روسلابانو..نویسنده بودن صرفا خاص نوشتن نیست.گاهی باید مسائل روزانه را به سبکسری قلم تصویر کرد. کلیشه ها را از نو و به زبان خود روایت کرد. متن شما به ع...
قسمت دوم(پدر سوفی من) ای کاش همواره مست بودی پدر. کاش پستو خانه پر از خم شراب بود تا دم به دم هوشیاری ات را بربایم،آنگاه به کلک شکسته ام بنشینم و آنچه...
اژدها و کلک شکسته یکی از دفترچه یاداشت های منه...من هر چند وقت یک دفترچه با اسم های جالب درست میکنم و یاداشت هایی مرتبط و منسجم رو در باب موضوعی مینوی...
هرزگاهی ترسیدن را فراموش میکنم...به یقین که در راز بقا این کمتر از فراموشی دم و بازدم نیست... ترس را باید از ضمیر درک کرد یا باید آن را میان کلمات لید...
نمیدانم چرا فریاد نامه های تو با سکوت همصدا میشود...شاید که آنها هم زوال من و مسخ وجودم را میخواهند.***بانو آتوسای عزیز مانند همیشه بینظیر ، خلاقا...
من خیلی از پایان کتاب اشوزدنگه ناراحت شدم...یعنی آدم بعد 6000 سال تنهایی نباید سر وسامون بگیره؟
Envelope;30288:منظورت برون فکنیه؟باید مدیوم باشه آدم.شرایط خاصی هم میخواد و آدم خاص تر.مطمئنی مدیومی؟این یکم فرق میکنه...مثل کار مدیوم نیستاسم تمرینش ...
سلام و درود فراوان بر شما دوست عزیز و مهربانمن بشخصه از داستان های اساطیری لذت بسیار میبرم؛ لیک روایت شما از خود داستان برایم جذابتر بود...تازیانه کو...
یادداشت 1 بالاخره در سازمان استخدام شدم.آن همه صحبت با منشی وراج لبتشنهام کرده بود؛ به شدت یک دمنوش گرم زعفران میخواستم.بخش درمانگرها نسبتا خلوت ب...
«حقیقت برای همیشه ...» خوابی دیدم؛ به ژرفای اغما و به سبکی چرتی عصرگاهی. پردهای آنچه را که باید از دید من پنهان ساخته بود. من در محضر حقیقت بودم! آن...
به نام ایزد یکتا دختر سرزمینم... از چه زمان دریای تُرههایت اینچنین مواج گشت؟چهکسی دُر چشمانت را حریصانه نگریسته؟ کدام پلیدی و تیرگی صورت ماهگون تو...
Novelist_M;30150:نولیست عزیز من در نوشتن داستان های کوتاه و اینچنین متن هایی شخصیت و ظاهرش را در هاله ای از ابهام میگذارم تا هرکسی ، پیر و جوان یا مر...
Anobis;30145:سلام علیکمداستان شما را خواندم و به این نتیجه رسیدم که اگر صد صفحه دیگر هم می نوشتید باز هم با خودتون به یه جمع بندی نمی رسید. انگار توی ...