با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
اسم رمان دورگه هستش ، یعنی فکر میکنید ممکنه هنری قهرمان داستان نشه ؟ اون هم موقعی که درمورد هنری پیشگویی شده ، اینکه قراره ناجی دنیای اجنه بشه .
سلام
یهو دیدی برادر اول و ایتاش و هنری و جیک و ....(هرکدومون زنده موندن)یه گروه شدن واس نجات دنیا ولی هنری وسط کار یا اخرش دشمنشون شد و رفت سراغ خرابکاری و شیطانی شدن
البته فک میکنم کارشون تاثیرش فراتر از دنیای اجنس
داستانهای بلند
***************
نام داستان: داستان دورگه |
نویسنده: @AmbrellA@ |
حجم نقد: فصل 1-5 |
لینک تاپیک گروه ضربت: بهزودی |
@Amin_jalalian@
#دورگه
#فصل1_5
#قسمت_اول
مقدمه کتاب دوم
*کلماتی که برای توصیفات بکار رفته میتونستن بهتر باشن(آسمان سنگدلانه تر از هرزمانی شده بود)
*فعل به تمام جمله قبل از خودش مفهوم میده. باید توی انتخاب فعل ها دقت بشه.(رو به سمت دورگه ها برگشت)
* توی جمله های دوقسمتی باید دقت بشه که فعل برای هر دو قسمت جمله مناسب باشه.( دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت) بطوری که وقتی قسمت بعد از حرف ربط حذف میشه جمله هنوز بامفهوم باشه.(دود سفیدی به بیرون بالا می رفت.)
* توی بکار بردن حروف ربط مناسب و به جا دقت بشه
_ازین اشکالات که بگذریم صحنه پردازی قسمت اول خوب بود. متن روان و قابل فهم بود اما قسمت دوم که سعی شده بود لحن افسانه ای و شبه پیشگویی به خودش بگیره زیاد موفق نشده بود ذهن رو درگیر کنه. اساس نوشتن مقدمه برای جذب مخاطب به خوندن ادامه داستانه. مقدمه میتونست یکم طولانی تر و جذاب تر باشه.
#دورگه
#فصل1_5
#قسمت_دوم
*اولین چیزی که باخوندن پنج فصل اول داستان متوجه میشیم شخصیت پردازی قوی و توصیفات خوب برای شخصیت هاست. لحن روایی داستان قوی و جذاب وگیراست و توصیفات صحنه و مکانها خوب و قابل تصوره. اما همچنان اشکالاتی که درباره مقدمه بهشون اشاره کردم وجود دارن. دیالوگ ها تا حدی مصنوعی و نامانوس اند و گاها از جملات و فعل های رسمی در دیالوگ ها و بالعکس از کلمات و عبارات محاوره برای راوی داستان استفاده شده. تشبیهات و آرایه های استفاده شده جالب اما نامانوس اند و امکان جایگزینی با کلمات بهتری رو دارن. در عین حال نویسنده تونسته به خوبی متن رو برای خواننده هیجان انگیز و درگیر کننده بنویسه و موفق شده قوه تخیل خواننده رو بکار بندازه. توصیفات استفاده شده جذاب اما کلمات انتخاب شده برای توصیف تاحدی خام اند. آرایه تکرار درصورتی که به جا باشه میتونه به جذابیت متن اضافه کنه اما اینجا تکرار در افعال، توصیفات و جملات بیش از حد و به شکل نادرست استفاده شده. این نوع اشکالات در کنار داستان پردازی و شخصیت پردازی قوی و قدرت تخیل بالای نویسنده مثل اینه که داستان، یه فیلم فانتزی عالی با داستان و شخصیتهای قوی باشه که خواننده مجبوره با کیفیت تصویر خیلی پایین تماشا کنه. چند مورد غلط املایی توی متن مشاهده میشه که درکنار اشکالات نگارشی، نیاز شدید داستان به بازنگری و اصلاح متن رو نشون میده. در موارد معدودی به نظر میاد قسمتی از متن داستان در ذهن نویسنده باقی مونده و روی کاغذ نیومده و انگار یکی دو جمله در بین متن از قلم افتادن.
نویسنده در نشون دادن احساسات و عواطف شخصیتها و روابط عاطفی بینشون موفق بوده درمقابل در ایجاد صحنه های کمدی و طنز درون داستان ناکام بوده.
*نکته ای که نویسنده باید بهش توجه کنه اینه که در یک فضای داستانی ثابت(دنیای ثابت. اجتماع ثابت. شرایط ثابت) هریک از شخصیتهای داستان باید در رفتار ، حرف زدن و عکس العمل نشون دادن به اتفاقات اطرافشون ثابت عمل کنند و درعین حال نسبت به سایر شخصیتهای داستان متفاوت باشن. که این میتونه سخت ترین قسمت شخصیت سازی باشه. چون تمام شخصیتهای داستان زاییده ذهن و تخیل یک نفر هستن.
بنظر من بهترین راه برای انجام این کار اینه که نویسنده برای هرکدوم از شخصیتها یه تاریخچه روی کاغذ یا توی ذهنش ایجاد کنه و هر زمان که نوبت به اون شخصیت میرسه تا عکس العملی نشون بده یا حرفی بزنه نویسنده اون تاریخچه رو در ذهنش مرور کنه و خودش رو بجای شخصیت داستان قرار بده. تمام اتفاقاتی که قبلا برای شخصیت مورد نظر افتاده رو تصور کنه و بعد مناسبترین عکس العمل رو برای اون شخصیت در اون شرایط انتخاب کنه.
#دورگه
#فصل1_5
#قسمت_سوم
*تغییر شخصیت دکتر: برای مثال وقتی به شخصیت دکتر درون مهمانخانه سگ سه پا دقت میکنیم میبینیم که دریک صحنه دکتر مردی با چهره ای ساده و مهربون و قابل اعتماده که به گفته خود آیتاش شخصیتی جالب و دوست داشتنی داره و در برابر تمام توهین ها و کتکهای یه دختر غریبه که هیچی درباره درجه اجتماعیش نمیدونه با آرامش و خونسردی و مثل یه جنتلمن واقعی رفتار میکنه. بلافاصله در صحنه بعدی وقتی میفهمه بیمارش یه برده اس شروع به فحاشی و توهین به آیتاش و جیلا میکنه و به شخصیتی آزار دهنده، بیشعور، نژادپرست و حتی طماع تبدیل میشه که سر هزینه درمان برده آیتاش باهاش چونه میزنه. و در آخر هم وقتی فک میکنه آیتاش دختر مهمانخانه داره با دیده تحقیر بهش نگاه میکنه. اینکه بخاطر برده بودن بیمارش عصبانی و ناراحت بشه و عکس العمل منفی نشون بده قابل درکه ولی اینکه تمام فضایل اخلاقیش بخاطر این موضوع ناپدید بشه...
*نکته بعدی درباره تغییر ناگهانی اهمیت برده در نگاه آیتاشه.
در یه صحنه میبینیم که آیتاش فقط بخاطر اینکه برده اش رو امتحان کنه ببینه زنده میمونه یا نه سرش شرط بندی میکنه که یه تیکه بزرگ گوشت یخ زده رو تا مهمون خونه حمل کنه. درحالی که به خوبی از وزن بالای گوشت و یخ زدگیش اطلاع داره. و به گفته خود آیتاش از باخت در این شرط بندی نگرانی ای نداره چون مشکل مالی نداره و پدرش در صورت باخت پول باختشو حساب میکنه. تا اینجا هیچ نگرانی ای از تلف شدن برده اش زیر بار سنگین گوشت وجود نداره، درحالی که خودش میگه هیچ تصوری از میزان قدرت برده اش نداره و همین باعث هیجان بیشتر شرط بندی میشه. شرط بندی شروع میشه و بقیه هم جلوشو نمیگیرن. ناگهان در صحنه بعدی وقتی برده بیچاره آش و لاش میشه همه به تکاپو می افتن تا نجاتش بدن. آیتاش براش دکتر خبر میکنه و صد سکه معادل بیست برابر قیمت برده هزینه دکتر میده. خودش با دست خودش مراقبت از برده اش رو به عهده میگیره و حتی براش اشکم میریزه. و در توجیه میگه میخوام عذاب وجدان نداشته باشم. این وجدان زمان شروع شرط بندی کجا بود؟
درسته که ژانر داستان فانتزیه ولی شخصیتها باید برای خواننده واقعی و قابل درک به نظر برسن تا بتونه باهاشون ارتباط برقرار کنه.
*درآخر باید بگم که این اشکالات همگی قابل رفع هستن و داستان هنوز هم جذابیتهای خودشو داره. و از اون گذشته این نقد فقد مربوط به پنج فصل اول داستانه و مطمئنم تعداد زیادی از این مشکلات توی فصلهای بعدی رفع شده و سطح داستان خیلی بالاتر رفته. باز هم به نویسنده بخاطر قدرت تخیل بالا و داستان سرایی قوی تبریک میگم و توصیه میکنم که تاجایی که براش مقدوره رمان های کلاسیک فرانسوی و روسی رو مطالعه کنه که میتونن هم در شیوه نگارش و انتخاب کلمات و افعال بهتر و هم شخصیت سازی منسجم تر بهش کمک کنن.
پ.ن مهم: تیم نقد عضو میپذیرد. دوستانی که تمایل دارن حتما بهمون پیام بدن.
دو کلمه حرف حساب با نویسنده داستانی که کمی پیش نقد شد:
ما داریم سعی میکنیم یه قانون پایستگی نقد برقرار کنیم.
نقد در ازای نقد، منتظر همکاری شما هستیم.
نقد کنید و نقد شوید!
منتظر درخواست عضویتتان هستیم!
ویرایش reza379:
اگر عضو نشدین همینجا سر در سایت دارتون میزنیم تا عبرتی باشین برای نویسندگان آینده :/
گروه هماهنگی تیم نقد توی تلگرام برقرار شده. احتمالاً روی سایت هم یک بخش هماهنگی راه اندازی خواهد شد. تیم نقد b، معروف به گروه ضربت، روی داستانهای بلند نویسندگان جوان تمرکز داره. منتظر داوطلبین جدید هستیم:
به آیدی تلگرام من @embassador_r یا به آیدی تلگرام رضا @outputu پیام بدید.
باارض سلام و خسته نباشید به جناب نویسنده میخواستم سوال بپرسم که هرچند پارت های داستان رو میزارید
زمان دقیق معلوم نیست نویسنده میخواد داستانو تموم کنه بعد همشو اپلود کنه ولی بعضی وقتا که تو گروه اصرار میکنیم یه فصل میزاره :0160:
این که بی انصافی هست
من تو گروه عضو هستم اما تلگرامم قاطی داره نمیاد برای منم تو واتس اَپ یکی بفرسته دارم از دوری دورگه دیونه میشم :39:
خب من تازه از شوک فصل ۵۳ در اومدم راستش چند بار اومدم نظر بدما ولی شوکی که بهم وارد کردی زیادی قوی بود :دی
خب چرااااااااااااااا اینکارو با آنا کردی آخه بر چه فرضی نوشتی که آنا عاشق الکسه آنا تو یه دوگانگی بین هنری و الکس گیر کرده بود بعد بر چه فرضی یه آدم سر دو روز ندیده و نشناخته عاشق میشه به نظرم دوگانگی آنا اینکه هنریو انتخاب کنه یا الکسو قشنگ تره تا آنا عاشق الکس باشه
خب الان هنری بردس ؟؟باید بره میون برده ها؟؟ حافظشو از دست داده ؟؟
پس مسابقه هزاره اینجور که داستان داره پیش میره قراره با یه هنریه الیل پیش بره :21:
(تیم نقد b)
داستانهای بلند
***************
نام داستان: داستان دورگه نویسنده: @AmbrellA@ حجم نقد: فصل 1-5 لینک تاپیک گروه ضربت: بهزودی
@Amin_jalalian@
#دورگه
#فصل1_5
#قسمت_اول
مقدمه کتاب دوم
*کلماتی که برای توصیفات بکار رفته میتونستن بهتر باشن(آسمان سنگدلانه تر از هرزمانی شده بود)
*فعل به تمام جمله قبل از خودش مفهوم میده. باید توی انتخاب فعل ها دقت بشه.(رو به سمت دورگه ها برگشت)
* توی جمله های دوقسمتی باید دقت بشه که فعل برای هر دو قسمت جمله مناسب باشه.( دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت) بطوری که وقتی قسمت بعد از حرف ربط حذف میشه جمله هنوز بامفهوم باشه.(دود سفیدی به بیرون بالا می رفت.)
* توی بکار بردن حروف ربط مناسب و به جا دقت بشه
_ازین اشکالات که بگذریم صحنه پردازی قسمت اول خوب بود. متن روان و قابل فهم بود اما قسمت دوم که سعی شده بود لحن افسانه ای و شبه پیشگویی به خودش بگیره زیاد موفق نشده بود ذهن رو درگیر کنه. اساس نوشتن مقدمه برای جذب مخاطب به خوندن ادامه داستانه. مقدمه میتونست یکم طولانی تر و جذاب تر باشه.#دورگه
#فصل1_5
#قسمت_دوم
*اولین چیزی که باخوندن پنج فصل اول داستان متوجه میشیم شخصیت پردازی قوی و توصیفات خوب برای شخصیت هاست. لحن روایی داستان قوی و جذاب وگیراست و توصیفات صحنه و مکانها خوب و قابل تصوره. اما همچنان اشکالاتی که درباره مقدمه بهشون اشاره کردم وجود دارن. دیالوگ ها تا حدی مصنوعی و نامانوس اند و گاها از جملات و فعل های رسمی در دیالوگ ها و بالعکس از کلمات و عبارات محاوره برای راوی داستان استفاده شده. تشبیهات و آرایه های استفاده شده جالب اما نامانوس اند و امکان جایگزینی با کلمات بهتری رو دارن. در عین حال نویسنده تونسته به خوبی متن رو برای خواننده هیجان انگیز و درگیر کننده بنویسه و موفق شده قوه تخیل خواننده رو بکار بندازه. توصیفات استفاده شده جذاب اما کلمات انتخاب شده برای توصیف تاحدی خام اند. آرایه تکرار درصورتی که به جا باشه میتونه به جذابیت متن اضافه کنه اما اینجا تکرار در افعال، توصیفات و جملات بیش از حد و به شکل نادرست استفاده شده. این نوع اشکالات در کنار داستان پردازی و شخصیت پردازی قوی و قدرت تخیل بالای نویسنده مثل اینه که داستان، یه فیلم فانتزی عالی با داستان و شخصیتهای قوی باشه که خواننده مجبوره با کیفیت تصویر خیلی پایین تماشا کنه. چند مورد غلط املایی توی متن مشاهده میشه که درکنار اشکالات نگارشی، نیاز شدید داستان به بازنگری و اصلاح متن رو نشون میده. در موارد معدودی به نظر میاد قسمتی از متن داستان در ذهن نویسنده باقی مونده و روی کاغذ نیومده و انگار یکی دو جمله در بین متن از قلم افتادن.
نویسنده در نشون دادن احساسات و عواطف شخصیتها و روابط عاطفی بینشون موفق بوده درمقابل در ایجاد صحنه های کمدی و طنز درون داستان ناکام بوده.
*نکته ای که نویسنده باید بهش توجه کنه اینه که در یک فضای داستانی ثابت(دنیای ثابت. اجتماع ثابت. شرایط ثابت) هریک از شخصیتهای داستان باید در رفتار ، حرف زدن و عکس العمل نشون دادن به اتفاقات اطرافشون ثابت عمل کنند و درعین حال نسبت به سایر شخصیتهای داستان متفاوت باشن. که این میتونه سخت ترین قسمت شخصیت سازی باشه. چون تمام شخصیتهای داستان زاییده ذهن و تخیل یک نفر هستن.
بنظر من بهترین راه برای انجام این کار اینه که نویسنده برای هرکدوم از شخصیتها یه تاریخچه روی کاغذ یا توی ذهنش ایجاد کنه و هر زمان که نوبت به اون شخصیت میرسه تا عکس العملی نشون بده یا حرفی بزنه نویسنده اون تاریخچه رو در ذهنش مرور کنه و خودش رو بجای شخصیت داستان قرار بده. تمام اتفاقاتی که قبلا برای شخصیت مورد نظر افتاده رو تصور کنه و بعد مناسبترین عکس العمل رو برای اون شخصیت در اون شرایط انتخاب کنه.#دورگه
#فصل1_5
#قسمت_سوم
*تغییر شخصیت دکتر: برای مثال وقتی به شخصیت دکتر درون مهمانخانه سگ سه پا دقت میکنیم میبینیم که دریک صحنه دکتر مردی با چهره ای ساده و مهربون و قابل اعتماده که به گفته خود آیتاش شخصیتی جالب و دوست داشتنی داره و در برابر تمام توهین ها و کتکهای یه دختر غریبه که هیچی درباره درجه اجتماعیش نمیدونه با آرامش و خونسردی و مثل یه جنتلمن واقعی رفتار میکنه. بلافاصله در صحنه بعدی وقتی میفهمه بیمارش یه برده اس شروع به فحاشی و توهین به آیتاش و جیلا میکنه و به شخصیتی آزار دهنده، بیشعور، نژادپرست و حتی طماع تبدیل میشه که سر هزینه درمان برده آیتاش باهاش چونه میزنه. و در آخر هم وقتی فک میکنه آیتاش دختر مهمانخانه داره با دیده تحقیر بهش نگاه میکنه. اینکه بخاطر برده بودن بیمارش عصبانی و ناراحت بشه و عکس العمل منفی نشون بده قابل درکه ولی اینکه تمام فضایل اخلاقیش بخاطر این موضوع ناپدید بشه...
*نکته بعدی درباره تغییر ناگهانی اهمیت برده در نگاه آیتاشه.
در یه صحنه میبینیم که آیتاش فقط بخاطر اینکه برده اش رو امتحان کنه ببینه زنده میمونه یا نه سرش شرط بندی میکنه که یه تیکه بزرگ گوشت یخ زده رو تا مهمون خونه حمل کنه. درحالی که به خوبی از وزن بالای گوشت و یخ زدگیش اطلاع داره. و به گفته خود آیتاش از باخت در این شرط بندی نگرانی ای نداره چون مشکل مالی نداره و پدرش در صورت باخت پول باختشو حساب میکنه. تا اینجا هیچ نگرانی ای از تلف شدن برده اش زیر بار سنگین گوشت وجود نداره، درحالی که خودش میگه هیچ تصوری از میزان قدرت برده اش نداره و همین باعث هیجان بیشتر شرط بندی میشه. شرط بندی شروع میشه و بقیه هم جلوشو نمیگیرن. ناگهان در صحنه بعدی وقتی برده بیچاره آش و لاش میشه همه به تکاپو می افتن تا نجاتش بدن. آیتاش براش دکتر خبر میکنه و صد سکه معادل بیست برابر قیمت برده هزینه دکتر میده. خودش با دست خودش مراقبت از برده اش رو به عهده میگیره و حتی براش اشکم میریزه. و در توجیه میگه میخوام عذاب وجدان نداشته باشم. این وجدان زمان شروع شرط بندی کجا بود؟
درسته که ژانر داستان فانتزیه ولی شخصیتها باید برای خواننده واقعی و قابل درک به نظر برسن تا بتونه باهاشون ارتباط برقرار کنه.
*درآخر باید بگم که این اشکالات همگی قابل رفع هستن و داستان هنوز هم جذابیتهای خودشو داره. و از اون گذشته این نقد فقد مربوط به پنج فصل اول داستانه و مطمئنم تعداد زیادی از این مشکلات توی فصلهای بعدی رفع شده و سطح داستان خیلی بالاتر رفته. باز هم به نویسنده بخاطر قدرت تخیل بالا و داستان سرایی قوی تبریک میگم و توصیه میکنم که تاجایی که براش مقدوره رمان های کلاسیک فرانسوی و روسی رو مطالعه کنه که میتونن هم در شیوه نگارش و انتخاب کلمات و افعال بهتر و هم شخصیت سازی منسجم تر بهش کمک کنن.
پ.ن مهم: تیم نقد عضو میپذیرد. دوستانی که تمایل دارن حتما بهمون پیام بدن.
دو کلمه حرف حساب با نویسنده داستانی که کمی پیش نقد شد:نویسندهی عزیز
ما داریم سعی میکنیم یه قانون پایستگی نقد برقرار کنیم.
نقد در ازای نقد، منتظر همکاری شما هستیم.
نقد کنید و نقد شوید!
منتظر درخواست عضویتتان هستیم!
ویرایش reza379:
اگر عضو نشدین همینجا سر در سایت دارتون میزنیم تا عبرتی باشین برای نویسندگان آینده :/
گروه هماهنگی تیم نقد توی تلگرام برقرار شده. احتمالاً روی سایت هم یک بخش هماهنگی راه اندازی خواهد شد. تیم نقد b، معروف به گروه ضربت، روی داستانهای بلند نویسندگان جوان تمرکز داره. منتظر داوطلبین جدید هستیم:
به آیدی تلگرام من @embassador_r یا به آیدی تلگرام رضا @outputu پیام بدید.
اووووووووووووو رضا چقدر طولانی خخخ
مرسی رضا جان بابت نقدت واقعا میگم نقد هایی که داشتی اکثرا وارده و همش به خاطر ضعف ادبیات نگارشی از سمت بنده هست همچنین اینکه این رمان طولانی ترین رمانی هست که تا به حال توی ذهن داشتم و احتمالا به همین خاطره که از بعضی جاها به سرعت میگذرم و میخوام به جاهای بعدی برسه که همش به خاطر کمبود تجربه نوشتن منه. اما به قوله تا هستم و مینویسم سعی میکنم پیشرفت کنم و امید وارم با نقد های خوب تیمتون بتونم سرعت پیشرفتم رو به حد اکثر برسونم و وایییییی یه روزی یه نویسنده درست درمون بشم و دورگه رو بدیم هالیووووود فیلمش کنه!!! خودمم میشم شخصیت برادر اول یاهاهاهاهاهاها
بازم منتظر نقد های خوبتون هستم و سعی میکنم در ادامه بهتر بنویسم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
دوستان مرسی بابت همراهیتون داریم به 3هزارمین پست نزدیک میشیم و کسی که پست سه هزارم رو بزنه تو تاپیک سه هزار امتیاز بهش کادو میدم :th_092_:
الان فصل ۵۳ پایان کتاب دوم بود؟؟ احساس میکنم کتاب اول خیلی کوتاه بود کتاب دوم هم بنظرم تا همین فصل خوبه بقیه مطالب باید برای کتاب سوم باشه
نظر جالبی دادی خودم بهش فکر نکرده بودم اممممممم ایول نظر بقیه بچه ها چیه که کتاب دو رو اینجا تموم کنیم؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
170 پست مونده تا برسه... کو تا اون موقع:65:
این همه امتیاز از کجا آوردی:23:
به خاطر انکه نمییخوام اخر سر سابقه اسپم زنی بشه که برسن به 3000 پست تا اون موقع یکم فراموش میکنن و تصادفی پست 3هزار زده میشه
خخخ زدم به خزانه بوک پیج خخخخخخ :662c45b0092db3a79dd
مدیرا هم اگر وام خواستن بگن یه وام 50% سود بهشون میدم 🙂