از اسمش معلومه ديگه
بياين مشاعره كنيم
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز
ادامه بدين
الان با اخرين حرف شعر بالا يه شعر بنويسين و همينجورى نوبتى ادامه بدين
قوانين
هر كاربر در هر صفحه فقط حق دو ارسال دارد.
تشكر
در هر نفسی که میکشی ای دل من .................یادت نرود اجازه از عشق بگیر
نفر بدی ر بده
راه دهید یار را ان مه ده چهار را..................کز رخ نور بخش او نور نثار می رسد
دل میرو ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
حافظ
تو که از محنت دیگران بی غمی..............................نشاید که نامت نهند آدمی
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
مولوی
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
مولوی
اگر بار گران بودیم و رفتیم
اگر نامهربان بودیم و رفتیم
نگو بار گران بودیم و رفتیم
نگو نامهریان بودیم و رفتیم
آخه اینها دلیل محكمی نیست
بگو با دیگران بودیم و رفتيم
دوستان قوانين تاپيك را مطالعه كنيد، در صورت عدم رعايت(عدم ارسال بيش از دو پست توسط يك كاربر در يك صفحه ) ناچاراً تاپيك را قفل مي كنم، .
مزن بر سر ناتوان دست و زور .....................که روزی به پایش افتی چو مور
زلب گرم تو میچیدم گل صد برگ تمنا را / در شب چشم تو میدیدم سحر روشن فردا را
آقا نگاهت سمت آهو هاست می دانم / دستان پاکت مثل من تنهاست می دانم
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
...
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
...