Header Background day #16
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
492.6 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Ryan2;40946:
یعنی نمی خوای دورگه رو ادا مه بدی ؟؟کتاب دوم دورگه دقیقا چند فصله؟؟ تا حالا چند صفحه نوشتی ؟؟چند درصد کار تموم شده؟؟

جانم؟ کی گفته نمیخوام ادامه بدم ادامه داره دورگه و هر روزم دارم مینویسم شاید کم ولی نوشته میشه.

لرد آزارا;40950:
هنوزم قراره بعد تموم شدنش کل کتاب یکجا گذاشته بشه یا نه؟

اره هنوز هم بر همون قراره البته گاهی به تاپیک سر بزنید شاید یهویی یه فصلی گذاشتیم جهت قافلگیری ملت 🙂

الهه آب;40954:
هنری از آخر جلد اول که سنون میخواست درمانش کنه نفرین شد .
مگه این گنجینه ها خودشون صاحبشون رو انتخاب نمیکنن ؟ پس اگر یه همچین گنجینه ای هم باشه ، اگر برادر اول رو انتخاب نکنه اون نمیتونه داشته باشدش ؛ مگر اینکه اینجوری باشه که اگر شخص خودش به اندازه کافی قوی باشه بتونه یک گنجینه رو مجبور کنه که اون رو انتخاب بکنه .
هنری که قراره بره معبد ، خوب آنا هم همراهش میره دیگه ؛ اونجا میتونه تصادفی اتاق گنجینه هارو پیدا بکنه و صاحب یکی از گنجینه ها بشه . و وقتی که هنری میره معبد و آموزش میبینه آنا هم اونجا هست و میتونه اونجا همراه هنری آموزش جادوهم ببینه .

قضایای اموزش معبد کمی متفاوته برای اجنه و رابط ها و دورگه ها چه برسه حالا یه برده رو بخواد ببره کاهنا و جادوگرای اموزشی کلش رو میکنن.
نخیر امکانش نیست که گنجینه ای رو بشه به زور تصاحب کرد مگر اینکه برای کسی باز بشه و کسی صاحب اون رو راضی کنه یا تحت اختیار خودش در بیاره به هر صورتی وگرنه گنجینه ها به اجبار کسی رو انتخاب نمیکنن.


   
پاسخنقل‌قول
Ryan2
(@ryan2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 80
 

AmbrellA;40955:
جانم؟ کی گفته نمیخوام ادامه بدم ادامه داره دورگه و هر روزم دارم مینویسم شاید کم ولی نوشته میشه.

اره هنوز هم بر همون قراره البته گاهی به تاپیک سر بزنید شاید یهویی یه فصلی گذاشتیم جهت قافلگیری ملت 🙂

قضایای اموزش معبد کمی متفاوته برای اجنه و رابط ها و دورگه ها چه برسه حالا یه برده رو بخواد ببره کاهنا و جادوگرای اموزشی کلش رو میکنن.
نخیر امکانش نیست که گنجینه ای رو بشه به زور تصاحب کرد مگر اینکه برای کسی باز بشه و کسی صاحب اون رو راضی کنه یا تحت اختیار خودش در بیاره به هر صورتی وگرنه گنجینه ها به اجبار کسی رو انتخاب نمیکنن.

لازم به به گفتنه که آنا برده نیست درضمن همه میدونن آنا توسط ملکه مورد مرحمت قرار گرفته اصلا خود ملکه میتونه دستور بده معبد به آنا جادو یاد بدن یا یه نفرو بفرسته به صورت نامحسوس بهش جادو یاد بدن
به نظر من الان تو موقع جنگ باید یه قانون دربیاد که همه ارتش چه دورگه چه انجه باید جادو رو یاد بگیرن


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Ryan2;40959:
لازم به به گفتنه که آنا برده نیست درضمن همه میدونن آنا توسط ملکه مورد مرحمت قرار گرفته اصلا خود ملکه میتونه دستور بده معبد به آنا جادو یاد بدن یا یه نفرو بفرسته به صورت نامحسوس بهش جادو یاد بدن
به نظر من الان تو موقع جنگ باید یه قانون دربیاد که همه ارتش چه دورگه چه انجه باید جادو رو یاد بگیرن

خخخخ داری برا نویسنده داستان توضیح میدی داستان رِه؟؟؟
مرحمت قرار بگیره مگه ملکه صرف اینکه ملکس میتونه هر کاری کنه؟ معبد یه جورایی مستقل هست و نمیزاره کسی قدرت و قانونش رو زیر سوال ببره یادتون میاد ملکه رو محاکمه کردن اول کتاب قبل؟ الکی نیست.

حالا که اینطور شد باید سر انارم زیر اب کنم بره


   
الهه آب and Batman reacted
پاسخنقل‌قول
Athena97
(@athena97)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 64
 

مرسی برای فصل


   
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

AmbrellA;40955:
جانم؟ کی گفته نمیخوام ادامه بدم ادامه داره دورگه و هر روزم دارم مینویسم شاید کم ولی نوشته میشه.

اره هنوز هم بر همون قراره البته گاهی به تاپیک سر بزنید شاید یهویی یه فصلی گذاشتیم جهت قافلگیری ملت 🙂

قضایای اموزش معبد کمی متفاوته برای اجنه و رابط ها و دورگه ها چه برسه حالا یه برده رو بخواد ببره کاهنا و جادوگرای اموزشی کلش رو میکنن.
نخیر امکانش نیست که گنجینه ای رو بشه به زور تصاحب کرد مگر اینکه برای کسی باز بشه و کسی صاحب اون رو راضی کنه یا تحت اختیار خودش در بیاره به هر صورتی وگرنه گنجینه ها به اجبار کسی رو انتخاب نمیکنن.

هنری قراره بره معبد آموزش جادو ببینه ، هرجاهم که بره آنا هم همراهش میره ، این یعنی اینکه به احتمال زیاد توی کلاس ها هم هست ؛ میتونه وقتی که هنری رو آموزش میدن اون هم ببینه و یاد بگیره .


   
Batman and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

الهه آب;40977:
هنری قراره بره معبد آموزش جادو ببینه ، هرجاهم که بره آنا هم همراهش میره ، این یعنی اینکه به احتمال زیاد توی کلاس ها هم هست ؛ میتونه وقتی که هنری رو آموزش میدن اون هم ببینه و یاد بگیره .

کاملا مخالفم هر چی نباشه انا هم یه بردس شاید یه بدون نشان باشه اما هر چی نباشه یه بردس و یه برده مرده و زندش هیچ فرقی نداره.
شاید هنری اگر عشقش کشید بعد کلاساش اموزشش داد و جادو رو یاد گرفت اما اینکه ببرتش سرکلاس اموزش ببینه غیر ممکنه


   
Hacker, الهه آب, alikhoshbakht13772 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
zzareb2
(@zzareb2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

سلام
امید عید غدیره و سیدها واجبه عیدی بدن - ما هم منتظر عیدیتیم


   
fariba.2016, الهه آب, AmbrellA and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
Atish pare
(@daniyal)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 391
 

سلام داستانت رو کامل خوندم تا جایی که روی سایت قرار دادی . داستانت رو دوست داشتم واقعا یه جا تا مرز سکته میرفتم و بر میگشتم . داستان واقعا جالبی داره . و واقعاخوشحال میشم که ادامه پیدا کنه .
میدونم در حدی نیستم که بخوام از شما که دیگه نویسنده حرفه ایی هستید نقد کنم . ولی خب این نظر کاملا شخصیه منه البته امید وارم بدت نیاد :دی
از هنری یه جا ها انتظارات بیشتری داشتم . مثلا بیشتر جاها تا از نیروش یه کمی استفاده می کرد بی هوش می شد . مثل همون قسمتی که با ریچر جنگید 0_0
شاید اگه خودش با پای خودش میومد پیش رئیس معبد وبعد از دادن تیر کمون در حال لبخند به ایتاش غش می کرد بهتر بود ( البته بازم میگم این نظر منه :)و یه چیز دیگه که واقعا گاهی اوقات اعصابم رو بهم میریخت و ادم رو دیوونه می کرد ( باور کن یه بار می خواستم لب تابو بزنم تو دیوار انقد که رو مخه -_- ) چرا انقد بپر بازی می کنی تو هی از این ور ماجرا که ادم تو اوج هیجانه و می خواد ببینه که تهش چی می شه یهو میری یه قسمت کاملا بی ربط دیگه 0_0 بابا الان هنری داره مبارزه می کنه تو اوجه مبارزه ست یهو میره تو صحرای شمال تو بیابون ! :be7: خب ادم داغون میشه که . البته می دونم این یه نوع فرم نوشتنه . خب راستش من اصلا این جور فرم ها رو دوس ندارم . و مطمئنم میدونی که این فرم تعداد محدودی طرفدار داره . ولی داستان تو جوری بود که نتونستم دیگه ازش دس بکشم :bc3: و خلاصه پدرم در اومد .
و اینکه شخصیت هات خیلی دیگه دارن مرموز میشن . و خب هنری شخصیت قهرمان داستان رو داره یه خورده خود نمایی بد نبود . اگر چه خیلی جاها بود . ولی به نظرم اگر پیش دورگه های هم سن و سال خودش یه قدرت نمایی میکرد بد نبود . و بعضی جا ها زیادی توضیح می دادی . مثلا توی شمال من منتظر هنری بودم بیاد یه خودی نشون بده اما همش ارماندو بود و هی از ارماندو تعریف می کردی و هی کشش می دادی هی از این ور می گفت و از اون ور می گفتی و راجب ملکه و چیزای دیگه و منم منتظر هنری بودم 0_0. . و وقتی که هنری اومد ( خدایی خیلی با حال اومد و خیلی خوب ظاهر شد ) ولی کاش بیشتر مبارزه می کرد و یه خورده طولش میداد . :82: و خب البته این نظر شخصیه منه . و امید وارم بدت نیومده باشه :f6eb47d3:
البته که نقاط قوت زیادی داشت . اول اینکه واقعا به خاطر صفحات هر فصل ممنونم . کم تر از 20و 18 نمی یومد و این خودش برای من جدید بود حتی یکیش 60 تا بود :)))
شخصیت های بسیار جالبی توی داستانت هست . ایتاش خیلی شخصیت زیبایی داره .به نظرم بیشتر زجرش بده :onion055: اخه دخترا هی احساساتی میشن و کنجکاو تر ( من خودم چیزی نمونده بود های های گریه کنم :bonheur:)
توصیفاتت از صحنه اطرافت خیلی خوب بود و نکته به نکته رو میگفتی( اگه ویرایش بشه و جا های اضافی که توضیح داده شده حذف بشن دیگه عالی میشه ) . داستان روند بسیار جالب و مرموزی داره .( البته باید یه کم حد اینا رو رعایت کنی مرموزی زیاد هم یع خورده زننده میشه 🙂
در کل داستان جالبی بود . و ارزش خوندن رو داشت . و خوشحالم که تونستم داستانت رو بخونم . امید وارم که ادامه داستان رو هم بزاری .
با اروزی موفقیت :53:
با تشکر :25:


   
AmbrellA, fariba.2016, herokhosro2 and 3 people reacted
پاسخنقل‌قول
sina66
(@sina66)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 66
 

و همچنان منتظر عیدی


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  
فصل 53 از کتاب دوم دورگه بر روی سایت اپلود شد
منتظر نظرات شما هستم

#امیدمرادپور


   
Atish pare, الهه آب, ZAHRA*J and 5 people reacted
پاسخنقل‌قول
Athena97
(@athena97)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 64
 

ممنون برای فصل جدید و کتاب چند فصل چون فقط چند فصل دیگه تموم میشه منتظر میمونم تموم بشه بعد برم بخونم اگه نه هنوز پس برم الان بخونم چون دیگه نمیتونم بیشتر منتظر بمونم


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

AmbrellA;41021:

فصل 53 از کتاب دوم دورگه بر روی سایت اپلود شد
منتظر نظرات شما هستم

#امیدمرادپور

سلام
هر چی معما وسوال و ابهام از اول داستان داشتیم یه طرف این دو فصل هم یه طرف.فصل به فصل مبهمتر
فک کنم تازه دورگه شروع شده


   
Atish pare, الهه آب, AmbrellA and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Hunter
(@hunter)
Eminent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 14
 

واقعا داره به جای های حساس میرسه


   
الهه آب and Batman reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

DARK LORD;41024:
سلام
هر چی معما وسوال و ابهام از اول داستان داشتیم یه طرف این دو فصل هم یه طرف.فصل به فصل مبهمتر
فک کنم تازه دورگه شروع شده

سلام
مبهم؟ بگو ببنینم چیش مبهم بود تا اگر بشه توضیح بدم برات


   
Atish pare, الهه آب, Hacker and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

فک کنم بد گفتم.منظورم از مبهم شدن یعنی درک و فهم اتفاقات سخت تر از قبل شده
من مثلا میخاستم فصل جدید بخونم بلکه بهتر فصل قبل رو بفهمم دیدم اوضاع واسم بدتر شد.


   
Batman and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 185 / 210
اشتراک: