سلام
یه مشکلی که اکثر ما داریم اینه که چون درایران کتاب فانتزی تا همین چند سال اخیر عملا وجود نداشته عادت نداریم تو فضای ایران کار کنیم یا این کار یه جورایی برامون سخته
خب من فکر میکنم حق داریم یه جورایی
مثلا نمیتونیم مجسم کنیم که تو تهران خودمون یه اتفاق عجیبی بیوفته برامون سخته که بگیم مثلا تو زمان حال داخل یه شهری مثل تهران...مثلا فلان موجودات رفت و امد میکنن.در حالی که فانتزی ها و افسانه های غنی داریم
شایدم این باشه که کلا عادت کردیم بریم سراغ الف و دورف و جادوگرا... و فضای اروپایی اصلا قلممون نمیگرده که یه داستان تخیلی رو تو ایران بنویسیم
خب قراره این مشکل رو رفع کنیم
یعنی یه کم روش کار کنیم
و ذهنمون رو برای فانتزی وطنی آماده کنیم
هرچیزی که به فانتزی وطنی مرتبط میشه رو و میدونید یا پیدا میکنید اینجا بگذارید و بیاید روش حرف بزنیم.
بومي سازي مشكل داره و ان هم محدوديت هاي داخلي هستش،
يك داستانو خيلي راحتر ميشه توي فضاي خارجي تصور كرد تا فضاي داخلي و محدوديت هم نداريم و سياسي هم نميشه و به مذهب هم كاري نداريم.
بومي سازي مشكل داره و ان هم محدوديت هاي داخلي هستش،
يك داستانو خيلي راحتر ميشه توي فضاي خارجي تصور كرد تا فضاي داخلي و محدوديت هم نداريم و سياسي هم نميشه و به مذهب هم كاري نداريم.
اتفاقا من فکر میکنم میشه
منتها ما عادت کردیم. داستان فانتزی که سیاسی مذهبی نیست. کافیه از تاریخ کمک بگیری
ما نمیتونیم تا ابد تقلید کننده باشیم
ایرانی ها فانتزی های قوی و قدرتمندی در گذشته داشتن چرا الان نتونیم/
احسنت ! من کلا با فضای وطنی موافقم !
با اینحال چون فانتزی خارجی خیلی پیشرفت کرده استفاده از اون خیلی راحت و آسونه.
و واسه کسی که میخواد شروع کنه به نوشتن فضای ایرانی خیلی خشک و تا حدی خنده دار و به نسبت بسیار بالایی غیرقابل باوره !
من با فضای بومی مشکل ندارما اما از نوشته هاشون زیاد خوشم نمیاد:68:
طرز نوشتشون به نظرم زیاد جالب نیست:106:
وگرنه اگه یه نفر به خواد یه داستان و یا یه افسانه ای رو خلق کنه ایرانی یا خارجیش چه فرقی میتونه داشته باشه؟:39:
چون بخاطر عادت نداشتن یکم ضایعست اینجوریه وگرنه اگه یه نفر با قلم قوی بنویسه به نظرم از نمونه ی خارجی بهتره !
البته خیلی از داستانا هم هستن که به یک ملت خاص توجه ندارن
من الان مي خوام يه كتب جديد بنويسم و فضاي خارجي را ترجيح ميدم.
چرا؟
خب چون اين يكي هم فضاي قديمي داره مي خوام از امكاناتي چون لرد ،كنت و قصر و محيط روستايي خارج استفاده كنم. ايران بيشتر يك محيط روستايي داشته تا فئودال.
من احساس میکنم اینقدر داستانای خارجی خوندیم
ایده ها وقتی به ذهنمون میان فضای خارجی دارن !
اینم یکی از دلایل میتونه باشه !
خوب من که نویسنده نیسم ولی نظرمو میگم
میتونیم از تاریخ باستانه ایران شروع کنیم
کشوره ما یکی از غنی ترین کشورا تو بحثه تمدنه
تمدن هایی داشتیم که در زمانه خودشون قدرتمند ترین بودن و با کمی تحقیقو تخیل و آمیزش داستان با جادو میتونیم داستان های خیلی خوبی بنویسیم
من احساس میکنم اینقدر داستانای خارجی خوندیم
ایده ها وقتی به ذهنمون میان فضای خارجی دارن !
اینم یکی از دلایل میتونه باشه !
خب یه کم به ذهن مبارک فشار بیارید ایرانی تولید کنید:دی
همین دیشب یکی از دوستان دنبال یه نویسنده میگشت برای طرحش
طرح کاملا ایرانی بود و واقعا جای کار داشت حیف که الان دست خودم بنده
رو هوا میزدمش
ایده خیلی قشنگ بود البته من بهش توصیه کردم خودش روش کار کنه چون تصویر بهتری از ایدش داره
خوب من که نویسنده نیسم ولی نظرمو میگم
میتونیم از تاریخ باستانه ایران شروع کنیم
کشوره ما یکی از غنی ترین کشورا تو بحثه تمدنه
تمدن هایی داشتیم که در زمانه خودشون قدرتمند ترین بودن و با کمی تحقیقو تخیل و آمیزش داستان با جادو میتونیم داستان های خیلی خوبی بنویسیم
دقیقا
مشکل اینه که ما نمیخوایم خلاق باشیم ما اسطوره ها و داستانهای فوق العاده ای داریم حتی من یه مدته در مورد هیولاهای افسانه ای ایران تحقیق میکنم و چیزای جالبی گیرم اومده که بعدا حتما استفادش میکنم. ایران جای کار زیاد داره اتفاقا چون تا حالا خیلی کم به فانتزیش پرداخته شده
ولی وجدانا فانتزی نویسی در محیط ایرانی خیلی سخته
با اینحال بودن نویسنده هایی که اینکارو کردن و انصافا هم خوب از آب در اومده
اما خودم که هر چی تلاش میکنم نمیتونم در اون جهت ذهنم رو پیش ببرم
البته دلیلش همونطور که دوستان عنوان کردن، کم کاری در این مورد بوده
امروزه که نوشتن چنین فانتزی هایی رشد سریعی داره فکر میکنم که خیلی زود فانتزی ایرانی هم جا بیفته
خب یه کم به ذهن مبارک فشار بیارید ایرانی تولید کنید:دی
همین دیشب یکی از دوستان دنبال یه نویسنده میگشت برای طرحش
طرح کاملا ایرانی بود و واقعا جای کار داشت حیف که الان دست خودم بنده
رو هوا میزدمشایده خیلی قشنگ بود البته من بهش توصیه کردم خودش روش کار کنه چون تصویر بهتری از ایدش داره
اينقدر قشنگ بود؟ خب بگو بياد پيش من :دی
ببين پروتي خانم بايد قبول كرد محيطي كه در كشور ديگه مخصوصاً اروپا ميشه تصوير كشيد در ايران نميشه، من مثال دهكده را زدم، خب ايران روستايي بوده، چرا اينران موجودات افسانه اي زيادي داره ولي يه چيزي بايد بنويسي كه اولاً به كسي بر نخوره دوماً فضاي ايرانو جابگو باشه.
من خودم مدافع بومي سازي هستم ولي بايد قبول كرد محيط سازي و شخصيت پردازي محيط خارجي بهتر و راحتتره
:68:
دوسه تان عزیز این چه حرفاییه میزنین
محدودیت چیه؟
یعنی چی خوب ما اینقدر محدودیم؟
شما محدودیت رو توی چی میبینین؟
مذهب رو با چه دیدی میبینین که فکر میکنین ممکنه به کسی بربخوره؟
اول که نویسندگان اینترنتی معمولا اسم و لقب مستعار دارن که براشون مشکلی پیش نماید
بعد کسی از چیزی شکایت رسانه ای و ازین حرفا نمیکنه مگه چاپ شده باشه
مذهب چه مشکلی داره واسه داخلی نوشتن؟
ندیدین چقدر فیلمارو خوشکل درست میکنن :دی
شب عروسی پسر و دختر دعواشون میشه دختر با مانتو و مقعنه خیلی ناجور باشه با روسری میره میخوابه توی تخت
پسر بیچاره هم با کت و شلوار عروسیش میره میخوابه رو کاناپه
بعدش فرداش دختره حامله میشه :19::41:
به این میگن روش گرده افشانی
خوب شما توی داستان بومی نوشتن خیلی ازادترین تا فیلم بومی ساختن
مثلا میخواین یه پسر و دختر تازه عروسی کرده رو توصیف کنین
با نام های امیرحسین و سمیه :دی
امیر حسین در حالی که سعی میکرد سر صحبت رو با سمیه باز کنه داشت معذبانه میگشت دنبال یه گوشه ای برای پوشیدن لباس های راحتی و فرصت دادن به سمیه برای در اوردن لباس عروسیش
ولی گویی هیچ کودوم از ان دو علاقه ای به عوض کردن لباس های عروسیشان نداشتند
سمیه داشت روبروی میز ارایش ارایش عروسیش رو پاک میکرد و قصد داشت برای همسرش خودش رو به زیبا ترین و ساده ترین صورت ارایش کنه در حین ارایش سعی میکرد لباس سفید و قشنگش کثیف و خراب نشه.
امیرحسین نشسته بود جلوی تلویزون و داشت فوتبال اخر شب تماشا میکرد و منتظر بود تا سمیه بیاد کنارش
- توی اینجور داستان ها هیچ گونه ابراز علاقه ای جرم نیست ولی توی فیلما چون نمیتونن ابراز علاقه رو نشون بدن دعوا رو نشون میدن.
سمیه در حالی که کنار شوهرش مینشست سعی داشت توی اغوشش جایی برای خودش باز کنه تا گرمای وجودش رو حس کنه.
ناگهان خبری امد که زندگی ان دو را تغییر داد.
زمانی که زن در اغوش شوهرش جا پیدا کرد نوری مقابل انها ظاهر شد.
نوری طلایی بسیار درخشنده و با صدایی ترسناک شروغ به محو شدن کرد.
یک تنها یک جیغ در گوش امیر حسین میپیچید.
جیغ سمیه!
صدای گریه و ذاری سمیه داشت کم کم محو میشد. امیر حسین شوکه شده بود و نمیدونست چه اتفاقی داره می افته.
ناگهان راهرویی دید که از ویترین توی هال باز شده دیوی در حال بردن سمیه بود و جادوگری کچل داشت با پوزخند به امیرحسین نگاه میکرد:19:
جادوگر: چطوری ای فرزند مانی!...!
امیر حسین:چی؟ فرزند مانی؟ تو کی هستی با زن من چیکار داری؟
من با اجداد تو یک خورده حسابی دارم و الان زمان انتقام گیری هستش.
ولی من کسی به اسم مانی نمیشناسم!
ای ساده لوح مانی یکی از اجداد تو بود که با دزدیدن همسر من قدرتی بسیار زیاد رو به دست اورد. حالا زمان انتقام فرا رسیده:19: من قرنهاست منتظرم تا کسی با قدرت مانی متولد بشه و ازش خبر نداشته باشه تا انتقامم رو بگیرم:دی
چه قدرتی ولی من که از چیزی خبر ندارم
ابله اگه از قدرتت خبر داشتی که من سراغ تو نمی اومدم:19:
جادوگر همراه غولش سمیه رو دزدیدن و رفتن فقط یک جمله به امیر حسین گفت: تو فقط یک ماه فرصت داری تا قدرتت رو بدست بیاری و اونو به من تقدیم کنی وگرنه همسر عزیز و بسیار زیبات بعد از صدمه دیدن و مورد ازار قرار گرفتن توسط خودم و بعدش توسط غولم کشته میشه.
بفرما... الکی الکی یه رمان ایرانی شروع کردم:دی
توجه جهت دزدیدن ایده و گرفتن قبل و بعد داستان میتونید شماره کارت بگیرید و 100هزارتومن بفرستین و بگیرین ایده و موضوع و کلیت داستان رو:دی
اون سمیه و امیرحسین هم به هیچ وجهی خود هم از قصد بود:دیبه نظر شما بشینم بنویسمش؟حس ندارم:19:
میشه قبلش رو نوشت یه چیزایی از مانی بعدش وارد زمان اینا و اشنایی و ازدواج و بعد از اینا هم نوبت چیزای بعدی که نمیگم دیگه :19:
چرا از اونجایی که میدونم شما استعداد ندارین بذار بگم :دی امیر حسین 29 روز تلاش و تحقیق و مطالعه میکنه تا به صورت کامل قدرت مانی رو بدست میاره و سریعا اقدام میکنه برای ترکوندن جادوگر و غولش و سمیه رو نجات میده :5:
بعد هم سالها با خوبی و خوشی با بچه ها و نوه ها زندگی میکنن درست عین این داستانای جن و پری قدیمی که میگفتن برامون اخرش میشه :دی این هست اصالت داستان های ایرانی نه اون الفرد بدبخت که مامانش به فنا رفت دختره اسمش چی بود؟ یادم نمیاد اونم به فنا رفت باباشم شیطون شده خودشم داره ضعیف میشه یه پرنده هم میخواد به دنیا بیاره هنوزم معلوم نیست قراره چی بشه :24::47::37::21::دی
من می گم اینقدر رمان های خارجی خوندیم که برامون سخت شده بخوایم یه داستان انتزیو تو ایران تصور کنیم! ما خیلی راحت تصور می کنیم که یه اژدها نصف لندن و یا نیویورک رو ببلعه اما تصور اون اژدها توی تهران برامون غیر ممکنه. من اگه بخوام بنویسم می رم داستانو می زارم تو انگستان اتفاق بیوفته چون تصورش هم برای خواننده و هم نویسنده راحت تره. نظر من اینه که فضای ایران فقط به درد داستان های عاشقانه می خوره.
اما ایران باستان بهترین جو رو برای داستان فانتزی داره.
یکی از مشکلات نوشتن داستان توی محیط ایران باور پذیر نبودن داستانه که فکر کنم بهش اشاره شد.اینم میشه با برگشتن به عقب 2000 ساله پیش حلش کرد که البته نوشتن داستان در اون زمان وقعا سخته.
عوض کردن ذهنیت آدم ها واقعا سخته و محیط حال حاضر ایران پتانسیل اینُِِِ نداره که یک اتفاق عجیب توش بیفته.
یکی دیگش هم محدودیته.حالا ما محدودیت زیاد داریم مثلا اگه طرف 2 روز نره مدرسه بجاش بخواد تو خونه تمرین هنر های رزمی کنه ،مدیر و معاون صد نفر دیگه زنگ میزنن میگن این کجاست اما تو اروپا طرف یک ماه نره مدرسه کسی ککش هم نمی گزه.میشه گفت این یک نوع محدودیت برای نوشتن ایجاد میکنه.
یک نوع محدودیت دیگه نوع پوشش هستش شما نمی تونی برای شخصیت ها هر جور پوششی که خواستی به تصویر بکشی
درباره ی مسایل دینی هم که به هیج وجه نمیتونی اظهار نظر کنی و یا بهشون بی توجه بشی.چون ممکنه به مذاق هر کسی خوش نیاد
کلا مشکلات نوشتن تو این محیط خیلی بیشتر از مزایاش پس بیشتر نویسنده ها ترجیح میدن که یک محیط دیگه رو به تصویر بکشن
البته من نویسنده نیستم ولی نظر شخصیم اینه و ممکنه درست نباشه