Header Background day #22
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

بحث‌های حاشیه‌ای تاپیک «دانشنامه سفیر کبیر»

289 ارسال‌
31 کاربران
492 Reactions
56.7 K نمایش‌
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
شروع کننده موضوع  

در مورد نژاد آلفرد ، در طول هزاره های مختلف خشایار چون می خواست بچه های بدنیا اومده از نسل خواهرش قوی تر و دارای ویژگی های برتری بشن , باعث وصلتشون با نژادهای خاص میشد و آلفرد از نسل ده ها و شاید بیشتر موجود باشه ولی اون چه که تو داستان ذکر شده و ما مسلماً مطمئنیم در موردش اینه که آلفرد ویژگی های 4 نسل رو مستقیم داره:
1- مکنده قدرت
2- ذهن پردازان
3- اجنه از طرف مادربزرگ پدریش
4- شبیه ساز از طرف مادرش

یه جایی گفتی به علت مکنده بودن می تونه قدرت بیش از حد جذب کنه. این رو تصحیح کنم که به علت مکنده بودن می تونه قدرت جذب کنه ولی بیش از حد جذب کردنش به خاطر بدنشه که بدن شبیه ساز و گنجایش بالایی برای جذب قدرت داره و همون طور که هادور و آکشا پی برده بودن و می گفتن انگار کل بدنش جادو هستش - همین دارا بودن بدن یک شبیه سازه. به علت همنی بدن هم هستش که آلفرد می تونه قدرتش رو کم و زیاد کنه تا بتونه از هر دروازه ای به هر مکانی بره. چون بقیه این قابلیت رو ندارن ، بسته به قدرتشون نیاز به دروازه ای دارن که توانیی انتقال اون حجم قدرت بدنشون رو داشته باشه.

zareb;35454:
در مورد نژاد آلفرد ، در طول هزاره های مختلف خشایار چون می خواست بچه های بدنیا اومده از نسل خواهرش قوی تر و دارای ویژگی های برتری بشن , باعث وصلتشون با نژادهای خاص میشد و آلفرد از نسل ده ها و شاید بیشتر موجود باشه ولی اون چه که تو داستان ذکر شده و ما مسلماً مطمئنیم در موردش اینه که آلفرد ویژگی های 4 نسل رو مستقیم داره:
1- مکنده قدرت
2- ذهن پردازان
3- اجنه از طرف مادربزرگ پدریش
4- شبیه ساز از طرف مادرش

سلام
توضیحات تکمیلی خوبیه، یادم رفته بود اضافه کنم.
فقط با وجودِ شبیه ساز بودن، نمیتونیم اون رو ذهن پرداز بدونیم.

zareb;35454:

یه جایی گفتی به علت مکنده بودن می تونه قدرت بیش از حد جذب کنه. این رو تصحیح کنم که به علت مکنده بودن می تونه قدرت جذب کنه ولی بیش از حد جذب کردنش به خاطر بدنشه که بدن شبیه ساز و گنجایش بالایی برای جذب قدرت داره و همون طور که هادور و آکشا پی برده بودن و می گفتن انگار کل بدنش جادو هستش - همین دارا بودن بدن یک شبیه سازه. به علت همنی بدن هم هستش که آلفرد می تونه قدرتش رو کم و زیاد کنه تا بتونه از هر دروازه ای به هر مکانی بره. چون بقیه این قابلیت رو ندارن ، بسته به قدرتشون نیاز به دروازه ای دارن که توانیی انتقال اون حجم قدرت بدنشون رو داشته باشه.

اینجوری که کتاب گفته مکنده های قدرت قابلیت جذب بالای جادو نسبت به دیگران رو دارن:

- تاليا، عالیجناب یک مکنده قدرت هستند، برای همین هم به مراتب بیشتر از هر کسی میتونند، قدرتمند بشند.

یعنی در حالت عادی هم مکنده ها بیشتر از بقیه جادو جذب میکنن.

بازم میدونیم که هم میتونه مقدار جادو رو کم و زیاد کنه (احتمالا به خاطر مکنده بودنش) و هم جادوی سرکش و متفاوت شبیه ساز رو جذب کنه ولی جایی گفته نشده قابلیت بالای جذب جادوش (تنها) به دلیل نژادِ شبیه سازه.

خشی:

اما شبیه سازها دو خصوصیت متمایز و منحصر به فرد دارند؛ بدن متفاوت و ذهن تو در تو که در این مورد به خاطر حفاظت گویها از ذهنت خصوصیت دوم قابل تشخیص نبود. از طرفی تو یک مکنده قدرت بودی برای همین هم از نظر بدنی شباهت زیادی به شبیه سازها نداشتی. اما باید اعتراف کنم که در این مورد اشتباه کردم، جای دادن چنین قدرتی در چنین بدنی تنها نشان دهنده اینه که تو تمام خصوصیت ها رو با هم داری. یک بدن خاص با قدرت عجیب و فوق العاده؛

ذهن پرداز بودن با شبیه ساز بودنش منافاتی نداره که میگی چون شبیه سازه نمی تونیم ذهن پرداز بدونیمش. چون دقت کنی وقتی تو جزیره دنبال ریتا و بقیه بودن با جادوهایی که مخصوص ذهن پردازهاست برخورد کردن و آلفرد میگه که اونها چون مثل خودش ذهن پرداز نیستن و فقط جادوش رو یاد گرفتن مثل آلفرد نمی تونن چشم هایی که برای مراقبت از غار گذاشته بودن روکنترل کنن. و چندین جا خودش و خشایار رو به عنوان اخرین ذهن پردازها بر شمرده.
ذهن پردازها خصوصیت جادوهای ذهنی فوق العاده بالایی داشتن و ...
به نظرم می تونیم اینجوری بگیم که آلفرد تمام خصوصیات سه نژاد ذهن پرداز و مکندگان قدرت و شبیه ساز ها رو داره.
قدرت های ذهنی فوق العاده بالا به همراه جادوهای ذهن پردازها که زیر نظر خشایار یادشون گرفت و فیزیک مکندگان قدرت به همراه جادوهاشون که از کتاب سرخ یاد گرفته و نوع خاص بدن شبیه ساز ها رو هم داره ولی جادویی از شبیه سازها رو فعلا یاد نگرفته , چون اون قوم هم جادوهای مخصوص خودشون رو داشتن ( اولین باری که با مهراد درگیر شد و وقتی بیهوش بود خشایار گفت که اون شبیه سازیه که بعد قرن ها دیده و شانس آوردن که جادوی مخصوص شبیه سازها رو بلد نبوده وگرنه کارشون تموم بود)
این جادوهای مخصوص سه قوم واقعا مختص به خودشون بوده به علت خصوصیت نژادیشون مثل کگه گنکای تو ناروتو که نینجوتسوهای خانوادگی هر خاندانی داشته.
ذهن تو در تو رو آلفرد طبق نقل قول بالات دارا هستش ولی قدرت جادوهای ذهنیش به خاطر ذهن پرداز بودنشه و ذهن تو در تو بیشتر خصوصیت دفاعییه مثل مادرش که کسی نمی تونست ذهنش رو بخونه.


   
الهه آب و gh4z4l.zesht2 واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 454
 

ahmaad;44215:
خشایار میگه بعد از حمله ی شیطان، روح رو به قسمت تاریک آلفرد منتقل کرد.

درباره ی اون حرف مورداک نظری ندارم. درسته خشایار اونقدر قدرت داره تا همه باور کنن آلفرد ذهن پرداز هست ولی دیگه دیگران می دونستن جادوی گوی مربوط به شبیه سازهاست و اگر قرار باشه قدرتی رو فعال کنه قدرتِ شبیه ساز رو فعال میکنه. ولی این حرفای مورداک اصلی معنی نمیده.

درباره ی بیشگویی، داره از قدرت سیاه مکنده ها حرف میزنه و منظورش از نفرین هم همون بلاییه که شیطان با تسخیرشون سرشون آورد.

میگم که گوی محل جادوی شبیه ساز هست، چطور ممکنه جادوی شبیه ساز، رشته های مکندگی رو فعال کنه؟ اگر متن رو با دقت بخونی، قبل از اینکه آلفرد حتی به گوی دست بزنه و جادویی جذب کنه، بی اختیار دستش تبدیل به رشته شد که این کار فقط از خرقه بر میاد. همون حرف خشایار درباره تسخیر شدن آلفرد توسط خرقه.
حالا این که خرقه چه قسمتی از مکندگی رو فعال کرده؟ دقیق معلوم نیست ولی در ظاهر رشته ها رو تا حدودی فعال کرده و آلفرد می تونست باهاشون قدرت جذب کنه. چه از گوی چه از سفرا.
مورداک احتمالا هم تمام ظرفیت رشته ها و هم نیمه سیاهش رو کاملا فعال کرده چون صداها و پیشگویی ها از فعال شدن نیمه ی سیاه توسط مورداک حرف میزنن.
ولی این موضوعات به نظرم واقعا مهم نیست، دقیقا دنبال چی هستی؟

درباره ذهن پردازی، گیومرتا و خواهرش با طلسم بدنیا اومدن و احتمالا برای همین هر دو تمام قابلیتای والدینشون رو به ارث نبردن. اما چرا نسل ملکه رشته ندارن؟ سوال خودمم هست.
شاید ملکه به خاطر تنفرش از مکنده ها کاری کرده که نسلش رشته نداشته باشن(که منطقی میزنه). شایدم بخشی از قدرتش رو برای بدست اوردن قدرتِ بیشتر فدا کرده که همون رشته ها بوده. شایدم هر دو دلیل.

درباره پیشگویی. اگر دوباره پیشگویی رو بخونی دو خط قبلی دارن درباره خنجر ساه و سفیدی صحبت می کنن که به الندر مربوط هست و توانایی کشتن شیطان رو داره، همون خنجری که آخره داستان بلای جونِ زمین میشه و بچه ها رو باهاش قربانی می کنن و در نهایت فرار می کنه. همون خنجری که توی همون پیشگویی درباره ارتباطش با آلفرد صحبت میشه. و نکته ی جالبش اینه که کتاب میگه موجودی درون خنجر به بند کشیده شده. یعنی خنجر هم مثل خرقه دارای روح هست.
پس احتمالا منظور پیشگویی از نقش بافته همون خنجر هست.

ندیدم مورداک خودش رو دورگه صدا بزنه. کجا بود؟

در مورد گوی و خرقه و رشته ها میخاستم تکلیف اولا خرقه مشخص بشه دوما ببینم ایا ارتباطی بین مکندگان و شبیه سازها پیدا میشه یا نه.
دوم اینکه اگر خرقه تونسته باشه رشته های الفرد رو فعال بکنه.پش شاید ملکه هم بتونه رشته های ادام رو فعال کنه.

فقط یک دلسوزی
راجب گیومرتا: فرزاندانش هم رشته های هفت رنگ رو به ارث نبردن.رشتت های هفت رنگ شاید تنها برتری گیومرتا بود
از لحاظ نیروهایی بیشتر نیرو ها و قدرت ها به ملکه سیاه ارث رسید.هم رشته داشت هم ذهن پرداز هم وارث قدرت های سیاه مادرش

فک کنم خنجر ها رو بلکل اشتباه گرفتی اون خنجری که اخر داستان اورده شده خنجری هست که شیطان قبلا از اون برای ایجاد شکاف بین ابعادی بین دنیای شیاطین و حمله استفاده کرده بود.ولی این خنجری که توانایی کشتن شیطان رو داره از زمان الندر خبری ازش نیست.
حالا با این اوصاف میخام دوباره راجب نقش بافته نظرتو بدونم

مورداک اونجایی که الفرد برای اولین بار کتاب سرخ رو شروع به خوندن میکنه نوشته دروگه هست.حالا ادرسش بهت میدم صفحه ۱۴ کتاب سرخ صفحه ۳۱۴ و خط نهم این صفحه با نوشته فونت ریز


   
zzareb2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
شروع کننده موضوع  

DARK LORD;44218:
در مورد گوی و خرقه و رشته ها میخاستم تکلیف اولا خرقه مشخص بشه دوما ببینم ایا ارتباطی بین مکندگان و شبیه سازها پیدا میشه یا نه.
دوم اینکه اگر خرقه تونسته باشه رشته های الفرد رو فعال بکنه.پش شاید ملکه هم بتونه رشته های ادام رو فعال کنه.

راجب گیومرتا: فرزاندانش هم رشته های هفت رنگ رو به ارث نبردن.رشتت های هفت رنگ شاید تنها برتری گیومرتا بود
از لحاظ نیروهایی بیشتر نیرو ها و قدرت ها به ملکه سیاه ارث رسید.هم رشته داشت هم ذهن پرداز هم وارث قدرت های سیاه مادرش

فک کنم خنجر ها رو بلکل اشتباه گرفتی اون خنجری که اخر داستان اورده شده خنجری هست که شیطان قبلا از اون برای ایجاد شکاف بین ابعادی بین دنیای شیاطین و حمله استفاده کرده بود.ولی این خنجری که توانایی کشتن شیطان رو داره از زمان الندر خبری ازش نیست.
حالا با این اوصاف میخام دوباره راجب نقش بافته نظرتو بدونم

مورداک اونجایی که الفرد برای اولین بار کتاب سرخ رو شروع به خوندن میکنه نوشته دروگه هست.حالا ادرسش بهت میدم صفحه ۱۴ کتاب سرخ صفحه ۳۱۴ و خط نهم این صفحه با نوشته فونت ریز

آره ظاهرا دورگست. اگر دورگه ای از نسل آلفرد باشه عجیبه که اولین سفیرِ مکنده ها یه دورگه باشه.
ولی شک دارم که قدرت ذهن پردازیش هم فعال شده باشه. اون هم وسط جنگ بین نژادی.

خب دیگه، تفاوت گیومرتا و خواهرش با نسلشون از اول سوال خودمم بود. حالا باز برای ملکه سیاه میشه توجیه تراشید که تو پست قبل گفتم ولی دلیل هفت رنگ بودن گیومرتا و فعال نشدن این قابلیت توی نسلش معلوم نیست و حدسی هم براش ندارم.

آره ملکه به شدت قوی تر از گیومرتاست حتی با اینکه گیومرتا رشته های هفت رنگ داره. که احتمالا دلیل این تفاوت قدرت، داشتن نیروی ذهن پردازی در کنار مکندگی و داشتن قدرت سیاه مادرشون باشه. شک من به اینه که گیومرتا قدرت ذهن پردازی نداشته.
ولی بازم عجیبه چرا عصا و تاج و لباس گیومرتا رو به رسمیت نشناختنش. که تنها جوابی که می تونم براش داشته باشم برگشت به ایده ی جذب روح هست.

درباره خنجر دلیل زیاد هست مخصوصا تعاریف خود کتاب که ظاهرش و تعاریف خنجرها در اول و آخر کتاب و در پیشگویی ها و... دقیقا با هم یکی هستن
توی خصوصی برات میفرست.


   
zzareb2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 454
 

ahmaad;44219:
آره ظاهرا دورگست. اگر دورگه ای از نسل آلفرد باشه عجیبه که اولین سفیرِ مکنده ها یه دورگه باشه.
ولی شک دارم که قدرت ذهن پردازیش هم فعال شده باشه. اون هم وسط جنگ بین نژادی.

خب دیگه، تفاوت گیومرتا و خواهرش با نسلشون از اول سوال خودمم بود. حالا باز برای ملکه سیاه میشه توجیه تراشید که تو پست قبل گفتم ولی دلیل هفت رنگ بودن گیومرتا و فعال نشدن این قابلیت توی نسلش معلوم نیست و حدسی هم براش ندارم.

آره ملکه به شدت قوی تر از گیومرتاست حتی با اینکه گیومرتا رشته های هفت رنگ داره. که احتمالا دلیل این تفاوت قدرت، داشتن نیروی ذهن پردازی در کنار مکندگی و داشتن قدرت سیاه مادرشون باشه. شک من به اینه که گیومرتا قدرت ذهن پردازی نداشته.
ولی بازم عجیبه چرا عصا و تاج و لباس گیومرتا رو به رسمیت نشناختنش. که تنها جوابی که می تونم براش داشته باشم برگشت به ایده ی جذب روح هست.

درباره خنجر دلیل زیاد هست مخصوصا تعاریف خود کتاب که ظاهرش و تعاریف خنجرها در اول و آخر کتاب و در پیشگویی ها و... دقیقا با هم یکی هستن
توی خصوصی برات میفرست.

موضوع اینه چطور مورداک از دو نژاد به وجود اومده.فعال بودن قدرتش بحث جدایی هست.همچنین اگ اشتباه برداشت نکرده باشم مورداک دچار نفرین نشد.و واسم سواله چطور نفهمید کتاب عوض شده در حالی بنظر میاد قبلا کتاب خونده باشه.

دربازه خنجر من قانع نشدم.اگ دلیلی داری که نشون بده دوتا خنجر یکی هستن میخام میدونم.من توضیحات کتاب رو خوندم و به این نتیجه که میگی نرسیدم.


   
ahmaad واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
شروع کننده موضوع  

DARK LORD;44224:
موضوع اینه چطور مورداک از دو نژاد به وجود اومده.فعال بودن قدرتش بحث جدایی هست.همچنین اگ اشتباه برداشت نکرده باشم مورداک دچار نفرین نشد.و واسم سواله چطور نفهمید کتاب عوض شده در حالی بنظر میاد قبلا کتاب خونده باشه.

دربازه خنجر من قانع نشدم.اگ دلیلی داری که نشون بده دوتا خنجر یکی هستن میخام میدونم.من توضیحات کتاب رو خوندم و به این نتیجه که میگی نرسیدم.

درباره نژاد مورداک فعلا نظری ندارم.
درباره اینکه چطور متوجه نفرین نشد، اگر درست یادمون باشه اطلاعاتِ کتاب ذره ذره توسط قدرتمندانِ قوم کامل می شد و همینطور آلفرد شک می کنه که یه نفر یا عده ای از درون مکنده ها با شیطان همکاری کرده و به قومشون خیانت کردن. یعنی به احتمال زیاد یه نفر از بزرگانِ قوم ورد تسخیر رو وارد کتاب کرده. حالا این وسط چرا مورداک متوجه نشد؟ شاید اصلا به فکرشم نمی رسید چیزی که نفرینِ شیطان خطاب می کرد، در اصل یه ورد تسخیر بوده که توسط یکی از بزرگانِ قومشون به عنوان یه مطلب آموزشی وارد کتابشون شده.

-------------------------------

و اما خنجر...
از اول شروع می کنیم.

بخش اول:

آلفرد:
- ... حتما راهی برای نابودیش(شیطان) وجود داره.
مورداک:
- بله، یک روش هست. البته بیشتر شبیه به افسانه ست تا واقعیت. طبق افسانه ای قدیمی خنجری وجود داره که توسط یکی از الف های افسانه ای گرین لند از دو نیروی متضاد که قادر به نابودی شیطان هست، ساخته شده. اما سالها تلاش من برای پیدا کردن این خنجر بی نتیجه موند؛ اما حدس میزنم وجود این خنجر واقعیت داره و در جایی پنهان شده.
آلفرد:
- یعنی هیچ راهی برای پیدا کردنش وجود نداره!؟
مورداک با چشمان سرخ رنگش به من خیره شد، گفت:
- به افسانه کهن و غیر عادی هست که میگه باید شرایطی بوجود بیاد تا خنجر خودش رو نشون بده.
او سکوت کرد. حالتش طوری شده بود که انگار می خواست خاطره ای بسیار قدیمی را به یاد بیاورد؛ مدتی طول کشید تا به حرف آمد.

آخرین نقش بافته در زمان
زمان تغییر در نهان حامل
زمانیکه توازن برقرار شود
و سیاه و سفید یکی شوند
زمانیکه قلب سیاه لبریز از عشق گردد
الندر زاده شود از تخم جاودان
الندر نزد برترین خواهد بود
الندر و نقش
دو نشان برای رسیدن به خنجر
خنجر عشق
خنجر پلیدی
ساخته شده از دو نیرو
زمان، مشخص خواهد کرد چه کسی مالک خواهد بود

مورداک ساکت شد و بعد از مدتی گفت:
- طبق یه افسانه وقتی که شرایط مناسب ایجاد بشه، الندر زاده میشه!
آلفرد:
- الندر دیگه چیه؟
مورداک:
- یک پرنده افسانه ای که طبق متون کهن، نه طرف خوبی بوده و نه طرف بدی و تنها یک بار آن هم در زمان ناپدید شدن خنجر، دیده شده...

-------------------------------

بخش دوم:

آلفرد در سالن هدایا:

از میان خنجرها و شمشیرها، خنجری سیاه و سفید نظرم را جلب کرد که آن را روی مخملی سیاه قرار داده بودند.
چیز عجیبی درباره این خنجر وجود داشت که یک حس عجیب و ناشناخته و یا شاید هم شوم را به من منتقل می کرد. شکل عجیبی داشت؛ از پیکره دو مار سیاه در هم تنیده، تشکیل شده بود که در وسط بدن آنها یک جواهر سیاه شبیه به چشم و یک زائده به شکل سر دو اژدها قرار داده شده بود. سرهای اژدها تیغه و دسته خنجر را از یکدیگر جدا می کردند. سر این دو مار در انتهای خنجر روی هم قرار گرفته بود و دو طرف آنها را دو زائده مانند شاخ در بر گرفته بود. از اواسط تیغه، ماده ای سفید رنگ تا نوک خنجر امتداد پیدا کرده بود؛ انگار انتها و دم مارها را در مایعی سفید فرو برده بودند. با کمی دقت روی بدن مارها نوشته های ریز مانندی را می شد، دید که امکان خواندن آنها به راحتی وجود نداشت و به نظر می رسید با حرکت دادن خنجر و زیر نور قرار گرفتن بدن مارها، نوشته ها هم تغییر می کرد. با آنکه هیچ هاله شومی اطراف خنجر وجود نداشت، اما حس عجیبی نسبت به خنجر داشتم. انگار زمانی خیلی دور در مورد چنین خنجری چیزهایی را شنیده بودم، اما به هیچ طریقی نمی توانستم خاطرات گذشته ام را به یاد بیاورم.

---------------------------

بخش سوم:

اواخر داستان، جستجو برای پیدا کردن ریتا و مارلو پرز:

تیامت:
- من هم با نظر جونیور موافقم، با توجه به نوع بریدگی های روی مچ اون ها، مشخصه که از جادو برای این کار استفاده نکردند. به نظرم با چاقو بریده شده، اما نکته عجیب اینجاست که یک قطره خون هم داخل بدنشون نبود. انگار خونشون رو مکیده باشند .... من به حدس هایی زدم اما هنوز مطمئن نیستم.
آلفرد:
به یکباره یاد خنجر افتادم و انگار ذهنم روشن شده باشد، گفتم:
- خنجر ... ممکنه اونا از خنجر داخل قسمت جوایز ویژه استفاده کرده باشند.
روی چهره جونیور و تیامت علامت سوال به وفور دیده میشد. من گفتم:
- خنجری که داخل مسابقات دزدیدند، یک خنجر معمولی نبود. اگر بگیم خنجر رو برای این کار دزدیدن پس از قبل چنین نقشه ای رو داشتند.

---------------------------------

بخش چهارم:

اواخر داستان، قبل از پیدا کردن مارلو.

آلفرد:

در اتاق جوایز خنجرهای زیادی وجود داشتند، اما در میان آنها تنها یک خنجر توجه من را به خودش جلب کرده بود. خنجری سیاه و سفید که روی مخملی سیاه قرار داده بودند. آن زمان وقتی به خنجر نگاه می کردم، احساسی ناخوشایند به من دست داده بود. خنجر از پیکره دو مار سیاه در هم تنیده، تشکیل شده بود که در وسط بدن آنها یک جواهر سیاه شبیه به چشم و یک زائده به شکل دو سر اژدها قرار داده شده بود. این سرهای اژدها تیغه و دسته خنجر را از یکدیگر جدا می کردند. سر این دو مار در انتهای خنجر روی هم قرار گرفته بود و دو طرف آنها را دو زائده مانند شاخ در بر گرفته بود. از اواسط تیغه، ماده ای سفید رنگ تا نوک خنجر امتداد پیدا کرده بود انگار انتها و دم مارها را در مایعی سفید فرو برده بودند.
بی توجه به اطلاعاتی که زیر شکل ها نوشته شده بود، کتاب را سریع ورق می زدم تا اینکه طرحی از همان خنجر را دیدم. حتی نوشته های ریزی که روی بدن مارها قرار داشت و امکان خواندن آن را در آن موقعیت نداشتم هم روی نقاشی به طرزی ماهرانه نقش بسته بود. نوشته ها و تصاویر به سرعت در ذهنم ثبت می شدند، گویی هیچ نیازی به خواندن آن نداشتم. دوباره به یاد خنجر افتادم، با آنکه هیچ هاله شومی اطراف خنجر احساس نکرده بودم اما حس عجیبی نسبت به آن داشتم. بی اختیار نگاهم به نوشته های زیر نقاشی خنجر که با ظرافت و دقت خیلی زیاد کشیده شده بود جلب شد.

«انفراکتوس»
خنجری با کاربردی متفاوت از دیگر خنجرها، که قاتل سازنده خود است. این خنجر در زمان های قدیم، جزو وسائل ممنوعه شناخته می شد تا زمانی که خون آشام ها این خنجر را تصاحب کردند، اما در برهه ای نامعلوم از زمان این خنجر ناپدید شد. در حال حاضر هیچ اطلاعی در مورد مکان این خنجر وجود ندارد. اگر قسمتی از بدن توسط این خنجر بریده شود، خنجر مانند یک خون آشام عمل می کند و تا آخرین قطره از خون فرد قربانی را از بدن بیرون می کشد و به مدت ۲۱ ساعت آن را بی هیچ تغییری در خود نگه می دارد. هیچ شخصی نمی داند این خنجر به چه شکل ساخته شده و یا سازنده آن با چه روشی چنین قدرتی را در این خنجر قرار داده است. طبق گفته افرادی که از نزدیک این خنجر را دیده اند و شکل دقیق آن را ترسیم کرده اند بر روی دو مار اشکالی قرار دارد که به احتمال زیاد زبانی خاص یا فراموش شده است. بعضی ها معتقدند بر روی مارها این نوشته قرار دارد:
ای خون، أی حیات بخش
تو را تقدیم به روح تقدیس شده می کنم
پس قدرتت را به من بده تا تو را در بالاترین هدف ها به کار برم

-----------------------------------

بخش پنجم:

بخشی از پیشگویی خننتا به آلفرد:
... در آن دم که خنجر سرنوشت در دستان سیزدهمین نواده از هفتمین نواده پسر قرار گیرد، نورهای مقدس به فرمان او از دروازه های دوزخ عبور خواهند کرد، سیاهی عقب رانده می شود و نشانه های صلح در هفت دنیای موازی دیده خواهند شد. باشد که آرامشی ناپایدار شکل گیرد...

-----------------------------------

بخش ششم:

آلفرد:

... در کتابی با نام هفتاد و هفت برای اولین بار نام خنجر انفراکتوس را خوانده بودم. با توجه به آن مطالب، خنجر توسط آتش سیاه ساخته شده بود و موجودی در خنجر به بند کشیده شده بود که در ازای خون به دارنده خنجر، قدرت عبور و یا ایجاد شکافی میان ابعاد مختلف را می داد. این خنجر نام دیگری هم داشت، «شکافنده». آخرین باری که از این خنجر استفاده شد، زمانی بود که شیاطین به سرزمین سرخ حمله کرده بودند...

-----------------------------------

بخش هفتم:

آلفرد بعد از اتفاقات مارلو:

... و خنجر مثل یک موجود زنده به راحتی فرار کرده بود. همه فکر می کردند، خنجر نابود شده، ولی من حقیقت را میدانستم. درست در آخرین ثانیه ها یکی از قدرت های خنجر فعال شده بود. چه کسی باور می کرد، خنجر قادر به غیب شدن باشد؟

-----------------------------------

نتیجه گیری:

به قسمتای قرمز دقت کن.

بخش اول:
خنجری که مورداک میگه، از دو نیروی متضاد درست شده(احتمالا همون نیروی سفید و سیاه هست)
این خنجر میتونه خودشو ظاهر کنه(پس حتما میتونه خودشم غیب کنه)
ظاهرا این خنجر که از دو نیروی متضاد ساخته شده، به الندر که اون هم دو نیروی متضاد داره، مربوط هست، به خاطر اینکه وقتی خنجر ناپدید شد الندر خودشو نشون داد.(که باز میتونی این برداشت رو داشته باشی که خنجری که طبق گفته ی مورداک خودشو ظاهر میکنه، اون زمان خودشو غیب کرده)

بخش دوم:
خنجرِ بخشِ هدایا هم سیاه و هم سفید هست.(احتمالا اشاره به دو نیروی متضاد داره)
آلفرد دربارش چیزایی شنیده بود ولی یادش نمیاد. (احتمالا همون حرفای مورداک و نوشته های کتابایی که خونده باشه که به خاطر مه موقتا فراموش کرده.)

بخش سوم:
خنجر بخش هدایا(که احتمالا همون خنجری هست که مورداک گفته) دزدیده میشه.

بخش چهارم:
خنجرِ بخش هدایا زمانی ناپدید شده(که میتونه برداشته شده باشه یا اینکه خودش مخفی شده باشه که به نتیجه گیریه بخش اول مربوطه)
خنجر دارای روح هست.

بخش پنجم:
توسط خنجرِ پشگوییه خننتا، نورهای مقدس از دروازه های دوزخ عبور کنند. (یکی از قدرتای خنجرِ بخشِ جوایز چی بود؟ باز کردن دروازه هایی بین دنیاها و ابعاد)
البته اینجا توضیح نداده کدوم خنجر؟ خنجری که مورداک گفته یا خنجری که آخر داستان دست مارلو هستش. که بازم به این برداشت میرسی که ممکنه هر دو یکی باشن.

بخش ششم:
تکرارِ داشتن ِقدرت باز کردن دروازه هایی بین ابعاد برای خنجرِ بخشِ جوایز.

بخش هفتم:
خنجر انفراکتوس قدرتای دیگه ای هم داره که یکیشون غیب شدن به دلخواه خودش هست که این کارم وسط جنگ انجام داد.
حالا برگرد به نتیجه گیری بخش اول، خنجری که مورداک دربارش حرف میزنه توی شرایط خاص خودشو ظاهر می کنه. و از ظاهر کلام مورداک هم به نظر میاد قبل از اینک الندر بیاد، خودشو مخفی کرده.

----------------------------------------------------

فکر نمی کنی شباهت ها و تعاریف خیلی به هم شبیه هستن؟


   
zzareb2 و Dark lord واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
amirhh
(@amirhh)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 91
 

سلام

در مورد گیومرتا من یه نظری دارم. با توجه به اینکه گیومرتا و خواهرش با کمک طلسم بدنیا اومدن، شاید قدرت جادویی نداشتن. این وسط خواهره رفته به سرزمین سیاه و قدرتشو برگردونده اما گیومرتا مثل بچه ادم نشسته و کاری نکرده.حالا بحث رشته ها پیش میاد که به نظرم از همون اول گیومرتا دارای رشته 7 رنگ بوده ولی خواهرش رشته سیاه داشته. از نظر من رشته ها قدرت جادویی حساب نمیشن، بلکه مربوط به نیروی درونیشون هستن. آلفرد هم تو مسابقه از رشته ها استفاده کرد و گفت که این رشته ها باعث نمیشه که قانون مسابقه رو که گفته بود از جادو استفاده نکنید نقض کنه. اینجوری میشه فهمید که چرا از خواهرش شکست خورده. به این خاطر که فقط از قدرت بدنیش استفاده میکرده اما خواهره قدرت جادویی هم داشته.
حالا شاید بگین پس چرا بابای آلفرد نمیتونسته از رشته ها استفاده کنه. فکر کنم این به خاطر این بوده که کسی قدرت مکنده بودنش رو فعال نکرده. اولین باری که توی داستان حرفی از رشته ها میشه مربوط به زمانی هست که لباس رو برای اولین بار میپوشه. اونجا آلفرد میگه که رشته ها به قلبم نفوذ کردن. احتمالا از اینجا به بعد میتونسته از رشته ها به عنوان قدرت بدنیش استفاده کنه. احتمالا مورداک فقط قدرت جادوی مکندگان رو براش فعال کرده. چون قبل از ملاقات با مورداک در جنگ با دو تا سفیر از رشته هاش استفاده میکنه.

در مورد خنجر فکر نکنم خنجری که مورداک میگه شبیه افسانه هست تو جوایز مسابقاتی با این سطح باشه. بالاخره یه عده ای از جوایز مسابقه خبر داشتن و ازش محافظت میشده. میدونیم بعد از حمله به برندگان مسابقه، سریع لیست جوایزی که دزدیده شده مشخص میشه. این یعنی احتمالا یک سری از افراد رده بالا و مسئول مسابقه از جوایز مسابقه خبر داشتن. حالا ممکنه از قدرت و قابلیتهای بعضی جوایز چیزی ندونن اما منطقی نیست خنجری که شبیه افسانه هست تو یه همچین جایی نگهداری بشه. ضمن اینکه شیطان قبلا این خنجر رو داشته و ازش استفاده کرده. چرا باید از خنجری که میتونه موجب مرگش بشه خوب محافظت نکرده و اونو از دست داده.

در رابطه با نورهای مقدس، من فکر میکنم منظور همون دو تا پرستویی هست که به آلفرد داده شد و در سالن بزرگ زندگی میکنن.


   
zzareb2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 454
 

ahmaad;44240:
درباره نژاد مورداک فعلا نظری ندارم.
درباره اینکه چطور متوجه نفرین نشد، اگر درست یادمون باشه اطلاعاتِ کتاب ذره ذره توسط قدرتمندانِ قوم کامل می شد و همینطور آلفرد شک می کنه که یه نفر یا عده ای از درون مکنده ها با شیطان همکاری کرده و به قومشون خیانت کردن. یعنی به احتمال زیاد یه نفر از بزرگانِ قوم ورد تسخیر رو وارد کتاب کرده. حالا این وسط چرا مورداک متوجه نشد؟ شاید اصلا به فکرشم نمی رسید چیزی که نفرینِ شیطان خطاب می کرد، در اصل یه ورد تسخیر بوده که توسط یکی از بزرگانِ قومشون به عنوان یه مطلب آموزشی وارد کتابشون شده.

-------------------------------

و اما خنجر...
از اول شروع می کنیم.

بخش اول:

آلفرد:
- ... حتما راهی برای نابودیش(شیطان) وجود داره.
مورداک:
- بله، یک روش هست. البته بیشتر شبیه به افسانه ست تا واقعیت. طبق افسانه ای قدیمی خنجری وجود داره که توسط یکی از الف های افسانه ای گرین لند از دو نیروی متضاد که قادر به نابودی شیطان هست، ساخته شده. اما سالها تلاش من برای پیدا کردن این خنجر بی نتیجه موند؛ اما حدس میزنم وجود این خنجر واقعیت داره و در جایی پنهان شده.
آلفرد:
- یعنی هیچ راهی برای پیدا کردنش وجود نداره!؟
مورداک با چشمان سرخ رنگش به من خیره شد، گفت:
- به افسانه کهن و غیر عادی هست که میگه باید شرایطی بوجود بیاد تا خنجر خودش رو نشون بده.
او سکوت کرد. حالتش طوری شده بود که انگار می خواست خاطره ای بسیار قدیمی را به یاد بیاورد؛ مدتی طول کشید تا به حرف آمد.

آخرین نقش بافته در زمان
زمان تغییر در نهان حامل
زمانیکه توازن برقرار شود
و سیاه و سفید یکی شوند
زمانیکه قلب سیاه لبریز از عشق گردد
الندر زاده شود از تخم جاودان
الندر نزد برترین خواهد بود
الندر و نقش
دو نشان برای رسیدن به خنجر
خنجر عشق
خنجر پلیدی
ساخته شده از دو نیرو
زمان، مشخص خواهد کرد چه کسی مالک خواهد بود

مورداک ساکت شد و بعد از مدتی گفت:
- طبق یه افسانه وقتی که شرایط مناسب ایجاد بشه، الندر زاده میشه!
آلفرد:
- الندر دیگه چیه؟
مورداک:
- یک پرنده افسانه ای که طبق متون کهن، نه طرف خوبی بوده و نه طرف بدی و تنها یک بار آن هم در زمان ناپدید شدن خنجر، دیده شده...

-------------------------------

بخش دوم:

آلفرد در سالن هدایا:

از میان خنجرها و شمشیرها، خنجری سیاه و سفید نظرم را جلب کرد که آن را روی مخملی سیاه قرار داده بودند.
چیز عجیبی درباره این خنجر وجود داشت که یک حس عجیب و ناشناخته و یا شاید هم شوم را به من منتقل می کرد. شکل عجیبی داشت؛ از پیکره دو مار سیاه در هم تنیده، تشکیل شده بود که در وسط بدن آنها یک جواهر سیاه شبیه به چشم و یک زائده به شکل سر دو اژدها قرار داده شده بود. سرهای اژدها تیغه و دسته خنجر را از یکدیگر جدا می کردند. سر این دو مار در انتهای خنجر روی هم قرار گرفته بود و دو طرف آنها را دو زائده مانند شاخ در بر گرفته بود. از اواسط تیغه، ماده ای سفید رنگ تا نوک خنجر امتداد پیدا کرده بود؛ انگار انتها و دم مارها را در مایعی سفید فرو برده بودند. با کمی دقت روی بدن مارها نوشته های ریز مانندی را می شد، دید که امکان خواندن آنها به راحتی وجود نداشت و به نظر می رسید با حرکت دادن خنجر و زیر نور قرار گرفتن بدن مارها، نوشته ها هم تغییر می کرد. با آنکه هیچ هاله شومی اطراف خنجر وجود نداشت، اما حس عجیبی نسبت به خنجر داشتم. انگار زمانی خیلی دور در مورد چنین خنجری چیزهایی را شنیده بودم، اما به هیچ طریقی نمی توانستم خاطرات گذشته ام را به یاد بیاورم.

---------------------------

بخش سوم:

اواخر داستان، جستجو برای پیدا کردن ریتا و مارلو پرز:

تیامت:
- من هم با نظر جونیور موافقم، با توجه به نوع بریدگی های روی مچ اون ها، مشخصه که از جادو برای این کار استفاده نکردند. به نظرم با چاقو بریده شده، اما نکته عجیب اینجاست که یک قطره خون هم داخل بدنشون نبود. انگار خونشون رو مکیده باشند .... من به حدس هایی زدم اما هنوز مطمئن نیستم.
آلفرد:
به یکباره یاد خنجر افتادم و انگار ذهنم روشن شده باشد، گفتم:
- خنجر ... ممکنه اونا از خنجر داخل قسمت جوایز ویژه استفاده کرده باشند.
روی چهره جونیور و تیامت علامت سوال به وفور دیده میشد. من گفتم:
- خنجری که داخل مسابقات دزدیدند، یک خنجر معمولی نبود. اگر بگیم خنجر رو برای این کار دزدیدن پس از قبل چنین نقشه ای رو داشتند.

---------------------------------

بخش چهارم:

اواخر داستان، قبل از پیدا کردن مارلو.

آلفرد:

در اتاق جوایز خنجرهای زیادی وجود داشتند، اما در میان آنها تنها یک خنجر توجه من را به خودش جلب کرده بود. خنجری سیاه و سفید که روی مخملی سیاه قرار داده بودند. آن زمان وقتی به خنجر نگاه می کردم، احساسی ناخوشایند به من دست داده بود. خنجر از پیکره دو مار سیاه در هم تنیده، تشکیل شده بود که در وسط بدن آنها یک جواهر سیاه شبیه به چشم و یک زائده به شکل دو سر اژدها قرار داده شده بود. این سرهای اژدها تیغه و دسته خنجر را از یکدیگر جدا می کردند. سر این دو مار در انتهای خنجر روی هم قرار گرفته بود و دو طرف آنها را دو زائده مانند شاخ در بر گرفته بود. از اواسط تیغه، ماده ای سفید رنگ تا نوک خنجر امتداد پیدا کرده بود انگار انتها و دم مارها را در مایعی سفید فرو برده بودند.
بی توجه به اطلاعاتی که زیر شکل ها نوشته شده بود، کتاب را سریع ورق می زدم تا اینکه طرحی از همان خنجر را دیدم. حتی نوشته های ریزی که روی بدن مارها قرار داشت و امکان خواندن آن را در آن موقعیت نداشتم هم روی نقاشی به طرزی ماهرانه نقش بسته بود. نوشته ها و تصاویر به سرعت در ذهنم ثبت می شدند، گویی هیچ نیازی به خواندن آن نداشتم. دوباره به یاد خنجر افتادم، با آنکه هیچ هاله شومی اطراف خنجر احساس نکرده بودم اما حس عجیبی نسبت به آن داشتم. بی اختیار نگاهم به نوشته های زیر نقاشی خنجر که با ظرافت و دقت خیلی زیاد کشیده شده بود جلب شد.

«انفراکتوس»
خنجری با کاربردی متفاوت از دیگر خنجرها، که قاتل سازنده خود است. این خنجر در زمان های قدیم، جزو وسائل ممنوعه شناخته می شد تا زمانی که خون آشام ها این خنجر را تصاحب کردند، اما در برهه ای نامعلوم از زمان این خنجر ناپدید شد. در حال حاضر هیچ اطلاعی در مورد مکان این خنجر وجود ندارد. اگر قسمتی از بدن توسط این خنجر بریده شود، خنجر مانند یک خون آشام عمل می کند و تا آخرین قطره از خون فرد قربانی را از بدن بیرون می کشد و به مدت ۲۱ ساعت آن را بی هیچ تغییری در خود نگه می دارد. هیچ شخصی نمی داند این خنجر به چه شکل ساخته شده و یا سازنده آن با چه روشی چنین قدرتی را در این خنجر قرار داده است. طبق گفته افرادی که از نزدیک این خنجر را دیده اند و شکل دقیق آن را ترسیم کرده اند بر روی دو مار اشکالی قرار دارد که به احتمال زیاد زبانی خاص یا فراموش شده است. بعضی ها معتقدند بر روی مارها این نوشته قرار دارد:
ای خون، أی حیات بخش
تو را تقدیم به روح تقدیس شده می کنم
پس قدرتت را به من بده تا تو را در بالاترین هدف ها به کار برم

-----------------------------------

بخش پنجم:

بخشی از پیشگویی خننتا به آلفرد:
... در آن دم که خنجر سرنوشت در دستان سیزدهمین نواده از هفتمین نواده پسر قرار گیرد، نورهای مقدس به فرمان او از دروازه های دوزخ عبور خواهند کرد، سیاهی عقب رانده می شود و نشانه های صلح در هفت دنیای موازی دیده خواهند شد. باشد که آرامشی ناپایدار شکل گیرد...

-----------------------------------

بخش ششم:

آلفرد:

... در کتابی با نام هفتاد و هفت برای اولین بار نام خنجر انفراکتوس را خوانده بودم. با توجه به آن مطالب، خنجر توسط آتش سیاه ساخته شده بود و موجودی در خنجر به بند کشیده شده بود که در ازای خون به دارنده خنجر، قدرت عبور و یا ایجاد شکافی میان ابعاد مختلف را می داد. این خنجر نام دیگری هم داشت، «شکافنده». آخرین باری که از این خنجر استفاده شد، زمانی بود که شیاطین به سرزمین سرخ حمله کرده بودند...

-----------------------------------

بخش هفتم:

آلفرد بعد از اتفاقات مارلو:

... و خنجر مثل یک موجود زنده به راحتی فرار کرده بود. همه فکر می کردند، خنجر نابود شده، ولی من حقیقت را میدانستم. درست در آخرین ثانیه ها یکی از قدرت های خنجر فعال شده بود. چه کسی باور می کرد، خنجر قادر به غیب شدن باشد؟

-----------------------------------

نتیجه گیری:

به قسمتای قرمز دقت کن.

بخش اول:
خنجری که مورداک میگه، از دو نیروی متضاد درست شده(احتمالا همون نیروی سفید و سیاه هست)
این خنجر میتونه خودشو ظاهر کنه(پس حتما میتونه خودشم غیب کنه)
ظاهرا این خنجر که از دو نیروی متضاد ساخته شده، به الندر که اون هم دو نیروی متضاد داره، مربوط هست، به خاطر اینکه وقتی خنجر ناپدید شد الندر خودشو نشون داد.(که باز میتونی این برداشت رو داشته باشی که خنجری که طبق گفته ی مورداک خودشو ظاهر میکنه، اون زمان خودشو غیب کرده)

بخش دوم:
خنجرِ بخشِ هدایا هم سیاه و هم سفید هست.(احتمالا اشاره به دو نیروی متضاد داره)
آلفرد دربارش چیزایی شنیده بود ولی یادش نمیاد. (احتمالا همون حرفای مورداک و نوشته های کتابایی که خونده باشه که به خاطر مه موقتا فراموش کرده.)

بخش سوم:
خنجر بخش هدایا(که احتمالا همون خنجری هست که مورداک گفته) دزدیده میشه.

بخش چهارم:
خنجرِ بخش هدایا زمانی ناپدید شده(که میتونه برداشته شده باشه یا اینکه خودش مخفی شده باشه که به نتیجه گیریه بخش اول مربوطه)
خنجر دارای روح هست.

بخش پنجم:
توسط خنجرِ پشگوییه خننتا، نورهای مقدس از دروازه های دوزخ عبور کنند. (یکی از قدرتای خنجرِ بخشِ جوایز چی بود؟ باز کردن دروازه هایی بین دنیاها و ابعاد)
البته اینجا توضیح نداده کدوم خنجر؟ خنجری که مورداک گفته یا خنجری که آخر داستان دست مارلو هستش. که بازم به این برداشت میرسی که ممکنه هر دو یکی باشن.

بخش ششم:
تکرارِ داشتن ِقدرت باز کردن دروازه هایی بین ابعاد برای خنجرِ بخشِ جوایز.

بخش هفتم:
خنجر انفراکتوس قدرتای دیگه ای هم داره که یکیشون غیب شدن به دلخواه خودش هست که این کارم وسط جنگ انجام داد.
حالا برگرد به نتیجه گیری بخش اول، خنجری که مورداک دربارش حرف میزنه توی شرایط خاص خودشو ظاهر می کنه. و از ظاهر کلام مورداک هم به نظر میاد قبل از اینک الندر بیاد، خودشو مخفی کرده.

----------------------------------------------------

فکر نمی کنی شباهت ها و تعاریف خیلی به هم شبیه هستن؟

الندر و نقش
دو نشان برای رسیدن به خنجر


خب فکر نمیکنی حرف اینحا اینکه که برای رسیدن به خنجر دو چیز لازمه یکی خرقه یکی الندر که منظور پرندس.پس تا زمانی از پرنده الندر خبری نباشه به خنجر هم نمیشه دست یافت در حالی که با استفاده از این خنجر شیطان به سرزمین سرخ حمله کرد بعدش هم در اختیار خون اشام بود.
همچنین همینطور ک قبلا گفته بودم این دو جمله که بیان میکنن که نقش همون خرقه هس

..................

یک پرنده افسانه ای که طبق متون کهن، نه طرف خوبی بوده و نه طرف بدی و تنها یک بار آن هم در زمان ناپدید شدن خنجر، دیده شده...

بنظرت چرا موقع غیب شدن خنجر دیده شده؟فکر نمیکنی چون دوتاشون نیروی متضاد داشتن پرنده الندر در غیب شدن خنجر نقشی داشته؟
............

انگار زمانی خیلی دور در مورد چنین خنجری چیزهایی را شنیده بودم، اما به هیچ طریقی نمی توانستم خاطرات گذشته ام را به یاد بیاورم

.
الفرد زمانی که پیش خشایار بود در مورد خنجر خونده بود ولی این زمان اطلاعات در مه قرار داشت.درست ولی نمیشه گفت حرف مورداک رو شامل میشه چون خنجری که مورداک ازش حرف میزنه اسم نداره ولی در کتاب در مورد خنجر انفراکتوس خونده بود و الانم داشت در مورد خنجر انفراکتوس تحقیق و فکر میکرد.
.................
،

اما در برهه ای نامعلوم از زمان این خنجر ناپدید شد

این میتونه بعد استفاده شیطان از خنجر باشه که ناپدید شده و بعد هم دست خون اشام ها افتاده.اگر ناپدید نشده بود که همچنان خنجر در دست شیطان بود
........................

بخشی از پیشگویی خننتا به آلفرد:
... در آن دم که

خنجر سرنوشت در دستان سیزدهمین نواده از هفتمین نواده پسر قرار گیرد، نورهای مقدس به فرمان او از دروازه های دوزخ عبور خواهند کرد، سیاهی عقب رانده می شود و نشانه های صلح در هفت دنیای موازی دیده خواهند شد. باشد که آرامشی ناپایدار شکل گیرد...


این مورد ممکنه در مورد خنجر انفراکتوس باشه ولی نشون نمیده که خنجر کشنده شیطان هست.چون امکان عبور بین ابعاد رو میده میتونه خنجر انفراکتوس باشه.

در مورد خنجر انفراکتوس کاربردش کامل مشخص هست و اون ایجاد شکاف یا قدرت عبور بین ابعادی هست.
و اما ظاهر خنجر:خنجر توسط ۱۳ نفرین و هفت نوع آتش اب دیده شده. ظاهر سیاه و سفید این خنجر رو میشه به نوع ساختش ربط داد مخصوصا همون ماده سفید رنگ .لزوما این معنی رو نداره که از دو نیروی متضاد ساخته شده.در این خنجر از چشم اژدهای خون که نفس اژدهای سیاه به جواهر تبدیل کرده ،روح یه موجود که با خون کار میکنه استفاده شده.
من هیچ گونه دو نیروی متضادی نمیبینم.
برای باز کردن شکاف از خنجر انفراکتوس استفاده شد.پس اگر این دو خنجر یکی بودن مورداک وجود خنجر کشنده شیطان رو یک افسانه نمیدونست.

اما نتیجه گیری بخش هفتمت:
غیب شد؟چرا ؟چون بین دو قدرت گیر افتاده و چون روح یک موحود زنده درونش بود در خطر بود پس خودشو نجات داد.

من فکر میکنم الندر در ناپدید شدن خنجر نقش داشته تا اینکه خنجر بخاد بخاطر الندر خودشو غیب کنه


   
zzareb2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
شروع کننده موضوع  

amir;44241:
سلام

در مورد گیومرتا من یه نظری دارم. با توجه به اینکه گیومرتا و خواهرش با کمک طلسم بدنیا اومدن، شاید قدرت جادویی نداشتن. این وسط خواهره رفته به سرزمین سیاه و قدرتشو برگردونده اما گیومرتا مثل بچه ادم نشسته و کاری نکرده.حالا بحث رشته ها پیش میاد که به نظرم از همون اول گیومرتا دارای رشته 7 رنگ بوده ولی خواهرش رشته سیاه داشته. از نظر من رشته ها قدرت جادویی حساب نمیشن، بلکه مربوط به نیروی درونیشون هستن. آلفرد هم تو مسابقه از رشته ها استفاده کرد و گفت که این رشته ها باعث نمیشه که قانون مسابقه رو که گفته بود از جادو استفاده نکنید نقض کنه. اینجوری میشه فهمید که چرا از خواهرش شکست خورده. به این خاطر که فقط از قدرت بدنیش استفاده میکرده اما خواهره قدرت جادویی هم داشته.
حالا شاید بگین پس چرا بابای آلفرد نمیتونسته از رشته ها استفاده کنه. فکر کنم این به خاطر این بوده که کسی قدرت مکنده بودنش رو فعال نکرده. اولین باری که توی داستان حرفی از رشته ها میشه مربوط به زمانی هست که لباس رو برای اولین بار میپوشه. اونجا آلفرد میگه که رشته ها به قلبم نفوذ کردن. احتمالا از اینجا به بعد میتونسته از رشته ها به عنوان قدرت بدنیش استفاده کنه. احتمالا مورداک فقط قدرت جادوی مکندگان رو براش فعال کرده. چون قبل از ملاقات با مورداک در جنگ با دو تا سفیر از رشته هاش استفاده میکنه.

در مورد خنجر فکر نکنم خنجری که مورداک میگه شبیه افسانه هست تو جوایز مسابقاتی با این سطح باشه. بالاخره یه عده ای از جوایز مسابقه خبر داشتن و ازش محافظت میشده. میدونیم بعد از حمله به برندگان مسابقه، سریع لیست جوایزی که دزدیده شده مشخص میشه. این یعنی احتمالا یک سری از افراد رده بالا و مسئول مسابقه از جوایز مسابقه خبر داشتن. حالا ممکنه از قدرت و قابلیتهای بعضی جوایز چیزی ندونن اما منطقی نیست خنجری که شبیه افسانه هست تو یه همچین جایی نگهداری بشه. ضمن اینکه شیطان قبلا این خنجر رو داشته و ازش استفاده کرده. چرا باید از خنجری که میتونه موجب مرگش بشه خوب محافظت نکرده و اونو از دست داده.

در رابطه با نورهای مقدس، من فکر میکنم منظور همون دو تا پرستویی هست که به آلفرد داده شد و در سالن بزرگ زندگی میکنن.

سلام

گیومرتا بنیان گذار قومشون هست و نویسنده ی اصلیه کتاب سرخ. ممکنِ همچین کاراکتری قدرت جادو نداشته باشه؟ دیگه بماند ماجرای تبدیل تاج به گوی های اوپارال.
از طرفی حرفات درباره گیومرتا و آدام با هم نمیخونه. اگر رشته ها(فقط) قدرت بدنی باشن آدام هم باید تبدیل به رشته بشه حالا چه توانایی جادوییش آزاد شده باشه چه نشده باشه؛ و همینطور کاهن اعظم.
ولی هر دو نمیتونستن از رشته استفاده کنن.

شاید رشته ها قابلیت بدنی باشن و جادو حساب نشن ولی فکر نمی کنم رشته ها شبیه به قابلیتِ ذهنِ تو در توی شبیه سازها باشه که احتیاجی به فعال سازی نداشته باشه؛ وگرنه تمام اجداد آلفرد و مخصوصا آخریا باید تبدیل به رشته میشدن ولی حداقل برای کاهن اعظم این اتفاق نیفتاد و توی همون ماجرای جذب قدرت گوی هم خرقه باعث شد رشته های آلفرد فعال بشن.

درباره نفوذ رشته ها به قلب آلفرد. الان دوباره داستان رو خوندم، اولین باری که آلفرد لباس رو میپوشه اتفاقی نمیفته و حرفی از رشته یا چیزی که به مکندگی ربط داشته باشه نمیزنه.

---------------------------

اتفاقا توی بخش جوایز تکه ای از عصای ممنوعه ی فرمانروای کهن هم قرار داشت. دیگه بالاتر از میراثِ کهن؟ حالا ممکنه نمی دونستن اون خنجر چه کاربردی داره مخصوصا که خودت میگی بیشتر به افسانه میمونه و احتمالا کمتر کسی اصلا از وجود یا شکلش خبر داره.
درباره اینکه شیطان اون رو گم کرده، یکی از قابلیتای خنجر غیب شدنش هست. احتمالا به هر دلیلی خنجر غیب شده.

---------------------------

درباره نورهای مقدس، چه پرستو ها باشن و چه نباشن، اون نورها از دروازه های دوزخ عبور میکنن اون هم زمانی که خنجر به دست آلفرد برسه.
یعنی تنها برداشتی که فعلا داریم باز کردن یه دروازه توسط خنجر هست.


   
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
شروع کننده موضوع  

DARK LORD;44242:

الندر و نقش
دو نشان برای رسیدن به خنجر


خب فکر نمیکنی حرف اینحا اینکه که برای رسیدن به خنجر دو چیز لازمه یکی خرقه یکی الندر که منظور پرندس.پس تا زمانی از پرنده الندر خبری نباشه به خنجر هم نمیشه دست یافت در حالی که با استفاده از این خنجر شیطان به سرزمین سرخ حمله کرد بعدش هم در اختیار خون اشام بود.
همچنین همینطور ک قبلا گفته بودم این دو جمله که بیان میکنن که نقش همون خرقه هس

..................

یک پرنده افسانه ای که طبق متون کهن، نه طرف خوبی بوده و نه طرف بدی و تنها یک بار آن هم در زمان ناپدید شدن خنجر، دیده شده...

بنظرت چرا موقع غیب شدن خنجر دیده شده؟فکر نمیکنی چون دوتاشون نیروی متضاد داشتن پرنده الندر در غیب شدن خنجر نقشی داشته؟
............

انگار زمانی خیلی دور در مورد چنین خنجری چیزهایی را شنیده بودم، اما به هیچ طریقی نمی توانستم خاطرات گذشته ام را به یاد بیاورم

.
الفرد زمانی که پیش خشایار بود در مورد خنجر خونده بود ولی این زمان اطلاعات در مه قرار داشت.درست ولی نمیشه گفت حرف مورداک رو شامل میشه چون خنجری که مورداک ازش حرف میزنه اسم نداره ولی در کتاب در مورد خنجر انفراکتوس خونده بود و الانم داشت در مورد خنجر انفراکتوس تحقیق و فکر میکرد.
.................
،

اما در برهه ای نامعلوم از زمان این خنجر ناپدید شد

این میتونه بعد استفاده شیطان از خنجر باشه که ناپدید شده و بعد هم دست خون اشام ها افتاده.اگر ناپدید نشده بود که همچنان خنجر در دست شیطان بود
........................

بخشی از پیشگویی خننتا به آلفرد:
... در آن دم که

خنجر سرنوشت در دستان سیزدهمین نواده از هفتمین نواده پسر قرار گیرد، نورهای مقدس به فرمان او از دروازه های دوزخ عبور خواهند کرد، سیاهی عقب رانده می شود و نشانه های صلح در هفت دنیای موازی دیده خواهند شد. باشد که آرامشی ناپایدار شکل گیرد...


این مورد ممکنه در مورد خنجر انفراکتوس باشه ولی نشون نمیده که خنجر کشنده شیطان هست.چون امکان عبور بین ابعاد رو میده میتونه خنجر انفراکتوس باشه.

در مورد خنجر انفراکتوس کاربردش کامل مشخص هست و اون ایجاد شکاف یا قدرت عبور بین ابعادی هست.
و اما ظاهر خنجر:خنجر توسط ۱۳ نفرین و هفت نوع آتش اب دیده شده. ظاهر سیاه و سفید این خنجر رو میشه به نوع ساختش ربط داد مخصوصا همون ماده سفید رنگ .لزوما این معنی رو نداره که از دو نیروی متضاد ساخته شده.در این خنجر از چشم اژدهای خون که نفس اژدهای سیاه به جواهر تبدیل کرده ،روح یه موجود که با خون کار میکنه استفاده شده.
من هیچ گونه دو نیروی متضادی نمیبینم.
برای باز کردن شکاف از خنجر انفراکتوس استفاده شد.پس اگر این دو خنجر یکی بودن مورداک وجود خنجر کشنده شیطان رو یک افسانه نمیدونست.

اما نتیجه گیری بخش هفتمت:
غیب شد؟چرا ؟چون بین دو قدرت گیر افتاده و چون روح یک موحود زنده درونش بود در خطر بود پس خودشو نجات داد.

من فکر میکنم الندر در ناپدید شدن خنجر نقش داشته تا اینکه خنجر بخاد بخاطر الندر خودشو غیب کنه

خب خب خب... پیشگویی!
می دونیم داستان دوتا پیشگوییه پیچیده داره که نتیجه گیری رو سخت میکنه

آن هنگام که عصای تارتاروس انتخاب می کند، از میان بازمانده های دو قوم باستانی، آخرین پیشگویی اولین پیشگو به حقیقت می پیوندد. سرنوشت تغییر می کند و دروازه های آینده به روى محارم بسته می شوند. حقیقتی تلخ شکل می گیرد، و حقیقت تازه می شود. در آن دم که خود را در دنیایی ناشناخته می بیند، دنیایی پر از شگفتی و خیال که در آن هر کاری ممکن است، به واسطه قدرتی ناخواسته، قدرتی را می دزدد. در آن دم، تقدیر همگان عوض میشود؛ سیاهی از اعماق بیدار و مرثیه مرگ در هفت سوی دنیای سیاه شنیده می شود. فراموش شدگان به ندای مرگ پاسخ می دهند و در آن دم تقدیر شیاطین عوض می شود. نسلی جدید از آمیزش نسلی فراموش شده با شیاطین پا به عرصه وجود می نهد که ارمغان آن چیزی جز نیستی و تباهی نخواهد بود.
آن زمان که قدم بر سرزمین موعد نهند، دروازه های دوزخ بر دنیای شیاطین گشوده خواهد شد و اربابان فراموش شده قدم به مأوای خود خواهند گذاشت. در آن دم که سیاهی اوج گیرد و یک، دو شود، نوری از پس ابرهای سیاه گیتس سیلی دیده خواهد شد. آنگاه افسانه سرخ برای بار سوم تکرار می شود. نفرین زدگان به فرمان هشتمین فرمانروای محبوس در بدن آزاد خواهند شد و ارواح ناپیدا در پی انتقام از مأمن خود خارج شوند. زمانی که یک، سه شود، سرپنته آزاد می شود تا در مقابل هشتمین قرار گیرد. آنگاه که تخم گم شده در جایگاه خود آرام گیرد، سیزدهمین بازمانده از فرمانروایان کهن بر بالای ویسپوبیش زاده خواهد شد که شکوه و جلالش همچون خاری در چشم همتای خود و نور امیدی برای نامیدان خواهد بود. در آن دم که خنجر سرنوشت در دستان سیزدهمین نواده از هفتمین نواده پسر قرار گیرد، نورهای مقدس به فرمان او از دروازه های دوزخ عبور خواهند کرد، سیاهی عقب رانده می شود و نشانه های صلح در هفت دنیای موازی دیده خواهند شد. باشد که آرامشی ناپایدار شکل گیرد...
آنگاه که انوار حیات بخش یکی پس از دیگری افول کنند، تاریکی برای ابد طلوع می کند مگر آنکه در موعد مقرر میراثهای کهن به زادگاهشان بازگردانده شوند. در آن هنگام دو بازمانده در برابر هم قرار خواهند گرفت و در آن زمان تقدیر نانوشته ایشان رقم خواهد خورد.

و

آخرین نقش بافته در زمان
زمان تغییر در نهان حامل
زمانیکه توازن برقرار شود
و سیاه و سفید یکی شوند
زمانیکه قلب سیاه لبریز از عشق گردد
الندر زاده شود از تخم جاودان
الندر نزد برترین خواهد بود
الندر و نقش
دو نشان برای رسیدن به خنجر
خنجر عشق
خنجر پلیدی
ساخته شده از دو نیرو
زمان، مشخص خواهد کرد چه کسی مالک خواهد بود

اینا فعلا دم دست بمونه تا پستای بعدی.

--------------------------------------

درباره حمله ی شیطان به سرزمین سرخ، نمی دونیم چجوری خنجری که غیب شده رو دوباره بدست آورده.(با فرض اینکه هر دو خنجر یکی باشن) میتونی همین خنجر آخره داستان رو در نظر بگیری، دست شیاطین بود ولی غیب شد.(حالا به هر دلیلی)

--------------------------------------

خب من هنوز نمی دونم "نقش" چیه و این وسط چه تاثیری داره و اصلا موضوع خاصی هست یا استعاره از اتفاقیه که اون لحظات داره میفته؟
همینطور ارتباطی بین نقش و خرقه نمی بینم.

--------------------------------------

الندر و پرنده هم هر دو نیروی متضاد دارن ولی همدیگه رو غیب نمی کنن. از طرفی اگر بگیم ظاهر شدن پرنده ارتباط مستقیم با خنجر داره، طبق پیشگوی برای ظاهر شدن خنجر لازم هستش نه غیب شدنش، وگرنه این خنجرا توی غیب شدن به کسی احتیاج ندارن. پوف! غیب شد.

--------------------------------------

مورداک به زور درباره ی خود خنجر اطلاعات داشت، دیگه تعجبی نداره اگر اسمشم ندونه.

--------------------------------------

درباره ناپدید شدنش بعد استفاده ی شیطان، حرفی نیست.

--------------------------------------

درباره کاربردش هنوز اطلاعاتی نداریم، فقط میدونیم یه کاربردش باز کردن دروازه به دنیاها و ابعاد مختلف هست و یه قدرتش غیب شدن. ولی هنوز چیز بیشتری از خنجر ندیدیم اما کتابی که آلفرد اطلاعات انفراکتوس رو ازش می گرفت جوهری شده بود و بقیه اطلاعاتش قابل خوندن نبود. همین جوهری بودنِ بقیه نوشته ها کنجکاوت نمی کنه؟

--------------------------------------

درباره ی ظاهر سیاه و سفیدش معتقدی ربطی به دو نیروی متضاد نداره.
پس بزار مرور کنیم. الندر دارای قدرتای جادوییه متضاد، سیاه و سفید هست.
پرنده، دو قدرتِ متضادِ هم یعنی سیاه و سفید داره.
این وسط خنجری که مورداک میگه هم از دو نیروی متضاد ساخته شده که احتمالا مثل الندر و پرنده، سیاه و سفید هستش. فکر می کنی وجود این دو نیرو توی یه خنجر رو چجوری نشون میدن؟ ساده ترین حالتش رنگ سیاه و سفید هست. یعنی ظاهری که برای خنجر انفراکتوس ساختن.

---------------------------------------

برای باز کردن شکاف از خنجر انفراکتوس استفاده شد.پس اگر این دو خنجر یکی بودن مورداک وجود خنجر کشنده شیطان رو یک افسانه نمیدونست.

درباره این قسمت توضیح بده. هر چیزی که یادته.

---------------------------------------

درباره بخش هفتم:
مهم دلیل غیب شدنش نیست. مهم اینه که خنجرِ زمان الندر احتمالا به اختیار خودش غیب شد. قابلیتی که ظاهرا توی هر دو خنجر یکیه.

---------------------------------------

چقدر طولانی شد. خواستم تازه درباره پیشگوییا بنویسم. میزارمش برای پستای بعد


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 454
 

ahmaad;44249:
خب خب خب... پیشگویی!
می دونیم داستان دوتا پیشگوییه پیچیده داره که نتیجه گیری رو سخت میکنه

آن هنگام که عصای تارتاروس انتخاب می کند، از میان بازمانده های دو قوم باستانی، آخرین پیشگویی اولین پیشگو به حقیقت می پیوندد. سرنوشت تغییر می کند و دروازه های آینده به روى محارم بسته می شوند. حقیقتی تلخ شکل می گیرد، و حقیقت تازه می شود. در آن دم که خود را در دنیایی ناشناخته می بیند، دنیایی پر از شگفتی و خیال که در آن هر کاری ممکن است، به واسطه قدرتی ناخواسته، قدرتی را می دزدد. در آن دم، تقدیر همگان عوض میشود؛ سیاهی از اعماق بیدار و مرثیه مرگ در هفت سوی دنیای سیاه شنیده می شود. فراموش شدگان به ندای مرگ پاسخ می دهند و در آن دم تقدیر شیاطین عوض می شود. نسلی جدید از آمیزش نسلی فراموش شده با شیاطین پا به عرصه وجود می نهد که ارمغان آن چیزی جز نیستی و تباهی نخواهد بود.
آن زمان که قدم بر سرزمین موعد نهند، دروازه های دوزخ بر دنیای شیاطین گشوده خواهد شد و اربابان فراموش شده قدم به مأوای خود خواهند گذاشت. در آن دم که سیاهی اوج گیرد و یک، دو شود، نوری از پس ابرهای سیاه گیتس سیلی دیده خواهد شد. آنگاه افسانه سرخ برای بار سوم تکرار می شود. نفرین زدگان به فرمان هشتمین فرمانروای محبوس در بدن آزاد خواهند شد و ارواح ناپیدا در پی انتقام از مأمن خود خارج شوند. زمانی که یک، سه شود، سرپنته آزاد می شود تا در مقابل هشتمین قرار گیرد. آنگاه که تخم گم شده در جایگاه خود آرام گیرد، سیزدهمین بازمانده از فرمانروایان کهن بر بالای ویسپوبیش زاده خواهد شد که شکوه و جلالش همچون خاری در چشم همتای خود و نور امیدی برای نامیدان خواهد بود. در آن دم که خنجر سرنوشت در دستان سیزدهمین نواده از هفتمین نواده پسر قرار گیرد، نورهای مقدس به فرمان او از دروازه های دوزخ عبور خواهند کرد، سیاهی عقب رانده می شود و نشانه های صلح در هفت دنیای موازی دیده خواهند شد. باشد که آرامشی ناپایدار شکل گیرد...
آنگاه که انوار حیات بخش یکی پس از دیگری افول کنند، تاریکی برای ابد طلوع می کند مگر آنکه در موعد مقرر میراثهای کهن به زادگاهشان بازگردانده شوند. در آن هنگام دو بازمانده در برابر هم قرار خواهند گرفت و در آن زمان تقدیر نانوشته ایشان رقم خواهد خورد.

و

آخرین نقش بافته در زمان
زمان تغییر در نهان حامل
زمانیکه توازن برقرار شود
و سیاه و سفید یکی شوند
زمانیکه قلب سیاه لبریز از عشق گردد
الندر زاده شود از تخم جاودان
الندر نزد برترین خواهد بود
الندر و نقش
دو نشان برای رسیدن به خنجر
خنجر عشق
خنجر پلیدی
ساخته شده از دو نیرو
زمان، مشخص خواهد کرد چه کسی مالک خواهد بود

اینا فعلا دم دست بمونه تا پستای بعدی.

--------------------------------------

درباره حمله ی شیطان به سرزمین سرخ، نمی دونیم چجوری خنجری که غیب شده رو دوباره بدست آورده.(با فرض اینکه هر دو خنجر یکی باشن) میتونی همین خنجر آخره داستان رو در نظر بگیری، دست شیاطین بود ولی غیب شد.(حالا به هر دلیلی)

--------------------------------------

خب من هنوز نمی دونم "نقش" چیه و این وسط چه تاثیری داره و اصلا موضوع خاصی هست یا استعاره از اتفاقیه که اون لحظات داره میفته؟
همینطور ارتباطی بین نقش و خرقه نمی بینم.

--------------------------------------

الندر و پرنده هم هر دو نیروی متضاد دارن ولی همدیگه رو غیب نمی کنن. از طرفی اگر بگیم ظاهر شدن پرنده ارتباط مستقیم با خنجر داره، طبق پیشگوی برای ظاهر شدن خنجر لازم هستش نه غیب شدنش، وگرنه این خنجرا توی غیب شدن به کسی احتیاج ندارن. پوف! غیب شد.

--------------------------------------

مورداک به زور درباره ی خود خنجر اطلاعات داشت، دیگه تعجبی نداره اگر اسمشم ندونه.

--------------------------------------

درباره ناپدید شدنش بعد استفاده ی شیطان، حرفی نیست.

--------------------------------------

درباره کاربردش هنوز اطلاعاتی نداریم، فقط میدونیم یه کاربردش باز کردن دروازه به دنیاها و ابعاد مختلف هست و یه قدرتش غیب شدن. ولی هنوز چیز بیشتری از خنجر ندیدیم اما کتابی که آلفرد اطلاعات انفراکتوس رو ازش می گرفت جوهری شده بود و بقیه اطلاعاتش قابل خوندن نبود. همین جوهری بودنِ بقیه نوشته ها کنجکاوت نمی کنه؟

--------------------------------------

درباره ی ظاهر سیاه و سفیدش معتقدی ربطی به دو نیروی متضاد نداره.
پس بزار مرور کنیم. الندر دارای قدرتای جادوییه متضاد، سیاه و سفید هست.
پرنده، دو قدرتِ متضادِ هم یعنی سیاه و سفید داره.
این وسط خنجری که مورداک میگه هم از دو نیروی متضاد ساخته شده که احتمالا مثل الندر و پرنده، سیاه و سفید هستش. فکر می کنی وجود این دو نیرو توی یه خنجر رو چجوری نشون میدن؟ ساده ترین حالتش رنگ سیاه و سفید هست. یعنی ظاهری که برای خنجر انفراکتوس ساختن.

---------------------------------------

درباره این قسمت توضیح بده. هر چیزی که یادته.

---------------------------------------

درباره بخش هفتم:
مهم دلیل غیب شدنش نیست. مهم اینه که خنجرِ زمان الندر احتمالا به اختیار خودش غیب شد. قابلیتی که ظاهرا توی هر دو خنجر یکیه.

---------------------------------------

چقدر طولانی شد. خواستم تازه درباره پیشگوییا بنویسم. میزارمش برای پستای بعد

درباره حمله شیطان من دو خنجر رو یکی نمیدونم.در موقع حمله به سرزمین سرخ من حدس میزنم با استفاده کردن شیطان و ایجاد شکاف غیب شد.یعنی یکبار استفاده

من نگفتم همدیگرو غیب میکنن من میگم یجورایی پرنده الندر غیب کرده خنجر همراه خودش.
دلیلی ندارم ولی حس میکنم باید موقع مرگ الندر یا بعد مرگش همین حوالی بوده که خنجر غیب شده.

در مورد لکه جوهر اگر اندک کلمات که مشخص هس رو بزاری کنار فک نکنم به خنجر مورداک برسیم.بر هر حال جوهری بودن هیچ چیز رو مشخص نمیکنه

درباره ظاهر همینطور کـ گفتم نمیشه صددرصد دو نیروی متضاد در نظر گرفت.همینطور که در تعریف ظاهر اومده اون قسمتش ماده سفید رنگی وجود داره .انگار به خنجر اضافه شده.یچیزی برای ایجاد شکاف یا جذب خون.بنظر نمیاد مطلق به خود خنجر باشه.همچنان من معتقدم به نحوه ساختش بستگی داره.برای عملکرد خاص خنجر به این ماده اغشته شده یا در ساختش استفاده شده

وقتی شیاطین به سرزمین سرخ حمله کردن خب از خنجر استفاده کردن.بنظرت کسی نیست که بدونه این چطوری این شکاف ایجاد شده؟قطعا کسانی بودن که در این مورد اطلاع داشتن.حداقل نگهبان دروازه های مرگ.پس مورداک هم میتونسته راجب خنجر اطلاعاتی داشته باشه علاوه بر اون سایر افراد بلند مرتبه.
یک الف از گیرلند خنجر رو ساخته طبق گفته های مورداک.پس بنظرت اگر همین خنجر در حمله به الف ها و مکندگان قدرت استفاده میشد بنظرت مخفی میموند؟ پس بنظر میاد این خنجر انفراکتوس با خنجر مورداک فرق کنه.
همچنین اگ سازنده هر دو خنجر یکی بود مورداک در حرفاش در مورد سازندش اشاره میکرد.(خنجر انفراکتوس سازنده خودش کشته)
خنجر انفراکتوس جزو وسائل ممنوعه بوده درست ولی وجودش معلوم و مشخص بوده.ولی مورداک وجود خنجری که شیطان رو بکشه بیشتر یک افسانه میدونه یا واقعیت.
......
راجب غیب شدن من نظرمو گفتم.در زمان حمله شیطان خنجر از خون استفاده مرد و شکاف ایجاد کرد.این زمان هم خونگیری استفاده شد و میخاستن استفاده کنن ازش یا برای استفاده امادش کنن که بخاطر وجود خدر و درگیری سر تصاحبش غیب شد.چون اگر بدون استفاده باشه غیب نمیشه همینظوری که در زمان که در درست خون اشام ها بود سر جاش مونده بود.
ولی اون خنجر که زمان دیدن پرنده غیب شده بنظر کسی مثلا شیطان در زمان حکومت الندر چنین کارهایی میکرده به فرض چنین قصدی هم داشته الندر فورا جلوشو میگرفته.


   
پاسخنقل‌قول
amirhh
(@amirhh)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 91
 

ahmaad;44248:
سلام

گیومرتا بنیان گذار قومشون هست و نویسنده ی اصلیه کتاب سرخ. ممکنِ همچین کاراکتری قدرت جادو نداشته باشه؟ دیگه بماند ماجرای تبدیل تاج به گوی های اوپارال.
از طرفی حرفات درباره گیومرتا و آدام با هم نمیخونه. اگر رشته ها(فقط) قدرت بدنی باشن آدام هم باید تبدیل به رشته بشه حالا چه توانایی جادوییش آزاد شده باشه چه نشده باشه؛ و همینطور کاهن اعظم.
ولی هر دو نمیتونستن از رشته استفاده کنن.

شاید رشته ها قابلیت بدنی باشن و جادو حساب نشن ولی فکر نمی کنم رشته ها شبیه به قابلیتِ ذهنِ تو در توی شبیه سازها باشه که احتیاجی به فعال سازی نداشته باشه؛ وگرنه تمام اجداد آلفرد و مخصوصا آخریا باید تبدیل به رشته میشدن ولی حداقل برای کاهن اعظم این اتفاق نیفتاد و توی همون ماجرای جذب قدرت گوی هم خرقه باعث شد رشته های آلفرد فعال بشن.

درباره نفوذ رشته ها به قلب آلفرد. الان دوباره داستان رو خوندم، اولین باری که آلفرد لباس رو میپوشه اتفاقی نمیفته و حرفی از رشته یا چیزی که به مکندگی ربط داشته باشه نمیزنه.

---------------------------

اتفاقا توی بخش جوایز تکه ای از عصای ممنوعه ی فرمانروای کهن هم قرار داشت. دیگه بالاتر از میراثِ کهن؟ حالا ممکنه نمی دونستن اون خنجر چه کاربردی داره مخصوصا که خودت میگی بیشتر به افسانه میمونه و احتمالا کمتر کسی اصلا از وجود یا شکلش خبر داره.
درباره اینکه شیطان اون رو گم کرده، یکی از قابلیتای خنجر غیب شدنش هست. احتمالا به هر دلیلی خنجر غیب شده.

---------------------------

یه جایی اواخر کتاب تو خاطره خشایار میبینیم که اون دو تا نگهبان دنیای مردگان درباره فرزندی از دنیای مردگان صحبت می کنن و میگن که یکی هم زیاده و باهاش مشکل داریم چه برسه به اینکه الان شدن دوتا. منظورش قاعدتا ملکه سیاه بوده و هیچ حرفی از گیومرتا نبوده. پس میشه نتیجه گرفت که گیومرتا قدرتش فعال نشده. ممکنه یه سری حرکات زده باشه گیومرتا یا پدرش برای برگردوندن قدرتش. مثل اون اری که خشایار گفت اگه پدر آلفرد با یه الف ازدواج کنه میتونه یه مقدار از قدرتهاشو بدست بیاره. به نظر من گیومرتا یا قدرت جادویی نداشته یا قدرت کمی داشته. طبق طبقه بندی که کتاب سرخ میده کسی که رشته 7 رنگ داره قدرت بیشتری از کسی داره که رشته تک رنگ داره. اما گیومرتا از خواهرش ضعیفتر بوده.

درباره رشته هایی که گفته بودم در زمان پوشیدن لباس ظاهر شده بودن، رفتم اونجا رو دیدم. من اشتباه کرده بودم.

درباره جوایز، اون تیکه عصا کار خننتا و خشایار بود. فقط تو همین دوره برای الفرد گذاشته شده بود. با این حال فکر می کنم حرفت منطقی باشه چون طلسم باروری هم تو بخش جوایز بود.


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 454
 

سلام در مورد گیومرتا و ملکه برای اولین بار باهم میجنگن و بنظر نمیاد بدون قدرت جادویی باشن.موقعی برای اولین بار باهم میجنگن از قدرت عادی که دارن استفاده میکنن ولی ملکه سیاه میره قدرت های که از مادرش بهش ارث رسیده رو فعال میکنه و اموزش میبینه پس برای بار دوم گیومرتا تا مرز مرگ میبره.
(دو نکته باقی میمونه اول اینکه همون دفعه اول هم بنظر میاد قدرت گیومرتا کمتر هست و همچنین چطوری به صورت عادی قدرت جادویی دارن)
احتمالش هست از روش ادام هم استفاده کرده باشه یا بصورت درست تر ادام از روش ملکه استفاده کرده. و احتمالا اونا همچین پیشنهادی به ادام داشته باشن وگرنه فک نمیکنم یه ادم عادی مثل ادام بتونه از چنین روشی اطلاع داشته باشه


   
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
شروع کننده موضوع  

amir;44255:

ahmaad;44248:

یه جایی اواخر کتاب تو خاطره خشایار میبینیم که اون دو تا نگهبان دنیای مردگان درباره فرزندی از دنیای مردگان صحبت می کنن و میگن که یکی هم زیاده و باهاش مشکل داریم چه برسه به اینکه الان شدن دوتا. منظورش قاعدتا ملکه سیاه بوده و هیچ حرفی از گیومرتا نبوده. پس میشه نتیجه گرفت که گیومرتا قدرتش فعال نشده. ممکنه یه سری حرکات زده باشه گیومرتا یا پدرش برای برگردوندن قدرتش. مثل اون اری که خشایار گفت اگه پدر آلفرد با یه الف ازدواج کنه میتونه یه مقدار از قدرتهاشو بدست بیاره. به نظر من گیومرتا یا قدرت جادویی نداشته یا قدرت کمی داشته. طبق طبقه بندی که کتاب سرخ میده کسی که رشته 7 رنگ داره قدرت بیشتری از کسی داره که رشته تک رنگ داره. اما گیومرتا از خواهرش ضعیفتر بوده.

درباره رشته هایی که گفته بودم در زمان پوشیدن لباس ظاهر شده بودن، رفتم اونجا رو دیدم. من اشتباه کرده بودم.

درباره جوایز، اون تیکه عصا کار خننتا و خشایار بود. فقط تو همین دوره برای الفرد گذاشته شده بود. با این حال فکر می کنم حرفت منطقی باشه چون طلسم باروری هم تو بخش جوایز بود.

اگر میگن یکی هم زیاده، اون یکی کی هست؟ گیومرتا و خواهرش دو نفر هستن و احتمالا هر دوشون فرزندان دنیای مردگان حساب بشن.
احتمالا برداشتت اینه که گیومرتا توسط گنجینه ها و علمِ الندر بعضی از قدرتاش فعال شده و با همین مقدار تونسته به رشته های هفت رنگ برسه و همینطور کتاب سرخ رو بنویسه. از طرفی چون قدرتاش کامل فعال نشده، با اینکه رشته هفت رنگ داشته ولی به عنوان کاربر عادیه هادس هم شناخته نشده و تاج هم به رسمیت نشناختش و به مقام الندر نرسید.
و همینطور فکر میکنی ملکه سیاه هم قدرتاش مثل گیومرتا فقط تا حدودی فعال شده بود تا زمانی که بعد از مبارزه ی اولش با گیومرتا مدتی غیب شد و بعد از قربانی کردن بخشی از روحش(یا هر کار دیگه ای) قدرتاش رو فعال کرد.

همم... با اینکه برای گیومرتا زیاد منطقی نیست ولی بعید نیست درست باشه. اینجوری دلیل به رسمیت شناخته نشدن توسط هادس و تاج هم بیشتر معلوم میشه.
ولی درباره تفاوت قدرت بین رشته های هفت رنگ و تک رنگ، اینم در نظر بگیر که ملکه ی سیاه وارث قدرت مادرشون هم هست.

درباره ی بخش جوایز نمیشه زیاد روش حساس شد. حتی اگر خنجری که دزدیده شد متفاوت از خنجری باشه که مورداک گفت، بازم اونقدر قدرت و قابلیتش وحشتناک هست که باید ممنوعه باقی میموند نه اینکه در اختیار دیگران قرار بگیره.


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 454
 

ahmaad

گیومرتا چون مرده احتمالا حسابش نکردن.

درباره جایزه ها هم کسی نمیدونست اینا چی هستن.فقط خشایار اگر خبر داشته باشه که اونم فقط جای طلسم باروری رو عوض کرد

ولی یه مسله دیگه اینکه مگه طلسم در اختیار خشایار نبود چطور جزو جوایز بود.نکنه این طلسم هم قابلیت غیب شدن داره.اصلا چطور از الندر به استاد خشایار رسیده بود


   
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
شروع کننده موضوع  

DARK LORD;44262:
گیومرتا چون مرده احتمالا حسابش نکردن.
درباره جایزه ها هم کسی نمیدونست اینا چین.فقط خشایار اگر خبر داشته باشه که اونم فقط جای طلسم باروری رو عوض کرد
ولی یه مسله دیگه اینکه مگه طلسم در اختیار خشایار نبود چطور جزو جوایز بود.اینم این طلسم هم قابلیت غیب شدن داره.اصلا چطور از الندر به استاد خشایار رسیده بود

شاید

نگهبان زمان قبلی طلسم رو به خشایار داده. یه کتابم برای اموزش ساختش هست که اونم داستانیه واسه خودش.

یجای داستان درباره جابجایی طلسم باروری توسط خشایار حرف میزنن. کجا بود؟


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 454
 

ahmaad;44263:
شاید

نگهبان زمان قبلی طلسم رو به خشایار داده. یه کتابم برای اموزش ساختش هست که اونم داستانیه واسه خودش.

یجای داستان درباره جابجایی طلسم باروری توسط خشایار حرف میزنن. کجا بود؟

سوال اینحاست نگهبان زمان قبلی اونا از کجا اورده
اینجایی ادرس میدم خشایار به الفرد در مورد حابجای میگه اگ منظورت همبنه
صفحه 599 فصل 61. صفحه ۱۶۶۸ فایل کلی پی دی اف


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 18 / 20
اشتراک: