Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

خدايان، پس از سقوط

29 ارسال‌
19 کاربران
90 Reactions
6,006 نمایش‌
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

در همان لحظه اول او را شناختم،‌ چهره اش با گذشته فرق چنداني نداشت، آه يادم رفت ما هيچ وقت پير نميشديم!
مثل آن قديم ها كلاهي پارچه اي بر روي موهاي سياه پريشانش بسته بود، بي اختيار لبخندي بر لبم نشست، من و او و "ایندرا "1 خاطرات خوب زيادي با هم داشتيم.
چراغ هاي رنگي و اذهام پنج شنبه شب ها نمي گذاشت به خوبي او را ببينم ،‌مدام بايد به مشتري ها سرويس مي دادم و اين مرا اذيت مي كرد،‌گرچه مجبور بودم اينكار را انجام دهم تا بتوانم كرايه اتاق محقري كه اجاره كرده بودم را بپردازم.
سركي كشيدم تا او را بهتر ببينم نميدانم شايد او هم مرا ديده و به روي خود نمي اورد.
رفتارش را زير نظر گرفتم،‌ مردي بد قيافه كنارش ايستاده و با او حرف ميزد اما سر و صداي كافه نمي گذاشت صداي ارامش را بشنوم.
دلم مي خواست به سمتش بشتابم و نامش را صدا بزنم : "ميترا "2 شايد يادش بيايد روزي يكي از ايزدان سرزمين پارس بوده است اما جلوي خود را گرفتم، اگر او هم نام مرا صدا ميزد چه؟
اگر او هم به من ميگفت:" آناهيتا"3 نامي كه قرن ها است كسي بر زبان نرانده چه؟ اگر ميپرسيد حال به چه كاري مشغولي چه جوابي مي دادم؟"نه،چیزی برای گفتن نداشتم.
‌به همين دليل جلوي خود را گرفتم و چشمانم را براي لحظه اي كوتاه بستم.
با اينكارم خاطره اي از گذشته به ذهنم هجوم اورد، ميترا كمي دورتر از من ايستاده بود و به جنازه الهه هاي ديگر نگاه مي كرد شايد باورش نميشد در انتها اهريمن بر ما چيره شده و تمام الهه ها را يكي پس از ديگري از پاي دراورده باشد.
ان شب را به خوبي به ياد دارم، اهورا مزدا ما را براي انجام كاري به منطقه اي راهي كرد،‌زماني كه برگشتيم صداي شمشير مي امد و فرياد!
"وایو"4 فرياد مي كشيد و همچون طوفان مي غريد و شمشير طلاييش را به هر جهت پرتاب مي كرد،‌اما حريف او به مراتب بهتر بود ، او را هم ميشناختم، چه كسي جز اهريمن مي توانست به اين خوبي مبارزه كند و ضربه هاي سخت وايو را دفع نمايد ؟
نمي دانم چقدر از مبارزه اش گذشته بود،ايزد ‌خسته و ناتوان نشان مي داد، انقدر خسته كه اهريمن به راحتي خود را به پشتش برساند و خنجر اش را در قلب او فرو كند!
نمي توانستم باور كنم ، نه امكان نداشت اين اتفاق افتاده باشد، زمان برايم مفهومش را از دست داد ،‌بدن بي جان وايو به ارامي به سمت زمين كشيده شد و همچون عروسك خيمه شب بازي بر زمين سخت فرود امد.
اهريمن با كشتن ايزد طوفان خنده اي پيروزمندانه سر داد و چشمان سرخ رنگش را به ما دوخت.
من و ميترا به سرعت خود را اماده مبارزه كرديم و همزمان فرياد مبارزه سر داديم اما اهريمن سرش را تكاني داد و سپس در حالي كه سعي مي كرد جلوي خنده بلندش را بگيرد پاسخ داد: نه ، شما دو نفر را نخواهم كشت، بايد براي پيروزيم شاهدي داشته باشم.
اين حرف را زد و در دودي سياه ناپديد شد!
پس رفتن او همه جا را گشتيم تا شايد بتوانم يكي ديگر از ايزدان را زنده بيابيم اما هيچ كسي جز ما دو نفر باقي نمانده بود. جسد خشاتریا5 در گوشه اي افتاده و شمشير محبوبش در سينه اش همچون نشاني محل جنازه او را مشخص مي كرد، سر آذر6 از بدنش جدا شده و بر روي درختي ديده ميشد و اما ايندرا، انگار بيش از ديگران جنگيده . خشم اهرمين را به جان خريده بود، نميشد صورتش را تشخيص داد، انگار كه تمام گوشت و پوستش كنده و چشمانش را از حدقه بيرون كشيده بودند!
دو چشم سياه و زيبايش بر روي زمين قرار داشتند اما نه بصورت سالم ،‌ اهريمن پس از بيرون كشيدن،‌انها را روي زمين انداخته و زير پايش له كرده بود.
خاطره تلخ ديدن اجساد دوستانم قلبم را به درد اورد، بي درنگ چشمانم را گشودم، نور لامپ هاي قرمز و سبزي كه بي درنگ روشن ميشدند براي مدتي چشمم را زد و صدا ها همچون سيلي به صورتم نواخته شدند.
مردي در برابرم با صدايي بلند چيزي مي گفت،‌تمركز كردم، صدايش به گوشم رسيد :" مگه با تو نيستم،‌اين ليوانو پر كن ..." ليوانش را از روي پيشخوان برداشتم و كمي نوشيدني در ان ريختم سپس انرا به او باز گرداندم،‌
لبخند كثيفي بر چهره داشت ،‌در حالي كه چشمكي ميزد شماره تلفني روي ميز گذاشت و ليوانش را برداشت، مردك فرو مايه فكر مي كرد من نير حاضرم به خاطر كمي پول تن به هر خفتي بدهم.
شماره را برداشتم پاره كردم و به زير پايم انداختم، در دل ارزو كردم ميترا شماره دادن مرد را نديده باشد، ‌نه اينكه كاري انجام بدهد، نه،‌فقط خجالت مي كشيدم. اخر من اناهيتا بودم ، الهه بارندگی و رویش و زایندگی كسي كه به تدبیرش باران فرو می آمد، رودها به جریان افتاده ،گیاهان می روییدند و حیوانات و انسانها زاد و ولد می كردند.
اهي كشيدم از زمان هزاره ها مي گذشت، بدون وجود اهورامزدا تمامي اينها بي معني بود، گرچه هرگز ردي از او پيدا نكرديم اما مي دانستم او نيز سرنوشتي مشابه ما دارد.
بار ديگر با چشمانم به دنبال همان اشناي قديمي گشتم، از همان زمان كه براي انتقام به دنبال اهريمن افتاد ديگر او را نديدم،‌گمان كنم كه ديگر نااميد شده و از تعقيب بيهوده اش دست كشيده باشد.
به خوبي سالن كوچك بار را از نظر گذراندم ،جايي ديده نميشد. از ميان شيشه هاي كافه به سختي ميشد بيرون را ديد، اما توانستم او را ببينم. مردي با كلاهي پارچه اي در زير چراغي ايستاده و به نور ان خيره شده بود،‌ نوري كه تاريكي شب را از بين ميبرد، لبخندي بر لبم نشست، ميترا، الهه مهر، بزرگترین و قدرتمندترین الهه ها كسي كه انسانها ميگفتند بر روي خورشيد زندگي مي كند چه با حسرت به نور لامپي كوچك نگاه مي كرد.
1- ایندرا ( الهه خشم و قهر )
2- الهه مهر (میترا)
3- الهه باران ( آناهیتا)
4- وایو (الهه طوفان)
5- خشاتریا (الهه جنگ)
6- آذر ( الهه حرارت و گرمی آفرین )

***
ا.افكاري


   
Kimiyajrd2, ilmah, andromeda and 17 people reacted
نقل‌قول
lordfire910
(@lordfire910)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 322
 

قشنگ بود حسین جان.
آقا چرا همه جا زنا رو خوب می دونن؟ آیا مردا کشکن؟تو که مردی چرا؟


   
Kimiyajrd2, andromeda, lord.1711712 and 3 people reacted
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 547
 

به قولی چقدر flowery بود متنت :دی قشنگ بود اما نفهمیدم اصلن هدفش رو، میترا و آناهیتا فقط اسم بودن یا هویت اشخاص واقعی ؟

باز هم تشکر :8:


   
andromeda, ida7lee2, *HoSsEiN* and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

Lady Rain;10483:
به قولی چقدر flowery بود متنت :دی قشنگ بود اما نفهمیدم اصلن هدفش رو، میترا و آناهیتا فقط اسم بودن یا هویت اشخاص واقعی ؟

باز هم تشکر :8:

الهه مهر (میترا)،‌مذكر
الهه باران ( آناهیتا)،‌مونث

توي متن مشخص بود كه!شايد هم نبود، اين دوتا الهه هاي ايران باستان هستند.


   
Kimiyajrd2, andromeda, ida7lee2 and 4 people reacted
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Famed Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 994
 

حسين جان از اين تاپيك http://btm.bookpage.ir/showthread.php?t=1205&goto=newpost
هم استفاده كن به دردت ميخوره
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(پس از سقوط) فكر كنم اسم خوبيه


   
andromeda, ida7lee2, Lady Joker and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 547
 

*HoSsEiN*;10484:
الهه مهر (میترا)،‌مذكر
الهه باران ( آناهیتا)،‌مونث

توي متن مشخص بود كه!شايد هم نبود، اين دوتا الهه هاي ايران باستان هستند.

اوه شرمنده من رو این حساب که میترا هم مونثه اصلن قاطی کردم الان داستانت منطقی تر به نظر میاد ممنون :8::53:


   
andromeda, ida7lee2, Uchiha Itachi and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
lordfire910
(@lordfire910)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 322
 

ژنرال حالا اسم زنونش هیچی،مگه به خدای مرد می گن الهه؟


   
andromeda, ida7lee2, Uchiha Itachi and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

H.A.M.I.D;10499:
ژنرال حالا اسم زنونش هیچی،مگه به خدای مرد می گن الهه؟

بستگي داره.
به عنوان يك صفت بهش نگاه كني يا يك اسم.
اگه اسم باشه زنانه است ولي صفت شا موجوديت نه!
الهه در صفت به معني معبود , خدا , معشوق , آنچه وجود و زندگی گروهی از موجودات بدان وابسته باشد . چیزی که صاحب قدرتی خاص و فوق العاده باشد .باعث و بانی و سرچشمه ی بعضی عوامل .


   
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

خیلی قشنگ بود. ادامه ای هم خواهد داشت آیا؟! به نظر من ک واقعا با حال بود با اینکه زیاد حرف خاصی توش زده نشده بود اما خیلی جذاب بود. شاید به خاطر اینه که درباره خدایان و الهه های باستان بود. همیشه موضوعی مورد علاقه بوده. راستیتش من خودم تا الان فکر میکردم میترا زن هستش. خیلی ممنون. الان فهمیدم که دلیل الهه خطاب شدن چیه.


   
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 547
 

*HoSsEiN*;10501:
بستگي داره.
به عنوان يك صفت بهش نگاه كني يا يك اسم.
اگه اسم باشه زنانه است ولي صفت شا موجوديت نه!
الهه در صفت به معني معبود , خدا , معشوق , آنچه وجود و زندگی گروهی از موجودات بدان وابسته باشد . چیزی که صاحب قدرتی خاص و فوق العاده باشد .باعث و بانی و سرچشمه ی بعضی عوامل .

البته الهه به معنای goddess فقط برای مونث به کار میره و خدا به معنی god برای مذکر فرقی نمی کنه که معنیش چی باشه


   
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

داستانو باز نويسي كردم.
فكر كنم بهتر شده باشه.


   
فرشید and milad.m reacted
پاسخنقل‌قول
milad.m
(@milad-m)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
 

خیلی زیبا بود حسین اشکم در آمد :12f1dcb03b9bb8e8cc7


   
فرشید and *HoSsEiN* reacted
پاسخنقل‌قول
رانوس پترونا
(@petruna)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 104
 

مثل همیشه داستانی بسیار زیبا
ممنون


   
فرشید and *HoSsEiN* reacted
پاسخنقل‌قول
kristal
(@kristal)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 311
 

اخیییییی چه قشنگ بود
اشکم در اومد.


   
*HoSsEiN* reacted
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 547
 

عجب ایده ی معرکه ای ! به نظرم تبدیل به رمانش کن واقعن ارزشش رو داره و فکر کنم کلمه ی خدا بیشتر برای مرد استفاده میشه و الهه برای زن

به کمی ویرایش احتیاج داشت ولی در کل زیبا بود و می تونست وسعت بیشتری پیدا کنه و یه رمان عالی بشه. به نظرم همین امشب بشین و وسعتش بده

سپاس از اینکه با ما شیر کردی :53:


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: