شیوه نقد مثل گذشته هستش
کتاب رو اعلام میکنیم
شما نقدتون رو مینویسید .به صورت فصل به فصل ...بعد فایل وردشو میفرستید برای من
من نقد همه رو با هم مچ میکنم
بدون درچ نام منتقد توی بخش نقد گذاشته میشه
نویسنده میخونه
هرجاشو لازم دید جواب میده هرجاشم لازم دید ویرایش میکنه
هدف بالا بردن کیفیت کار همه مونه
الانم دنبال کتاب داوطلبم
نویسنده ها داوطلب نشن زوری میریم سراغشون
افراد داوطلب لطفا فایل پی دی اف فصول رو بزارن اینجا
اگه فصل به فصل میخواین نقد کنین لینک کلی میخواین چیکار ؟
فعلا داستان اربابان زمین تو صفه بقیه برن ته صف
فصل به فصل نقد نمیکنیم
فصول رو کلا نقد میکنیم اما مشخص میکنیم که این چیزی که دارم میگم مثلا مال فصل اوله
اینجوری نویسنده دریافتن اون راحت تر میتونه کار کنه
نه خیر نقد دستان های من مهم تره.
لینک رو هرکس زودتر برسونه زودتر میریم رو نقد
میریم برای اولین نقد
داستان کوتاه نوشته علی آقا
دوستان برید تو خط نقدش ببینم چه میکنید
http://btm.bookpage.ir/thread112.html
http://btm.bookpage.ir/thread113.html
این لینک درگذشته:
http://btm.bookpage.ir/thread112.html
و این لینک ماردوش:
http://btm.bookpage.ir/thread113.html
فصل به فصل نقد نمیکنیم
فصول رو کلا نقد میکنیم اما مشخص میکنیم که این چیزی که دارم میگم مثلا مال فصل اوله
اینجوری نویسنده دریافتن اون راحت تر میتونه کار کنهلینک رو هرکس زودتر برسونه زودتر میریم رو نقد
میریم برای اولین نقد
داستان کوتاه نوشته علی آقا
دوستان برید تو خط نقدش ببینم چه میکنید
http://btm.bookpage.ir/thread112.htm
http://btm.bookpage.ir/thread113.htm
لینک هایی که گذاشتی برای من باز نمیشن چرا؟
لینک هایی که گذاشتی برای من باز نمیشن چرا؟
لينك ها درست شد.
من هردوشو نقد كردم،ببينم دوستان چيكار مي كنيد،بزنيد اين علي را له و لورده كنيد از نو بسازيد :66:
لينك ها درست شد.من هردوشو نقد كردم،ببينم دوستان چيكار مي كنيد،بزنيد اين علي را له و لورده كنيد از نو بسازيد :66:
هدف له کردن علی نیست:14::14::14:
هدف کشتنشه:دی
خارج از شوخی در نقدی که میکنید رعایت خشونت رو بکنید که بین دوستان دلخوری پیش نیاد
مرسی
یه چیز دیگه نویسندگان گرامی لطفا آدرس فایل پی دی اف داستان رو بگذارند برای نقدها .
آدرس صفحات ممکنه جا به جا بشه و دسترسی کاربرا رو سخت تر کنه اینجوری داستان رو میگیرن میخونن و نظر میدن
و اما داستان در گذشته
کوتاه و خوب نوشته شده.تقریبا بدون ایراد
یه ایده خوب
فکر قوی با استفاده از اسطوره هایی که علی قبلا به من ثابت کرده خوب میدونه چطور ازشون استفاده کنه:دی البته که یه روز به همین دلیل توسط من کشته میشه.
یک فروند سوتی....جسد اسفندیار رو بهمن منتقل کرده تا جایی که من میدونم اما برای بقیش خیلی خوب استفاده شده از ایده.ثابت کرده از اسطوره ها خیلی خوب میشه برای فانتزی وطنی بهره برد.
اما چند نکته اول استفاده از ضمیر که دیگه کلا عادت من شده گفتنش اسم وضمیر در موقعیتهای خاصی میتونن به جای هم قرار بگیرن نه همه مواقع مثل این تیکه
من چمنزاری زیبا و پر از گل های وحشی که جاده ای از جنس سنگ های سرخ از وسطش می گذرد را می بینم. جاده به مثلثی مرمری به ارتفاع یک متر ختم می شود. من اینجا اضافس چند مورد اینجوری داره داستان
می مانیم فعل استمراریه درحالی که داستان استمرار نداره در گذشتس اما توی این داستان همه جا افعال استمرار دارن که خب این اشتباهه
از دیدگاه نگارشی یه بازنویسی میخواد.از دیدگاه داستانی خیلی خوب و عالی بود
اگر بخوای اونطور که گفتی مقدمه یک داستان دیگه بکنیش با یه ویرایش کوچیک خیلی خوب خواهد بود.مثلا مسعود گنگ بود توی داستان.
و اما درمرود داستان کوتاه مار دوش
به خوبی داستان در گذشته بود
خدایی ایده هات خوبه
اما این جریان ضحاک برا من مسئله سازه
یک چیز که من با بچه ها درش موافقم نوع راوی هست و اینکه شما همچنان فعل استمراری استفاده میکنی.به غیر از گفتگوها درتمام حالت راوی افعال استمراری هست مثال میزنم هم درباره ضمیر ها هم افعال
این تیکه از داستان رو با اجازه شما ویرایش میکنم
سرم را بالا می آورم و به مردی که جلویم نشسته است می نگرم. او صد و هفتاد و پنج سانتی متر قد دارد و سراپا سیاه پوشیده است. حتی دور صورتش پارچه ای سیاه پیچیده و فقط چشمانش سرخ رنگش پدیدارند. لحظه ای نگاهمان با هم تلاقی می کند و من پشت چشمان او شرارتی بی انتها را می بینم. برای هزارمین بار از خودم می پرسم او کیست؟
حالا ویرایش شده:
سرم را بالا آوردم و به مردی که پیش رویم نشسته بود نگریستم .( خب اولا نمیتونی دقیقا بگی صد و هفتاد و پنج سانت) پس : قد بلند بود شاید بیشتر از صد و هفتاد و پنج سانتی متر بود و سراپا سیاه پوشیده بود.صورتش را با پارچه ای سیاه پوشانده بود طوری که تنها چشمان سرخ رنگش پدیدار بودند. لحظه ای نگاهمان با یکدیگر تلاقی کرد. در عمق چشمانش شرارتی بی انتها دیدم.برای هزارمین بار از خودم پرسیدم او کیست؟
اول اینکه من نامیرا و رویین تنم به همین دلیل قابل له یا کشته شدن نیستم.
بعد ضمن تشکر از نظرتون در مورد ضمایر و افعال حق با شماست و از ویرایش شدن داستانم استقبال می کنم.
می شه بپرسم ضحاک چه مسئله ای داشت؟
بعد اینکه منتظر نقد بقیه دوستان هستم.
ویرایش: یادم رفت این رو بگم که جسد اسفندیار طبق شاهنامه به بلخ فرستاده و اونجا دفن می شه ولی ستینگ من فرق هایی با شاهنامه و تاریخ داره که به مرور می فهمین. یه مورد مهمش اینه که جنگ های جهانی اول و دوم اتفاق نیفتاده و در زمان رضا شاه امپراتوری عثمانی پابرجاست و تبریز رو تسخیر کرده.
اول اینکه من نامیرا و رویین تنم به همین دلیل قابل له یا کشته شدن نیستم.
بعد ضمن تشکر از نظرتون در مورد ضمایر و افعال حق با شماست و از ویرایش شدن داستانم استقبال می کنم.
می شه بپرسم ضحاک چه مسئله ای داشت؟
بعد اینکه منتظر نقد بقیه دوستان هستم.
ویرایش: یادم رفت این رو بگم که جسد اسفندیار طبق شاهنامه به بلخ فرستاده و اونجا دفن می شه ولی ستینگ من فرق هایی با شاهنامه و تاریخ داره که به مرور می فهمین. یه مورد مهمش اینه که جنگ های جهانی اول و دوم اتفاق نیفتاده و در زمان رضا شاه امپراتوری عثمانی پابرجاست و تبریز رو تسخیر کرده.
اول اینکه شما طعم گونی پیچ قابلمه و صد البته دیزی های منو نچشیدی اولی و دومی اگه اثر نکنه سومی حتی خود اسفندیارم میکشه:23:
برای ویرایش اگه خودت انجام ندادی سری به بخش ویراستارا بزن نشد بده خودم ردیفش کنم اگه مایل بودی
خب در مرود بخش ویرایش: مسئله اینه که شما داری از بخشهای تاریخی استفاده میکنی و خب ما نمیدونیم چه بلایی سر اسطوره ها و تاریخ اوردی:21:پس این فجایعی که ایجاد کردی رو بهمون بگو بدونیم وگرنه خب ضعف حساب میشه منظور م اینه که برای داستان بلند خب شما یه مقدمه میگذاری و خواننده متوجه حرفت میشه اما برای داستان کوتاه مخصوصا ....خاننده از کجا بفهمه که شما خواستی تاریخو بترکونی؟:20::20:
دیگه اینکه یکی دو نفر از دوستان نقداشون رو طبق برنامه برای من شخصی کرده بودن که خب ازشون خواستم لطف کنن و چون داستان کوتاهه نقد رو برات خودشون بزارن
قابل توجه منتقدین گرام:
نقد داستانهای کوتاه رو در تاپیک خودتون قرار بدید اون برنامه ارسال نقد فقط برای داستانهای بلنده و فقط برای یک دست شدن نقدها جلوگیری از تکرار و البته دلخوری
مرسی
داستان کوتاه در گذشته
داستان خیلی زیبا بود .
ایده ی جالبی داشت ولی باید طوری مینوشتی که بقیه بفهمن سربازا از کجا و برای چی میان یا در مورد بعضی از شخصیت ها بیشتر توضیح میدادی شاید اون موقع که داستانو مینوشتی همه ی اینها توی ذهنت بوده و برای همین بهشون اهمیت ندادی.
و درمورد شخصیت اصلی که یه دختره باید بگم همچین خوشونتی از یه دختر بعیده البته این توی دیده ما و اینم یه ایده ی جدید بود که جالبه ولی بازم حمل چاقو و قداره زیاد جالب نیست
بعضی جاها میتونستی از فعل های بهتری استفاده کنی مثله طول نمی کشد میتونستی بگی طول نکشید که ......
ولی در کل خیلی جالب بود .
داستان کوتاه در گذشته
داستان خیلی زیبا بود .
ایده ی جالبی داشت ولی باید طوری مینوشتی که بقیه بفهمن سربازا از کجا و برای چی میان یا در مورد بعضی از شخصیت ها بیشتر توضیح میدادی شاید اون موقع که داستانو مینوشتی همه ی اینها توی ذهنت بوده و برای همین بهشون اهمیت ندادی.و درمورد شخصیت اصلی که یه دختره باید بگم همچین خوشونتی از یه دختر بعیده البته این توی دیده ما و اینم یه ایده ی جدید بود که جالبه ولی بازم حمل چاقو و قداره زیاد جالب نیست
بعضی جاها میتونستی از فعل های بهتری استفاده کنی مثله طول نمی کشد میتونستی بگی طول نکشید که ......ولی در کل خیلی جالب بود .
توضیحات لازم رو تو داستان اوردم. خلیفه عثمانی تبریز رو گرفته و راوی و استادش از شهر فرار کردن و پاشای تبریز داروغه و مشاورش رو با چند تا سرباز فرستاده دنبالشون و توضیحات بیشتر رو می خواستم بدم اما به نظرم مضحک می شد. اما دارم یه داستان بلند در مورد سقوط تبریز و وقایع بعدش که منجر به فرار این دو نفر شد می نویسم که همه چیز رو توضیح می ده.
در مورد قداره هم این سلاح در دوره زمانی داستان رایجه و چون راوی تا حدودی نسخه مونث اتزیو ادیتوره محسوب می شه طبیعیه چنین سلاح هایی همراهش باشه.
در اخر ممنون می شم که در مورد ماردوش هم نظر بدی.