Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

دوران کهن

24 ارسال‌
10 کاربران
98 Reactions
9,268 نمایش‌
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
شروع کننده موضوع  

دوستان عزیزم سلام:8:
سال نو مبارک
قول داده بودم که در ایام نوروز با کتاب جدید خدمتتون برسم
الوعده وفا

کتابی که پیش روی شما هست اولین تجربه ی من در زمینه فانتزی وطنیه که ماهی دو فصل در همین سایت ارائه میشه
و چون فعلا قرار نیست جایی به جز بوک پیج ارائه بشه به صورت رمزداره
امیدوارم عزیزانی که اون رو میخونن باهام همراهی کنن و در رفع مشکلاتش منو راهنمایی کنن تا بتونم ضعفها رو بپوشونم و ارتقا بدم
با تشکر از زحمات یاسی عزیز.سینا.حسین و مهرنوش مهربانم که تقریبا خط به خط دارم ازشون استفاده میکنم.
فصل اول (هدیه نوروزی)

دوم اینکه رمز این فایل 1298 هستش

تقدیم به شما دوران کهن فصل اول و دوم


   
faezeh، zarair2، کسرا و 27 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
شروع کننده موضوع  

سلام به همگی
طبق قرار با فصل دوم در خدمتتون هستم

قبل از اینکه سراغ داستان بریم چند تا نکته رو بگم.
با تشکر از همه دوستانی که نقد کردن و ایراد کار رو گفتن تلاش کردم تا اشکالات کمتر بشه اما خب من اولین تجربه مو دارم تو فانتزی وطنی انجام میدم بنابراین همچنان ازتون خواهش میکنم ایرادات کار رو بگید و بهم کمک کنید

و تشکر مخصوص از مهرنوش عزیز که با وجود اینکه خیلی خیلی گرفتار بود دست کم دوازده سیزده مرتبه متن رو خوند و ایرادهایی گرفت که من اصلا متوجهشون نشده بودم جوری که من خودم حالم بد میشد از دیدن متن فصول اما ایشون خیلی دقیق عمل میکرد و تک تک اشتباهات و سوتی های من رو که تعدادشون به طور ترسناکی زیاد بود گرفت
فصل اول هم بازنویسی شد تا رفع اشکال شده باشه امیدوارم بهتر شده باشه
p.s
سینا اگه اومدی داستان بدی که اومدی نیومدی ویراستارت رو کلا به سرقت میبرم گفته باشم

دوم اینکه رمز این فایل 1298 هستش

تقدیم به شما دوران کهن فصل اول و دوم


   
arta0082 و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
barsavosh
(@barsavosh)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 150
 

خب یک شخصیت رو تغییر دادی که با توجه به روندی که داستان تا حالا جلو رفته مانوس تر بنظر میاد
این فصل اشتباهات تایپی بیشتر بود. بعضی جمله ها هم اصلاح نیاز داشت
لطفا هر بار فصل میزاری کلمه ی "فصل جدید" رو هم به عنوان تاپیک اضافه کن تا زودتر متوجه بشیم
ولی در کل، الان من دلم میخاد بدونم ادامه ی داستان چی میشه؟:105:
فصل سه کی میآید آیا؟


   
proti واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
R-MAMmad
(@r-mammad)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 555
 

پروتی جان گفتین کمک کنیم ، هرچی از دستم بر میومد رو نوشتم. شاید درست نباشن.
اصولا با اینجور غلط گیری ها موافق نیستم. اینکه بخوام رو خط به خط دقیق شم به نظرم خیلی درست نیست
چند روزه داشتم فکر میکردم چرا برا ما نوشتن داستان بومی انقده سخته. بعد دیدم تو کشور های دیگه انقدر چنین فیلم ها یی که توش زامبی و ... تو شهر قدم میزنن ساختن ، به نوعی اونها نسبت ما ها به راحت ترن. چون خواننده از قبل یه شناختی با چنین نوع داستانی داره. اما ما نه.
بعد من با استفاده از اسم هایی مثله تجریش و ... موافق نیستم. اینکه بگیم خواننده اونجا رو میشناسه پس از اسمش استفاده ببیرم به نظرم زیاد جالب نیست. اگه تو اون منطقه می بودن و اونموقع همراه با توصیف مکان ازش اسم می بردین به نظرم عالی میشد. چند چیز دیگه هم میخواستم بگم ولی پشیمون شدم
درکل خدمت شما. امیدوارم کمکتون کنه

اردین میتوانست گلهای شبدر قرمز مرزنجوش بابونه گاوی و زوفا را تشخیص دهد

منظور از تشخیص دادن شناختنه؟ یعنی این چیز ها رو میشناخته؟
نمی دونم ولی برای من عجیبه که یه نفر این ها رو به راحتی بشناسه. چون اگه بخوایم منطقی باشیم یکم عجیبه.

او زخم را با دقت بخیه زد و حالا داشت از کاسه ای که مادر اردین به دستش داده بود ضمادی را روی زخم
میمالید.

من تاحالا بخیه نزدم ولی باس درد داشته باشه. شما گفته بودین بچه ها دست رو ول کردن بعد بخیه زد
بعد استفاده از کلمه ی حالا در جمله درسته؟؟

آدم دیوونه به شیوه قرون
وسطی با چاقو تیکه پارش کنه اما هیچ کس به خودش زحمت نداد بهمون بگه که اینجا چه خبره

قرون وسطایی به نظرم عوض میشد جالبتر بود. چون داستان بومیه. فکر نکنم اونقدرا لغتی باشه که ازش استفاده کنن

یک ارخ درخشان به کمر داشت ولی روی میز ارخی
کوتاه از فولاد آب دیده، آگینه، بیغال و چند تکمار را ردیف کرده بود.

من هیچ از آگینه و بیغال و تکمار نفهمیدم !!:106:

____________
این دوتا پاراگراف پایین تناقص دارن یه دور بخونین. گفتین داره زنگ میزنه درحالی که چند صفحه قبل گفتین دارو خورده خوابه ، چند پاراگراف بعد هم گفتین رو شوهره خوابش پتوو انداخت.

(((( خروجیش توی یکی از پارکینگ های ساختمون صدف باز میشه. درست جلوی آژانس آقای اسدی. پدرتون
الان داره بهش تلفن می کنه و باهاش هماهنگ می کنه که اگه رفتید سراغش تا یه جایی شما رو ببره.
وقتش که رسید خیلی سریع و بی صدا از نردبون میرین پایین. از اونجا که خارج شدین برین سراغ آقای
اسدی. به هیچ کس حرفی نزنین. یه ماشین میگیرین برای خیابون تجریش. سر میدون که رسیدین پیاده
بشین و بعد برین به این آدرس. خودتون تنهایی.

گفتین که به بچه ها ادرسی که تو کاغذ بود رو داد ولی من ندیدم کاغذ رو از جایی در بیاره تو کل داستان . بعد میتونستین به جای آژانس آقای اسدی برای خوده آژانس اسم بذارین. مثلا بهاران

چند دقیقه بعد آنا از اتاق بیرون آمد. پتوی نازکی را که همراه داشت روی همسرش انداخت و به سراغ
پاساک رفت: باید ببخشی، بعد این همه وقت به دیدنمون اومدی و ما حتی درست و حسابی ازت پذیرایی
نکردیم. تمام روز رو در حال کار بودی... بهتره یه کم استراحت....
))))

اولین موجود جلو دوید. با یک جهش سریع نصف اتاق را طی کرد و تقریبا روی کامیار پرید. و با چالاکی از
برابر حمله عقب پرید. ارخش را بالا گرفت آماده مقابله شد اما پاساک سر سختانه او را کنار زد: با هم...

الان این ارخ رو کی بالا گرفت و آماده ی حمله شد؟؟:106:


   
wizard girl و proti واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
شروع کننده موضوع  

mehr;7622:
proti
سمیه .... اون خط هایی که کنار متن میاد یعنی یه تغیری ایجاد شده که باید اصلاح بشه. بعضی از جاها هم هنوز قرمز مونده که یعنی یادت رفته یا ندید اصلاحاتو!

:17:ندیدمشون

خب یک شخصیت رو تغییر دادی که با توجه به روندی که داستان تا حالا جلو رفته مانوس تر بنظر میاد
این فصل اشتباهات تایپی بیشتر بود. بعضی جمله ها هم اصلاح نیاز داشت
لطفا هر بار فصل میزاری کلمه ی "فصل جدید" رو هم به عنوان تاپیک اضافه کن تا زودتر متوجه بشیم

چشم
و ممنون

چند روزه داشتم فکر میکردم چرا برا ما نوشتن داستان بومی انقده سخته. بعد دیدم تو کشور های دیگه انقدر چنین فیلم ها یی که توش زامبی و ... تو شهر قدم میزنن ساختن ، به نوعی اونها نسبت ما ها به راحت ترن. چون خواننده از قبل یه شناختی با چنین نوع داستانی داره. اما ما نه.
بعد من با استفاده از اسم هایی مثله تجریش و ... موافق نیستم. اینکه بگیم خواننده اونجا رو میشناسه پس از اسمش استفاده ببیرم به نظرم زیاد جالب نیست. اگه تو اون منطقه می بودن و اونموقع همراه با توصیف مکان ازش اسم می بردین به نظرم عالی میشد. چند چیز دیگه هم میخواستم بگم ولی پشیمون شدم
درکل خدمت شما. امیدوارم کمکتون کنه

سلام
با حرفتون موافقم واقعا سخت رو رد کرده اما بلاخره همه از یه جا شروع کردن ما هم از یه جا مجبوریم شروع کنیم تا کم کم جا بیوفته
در مورد اسم خیابونها مکان فقط در چند فصل اولیه تاثیر داره بعد از اون کلا از مکان خارج میشم اما ترجیحا میخوام در همین مکان بمونه
ضمنا از چیزی پشیمون نشو هرچی داری بگو اینجا نخواستی شخصی بزن کمک میکنه

منظور از تشخیص دادن شناختنه؟ یعنی این چیز ها رو میشناخته؟
نمی دونم ولی برای من عجیبه که یه نفر این ها رو به راحتی بشناسه. چون اگه بخوایم منطقی باشیم یکم عجیبه.

با توجه به روند داستان احتمالا به زودی متوجه میشید چرا تشخیص میداده و باید بگم اصلا عجیب نیست.اگر کسی به حد کافی با طبیعت آشنا باشه و فردی رو در اطراف خودش داشته باشه که بعضی چیزها رو بشناسه اشنا شدن با خواص گیاهان دارویی زیاد سخت نیست
این یکی از مسیرها ی بومی سازیه که ما باید در نظر بگیریم.داروهای گیاهی ایران رو هیچ جای دنیا نداره.پس اینم یه چیز بومیه
در مورد داروی گیاهی در خیلی از خانواده های سنتی هستن کسانی که هنوز این علم رو انتقال میدن. مادربزرگ مرحوم من قبل از فوتش هرچی بلد بود به دختراش یاد داد که البته کم هم نبود.آنا اونجور که بعدا گفته میشه مهارتهایی در این کار داره و خیلی طبیعیه که گاهی در کارش از پسرش کمک بخواد

من تاحالا بخیه نزدم ولی باس درد داشته باشه. شما گفته بودین بچه ها دست رو ول کردن بعد بخیه زد
بعد استفاده از کلمه ی حالا در جمله درسته؟؟

حالا که جاش درسته اما درد بخیه...نمیدونم تا حالا بخیه زدی یانه من یه جورایی چند بار تجربشو دارم.زخمی که خونریزی میکنه از یه حدی به اونور تقریبا محلش احساس نمیشه.اما در اینجا کامیار اونجوری که بعدا بهش پرداخته میشه یک آدم ضعیف معمولی نیست بدتر از این رو دیده شاید برای اینکه یکی دستش رو ببره تا سم رو خارج کنه مشکل داشته باشه اما تحمل دوتا بخیه رو میتونه بکنه.

قرون وسطایی به نظرم عوض میشد جالبتر بود. چون داستان بومیه. فکر نکنم اونقدرا لغتی باشه که ازش استفاده کنن

قرون وسطی بخشی از زمان ما محسوب میشه
اردین و راتین هم مثل همه بچه های الان هستن مثلا تا حالا شده یکی بیاد بهت بگه طرف لباسش مثل دوره نادر شاهه؟
استفاده از اصطلاحه شاید اگر ارتین یا پاساک میخواستن این کلمه رو استفاده کنن این رو میگفتن اما بچه ها نه

این دوتا پاراگراف پایین تناقص دارن یه دور بخونین. گفتین داره زنگ میزنه درحالی که چند صفحه قبل گفتین دارو خورده خوابه ، چند پاراگراف بعد هم گفتین رو شوهره خوابش پتوو انداخت.

تناقض رو قبول دارم فعل تلفن کرده رو باید استفاده کنم حتما درست میشه

گفتین که به بچه ها ادرسی که تو کاغذ بود رو داد ولی من ندیدم کاغذ رو از جایی در بیاره تو کل داستان . بعد میتونستین به جای آژانس آقای اسدی برای خوده آژانس اسم بذارین. مثلا بهاران

خب من ترجیح دادم یه مسیر نیم ساعته رو لحظه به لحظه باز نکنم.اما حق باشماس باید اشاره میشد

ممنون از دقت نظرتون
دیگه ایرادات رو ببخشید هرچی باشه ما هنوز تازه کاریم سوتی ها همچنان ادامه داره چشم امیدمون اول به مهرنوشه بعد به شما:دی


   
wizard girl، mehr و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
arwen
(@arwen)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 209
 

همین الان فصل دوم رو خوندم:6:
سمیه باید بگم بدنبود.:101: اما انتظارم از تو بیشتر بود. .از شخصیت پاساک خوشم اومده امیدوارم نخای بکشیش.
یه چیز درباره شهر هست که من با بقیه موافقم.برای ما جا نیوفتاده که بگیم یه اتفاق فانتزی مثلا تو تهران پیش میاد.امااگه بگن تو لندن یا نیویورک رخ داده راحت قبولش میکنیم.یه جورایی از اینکه دختر داستان رو برداشتی خوشحال شدم به نظرم نوشتن درباره یک دختر توی داستان فانتزی سخت باشه.مخصوصا که بخای فانتزی ایرانی بنویسی فقط اسم بچه ها سخته.یعنی اردین و راتین وآرتین عین همن
دیگه اینکه چرا شمشیر و نیزه؟ یه کم پیشرفته تر باشه با تفنگ بهتر نیست؟ بعد این گوراس و ساندین رو من توی اینترنت جستچو کردم نبود خودت ساختی یا مال کشور خاصیه؟
بعد چرا این مادر و پدره که راه در رو ساختن خودشون نرفتن با بچه ها؟
این داییه که رفته بود کمک بیاره دقیقا رفت از کجا کمک بیاره که اینقدر طول کشید؟
چرا اینا شب موندن اگه اینقدر خطرناک بود بهتر نبود تا باباهه میرسه فلنگ رو ببندن؟


   
wizard girl واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
شروع کننده موضوع  

من روند اتفاقات رو این طور برداشت کردم. بعد از این که بچه ها میرن تو اتاق و سراغ دفترچه، بعد از اینکه پدرو معاینه کردن. پاساک سر انا و کامیار داد و بیداد میکنه و درنهایت اونا میگن راهی هست.
بعد نشون میده که انا میره تو اتاق و با بچه ها صحبت می کنه و بهشون میگه که پدرتون الان داره با اقای اسدی هماهنگ می کنه. درنهایت با یه پتو در دست خارج میشه. کامیار هم بعد از تلفنش نوشیدنی پاساک رو میخوره و می خوابه و بعد انا پتو رو میندازه روش.
این روند منطقی نیست؟ @proti @MAMmad

روند کاملا همینه

البته یه چیزی هست که بایددقت کرد، سمیه ساکن تهران نیست. خیلی از ادرس هایی که میده توتهران هم واقعی نیست!‌

راست میگه رسما بخواید حساب کنین من پنج شیش ساله تهران نرفتم اصلا در نتیجه آدرسها رو ول کنید فقط اون ادرس خونهه یه جورایی اشناس

سمیه باید بگم بدنبود.بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب اما انتظارم از تو بیشتر بود. ..

به به مریم خانم افتخار دادین.عزیزم ویرایش اون دوتا فصل چی شد؟
بعدشم ببخشید با تالکین که طرف نیستی خب من طفلکی یه نفرم

از شخصیت پاساک خوشم اومده امیدوارم نخای بکشیش

:39:

ه چیز درباره شهر هست که من با بقیه موافقم.برای ما جا نیوفتاده که بگیم یه اتفاق فانتزی مثلا تو تهران پیش میاد.امااگه بگن تو لندن یا نیویورک رخ داده راحت قبولش میکنیم

چون نداریم این رو .ما کلا قبول میکنیم که توی مثلا لندن یکی یه راه به هفت تا دنیا پیدا میکنه اون یکی با یه فرشته درگیر میشه اون سومی دسترسی به اژدها پیدا میکنه یه قطارم هست که سالی دو سه بار بچه ها رو میبره به هاگوارتز اونم از ایستگاهی که از دیوار باید رد بشن اما برامون جا نیوفتاده که خودمون هم داریم

جورایی از اینکه دختر داستان رو برداشتی خوشحال شدم به نظرم نوشتن درباره یک دختر توی داستان فانتزی سخت باشه.مخصوصا که بخای فانتزی ایرانی بنویسی

دقیقا من و مهرنوش جون به همین نتیجه رسیدیم

قط اسم بچه ها سخته.یعنی اردین و راتین وآرتین عین همن

معمولا اسم خواهر و برادرا نزدیک به همه و خب این دفعه دایی شونم نزدیکه اسمش در واقع تقریبا فقط جا به جایی حروفه:دی بخون یاد میگیری

یگه اینکه چرا شمشیر و نیزه؟ یه کم پیشرفته تر باشه با تفنگ بهتر نیست؟

اصلا و ابدا....وقتی با یه ساندین میجنگی اگه تانک هم داشته باشی به کارت نمیاد

عد این گوراس و ساندین رو من توی اینترنت جستچو کردم نبود خودت ساختی یا مال کشور خاصیه؟

made in somayeh
برو تاپیک خلق موجودات افسانه ای

عد چرا این مادر و پدره که راه در رو ساختن خودشون نرفتن با بچه ها؟

راه فرار عمدا باریک ساخته شده چون میخواستن از اینکه بچه ها تعقیب نمیشن مطمئن بشن اگر خود کامیار بتونه بره توش پس یه گوراس هم میتونه واردش بشه
اما اگه حتی بچه ها به سختی واردش بشن معنیش اینه که دشمن که هیکلش اونقدر درشته عمرا نمیتونه دنبالشون بره و چون خروجی مشخص نیست که کجاس پس اون راه فرار میتونه بچه ها رو به جای امنی برسونه

این داییه که رفته بود کمک بیاره دقیقا رفت از کجا کمک بیاره که اینقدر طول کشید؟

:دی نمیگم

چرا اینا شب موندن اگه اینقدر خطرناک بود بهتر نبود تا باباهه میرسه فلنگ رو ببندن؟

یه جای داستان گفته شده از هر ده تا گوراس یکیشون ماده هست و از هر ده تا ماده یکیشون سمی ... از شانس قشنگ کامیار اون ماده که کامیار رو گاز گرفته سمیه
این سم خواصی داره که به دلایلی مشکل سازه.درباره گوراس و ساندین مسائلی هست که ترجیح دادم در فصول بعد بگم اما مطمئن باش باز میشه مرسی از دقتت
بازم از این کارا بکن:دی


   
wizard girl و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
arwen
(@arwen)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 209
 

به به مریم خانم افتخار دادین.عزیزم ویرایش اون دوتا فصل چی شد؟

دوتا؟!!! دوازده تا فصله ها
من که دستم مثل تو تند نیست که

راست میگه رسما بخواید حساب کنین من پنج شیش ساله تهران نرفتم اصلا در نتیجه آدرسها رو ول کنید فقط اون ادرس خونهه یه جورایی اشناس

پس چرا تهران رو کردی مرکز شروع؟ از همون مشهد شروع میکردی که برات آشنا تره

معمولا اسم خواهر و برادرا نزدیک به همه و خب این دفعه دایی شونم نزدیکه اسمش در واقع تقریبا فقط جا به جایی حروفهتالارگفتمان 1 بخون یاد میگیری

دقت نکرده بودم.بازی با کلماته؟!

made in somayehبرو تاپیک خلق موجودات افسانه ای

ای بابا جنسش که مشهدیه:19:
تاپیک خوبی بود...الان که توضیحات اونجا رو خوندم بهتر ساندین رو درک کردم

راه فرار عمدا باریک ساخته شده چون میخواستن از اینکه بچه ها تعقیب نمیشن مطمئن بشن اگر خود کامیار بتونه بره توش پس یه گوراس هم میتونه واردش بشه
اما اگه حتی بچه ها به سختی واردش بشن معنیش اینه که دشمن که هیکلش اونقدر درشته عمرا نمیتونه دنبالشون بره و چون خروجی مشخص نیست که کجاس پس اون راه فرار میتونه بچه ها رو به جای امنی برسونه

قانع شدم قبوله

این سم خواصی داره که به دلایلی مشکل سازه.درباره گوراس و ساندین مسائلی هست که ترجیح دادم در فصول بعد بگم اما مطمئن باش باز میشه

فکر کنم الان تو این تاپیکه بیشتر فهمیدم فقط یه سوال اگه ساندین اینجوریه پس نباید امیدی به فرار خانواده داشته باشیم دیگه؟چون انگار خیلی ازشون ترسیدن

مرسی از دقتت

:53:


   
wizard girl، sossoheil82 و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mehr
 mehr
(@mehr)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 839
 

یه جای داستان گفته شده از هر ده تا گوراس یکیشون ماده هست و از هر ده تا ماده یکیشون سمی ... از شانس قشنگ کامیار اون ماده که کامیار رو گاز گرفته سمیه
این سم خواصی داره که به دلایلی مشکل سازه.درباره گوراس و ساندین مسائلی هست که ترجیح دادم در فصول بعد بگم اما مطمئن باش باز میشه مرسی از دقتت
بازم از این کارا بکنتالارگفتمان 1

من اینو هیچ جای این دو فصل ندیدم. (مگه تو پاورقی ها باشه که نخوندم)
راستی یکی گفت غلط تایپی زیاد داشت،‌میشه بگید چیا بودن ک درست بشن؟
(اومدم جمله ات رو کپی کنم سمیه، قشنگ فصل 38 دختر ... رو کپی کردم :)))) proti


   
wizard girl و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
شروع کننده موضوع  

mehr;7796:
یه جای داستان گفته شده از هر ده تا گوراس یکیشون ماده هست و از هر ده تا ماده یکیشون سمی ... از شانس قشنگ کامیار اون ماده که کامیار رو گاز گرفته سمیه
این سم خواصی داره که به دلایلی مشکل سازه.درباره گوراس و ساندین مسائلی هست که ترجیح دادم در فصول بعد بگم اما مطمئن باش باز میشه مرسی از دقتت
بازم از این کارا بکنتالارگفتمان 1

من اینو هیچ جای این دو فصل ندیدم. (مگه تو پاورقی ها باشه که نخوندم)
))) proti

قوطی کوچکی را از جیبش در آورد و آن را روی زخم کامیار مالید.میتوانست بالا رفتن دمای بدن او را احساس کند. زیر لب غر زد: از هر ده تا گوراس یکیش ماده در میاد و تو هر سه تا ماده فقط نیش یکیش مسمومه...حالا همون یه دونه باید بیاد و تو رو گاز بگیره؟
ایناهاشش
ویراستار گرامی از شما بعیده:102:
به هرحال این دلیل اینه که کامیار نباید تکون میخورد یعنی از هرسی تا گوراس یکیش سمیه که اون سمی هم رسیده به کامیار بدشانس و سمش اصلا شوخی بردار نیس

دوتا؟!!! دوازده تا فصله ها
من که دستم مثل تو تند نیست که

تندش میکنم برات

پس چرا تهران رو کردی مرکز شروع؟ از همون مشهد شروع میکردی که برات آشنا تره

امکان نداشت مریم جان چون باید اونجوری یه چیز خیلی گنده رو جا به جا میکردم تو ایران

ای بابا جنسش که مشهدیهبوک پیج|انجمن دوستداران کتاب

:17:میکشمت


   
mehr واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: