Header Background day #12
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان فرار از زمین(علمی تخیلی،تصویری)

17 ارسال‌
11 کاربران
20 Likes
7,699 نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
شب گذشته یه خوابی دیدم گفتم بهترین ایدس برای داستان علمی تخیلی. یه چیز هایی نوشتم که میخوام بزارم اینجا به یادگار بمونه تا بعدها تکمیلش کنم احتمال خیلی خیلی زیاد ییه داستان تصویری و مصور ازش بسازم و با تصویر روی سایت قرارش بدم. امید وارم از این داستان خوشتون بیاد هر چند این روزها تنها کاربرای سایت شدن رنک نویسنده و رنگ سبز خواننده ای نیست. ولی مام میزاریم شاید ایندگان خوندن و ایده گرفتن.

تالارگفتمان 1
مقدمه

دانشمندان پیش بینی کرده اند ظرف چهل سال اینده سوخت خورشیدی تمام شده و در اخر با انفجاری محیب تمام منزومه شمسی را در خود خواهد بلعید ، دانشمندان از همان ساعت شروع به ساخت ابر ایستگاه فضایی کردند که مانند سفینه ای قابلیت حمل انسانهای زیادی را در خود داشت و میتوانست محل زندگی و خوراک تعداد زیادی را تامین کند تا سیاره ای دیگر برای زندگی بیابند.
اما پیش بینی ها با اتفاق پیش بینی نشده ای به هم ریخت، یک سال قبل از انفجار و فروپاشی ،خورشید پرتو های بسیار بزرگی از خود ساطع میکرد که با برخورد به سیاره ها و سیارک های در مسیر خود انها را ازبین می برد. تا با ان روز سه سیاره نابود شده بودند و حجم خورشید بسیار بزرگتر شده بود ، محیط زمین و گرمای روی پوسته بر روی بخش های زیرین ان نیز تاثیر گذاشته بود و هسته زمین را فعالتر و داغتر کرده بود ، زلزله های محیبتر و با قدرت های باور نکردنی چندین ابر شهر را به کل نابود کرده بود ، دنیا در اختشاش فرو رفته بود و مردم مانند حیوان برای فرار از مرگ به همدیگر حمله ور می شدند، دولت ها یکدیگر را با موشک های هسته ای و سلاح های بیولوژیک مورد هدف قرار می دادند.
پروژه حمل انسان به فضا به خاطر این مشاجرات متوقف شده بود زیرا هر کسی میخواست مالک سفینه باشد و تعداد بیشتری از مردم خود را بر ان سوار کند همان اختلافات نژادی قومی و سیاسی مانع از ایجاد یک اتحاد درست می شد.
تمام کشور ها در ساخت سفینه کمک کرده بودند و همه درگاه های نوری را برای انتقال نفرات به سفینه در اختیار داشتند. اما تا زمانی که همه انها با هم موافقط خود را اعلام نمی کردند هیچ یک از درگاه ها باز نمی شد، در این میان گروهی از مهندسان و کسانی که در بهش ساخت اولیه سفینه و طراحی و راه اندازی ان حضور داشتند برای نجات خود از مرگ دست به کار شدند و درگاه مجزایی را برای ورود ساختند، اعضای پروژه ساخت تماما با این دروازه به سفینه خود را منتقل کردند و با این کار درگاه های دیگر نیز ناخواسته فعال گشتند ، در همان لحظه دستگاه های ناظر فعالیت خورشیدی پرتویی را به سمت زمین شناسایی کرد که درصد برخورد ان به سیاره 100% بود، مردمی که در کنار درگاه ها حضور داشند هر تعداد که بودند با فعال شدن درگاه ها خود را به سفینه رساندند و سیاسیونی که مشغول مشاجره و درگیری بودند را پشت سر گذاشتند . پرتو رسید جو زمین را شکافت و به سطح سیاره برخورد کرد، به سرعت از تمام شکاف ها و گسل های سطح زمین مواد مذاب شروع به جوشش کرد، جو زمین در همان لحظه اول از هم فرو پاشید، و لایه های زمین با گرما و حرارت بیش از حد خود به خاطر از بین رفتن جاذبه و قدت نگهدارندگی انها از هم فاصله می گرفتند و زمین به چندین تکه بدل گشت، و در فضا شناور شد صحنه مرگ زمین و تکه تکه شدن ان را تمام نفرات سوار بر ایستگاه فضایی مشاهده کردند و برایش اشک ریختند ، اما امید هنوز زنده بود امید ان بود که این مردم با پشت سر گذاشتن افراد جنگ طلب و منفعت جو دنیایی تازه و برای خود بسازند .
اما این بجز خواب و خیالی بیش نبود...

نویسنده: امیدمرادپور ambrella
تاریخ:سه اذرماه 96
احساس بعد از نگارش: نویسنده هست ولی خواننده نیست.

منتظر نظرات هستم


   
Z, paradise, Daiana and 10 people reacted
نقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 392
 

خوب بود امید.
خسته خوابت نباشی.
دیشب چی خورده بودی مگه؟ :دی


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Envelope;30660:
خوب بود امید.
خسته خوابت نباشی.
دیشب چی خورده بودی مگه؟ :دی

مرسی ممد جان
والا یادم نیس چی خوردمولی کلا شب عالی بود یکی از بچه ها اومده بود و در باره دورگه سوال میکرد و طوری سوال میپرسید که من خودم تعجب کرده بودم این همه نکات و معما رو من تو دورگه جا داده بودم؟ یعنی مایه بسی خوشحالی بود با اون دوست عزیز تا پاسی از شب نشستیم و ذهن من حسابی ورزیده شده بود ولی خیلی خوب بود تمام معما ها رو برام زنده کرد تو هم امتحانش کن!


   
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 392
 

من یکی که مخفی می کنم. ینی پسرداییم می گه ممد تو می نویسی؟ میگم ن باو فقط اسکلا می نویسن! خوشم نمیاد. همه اینجوری نیستن که علاقه نشون بدن امید...
ولی یه چیزی، این قضیه نابود شدن سیاره فیلم دیدم درموردش اونم چندین و چند تا. مثلا والرین و شهر هزار سیاره و نمونه جلو چشممون، سوپرمن. وال ای هم هست. اگه بتونی بپیچونیش و تغییرش بدی یکم، بهتر می شه.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Envelope;30662:
من یکی که مخفی می کنم. ینی پسرداییم می گه ممد تو می نویسی؟ میگم ن باو فقط اسکلا می نویسن! خوشم نمیاد. همه اینجوری نیستن که علاقه نشون بدن امید...
ولی یه چیزی، این قضیه نابود شدن سیاره فیلم دیدم درموردش اونم چندین و چند تا. مثلا والرین و شهر هزار سیاره و نمونه جلو چشممون، سوپرمن. وال ای هم هست. اگه بتونی بپیچونیش و تغییرش بدی یکم، بهتر می شه.

خب ممد جان بودن چند نمونه که دلیل بر این نمیشه که یک کار موفق میشه یا نمیشه که بخوام کلا داستان رو بپیچونم و عوضش کنم تنها به خاطر اینکه توی یه سریال یا فیلم سینمایی اومده!! اگر اینطور بود به محض ساختن اولین نمونه دیگه کسی نمونه های بعدی رو نمی نوشت و یا فیلمشون رو نمی ساخت، مقدمه این داستانم مثل اونا نابودی سیاره مادریه ولی به هیچ وجه شبیه والی یا سوپر من نیست یا حتی به میشه به قول تو ترانسفورمر اونم سیاره مادریشون نابود شده بود ولی کلا داستان هاشون با هم متفاوته!! این یه داستان ابر قهرمانی نیست و قرار نیست توش یه نفر همه جور قدرتی داشته باشه مثل سوپر من همینطورم قرار نیست مثل والی باشه! توی داستان من هر فرد به قدر یک انسان معمولی توی دنیای خودمون میتونه قدرت داشته باشه.
این کار یه کار فانتزی نیست یه کار علمی تخیلیه!
و قرار نیست الان که سوار سفینه شدن ییه فصل رد نشده بگم ععع این بغل گوشمون یه سیاره خالی هست بفرمایید سوار شید! توی این داستان هر فصلش اتفاقاتی میوفته که هر کدوم میتونه سرنوشت این سفینه رو مشخص کنه که آیا این سفینه به مقصد خودش میرسه؟ آیا اصلا محلی رو پیدا میکنن که توش ساکن بشن؟ میدونی نظر من چیه؟ نظر من اینکه یه یه مشت سنگ ریزه رو بکن توی یه ظرف درشو بزار هییییی قاطیش کن شاید با هم قاطی شن ولی هیچ وقت یه دست نمی شن، من خوی انسانها رو مثل یه دسته گرگ میبینم که وقتی توی یه چیزی شریکن با هم میخوان سهم بیشتری ازش داشته باشن، مثل فرماندهی دسته گرگ ها تا حالا شنیدی گرگ ها با یه چشم باز میخوابن؟ اینجام همینطوره یه دسته گرگ(انسان)گرسنه و وحشی از ترس طوفان پناه اوردن به یه سوراخ و یه محل امن، ایا تا به اتمام رسیدن این طوفان چیزی از گله گرگ ها باقی میمونه؟؟؟؟
امید وارم هیچ وقت به خاطر اینکه یه نمونه از یه چیزی هست نگی ولش کن یکی هست بسه، بهتره تلاش کنی و یکی دیگه بسازی بهتر از اولی! این نظر منه البته شما نظر خودتون رو دارید ممد جان!
موفق باشید یا علی


   
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 392
 

منظور منم همین تغییر بود.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1560
 

امیدجان شب سنگین شام نخور خوب نیس:دی
خوبه.... اما اول اون دو رگه رو تموم کن ملت از خماری در بیان تجربه به من نشون داده دوتا کار رو با هم نمیتونم بردارم


   
Hacker and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

proti;30695:
امیدجان شب سنگین شام نخور خوب نیس:دی
خوبه.... اما اول اون دو رگه رو تموم کن ملت از خماری در بیان تجربه به من نشون داده دوتا کار رو با هم نمیتونم بردارم

خخخخخخخخ شام خیلی موثره!
نه میدونم شروع به نوشتن نمیکنم اینو تا دورگه تموم شه اینو فقط مقدمه کردم گذاشتم اینجا که بمونه تو دفترچه یاد داشت ها که بعد ها بتونم تکمیلش کنم وگرنه اصلا خودمم نمیتونم دوتا کار رو با هم انجام بدم


   
پاسخنقل‌قول
sina0
(@sina0)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 8
 

هعی شما خواب میبینید مام خواب میبینیما :102::46:


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
Aragon
(@p_sh)
Reputable Member
عضو شده: 2 سال قبل
ارسال‌: 187
 

سلام
موضوع جالبی برای یک داستان است.
اما مقدمه نیاز به ویرایش دارد، سعی کنید در صورت نوشتن داستان حتماً یک نواوری در داستان باشد چرا که مقدمه کمی کلیشه ای و تکراری بود اگر قرار باشد ادامه داستان به همین صورت باشد فکر نکنم مخاطب زیاد جذب بشود.
البته هنوز مقدمه است و خیلی هم کوتاه است پس هنوز نمیتوانم نظر قطعی و کاملی بدهم اگر کمی به مقدمه پر و بال میدادید میشد نظر کاملتری داد.
موفق باشید.


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

eragorn;30771:
سلام
موضوع جالبی برای یک داستان است.
اما مقدمه نیاز به ویرایش دارد، سعی کنید در صورت نوشتن داستان حتماً یک نواوری در داستان باشد چرا که مقدمه کمی کلیشه ای و تکراری بود اگر قرار باشد ادامه داستان به همین صورت باشد فکر نکنم مخاطب زیاد جذب بشود.
البته هنوز مقدمه است و خیلی هم کوتاه است پس هنوز نمیتوانم نظر قطعی و کاملی بدهم اگر کمی به مقدمه پر و بال میدادید میشد نظر کاملتری داد.
موفق باشید.

سلام
با تشکر اره یه چیز خامه که روش کار نکردم فقط ایدش رو اینجا ثبت کردم که در فرصت های بعدی به ریزه کاری ها و کار های دیگش بپردازم

یا علی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

sina0;30768:
هعی شما خواب میبینید مام خواب میبینیما :102::46:

خخخخخخ گمونم زیادی شام خوردم خخخ:دی


   
پاسخنقل‌قول
L0rd LaTITude
(@l0rd-latitude)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 215
 

AmbrellA;30659:
با سلام
شب گذشته یه خوابی دیدم گفتم بهترین ایدس برای داستان علمی تخیلی. یه چیز هایی نوشتم که میخوام بزارم اینجا به یادگار بمونه تا بعدها تکمیلش کنم احتمال خیلی خیلی زیاد ییه داستان تصویری و مصور ازش بسازم و با تصویر روی سایت قرارش بدم. امید وارم از این داستان خوشتون بیاد هر چند این روزها تنها کاربرای سایت شدن رنک نویسنده و رنگ سبز خواننده ای نیست. ولی مام میزاریم شاید ایندگان خوندن و ایده گرفتن.

تالارگفتمان 1
مقدمه

دانشمندان پیش بینی کرده اند ظرف چهل سال اینده سوخت خورشیدی تمام شده و در اخر با انفجاری محیب تمام منزومه شمسی را در خود خواهد بلعید ، دانشمندان از همان ساعت شروع به ساخت ابر ایستگاه فضایی کردند که مانند سفینه ای قابلیت حمل انسانهای زیادی را در خود داشت و میتوانست محل زندگی و خوراک تعداد زیادی را تامین کند تا سیاره ای دیگر برای زندگی بیابند.
اما پیش بینی ها با اتفاق پیش بینی نشده ای به هم ریخت، یک سال قبل از انفجار و فروپاشی ،خورشید پرتو های بسیار بزرگی از خود ساطع میکرد که با برخورد به سیاره ها و سیارک های در مسیر خود انها را ازبین می برد. تا با ان روز سه سیاره نابود شده بودند و حجم خورشید بسیار بزرگتر شده بود ، محیط زمین و گرمای روی پوسته بر روی بخش های زیرین ان نیز تاثیر گذاشته بود و هسته زمین را فعالتر و داغتر کرده بود ، زلزله های محیبتر و با قدرت های باور نکردنی چندین ابر شهر را به کل نابود کرده بود ، دنیا در اختشاش فرو رفته بود و مردم مانند حیوان برای فرار از مرگ به همدیگر حمله ور می شدند، دولت ها یکدیگر را با موشک های هسته ای و سلاح های بیولوژیک مورد هدف قرار می دادند.
پروژه حمل انسان به فضا به خاطر این مشاجرات متوقف شده بود زیرا هر کسی میخواست مالک سفینه باشد و تعداد بیشتری از مردم خود را بر ان سوار کند همان اختلافات نژادی قومی و سیاسی مانع از ایجاد یک اتحاد درست می شد.
تمام کشور ها در ساخت سفینه کمک کرده بودند و همه درگاه های نوری را برای انتقال نفرات به سفینه در اختیار داشتند. اما تا زمانی که همه انها با هم موافقط خود را اعلام نمی کردند هیچ یک از درگاه ها باز نمی شد، در این میان گروهی از مهندسان و کسانی که در بهش ساخت اولیه سفینه و طراحی و راه اندازی ان حضور داشتند برای نجات خود از مرگ دست به کار شدند و درگاه مجزایی را برای ورود ساختند، اعضای پروژه ساخت تماما با این دروازه به سفینه خود را منتقل کردند و با این کار درگاه های دیگر نیز ناخواسته فعال گشتند ، در همان لحظه دستگاه های ناظر فعالیت خورشیدی پرتویی را به سمت زمین شناسایی کرد که درصد برخورد ان به سیاره 100% بود، مردمی که در کنار درگاه ها حضور داشند هر تعداد که بودند با فعال شدن درگاه ها خود را به سفینه رساندند و سیاسیونی که مشغول مشاجره و درگیری بودند را پشت سر گذاشتند . پرتو رسید جو زمین را شکافت و به سطح سیاره برخورد کرد، به سرعت از تمام شکاف ها و گسل های سطح زمین مواد مذاب شروع به جوشش کرد، جو زمین در همان لحظه اول از هم فرو پاشید، و لایه های زمین با گرما و حرارت بیش از حد خود به خاطر از بین رفتن جاذبه و قدت نگهدارندگی انها از هم فاصله می گرفتند و زمین به چندین تکه بدل گشت، و در فضا شناور شد صحنه مرگ زمین و تکه تکه شدن ان را تمام نفرات سوار بر ایستگاه فضایی مشاهده کردند و برایش اشک ریختند ، اما امید هنوز زنده بود امید ان بود که این مردم با پشت سر گذاشتن افراد جنگ طلب و منفعت جو دنیایی تازه و برای خود بسازند .
اما این بجز خواب و خیالی بیش نبود...

نویسنده: امیدمرادپور ambrella
تاریخ:سه اذرماه 96
احساس بعد از نگارش: نویسنده هست ولی خواننده نیست.

منتظر نظرات هستم

ایده قشنگه (به ذهن منم رسیده همچین چیزایی 🙂 ) ولی سبک نوشتن منو داره میکشه :(( (اما این بجز خواب خیالی بیش نبود )) 😐


   
پاسخنقل‌قول
dean
 dean
(@dean)
Active Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 8
 

داستانش خوب بود ولی میتونست خیلی بهتر باش یکم کلیشه ای بود که امیدوارم ادامشو خیلی بهتر بنویس خدا قوت


   
پاسخنقل‌قول
Ryan2
(@ryan2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 80
 

برای یک مقدمه خوب نوشتی البته جای کار داره ولی برای اینجور داستانا با خیلی تحقیق کنی و اطلاعات عمومی خوبی داشته باشی آخه هرچند
علمی تخیلی باشه ولی باز هم باید دور یک محور خاص باشه مثلا مثل فیلم space between us که پسره بخاطر اینکه تو مریخ به دنیا اومده بدنش نمیتونست جاذبه زمینو تحمل کنه آره دیگه خودت نویسنده ای بهتر ازما میدونی امیدوارم اینم مثل کارای دیگت فوقالعاده بشه


   
پاسخنقل‌قول
Atish pare
(@daniyal)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 391
 

مردم عجب خواب هایی میبینن ! :43:
من شاخ ترین کاری که بخوام بکنم اینه که تو خواب خر خون ترین دختر کلاس رو زیر لگد به کشتن بدم ..و با یه خنده مهیب خواب تموم بشه ..:/
فقط همین .. :/
ولی ایول خیلی داستان جالبی میشه ! 🙂


   
reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: