Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
493 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
IBEe
 IBEe
(@eebi)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 179
 

همچنان چشم به شما دوختیم امید جان


   
پاسخنقل‌قول
mohammadkh1365
(@mohammadkh1365)
Estimable Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 89
 

سلام خدمت نویسنده عزیز امیدوارم پیشرفت خوبی تو این مدت داشته باشی اگه براتون مقدور یه اطلاع از پیشرفت کار بهمون میگی چقدر از داستان تموم شده چقدر مونده از همه مهمتر کی فصل میدی ممنون


   
پاسخنقل‌قول
Ryan2
(@ryan2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 80
 

قلم خیلی قویی داری داستانت جزو بهترین داستان های که خوندم امید وارم داستانتو ادامه بدی


   
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

یه سوال : مگه مردم معبد جاودانه نبودن و جسم کیهانی نداشتن ؟ و همونطور که توی رمان گفته شده از قید و بند های فیزیکی رها شدن ؛ پس چرا وقتی که دیدن هنری بیماری واگیردار داره ترسیدن که این بیماری رو بگیرن و نابود بشن ؟ رها شدن از قید و بند فیزیکی شامل بیمار نشدن هم میشه ، نمیشه ؟و یه سوال دیگه اینکه رنگ اصلی چشم هنری چیه ؟
و اینکه چند تا فصل تا حالا نوشتید و تقریبا چند تا فصل دیگه بنویسید این کتاب تموم میشه ؟


   
پاسخنقل‌قول
mohammad_solimanimanesh2
(@mohammad_solimanimanesh2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 149
 

الهه آب;40517:
یه سوال : مگه مردم معبد جاودانه نبودن و جسم کیهانی نداشتن ؟ و همونطور که توی رمان گفته شده از قید و بند های فیزیکی رها شدن ؛ پس چرا وقتی که دیدن هنری بیماری واگیردار داره ترسیدن که این بیماری رو بگیرن و نابود بشن ؟ رها شدن از قید و بند فیزیکی شامل بیمار نشدن هم میشه ، نمیشه ؟و یه سوال دیگه اینکه رنگ اصلی چشم هنری چیه ؟
و اینکه چند تا فصل تا حالا نوشتید و تقریبا چند تا فصل دیگه بنویسید این کتاب تموم میشه ؟

این که شد 3تا سوال:1:


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

سلام بچه ها روز و روزگارتون بخیر
خب مرسی که تاپیک رو بالا نیگه داشتین شبیه اینایی بودین تو میدون نبرد پرچمی که دست به دست میچرخه و ممکنه زمین بیوفته رو بر میدارید بالا میبرید و به ارتش روحیه میدین.
میتونم بگم اخرای نوشتن هستم اما به معنی این نیست که تموم میشه به زودی و قرارش میدم چون قبلا نوشتم و پاکش کردم باید برگردم بخونمش اما با هم کنار میایم انشاا...
هنری واقعا خیلی طفلکه و ایتاش خیلی بد شانس دلم به حال آنا کبابه دختر بیچاره من هق هق هق
اممممم رنگ چشم هنری قهوه ایه البته شاید جاهای مختلف چیزای دیگه ای نوشته باشم که همرو توی اصلاخ نهایی حل میکنیم.
بله معبدی ها جسم کیهانی دارن اما نامیرا نیستن هیچ چیزی نامیرا نیست بالاخر یه مشکلاتی براشون ایجاد میکنه خاطرات گذشته از این بیماری براشون خیلی سنگین بوده پوست سنگی چیزی نبود که بشه باهاش کنار اومد و درمانش کرد یه چیزی در حد تاعونی که نسل ها و کشور ها رو از بین میبره.

در خدمت همه دوستان هستم به زودی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

Ryan2;40513:
قلم خیلی قویی داری داستانت جزو بهترین داستان های که خوندم امید وارم داستانتو ادامه بدی

مرسی نظر لطفته خوشحالم که نظرت رو دیدم و شرکت کردنت رو توی تاپیک دیدم ایشاا... بازم نظراتت رو ببینم نقد هات رو بخونم و دورگه رو بهتر و بهتر کنیم به کمک همه


   
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

kasra;40518:
این که شد 3تا سوال:1:

اولش قرار بود یک سوال باشه . همون سوال اولیه . ولی موقع نوشتن سوال های دیگه هم پیش اومد .

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

AmbrellA;40520:
سلام بچه ها روز و روزگارتون بخیر
خب مرسی که تاپیک رو بالا نیگه داشتین شبیه اینایی بودین تو میدون نبرد پرچمی که دست به دست میچرخه و ممکنه زمین بیوفته رو بر میدارید بالا میبرید و به ارتش روحیه میدین.
میتونم بگم اخرای نوشتن هستم اما به معنی این نیست که تموم میشه به زودی و قرارش میدم چون قبلا نوشتم و پاکش کردم باید برگردم بخونمش اما با هم کنار میایم انشاا...
هنری واقعا خیلی طفلکه و ایتاش خیلی بد شانس دلم به حال آنا کبابه دختر بیچاره من هق هق هق
اممممم رنگ چشم هنری قهوه ایه البته شاید جاهای مختلف چیزای دیگه ای نوشته باشم که همرو توی اصلاخ نهایی حل میکنیم.
بله معبدی ها جسم کیهانی دارن اما نامیرا نیستن هیچ چیزی نامیرا نیست بالاخر یه مشکلاتی براشون ایجاد میکنه خاطرات گذشته از این بیماری براشون خیلی سنگین بوده پوست سنگی چیزی نبود که بشه باهاش کنار اومد و درمانش کرد یه چیزی در حد تاعونی که نسل ها و کشور ها رو از بین میبره.

در خدمت همه دوستان هستم به زودی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

مرسی نظر لطفته خوشحالم که نظرت رو دیدم و شرکت کردنت رو توی تاپیک دیدم ایشاا... بازم نظراتت رو ببینم نقد هات رو بخونم و دورگه رو بهتر و بهتر کنیم به کمک همه

انقدر توی رمان درمورد جنگ و روحیه دادن به سرباز ها نوشتید که دیگه مثال زدناتون هم اینجوری جنگی شده .
درواقع اصلا درباره رنگ اصلی چشم هنری چیزی نگفته بودید . فقط چند بار موقعی که رنگ چشمش به خاطر استفاده از یه قدرت خواص تغییر کرده بود گفتید که به فلان رنگ در اومده .
و امیدوارم خیلی زود تموم بشه و فصل های جدید رو بگذارید .


   
mohammad_solimanimanesh2, AmbrellA, IBEe and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Ryan2
(@ryan2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 80
 

امید اینجوری که تو داری داستانو با ایتاش و آنا پیش میبری احساس میکنم قراره باسه هنری یه حرمسرا باز کنی :دی ( که البته حمایت کامل منو داری:دی) فقط یه داستانت یه دوست دختر پری دریایی برا هنری کمه که دیگه ایجوری ایتاش آتیش میگیره برای باز کردن حرمسرا هم وقتی هنری فرمانروا شد یه لاحیه براش باز کن،گناه داره سختی خیلی کشیده.:3:


   
الهه آب, AmbrellA, IBEe and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
misare
(@misare)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 117
 

ممنون بابت زمانی که داری صرف میکنی تا داستانت زیباتر از این بشه
برای ویرایش هم یه مقدار زمان بزار مطمعنن همونطور که خودت گفتی وقت نکردی فصل هایی که نوشتی بخونی همین مسئله باعث شد تو یکی از فصلا جای شخصیتا عوض بشه و حتما بعد دوباره خونی ممکنه حس کنی نیازه در جاهایی یک سری اطلاعات بیشتر بدی یا بعضی جمله ها رو عوض کنی تا داستان بهترم بشه
به امید موفقیت همچنان منتظر ادامه داستان زیبات هستیم تا سرنوشت هنری و دوستان و دشمنانش رو بدونیم


   
الهه آب, AmbrellA, IBEe and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Ryan2;40531:
امید اینجوری که تو داری داستانو با ایتاش و آنا پیش میبری احساس میکنم قراره باسه هنری یه حرمسرا باز کنی :دی ( که البته حمایت کامل منو داری:دی) فقط یه داستانت یه دوست دختر پری دریایی برا هنری کمه که دیگه ایجوری ایتاش آتیش میگیره برای باز کردن حرمسرا هم وقتی هنری فرمانروا شد یه لاحیه براش باز کن،گناه داره سختی خیلی کشیده.:3:

وای چه تفاهم نظری!! اتفاقا یه پری دریایی هم تو لیستم دارم خخخخخ چه حرمسرایی بشود ولی دنبال یه الفم کلا دختر الف دوستم خخخخ هنری رو سلطان حرمسرا میکنیم :105:


   
Dark lord, الهه آب, Batman and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
Al972
(@al972)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 5
 

AmbrellA;40538:
وای چه تفاهم نظری!! اتفاقا یه پری دریایی هم تو لیستم دارم خخخخخ چه حرمسرایی بشود ولی دنبال یه الفم کلا دختر الف دوستم خخخخ هنری رو سلطان حرمسرا میکنیم :105:

سلام
پری دریایی که فعلا در دسترس نیستن البته با این موقعیت هنری همین شاهزاده که دستگیرش کردن خوبه

و یه سوال الف تا حالا نداشتم تو داستان کی میخان بیان؟


   
AmbrellA, الهه آب, Batman and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Ryan2
(@ryan2)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 80
 

احتمالا الفا جز همون گروه گوشه گیر و ناشناخته اجنه هان. درمورد شاهزاده پری دریایی هم چه خوب میشد هنری به طریقی محافظ شخصیش بشه از اونجاهم به هم نزدیک تر میشند دیگه بقیه ماجرا...


   
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

Ryan2;40541:
احتمالا الفا جز همون گروه گوشه گیر و ناشناخته اجنه هان. درمورد شاهزاده پری دریایی هم چه خوب میشد هنری به طریقی محافظ شخصیش بشه از اونجاهم به هم نزدیک تر میشند دیگه بقیه ماجرا...

هنری با این ابهتش بیاد فقط یه محافظ ساده بشه ؟ و من فکر نمیکنم مادر هنری اجازه بده پسرش محافظ دختر شخصی باشه که بهش خیانت کرده . و از کجا معلوم این شاهزاده دختر باشه ؟ شاید پسر باشه .


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

الهه آب;40545:
هنری با این ابهتش بیاد فقط یه محافظ ساده بشه ؟ و من فکر نمیکنم مادر هنری اجازه بده پسرش محافظ دختر شخصی باشه که بهش خیانت کرده . و از کجا معلوم این شاهزاده دختر باشه ؟ شاید پسر باشه .

نظرتون در باره یه شاهزاده خانم پسر نما که لباس پسرونه تو خشکی داره میچرخه تا راهی پیدا کنه که وارد اعماق بشه چیه؟ملکه اعماق رو بسته و شاهزادش که کله خراب بوده مونده بیرون. تک و تنها سردرگم و بیچاره بعد هنری سر برسه با اون مرام و مردونگی بخواد به یه پسر کمک کنه بعد یهو تو یه صحنه رخ تو رخ بفهمه دختره و واییی ... دختره هم تو این مدتی که هنری کمکش میکنه کم کم اهم اهم عاشق میشه و یه رقیب سخت برا ایتاش میشه یاهاهاهاها یاهاهاهاهاهاهاهاها چه افکار جالبی دارم من پری دریایی هم دوس دارم هی هی هی هی (خنده شیطانی پسرانه)
فعلا برنامه ای برای وارد کردن الف ندارم تو داستان ولی اگر هنری دلش بخواد اوکی بده میارم براش حتی شده از یه دنیای دیگه خخخ


   
پاسخنقل‌قول
nazzi
(@nazii)
Eminent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 9
 

AmbrellA;40550:
نظرتون در باره یه شاهزاده خانم پسر نما که لباس پسرونه تو خشکی داره میچرخه تا راهی پیدا کنه که وارد اعماق بشه چیه؟ملکه اعماق رو بسته و شاهزادش که کله خراب بوده مونده بیرون. تک و تنها سردرگم و بیچاره بعد هنری سر برسه با اون مرام و مردونگی بخواد به یه پسر کمک کنه بعد یهو تو یه صحنه رخ تو رخ بفهمه دختره و واییی ... دختره هم تو این مدتی که هنری کمکش میکنه کم کم اهم اهم عاشق میشه و یه رقیب سخت برا ایتاش میشه یاهاهاهاها یاهاهاهاهاهاهاهاها چه افکار جالبی دارم من پری دریایی هم دوس دارم هی هی هی هی (خنده شیطانی پسرانه)
فعلا برنامه ای برای وارد کردن الف ندارم تو داستان ولی اگر هنری دلش بخواد اوکی بده میارم براش حتی شده از یه دنیای دیگه خخخ

به نظرم اولا هنری قبول نمیکنه دوما اگه هم اینطوری بشه ایتاش زنده زنده میسوزونتش:13::68:


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 176 / 210
اشتراک: