اریتره برده، آنجا غرق کرد. همین واقعه پیش درآمد ماجراهای فراوان شد.

روایت هرودوت و کتیبه بیستون از جریان بردیا چنین است که: کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان*های شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می*ترسید دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ (پیش از میلاد) شخصی به نام گئومات مغ خود را به دروغ بردیا نامید و بر کوهی نزدیک شهر ایرانی پَیشیاوادا اعلام شاه بودن کرد. در متون تاریخی از وی به عنوان بردیای دروغین یاد شده*است.

برخی از دانشمندان مدرن، برای نمونه آلبرت امستد آشورشناس آمریکایی عقیده دارند مردی که بر کمبوجیه شورید برادر واقعی و وارث حقیقی سلطنت بود که داریوش او را کشت، آنگاه او را گوماتا (گئومات) نامید و داستان بردیای دروغین را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد. بردیا یک دختر بنام پارمیس از خود بجا گذاشت که داریوش وقتی شاه شد با او ازدواج کرد تا به جایگاه خود وجههٔ قانونی ببخشد.

لیکن بعقیده زرین کوب با وجود بعضی مسایل که شاید این استنباط را موجه جلوه دهد، کشته شدن بردیای واقعی به دست داریوش در حال حاضر روی هم رفته سوءظنی بیش نیست. اصل هر دو خبر راجع به قتل بردیای واقعی به دست کمبوجیه و طغیان یک بردیای دروغین بدون کمترین مظنهٔ بدگمانی و با وجود اختلاف در جزئیات، توسط مورخان یونانی نیز نقل شده*است. اگر منظور داریوش از جعل داستان آن باشد که تا حق ولایت خود را بر تخت و تاج ثابت کند، چگونه می*توانست این دروغ را به تمام نجبا، بزرگان که در صورت خلاف، لابد آنها هم خود را به قدر وی شایستهٔ تخت و تاج می*دیده*اند، بقبولاند و هیچ کس به تکذیب او نپردازد. بعد از داریوش هم اعقاب هیچ یک از نجبای پارس که احیاناً گه*گاه مخالف می*شده*اند، در صحت اصل داستان و درستی حق وراثت و ولایت داریوش، اظهار تردید نکرده*است. ظهور یک عده از مدعیان دیگر که در آغاز سلطنت داریوش دایم خویشتن را بجای اشخاص دیگر جا می*زدند و حتی بعضی از آنها نیز خود را بردیا برادر کمبوجیه می*خواندند، نشان می*دهد که در آنگونه احوال ادعای یک مغ زیاد غریب نبوده*است. در پارس نیز شخص دیگری به نام وهی یزدات که به نام بردیای دروغین دوم مشهور است، خود را بردیا پسر کوروش خواند و قشون ساخلویی که در پارس بودند به او گرویده، بر داریوش شوریدند. در بابل نیز یک نفر ارمنی ادعا کرد که پسر نبونید است و به عنوان بخت*النصر سوم دعوی سلطنت می*کرد. چیزیکه حاکی از جعل و تزویر در تمام اخبار مربوط به این رشته از طغیان*ها باشد، در روایات نسل*های بعد از داریوش نیز یافت نمی*شود. در واقع چون احتمال تبانی بین تمام روایات موجود در آنچه به اصل خبر مربوط است، منتفی است، اصل خبر را می*توان به عنوان خبری شایع پذیرفت نهایت آنکه در قبول جزئیات آن البته باید آنچه را جعل و کذب و مبالغه به نظر می*آید، کنار گذاشت. انچه مشخص است این است که کسی از انچه بر سر بردیا فرزند کوروش امده است چیزی نمیداندهر کدام از نویسنده ها نظر شخصی خود را در باره فرزند کوروش بزرگ نقل میکنند این نوشته هابیشتر به تعاریف کوچه بازاری شباهت دارد تا به اصل قضیه ولی مشخص است که بردیا محبوب همگان بود و همه از نبود او در میان خودشان ناراحت بودند اینجا میخواهم به راز بردیا اشاره کنیم تنهانوشته ای که از زبان بردیا است بدین شرح است من هستم بردیا هستم فرزند کوروش بزرگ.موقعی که خبررا به من دادندمن بسیار ناراحت شدم با برادر خارج شدیم به سمت راه رفتیم از او حقیقت را پرسیدم مطابق فرمان کوروش او گفت دروغ سرزمین ها را فرا میگیرد نشانی از کوروش و خاندانش باقی نمیماند دارندگان شوکت به زیر می افتند زیبایی های جهان زشتی میشود مرا بهت فرا گرفت از برادر جدا شدم و راه را پیش گرفتم مسافر تاریخ شدم از اهورامزدا خواستم اهورا مزدا اجابتم کرد مرگ کوروش بر من سخت بود تا روزی که باز می ایم درود بر من روزی که خواهم امد و جهان را از عطر کوروش لبریز خواهم کرد نام او را که شاهنشاه جهانیان بود زنده میگردانم و ابادی بسیار خواهم کرد اهورا تو فیقم دهد ای کسی که نوشته را میخوانی بدان که بردیا نمرده است این پنهان شدن از نظرها درباره یک شخصیت مسلمان و حضرت عیسی و چهار پیامبر دیگر نقل میشودچنین به نظر میرسد که همه انها روزی با هم به زمین بر خواهند گشت و پیشاپیش همه انها فرزند کوروش بزرگ خواهد بود همان نظریه ای که نستر اداموس از ان سخن میگوید و به اشتباه پایان دنیا میخواند جریان دقیق پنهان شدن بردیا از جایی اغاز میشود که بردیا به همراه کمبوجیه از پاسار گاد خارج میشود گمان میرود که کوروش بزرگ انها را به پیش خود فرا خوانده است در راه اتفاقی می افتد که فقط کمبوجیه راز ان را میفهمد و دیگر از بردیا اثری پیدا نمیشود نجیب زادگان ومردم خود را در سحطی نمی بینند که از کمبوجیه که حال جانشین کوروش است جریان را بپرسند به این ترتیب گمان می کنند که کمبوجیه برادر را در راه کشته است حتی خواهر بردیا که گویی عاشق بردیا بوده تا پایان زندگی خود منتظر بردیا میماند

بنابر عقیده بعضی باستان شناسان او در گوردخمه سرخ ده دفن شده*است


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

یارمنه یا آریارامنا (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎) نیای داریوش بزرگ از شاهان هخامنشی است. وی برادر کوچک*تر کورش یکم نیای کورش دوم (کورش بزرگ) است. پدرش چا ایش پیش پادشاهی خود را بین دو پسرش تقسیم نمود و قسمت اعظم پادشاهی را به آریامنه داد. وی به آرامنه عنوان «شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشور پارس» را داد، حال آنکه به برادر بزرگ*ترش تنها لقب «شاه پارسوماش» را اعطا نمود.

آریارمنه (پارسی باستان: ARIYĀRAMNA/اَرییارَمنَه؛ عیلامی: Har-ri-ya-ra-um-na/هر-ری-یَ-رَ-اُم-نَه؛ اَکَدی: ʾ-Ar-ḭa-ra-am-na/اَر-ییَ-رَ-اَم-نَ-ع؛ یونانی:Ariaramnēs/اَرییَرَمنِس) فرزند چیش*پیش و شاه پارس می*باشد. پس از وی فرزندش ارسام به پادشاهی پارس رسید. داریوش شاه در سنگ*نبشته بیستون گوید پدر من ویشتاسپ است. پدر ویشتاسپ آرشام بود؛ پدر آرشام آریارمنه بود؛ پدر آریارمنه چیش*پیش بود؛ پدر چیش*پیش هخامنش بود.

اَرییارَمنَه نامی است از زبان پارسی باستان؛ برگرفته از Aryārāman-/اَریارامَن-، و از aryā-/اَریا- «آریایی*ها» و rāman-/رامَن- «خوشی و صلح» به معنای "رامش*دهندهٔ آریایی*هاً.


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

کتیبه میخی

دبیره میخی هخامنشی که در سال ۱۲۹۹ شمسی در همدان یافت شد، منسوب به اوست. این لوح زرین که اکنون در موزه برلین می*باشد دارای یازده سطر است که سطر آخر آن از میان رفته*است. ترجمه این لوح چنین است: متن کتیبه بدین شرح است "آریارمنه، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، پسر چیش پیش، نوه هخامنش. آریارمنه شاه می*گوید:این کشور پارس که من دارم، دارای اسبان خوب و مردان (است) خدای بزرگ اهورامزدا (آنرا) به من عطا فرمود. به خواست اهورامزدا من شاه در این کشور هستم. آریارمنه شاه گوید: اهورامزدا به من یاری ارزانی فرماید. "

نظرات در مورد کتیبه

شاپور شهبازی می نویسد که اینکه آریارمنه که در بهترین حالت بزرگ یک ارباب محلی(استانی) خراجگزار مادها بوده است خود را با لقب تعجب برانگیز "شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس" بنامد و متن کوچکی که حاوی حداقل هفت اشتباه دستوری مشابه مواردی که در متون متاخر هخامنشی با آن برخورد می شود غیر اصل بودن این نوشته را ثابت می کند. حتی اگر این کتیبه یک اثر جعلی معاصر نباشد متن احتمالا به دستور یکی آخرین شاهان هخامنشی حک شده است و به منظور ارج نهادی به نیای خویش.

بنوشته رونالد کنت این کتیبه نه در زمان آریارمنه بلکه در زمان اردشیر دوم تهیه شده است. این کار به منظور بالابردن خاندان آریارمنه و جزیی از کارهای ضد کوروش اردشیر دوم بوده است.

دانشنامه بریتانیکا آنرا نخستین اثر پارسی باستان می داند.

رابرت پین در مقاله*ای با عنوان شکوه پارس از آریارمنه به عنوان نخستین کسی یاد میکند که خود را شاهنشاه نامید.


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

سام (پارسی باستان: ARŠĀMA/اَرسامَه؛ یونانی:Arsámēs/اَرشَمِس؛ آرامی: ʾršm/عرشم) شاه پارس و فرزند آریارامن و پدر ویشتاسپ و پدر بزرگ داریوش کبیر پسرعموی کمبوجیه اول پدر کورش دوم بوده*است.

ارشامه نامی است از زبان پارسی باستان به معانی دارنده دست نیرومند(دارنده دست خرس) یا دارنده قدرت خرس، شجاع، دلیر. در دوران معاصر، صورت*های گوناگونی از این نام دوباره در میان ایرانیان رایج شده است: ارشام، آرشام، ارسام، آرسام، ارسامه.


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

گُشتاسْپ (به ایرانی باستان ویشتاسپَ به معنی دارندهٔ اسب آماده) نام چند شخصیت معروف تاریخی در ایران باستان است:

گشتاسپ هخامنشی پدر داریوش بزرگ است. معمولاً نامش به همان صورت باستانی ویشتاسپ ذکر می*گردد.

گشتاسپ*شاه از پادشاهان کیانی فرزند لهراسپ است. زرتشت در زمان او ظهور کرد.

گشتاسپ، نام پسر خشایارشا و برادر اردشیر یکم هخامنشی بوده*است.

دیگر کاربردها:

گشتاسبی: نام طایفه*ای بزرگ در کهگیلویه و بویراحمد و فارس از قوم لر

تالش گشتاسبی


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

داریوش یکم (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎)، پسر ویشتاسپ، ملقب به داریوش بزرگ، سومین پادشاه هخامنشی بود. وی در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، با کمک تعدادی از رؤسای هفت خانوادهٔ اشرافی پارسی با کشتن گئومات مغ بر تخت نشست. پس از آن به فرونشاندن شورش*های داخلی پرداخت. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمین*هایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود.

از دیگر کارهای او حفر ترعه*ای بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن طریق به دریای مدیترانه پیوند می*داد. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتون در زمان اوست. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. پس از جهانگیری کوروش و کمبوجیه سراسر آسیا مگر عربستان جزو قلمرو او محسوب می*گردی

دوران ۵۲۲ - ۴۸۶ پیش از میلاد (۳۶ سال)

زادروز ۵۴۹ پیش از میلاد

مرگ ۴۸۶ پیش از میلاد

آرامگاه کوه رحمت، نقش رستم

پیش از خشایارشا

پس از کمبوجیه دوم

دودمان هخامنشیان

پدر ویشتاسپ

فرزندان خشایارشا

ویشتاسپ

ارته زوستر (دختر داریوش)

هخامنش

دین مزدیسنا


   
پاسخنقل‌قول
mr.sohrab
(@mr-sohrab)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 999
شروع کننده موضوع  

نظریه بردیای دروغین

روایت هرودوت از به پادشاهی رسیدن داریوش چنین است

گئومات (سمردیس) یا بردیای دروغین پس از دستیابی به تاج و تخت، تمام زنان کمبوجیه را به همسری گرفت. یکی از این زنان فیدمیا، دختر اتانس (هوتن) یکی از تواناترین نجبای ایران بود. اولین کسی که پس از هفت ماه فرمانروایی به گئومات ظنین شد که او فرزند کوروش نیست بلکه مرد شیادی است، هوتن بود. او از دختر خود پرس*و*جو کرد و دخترش نتیجهٔ تحقیق را به پدر اطلاع داد. هوتن یک دستهٔ شش نفره، از نجبای پارس را که به آنها اطمینان داشت، در شوش تشکیل داد و با ورود داریوش از پارس تصمیم اتخاد شد که او را نیز در گروه خویش وارد سازند. این هفت تن با هم قسم خوردند که برای دفع غاصب اقدام کنند. هرودوت این قیام را قیام هفت یار نام نهاده*است.

گزنفون و کتزیاس نیز با هرودوت در موضوع کشته شدن بردیا به فرمان کمبوجیه همداستان هستند . کتزیاس اسم این مغ را سپنت*دات یعنی دادهٔ مقدسات نوشته*است که به زبان امروزی اسفندیار می*شود. گزنفون نوشته است این مغ با تسلطی که بر روی کمبوجیه داشت ذهن پادشاه را بر ضد برادرش مشوب ساخت و پس از قتل بردیا خود به جای او ادعای پادشاهی کرد.

در روایات داریوش هیچ اشاره*ای به شباهت مغ با شاهزادهٔ واقعی بردیا نشده*است و این داستان باید از مبالغات شاعرانهٔ معمول مورخان قدیم یونان سرچشمه گرفته باشد. داریوش در سال ۵۲۲ پیش از میلاد گئومات (بردیای دروغین) را به قتل رساند. بدین منوال تخت و تاج پادشاهی ایران به داریوش رسید


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 3 / 4
اشتراک: