با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
اولا سلام
موضوع یذهنمو درگیر کرده!
هنری میتونه برادر چهاردهم و کوچک اصیل زاده گان باشه؟!به دلایلی! مث برادر اول موهاش سفیده !یا بدنش مث اژدها سفت وغیرقابل نفوذه!یا مثلا میتونه از انرژی خالص اژدهای مادر میتونه استفاده که اما برادر اول گفته به خاطر قلب اژدهای ک پیوند خورده!ولی خب از قبل هم این انرژی و داشت.
و چندتا موضوع دیگه ک کلا قاطی پاتی شده!
سلام قدرتش از حلقه میاد که از فرمانروا باقی مونده
سلام
حلقه قدرتی نداره که بشه ازش استفاده کرد. حلقه فقط بردگی اجنه رو اجاد میکنه فرمانبرداری بی چون و چرا و مطلق
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اولا سلام
موضوع یذهنمو درگیر کرده!
هنری میتونه برادر چهاردهم و کوچک اصیل زاده گان باشه؟!به دلایلی! مث برادر اول موهاش سفیده !یا بدنش مث اژدها سفت وغیرقابل نفوذه!یا مثلا میتونه از انرژی خالص اژدهای مادر میتونه استفاده که اما برادر اول گفته به خاطر قلب اژدهای ک پیوند خورده!ولی خب از قبل هم این انرژی و داشت.
و چندتا موضوع دیگه ک کلا قاطی پاتی شده!
سلام داداش
خیلی خطری فکر میکنی کمتر از این فکرا بکن اینطوری اوضاع به شکل پیش بینی نشده ای خفن از اب در میاد نه؟؟:دی:71:
باور کن قاتی پاتی نشده فقط چنتا حلقه اتصال یه زنجیره که گفته نشده که اگر گفته بشه به شکل مسخره ای داستان منطقی و به هم پیوسته دیده میشه.
یعنی الان فهمیدم سینا بیچاره چی شد که نوشتن رو رها کرد یا ترجیحا زندگیش رو انتخاب کرد تا اینجا رو. من مثل چی .... از صبح 7 تا 7 شب میرم سر کار شب بر میگردم هفتو هشتم گرو نهمه.
از 7 تا 12 وقت دارم چنتا کار بکنم
شام درست کنم و بخورم. نیم ساعت تا یک ساعت
دوش بگیرم. یه رب
سایتو طراحی کنم. حد اقل سه ساعت
به بچه های بالا سر بزنم :71: ساعتش مشخص نیست
الان به این نتیجه رسیدم چرا شبانه روز 24 ساعته چرا بیشتر نیست چرا 48 ساعت نیست.
پس
کارایی که دوس دارم چی
پس تفریحاتم
پس دوستام
نوشتنم
فیلم دیدن ارزو شده برام
رمان خوندن که در تخییلاتمم نمیگنجه
استراحت و خواااااااااااااااااااب (خدا وکیلی این از همه چیز بدتره 5.30 صبح هر روز از خواب بیدار شی)
یعنی جون میدم برای یه ساعت خواب عصر و استراحت.
سینا جان به جان خودم حلالت کردم هر چی ازت ناراحت شدم و بهت تو عصبانیت بدو بیراه گفتم ببخشید با خودم بودم.
دوستان دست به قلم من یکی که به هیچ راه روشن و بهتر شدن اوضاعم نمیونم فکر کنم به نظرتون من کدوم بخش زندگیم رو تعطیل کنم و به کدوم بخشش اضافه کنم کدومش رو کم کنم کدومش رو زیادتر.
یکی یه کار برای من سراغ نداره که برای 2 تومن از ضبح تا شب دهنت سرویس نشه و از هر کس و ناکس هزار حرف نشنوه؟ اگر میشناسید با اغوش باز پذیراشم که بد جور تو زندگی دارم غرق میشم.
چند روز پیش یکی از مدیرای کارخونمون یه سیم کارت داد گفت بزار تو دیوار بفروشش برام قیمت براش زد 25 میلیون سیم کار ردییف اول 912 تهران بود باورتون نمیشه از اون موقع چند نفر بهم زنگ زدن که بخرنش روزی 5 6 نفر همشونم نهایتش 5 تومن تخفییف میخواستن. یعنی تهران اینطوری ادماش پولدارن؟ ما یه سال هوا بخوریم بدون هیچ خرجی با ماهی دو تومن 24 تومن در میاد برامون بعد عاموعه زنگ میزنه میگه من سیم کارت رو 22 تومن میخوام بگم خدا لعن.تت کنه مرتیکه کدوم خر نفهمی خرچ یه سال زندگی یه نفرو میده یه سیم کارت که بگه اره سیم کارتم شمارش فلانه فلان فلان این نفرات کردن اخه چرا زندگی ما تفریح دیگرونه. خرج زندگی یه سال ما میشه تفریح کلاس موقتی یه ماه یه نفر یه کادو تولد یه بابا یه هدیه.
یعنی به جایی رسیدن که خودم هم خودم رو نمیشناسم. با قبلم انقدر فرق کردم که نمیدونم کی هستم اصلا.
دوستان عزیز من عاشق دورگه و نوشتنم اما اگر بخوام زندگیم رو نگه دارم باید شبانه روز کار کنم حتی جدیدا به فکر گرفتن یه شیفت شب تو کارخونم. نمیدونم چطور دیگه میتونم وقت پیدا کنم برای نوشتن.
پ.ن: این مطلب به معنای پایان دورگه نیست به هیچ وجه اما تا زمانی که نتونم از پس خودم و زندگی خودم بر بیام واقعا نمیتونم فصل بدم شاید ماهی یه فصل ولی نه بیشتر امید وارم من رو درک کنید که یه کارگر هستم و با هزار بدبختی توی زندگی.
نفرات میان و میرن افکار میان و میرن اما زندگی ادامه داره و فانتزی توی قلب همه ما فراموش ناشدنیه
پایدار باشید و سربلند مثل #سردار_سلیمانی.
یا علی
کد نویسی من از صبح
سلام
حلقه قدرتی نداره که بشه ازش استفاده کرد. حلقه فقط بردگی اجنه رو اجاد میکنه فرمانبرداری بی چون و چرا و مطلق- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام داداش
خیلی خطری فکر میکنی کمتر از این فکرا بکن اینطوری اوضاع به شکل پیش بینی نشده ای خفن از اب در میاد نه؟؟:دی:71:
باور کن قاتی پاتی نشده فقط چنتا حلقه اتصال یه زنجیره که گفته نشده که اگر گفته بشه به شکل مسخره ای داستان منطقی و به هم پیوسته دیده میشه.یعنی الان فهمیدم سینا بیچاره چی شد که نوشتن رو رها کرد یا ترجیحا زندگیش رو انتخاب کرد تا اینجا رو. من مثل چی .... از صبح 7 تا 7 شب میرم سر کار شب بر میگردم هفتو هشتم گرو نهمه.
از 7 تا 12 وقت دارم چنتا کار بکنم
شام درست کنم و بخورم. نیم ساعت تا یک ساعت
دوش بگیرم. یه رب
سایتو طراحی کنم. حد اقل سه ساعت
به بچه های بالا سر بزنم :71: ساعتش مشخص نیست
الان به این نتیجه رسیدم چرا شبانه روز 24 ساعته چرا بیشتر نیست چرا 48 ساعت نیست.
پس
کارایی که دوس دارم چی
پس تفریحاتم
پس دوستام
نوشتنم
فیلم دیدن ارزو شده برام
رمان خوندن که در تخییلاتمم نمیگنجه
استراحت و خواااااااااااااااااااب (خدا وکیلی این از همه چیز بدتره 5.30 صبح هر روز از خواب بیدار شی)
یعنی جون میدم برای یه ساعت خواب عصر و استراحت.
سینا جان به جان خودم حلالت کردم هر چی ازت ناراحت شدم و بهت تو عصبانیت بدو بیراه گفتم ببخشید با خودم بودم.
دوستان دست به قلم من یکی که به هیچ راه روشن و بهتر شدن اوضاعم نمیونم فکر کنم به نظرتون من کدوم بخش زندگیم رو تعطیل کنم و به کدوم بخشش اضافه کنم کدومش رو کم کنم کدومش رو زیادتر.
یکی یه کار برای من سراغ نداره که برای 2 تومن از ضبح تا شب دهنت سرویس نشه و از هر کس و ناکس هزار حرف نشنوه؟ اگر میشناسید با اغوش باز پذیراشم که بد جور تو زندگی دارم غرق میشم.
چند روز پیش یکی از مدیرای کارخونمون یه سیم کارت داد گفت بزار تو دیوار بفروشش برام قیمت براش زد 25 میلیون سیم کار ردییف اول 912 تهران بود باورتون نمیشه از اون موقع چند نفر بهم زنگ زدن که بخرنش روزی 5 6 نفر همشونم نهایتش 5 تومن تخفییف میخواستن. یعنی تهران اینطوری ادماش پولدارن؟ ما یه سال هوا بخوریم بدون هیچ خرجی با ماهی دو تومن 24 تومن در میاد برامون بعد عاموعه زنگ میزنه میگه من سیم کارت رو 22 تومن میخوام بگم خدا لعن.تت کنه مرتیکه کدوم خر نفهمی خرچ یه سال زندگی یه نفرو میده یه سیم کارت که بگه اره سیم کارتم شمارش فلانه فلان فلان این نفرات کردن اخه چرا زندگی ما تفریح دیگرونه. خرج زندگی یه سال ما میشه تفریح کلاس موقتی یه ماه یه نفر یه کادو تولد یه بابا یه هدیه.
یعنی به جایی رسیدن که خودم هم خودم رو نمیشناسم. با قبلم انقدر فرق کردم که نمیدونم کی هستم اصلا.
دوستان عزیز من عاشق دورگه و نوشتنم اما اگر بخوام زندگیم رو نگه دارم باید شبانه روز کار کنم حتی جدیدا به فکر گرفتن یه شیفت شب تو کارخونم. نمیدونم چطور دیگه میتونم وقت پیدا کنم برای نوشتن.پ.ن: این مطلب به معنای پایان دورگه نیست به هیچ وجه اما تا زمانی که نتونم از پس خودم و زندگی خودم بر بیام واقعا نمیتونم فصل بدم شاید ماهی یه فصل ولی نه بیشتر امید وارم من رو درک کنید که یه کارگر هستم و با هزار بدبختی توی زندگی.
نفرات میان و میرن افکار میان و میرن اما زندگی ادامه داره و فانتزی توی قلب همه ما فراموش ناشدنیه
پایدار باشید و سربلند مثل #سردار_سلیمانی.
یا علیکد نویسی من از صبح
سلام
زندگی واسه همه سخته ... بدون استسنا ... سختی توی همه ی زندگی ها هست .. اما به شکل های مختلف .. اون اقایی که زنگ زده گفته انقد سیم کارت رو میخوام از همه بد بخت تره .. از همه بی چاره تر ...به نظر من که هست .. یه خوک پول دوست .. یه مریض خطر ناک ... همه مشغولیاتی دارند بدون شک و ما شما رو کاملا درک میکنیم .. نویسندگی خیلی سخته ... و زمان زیادی میخواد .. و با وجود اینکه وقت ندارید گفتید دورگه متوقف نمیشه .. و دیگه ما خوانندها چی میخوایم؟ این برای ما کافیه... خیلی خوشحال شدم که با بوک پیج اشنا شدم ..به دنبالش با ادم های بزرگی اشنا شدم .. خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم...
واقعا خیلی ازتون ممنونم اقا امید به خاطر همه چی ..
امید وارم در تمامی مراحل زندگی موفق باشید
یا علی
با سلام خدمت اقا امید عزیز
امید جان زندگی سختیا و شیرینی های خودشو داره تلاش کن برای خودت یه برنامه هفتگی بزاری و براساس اون کار و زندگی کنی بنظر من بیشتر از یکی دو روز در هفته براش وقت نزار که به اون کارایی که تو فکرش هستی هم برسی چون مطمعنن اگه زمان بیشری بزاری به مرور خودتم خستی میشی تنها خواست ما به عنوان خواننده اینه که داستانتو تا اخر بخونیم توی یه بازه معین حالا این بازه یه هفته باشه یا یه ماه ما منتظر میمونیم
موفق باشی
منتظر نظرات شما هستم
وای باورم نمیشه بعد این همه مدت بیای و با این فصل سورپرایزمون کنی.من همش فک میکردم که کسی مث هنری نمیتونه زاک ی دست رو شکست بده چطور کسی تونسته تو نبرد دست زاک رو قطع کنه.الان معلوم شد قضیه چیه.خطر اسپویل
یعنی الان زاک شباهتی بین نیروی هنری ونیروی اون ارباب اعماق دیده.با توجه به این که زاک گفت که ارباب یه برده ست یعنی برده ی فرد قدرتمندتر کسی که این نیروهارو هم به هنری داده.یعنی امکان داره ی نفر دیگه هم درکار باشه ی کسی به قدرتمندی برادر بزرگ یا حتی اژدهای مادر که بخواد توسط هنری اجنه رو شکست بده؟
راستی یجا بجای ارباب اعماق نوشته بودی ارباب معبد.درکل فصل خوبی بود هرچند کم اما خوب ونکات جالبی رو هم دربر داشت.واینکه هر کسی مشکلاتی در زندگی داره وتقریبا بیشتر مردم کشورمون مشکلات مشابهی رو دارن و کاریش هم نمیشه کرد و من امیدوارم آقا امید بتونی با مشکلاتت کنار بیای و ازونا بگذری مهم نیست چقدر طول بکشه کتاب رو تموم کنی دوماه یبارم فصل بدی مطمئن باش ما ازت حمایت میکنیم.من که به شخصه تا این کتابو نخونم ول کنت نیستم حالا خوددانی.با آرزوی موفقیت روزافزون برای شما نویسنده عزیز دورگه
سلام
الان تا فصل 54 ( درخت وجود ) در سایت دیده می شود و شماره فصل جدید 56 است . آیا فصل 55 هم وجود دارد یا شماره فصل اشتباه خورده و این باید فصل 55 باشد ؟
سلام
الان تا فصل 54 ( درخت وجود ) در سایت دیده می شود و شماره فصل جدید 56 است . آیا فصل 55 هم وجود دارد یا شماره فصل اشتباه خورده و این باید فصل 55 باشد ؟
سلام
فصل 55 هستش تو پست ها سرچ کن تو سرچ سایت فصل 55 از کتاب دوم دورگه رو سرچ کن برات میاردش
متاسفانه به دلیل مشکلات فنی تاپیک و بالا رفتن تعداد پست ها نمیتونم پست اول رو ویرایش کنم و صفحه سفید نشون میده و کلا همه چیز تو پست اول میپره اگر تغییری توش بدم به خاطر همین توی یه پست گذاشتمش وقتی پست ها به 3 هزار رسید این تاپیک رو خاطمه مییدم و یه تاپیک جدید برای کل کتاب دوم میزارم که بشه ویراش کرد و تغییرات رو توش داد.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
کتاب دورگه وحشتناک خوبه هیچ قت فکر نمیکردم نویسنده های ایرانی بتونند یه همچین کتاب هاییی بنویسند ولی با دییدن کتاب شما و کتاب سفیر کبیر نظرم عوض شد. داستان خیلی خوبی داره و معلومه نویسنده برای داستان وقت میزاره و فکر میکنه.امیدوارم مثل خیلی کتابای دیگ نیمه کاره رها نشه و ادامه بدید به نوشتن. مرسی برای فصل های جدید.موفق باشید
کتاب دورگه وحشتناک خوبه هیچ قت فکر نمیکردم نویسنده های ایرانی بتونند یه همچین کتاب هاییی بنویسند ولی با دییدن کتاب شما و کتاب سفیر کبیر نظرم عوض شد. داستان خیلی خوبی داره و معلومه نویسنده برای داستان وقت میزاره و فکر میکنه.امیدوارم مثل خیلی کتابای دیگ نیمه کاره رها نشه و ادامه بدید به نوشتن. مرسی برای فصل های جدید.موفق باشید
مرسی از شما دوست عزیز خوشحالم که خوشت اومد.
ایرانی ها هوش بسیار خوبی توی فانتزی دارم اما متاسفانه پشتکارشون کمه توی نوشتن که اگر داشتن دنیای فانتزی رو به زانو در میاوردن همین ایرانی ها.
انشاا... به کمک شما و دوستان ادامه میدیم.
راستی خوش اومدی به جمع بوک پیجی ها