چه حکایت جالبیبچه که بودیم بزرگترا ازدواج میکردنحالا هم که بزرگ شدیم ،کوچیکترا ازدواج میکنن
داستان خیلی خوب ولی فکر میکنم داری خیلی سریع رد میشی همین سفر کریستینا با سالازار یه دفعه شروع شد سر دو صفحه تموم شد بهش تازه دوتا جادو یاد داد شمشیر ...
مادره خطاب به پسرش: نیوتن رو میشناسی ؟ پسره :نه کی هست؟ مادره : اگه به درسات بیشتر توجه میکردی میشناختیش ! پسره: خیلی خوب ، پارمیدا رو میشناسی ؟ مادر ...
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻱ ﺩﺧﺘﺮ: ﺍﺳﺘﺎﺩ! ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ! ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﺭﺳﻮ ﻗﺒﻮﻝ ﺷﻢ ! ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﻣﻴﺸﻢ! ﺍﺳﺘﺎﺩ : ﺧﺐ ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻴﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﺍﻻﻥ ؟ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻱ ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺷﻤﺎ ﻣﻨﻮ ﭘﺎﺱ ﮐﻨﻴﺪ ...
خیرخیرخیرخیربلهخیرخیربلهخیرخیرخیرخیرخیربلهخیربلهخیرخیربلهخیرخیرخیرخیرخیربلهخیرخیربلهخیرخیربلهخیربلهخیربلهبلهبلهبلهخیربلهبلهبلهخیرخیرخیرخیرخیرخیربلهخیر...
N@zgOl;4405:خوب این کتابا در مورد چین دقیقا؟یه خلاصه ای نمیشه حداقل واسه ی یکیشون بذاری؟ژانرشم معلوم نیست دینی؟!من که نفهمیدمببین خیلی دلم میخواست ولی...