|
|
نمیدونم روند داستان چرا اینقدر تغییر کرد . با توجه به اوایل داستان حالا حضور بعضی از شخصیت ها کمرنگ شده . مثل آرشام ولی با این حال داره عالی پیش میره و همینطور غیر قابل پیش بینی و غیرمنتظره که باعث شده داستان جذاب بشه .
درسته با یک ساعت و شانزده دقیقه تاخیر بود :onion055: ولی بـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـسـ ـ ـ ـیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـار مـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـمـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـنـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـانـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـم :moji:
(این پست به نمایندگی از بچه ها بود):vv1:
حسین تو فقط این رو از طرفه من و مرتضی به یادگار داشته باش
:295119_qrrr1s5w5a2l
آه بعد از سالیان دور از خانه بار دیگر فصل وارد ذهنم شد عصب هایم که از فراق داستان جان داده بودند بار دیگر به زندگی برگشتند نورون ها یکصدا با هم میگویند: I Love you Overlord
میدونستی خیـــــــــــــــــــــلی نظرای خوبی میدی؟
واقعا من کیف میکنم با ابن نظرا مخصوصا با جمله ی آخر:دی
آقا مرتضی بیا ببین چه نظری داده!!
فصل خوبی بود، خسته نباشید :دی
یه چندتا حرف جا افتاد بود، که خب پیش میاد اکثر وقتا :دی
نگارشت نسبت به فصل های اول خیلی پیشرفت کرد، ولی هنوز جا داره که رون تر بشه، یه جاهای که کلمات میتونن خیلی بهتر باشن ، کلمات یه شکل اگه زیاد تو جمله بکار بر باعث خسته شدن خوانند میشه
لحن نوشتار از قول یه کارکتر یه دستی لازم رو نداشت، بین عامیانه و ادبی جا به جا شد چند بار
مشخصا فکر خوبی پشت سر داستانت و روش وقت و فکر گذاشته میشه، اگه همینجوری پیشرفت کنی اخرش عالی میشی :53:
و در کل داستانت انقدر خوب هست که بخوام براش نظر بزارم، کسایی که میشناسن میدونن چقدر کم پیش میاد :54:
من و مرتضی سره این فصل از جون مایه گذاشتیم :0001:
سینا هم که تهدید کرده بود !! شاید باورت نشه ولی از سیبیل هاش خون میچکید!!:(s1203):
این فصل تو سه روز ویرایش شد و وقته کم باعث شد اولا یه تیکه ی 5 صفحه ای رو پاک کنیم بعدش دیالوگ ها رو اصلا کنترل نکنیم
خوشحالم که پسندیدی
بهتر میتونست بشه اگه وقت میداشتیم ،خب بچه ها هم تا حدودی حق دارن چراکه دیر اومدن فصل مایه ی عذابه ولی اگه تا جمعه وقت میداشتیم که واقعا عالی میشد ولی وقتی دیدیم که فصل به یه حده مطلوب رسیده گذاشتیمش
درواقع ما الکی سره یه متنه دیگه وقت گذاشتیم. سره این فصل 10 صفحه رو کاملا مرتضی از اول نوشت. قبلیش رو پاک کردیم چون خیلی ایراد تو داستان میاورد و بچه ها خیلی ازتوش میتونستن ایراد بگیرن
تو هر صفحه راحت دوتا ایراد داشت یعنی جوری بود که به چیز هایی که فصلای قبل گفته بودیم نمیخورد پس عوضش کردیم.
بسیار متشکر به خاطر فصل جدید که توانست کمی روح آدمی را بنوازد.:21::21::21::21::21::21::21:
قربانت برادر :8:
با سلام ممنون از زحمات زیادی که کشیدیناین فصل بسیار بسیار فصل کامل و خوبی بودبه خوبی به مسائل مختلف پرداخنه بودید فقط 1 سوال که میدونم در قسمت های بعدی بهش پاسخ داده میشه:این هرمیت بود که دوباره خاطرات و قدرت اصلی کوروش رو زندانی کرد؟و اینکه من به هیچ عنوان نسبت به قدرتمند کردن کوروش خوشبین نیستم چرا که شخصیت منفی داستان که هنوز در حاله ای از ابهام هست در فصل های اول داستان به زیردستانش گفت که به هرشکلی که شده باید قدرت های کوروش رو بیدار کنن و همینطور اماندا گری که با اون قدرتش انچنان از کوروش میترسه که به تته پته میفتهاما شخصیت دست شیطان بنظر من جذابترین شخصیت داستانه چون به اتش های زیادی تسلط داره و میتونه که به کوروش کمک خیلی زیادی بکنه اما کوروش که الان به مقام بزرگ خاندانش رسیده با این سن کم آیا خطر افشاء هویتش تهدیدش نمیکنه؟ این داستان واقعا جذابیت زیادی دارهدرود بر شما
منم از دست شیطان خیلی خوشم میاد آدمه جالبیه
خوب نظرت درباره ی قوی شدن کوروش درسته
ولی قبلا هم گفتم زیاد خودتون رو با قدرتمند شدن کوروش درگیر نکنین یه شبه مهرداد نشد و نخواهد شد
تو فصل 19 قشنگ میفهمی که چی میگم ا
سلام، این فصل خیلی باحال بود! دارم امیدوار میشم! راستی جلد یکو تو چند فصل تموم میکنین؟ در ضمن فصل های دیگه هم همینقدر زمان میبرن؟
خوشحالیم که پسندیدی
فکر کنم تو 50 یا 60 فصل تموم میشه
درباره ی زمان بردن نمیتونم یه چیز قطعی بهت بگم چون بعضی اوقات کار پیچ میخوره
این فصل اشکه مارو در آورده بود وقتی تموم شد من یادم میاد که مرتضی میگفت میخواد گریه کنه:0135:ولی بگم که از دوهفته بیشتر شاید طول بکشه چون فصلای مهمترین و ماهم دیگه نمیخوایم مثله فصلایه قبل ضعیف کار کنیم
بقیه ی دوستان که جواب ندادم شرمنده ، فکر کنم جواب هاتون تو این چند تا نظر داده شده باشه ، ممنون به خاطره نظراتتون و اینم بگم که نقد هایی که کردین واقعا موثر بوده و ازتون ممنونیم:a:
خب خب خب
اول خسته نباشید بابت فصل جدید
دوم ممنون از توجهتون به تیم نقد
خواسته بودید فصل هفدهم جداگانه بررسی بشه منم جداگانه اقدام کردم اما خواهشا دفعات بعدی وردشو برسونید کار رو راحت تر میکنه:دی .صفحه به صفحه میرم جلو جز اینکه این نقد داستان نیست و اشاره به یه سری نکات هست که امیدوارم مفید واقع بشه و نظر شخصی منه
روال داستان توی این فصل کلا خوبه جز اینکه گاهی خیلی گنگ مینویسید و گاهی عجله دارید که از جایی که میتونه بهتر باشه بگذرید.میشه از خیلی از این فضاها اتفاقات خوبی رو در اورد صحنه های جذاب و حوادث
از توصیف کاملا دوری میکنین مثلا کورش رفته تو یه دنیای دیگه اما هیچ توصیفی از حس و حالش و اون محیط نداریم
یه چیزی که تو نقد شونزده فصل قبلی هم گفتم مشکل در استفاده از فعل فاعل و ضمیرهاست.سه خط اول رو بازنویسی میکنم:
با ناله ی دیگری از جانب کورش ، هکتور به سرعت سرش را بالا آورد.و با نگرانی به بدن ضعیف او (بی جان رو برای مرده به کار میبرن کورش زندس هنوز) نگاهی انداخت. لاغرتر از گذشته به نظر میرسید. لایه ای از عرق صورتش را پوشانده بود.فشاری که بر بدن ضعیف و جوان او وارد میشد تقریبا غیر قابل تحمل به نظر میرسید.
پاراگراف اول خط آخر: مرگ او باعث ناراحتیش میشد!!!!
پاراگراف سوم. تقریبا تو هر جمله یه میکائیل اوردی .از ضمیر او یا آن مرد یا ... استفاده کن گاهی
به میکائیل نگاه بدی انداخت غلطه...نگاه تندی به میکائیل انداخت...جای مسند و فاعل رو
در مورد ماموریت های کورش یعنی ماموریتهایی که اربابش بهش داده.خب تو چند خط این ماموریتها رو گفتی میشد خیلی بیشتر روش کار کرد مثلا به صورت یه خاطره یا یه جوری بیان بشه که لپ مطلب تو چهار خط نیاد.خیلی راحت گفتی هشتاد سال وقت گذاشته یه بعد دیگه ساخته یا کوهیرو خراب کرده و جنگلی به جاش ساخته.
یه چیز دیگه ارباب به فردی میگن که فرد یا افرادی رو زیر سلطه داره و بهشون دستور میده
استاد به کسی میگن که آموزش میده به شاگرداش و شاگردان براساس وظیفه شاگردی ازش اطاعت میکنن و در خدمتش هستن یه جوری من به ارباب داستان شما حس استاد رو دارم یعنی بیشتر حس میکنم استاد این افراده تا اربابشون نمیدونم چقدر درست فهمیدم اما اگر این باشه خب استاد برازنده تر نیس؟
در مورد مقامها
صفحه هشت گفتی مهرداد در سومین مقام سلطنتی قرار میگیره و... خب هیچ جای داستانت من اشاره ای به این مقامها و سطحشون ندیدم یعنی از قبل امادگی نداده بودی مثلا یه شجره نامه یا توی یه گفتگو...الان فقط بر حسب نیاز داستان بهش اضافه کردی
یه چیز دیگه اوضاع داره به سمت فیلمهای کره ای میره یا من احساس میکنم اینجوریه؟
اناهیتا و کورش چه ربطی به هوانگ دارن؟
توضیح درباره هوانگ لی هوانگ لی ارشد معبد خورشید و .... تا اینجای داستان حتی اسمی ازش نیاوردی حالا یهو با توضیحات میاد وسط؟
... بدن قدرتمندي به عنوان یک پسر بچه...دقیقا باید بشه به عنوان یه بچه بدن قدرتمندی داره
این لفظ کورش جوان در پنج خط چهار بار تکرار شده یه جایگزین براش پیدا کن مثل پسرم فرزندم یا جوان خالی تا تکرار تو کلمات نباشه
البته اینا که گفتم نظرات شخصی من بود دیگه امیدوارم ببخشید
در پایان مرسی از زحمتتون
خیلی داری داستانتو بزرگ میکنی
خدا کنه بتونی کنترلش کنی
تا حالا کلی شخصیت و کلی مرتبه و قدرت وارد داستانت کردی
هدایت و کنترلش سخت میشه
بعدم انقدر سن های اینا رو زیاد میکنی دردسر میشه واست ها
چون من خودم به شخصه دوست ندارم بیست سال سی سال پرش کنی از موضوعات
قشنگ و بزرگه
ادامه بده
آموزش هاش در مورد قدرت آتش ها رو کی تموم میکنه؟ راستش در مورد قدرت هایی که با کشتن گربه ی مصری بهش رسید خوب توضیح ندادی . فقط گفتی قدرتش بیشتر شد . حداقل باید یک قدرت جدید براش نام میبردی که داستان جذابتر بشه . البته این نظر منه . در مورد اون دو مردی که توی مقدمه بودن مشخص نکردی که کی بودن . آیا تو فصل های بعدی مشخص میشه ؟
بیصبرانه منتظر فصل بعد هستم. با تشکر:67:
خوب بچه ها یه خبره خیلی خوب:bb8:
.
.
.
.
یعنی با توجه به اینکه تغییراتی توی فصل 17 روی داستان اعمال شد توی فصل 18 هم تغییراتی قراره اعمال بشه که باعث میشه فصل دیرتر تحویل بگیرین
خوب حالا میرسیم به نکته اعتراضاته بچه ها
دوستان خواهشمندم که زیاد فشار نیارین .... همونطور که خودتون میدونین مرتضی هم کنکور داره و هم کامپیوتر در دسترس نداره
برای همین دستش باز نیس که بتونه هر روز کلی وقت بزاره برای درست کردن فصل ها و براش سخته و در مورده محمد
محمد هم تا وقتی مرتضی تغییراتشو نده نمیتونه کاری انجام بده پس لطفا صبور باشین ..... هم مرتضی و هم محمد دارن تلاششون رو میکنن که یک داستانه خیلی خوب تحویلتون بدن
وگرنه میتونن فصل هارو با یه ویرایش جزئی بهتون بدن فقط برای اینکه غر نزنین و اینطوری جذابیت داستان کم میشه باز هم دارم خواهش میکنم که صبور باشین
سلام متی
گفته بودم میخونم نظر میدم
هنوز کامل نخوندم تازه فصل دو هستم
ولی خب میتونم نظرم رو بگم :
نثر خیلی خوب و البته کمی گیج کننده
توصیفات کامل و نه جزئی ، ( یه تصویر کلی رو توی ذهن ایجاد میکنه اما زیاد به جزئیات توجه ای نداره )
ایده داستانی بسیار بسیار جالب و جدید ( موقعی که ایده اومد بغل ممد نشسته بودی ؟ )
خب چند تا سوال :
کوروش چرا اینقدر مغروره ؟ بزن یکم لهش کن
خب سوالای دیگه ام رو نمی گم
داستان قشنگیه من برم فصلای بعدی رو بخونم بعدا نظرات کامل تری میگم
لاقل بقین فصل بعدی تقریبا کی آمتده میشه مردم ازبس هر روز آومدم سایت دپرس شدم:102:
دوسته عزیز قراره که هر دو هفته یکبار فصل بیاد بیرون ولی بخاطر اتفاقاته اخیر زیاد روی برنامه پیش نمیره
یعنی وقتی به فصل 19 برسیم دیگه تا تابستون از فصل 20 خبری نیست تا مرتضی کنکورشو بده و کامپیوترشو درست کنه و شروع کنه به نوشتن
اونموقع دیگه فصل دهی ها درست و طبق روال پیش میره
و برای اینکه بیشتر از اتفاقاته اخیر خبر داشته باشین میتونین به صفحاته قبلی هم یه نگاهی بندازین
اول اینکه ممد منم ! همون overlordسابق که سینا زحمت کشبید اسمم رو تغییر داد.
خیلی خز شده بود بعدشم دیگه واسه خودمون مردی شدیم :be7:زشته !! دهه مگه ما دل نداریم ؟ فقط یکم مظلومم من :bc3:
داریم مینویسم ولی سرعتمون مورچه وارهفصل فصل پر هیجانیه و نیاز به کاره زیادی داره:y: البته نمیشه از ذهن پر پیچ و خم مرتضی گذشت ! عینهو لابیرنت تو در توهه جدیدا میگه درس میخونم ایده به ذهنم فشار میاره :4654980460722281494والا نوبره اینجوریش رو ندیده بودیم ، شاید هم از عوارض کنکوره ولی من خیلی براش نگرانم یه موقع cpu نسوزونه. من خودم واسه کنکور میخوندم کلم داشت اسفناج در می آورد آخرا دیگه ، البته لازم به ذکره بگم چه خوندنی همه مثله من بخونن !!!!:0074:
بعدشم نگران بی فصل موندن تا کنکوره مرتضی نباشین:bonheur:میدونم خیلی سخته و ممکنه بعضی هاتون به گریه بیفتین بعد از پایان فصل 19:0144:
برنامه داریم که اگه خدا بخواد و اجرایی بشه بی فصل نمیمونین
برای مرتضی دعا کنین کنکوروش رو خوب بده گفته که هر روز دو فصل مینویسه بعد هفته ای یه فصل میده بیرون !:c:
قول نمیدم ولی به احتمال زیاد جمعه ی این هفته اگه نشد شنبه اش فصل میاد .:vv1:
سر آخر ممنون میکائیل بابته توجهت برادر:0229:
این داستان جزو داستانایه خوبه اینجاست البته فعلا
البته میشه اونو خیلی جذاب ترم کرد....
مثلا در مورد قدرت های مختلف کوروش بیشتر صحبت بشه...
دوئل های بیشتری براش ترتیب داده بشه....
من هنوز موندم قدرت اون گربه مصری فک کنم که قدرت عجیبی داشت و موجود باستانی بود و هیچ کس متوجه اون نشده بود با قدرت های پنهان کاری که داشت ولی هیچ قدرت مخصوص و سلاح مخفی به کوروش اضافه نشده....
ولی با این حال از نویسنده ویراستار تایپیست تشکر میشه و ایشالا تو کاراشون موفق باشن
مرسی بابت فصل جدید
خیلی قشنگ بود مثل همیشه
ولی خوب بد جایی تمومش کردید
البته درست تمومش کردید تا برای فصله بعدی خواننده ها رو ترغیب کنید ولی خوب من یه خوانندم و به این جور چیزا توجهی نمی کنم
راستی از فامیلی کوروش که گفتین شکارچی هست دقیقا منظور چیه؟
حالام که میگن کوروش درندس...
یه خورده بیشتر توضیخ بدین بد نمیشه ها...
همش ابهاماتو زیاد میکنین
ولی خوب خداوکیلی اون توضیحاتو وصفایی که از مکان ها و اشکال جادویی . طرز دقیق کارشونو و ... خیلی خوب و قشنگ و دقیق گفتین که آدم می خونه حض(حذ؟حظ؟حز؟) میکنه.
می دونین به من این حس رو دست میده که من دارم یه چیز درست و درمون می خونم و الکی پلکی نیست
و خوب دیگه فکر نکنم سوالی یا چیزی مونده باشه
سلام.دستت درد نکنه فصل خوبی بود.فقط بد جایی تموم شد.
راستی اون توضیح در مورد نوع جادوگر، یه جورایی من رو یاد انیمه ی هانتر ایکس هانتر می انداخت.(نمی دونم از رو اون الهام گرفتی یا نه)به هر حال فصل قشنگی بود از این که زحمت می کشی این داستان رو آماده می کنید ممنونم.
با تشکر:53:
با سلام
با اینکه چند جا غلط املائی وجود داشت اما فصل جالب و خوب بود
من حدثایی در مورد شخصیت بد داستان دارم:
اول اینکه به احتمال 90 درصد از فامیل نزدیک کوروش باشه شاید عموش باشه چونکه از اول کوروش رو میشناخت و به افرادشم دستور داد که قدرتهای کوروش رو ازاد کنن
مورد دوم اینه که شخصیت منفی داستان قدرتی به مراتب بیشتر از هکتور و جادوگران مقدس داره چراکه هیچ واهمه ای از رویارویی با اونها نداره
اما در کل من یه سوال در مورد داستان برام پیش اومده
از اونجایی که کوروش بسیار جوانه و در اصل هنوز بچس پس اون نیروی تاریک و اون شخصیت وحشتناک که پشت زندان خدایانه نمیتونه قسمتی از کوروش باشه بنظر من اون یه جانپیچ یا یه تکه از روح عموش باشه{همون شخصیت منفی داستان} اما اگر این حدثم درست باشه پس اون دختره که از کوروش خیلی میترسید و توسط نولان دستگیر شده بود باید الان در خدمت اون شخصیت منفی داستان میبود در حالی که مسلما اینطور نیست
اگر امکانش هست در فصل های بعدی از اون شخصیت منفی داستان بیشتر بگین تا ما خواننده ها بتونیم با داستان ارتباط بیشتری برقرار کنیم
مورد بعدی پدر و مادر کوروش هستن که توی فصلی که کوروش نیمه بیهوش بود گویا در کنار کوروش بودن و با درمانگر هم صحبت میکردند پس نمیتونن که یک توهم از طرف کوروش باششن
امیدوارم که جناب مهرداد هم زودتر از سفرش برگرده به شکل عجیبی مهرداد شخصیت خاصی داره و از همه افرادی که تو داستان هستن حس میکنم قدرتمندتره
در نهایت ارزوی موفقیت میکنم برای شما