اگه از من بپرسین،. بین واقعیت و خیال. خیال رو انتخاب میکنم. چون بیشتر به واقعیت نزدیکه..
سریال عشق، مرگ و روبات ها درست مرز بین واقعیت و خیاله. اینبار نه میشه از این سریال ایرادی گرفت نه میشه نقدی بر خلافش داشت. انگار واقعا روباتها اونو نوشتن. بدون هیچ خطایی و انگار خیالات مردیه که تو رویاش محو شده. 18 قسمت این سریال با نوعی انیمیشن خاص هر قسمت و داستانهایی که درست و به جا نوشته شده، و یک کلکسیون از فانتزی های زیبا رو به نمایش میزاره. انتخاب این که کدوم قسمتش قشنگتره فقط به سلیقه و روحیات شما بستگی داره ولی تم عشق و مرگ و تاثییر روباتها توی همه قسمتها قابل لمسه. میشه از عشق به نفرت رفت، میشه از مرگ به زندگی رسید و میشه روباتی داشته باشیم که مخلوقی بی نظیر باشه. این سریال میتونه تا مدتها صدر خاص ترین سریالها باشه و میتونه تنها نمونه ایی از درک بالای سازندگانش باشه. تنها ایرادی که میتونم از این سریال بگیرم اینه که چرا تموم شد. نوع تصویر گری های بعضی قسمت ها به نوعی زنده و واقعیه که بیننده نمیتونه تشخیص بده که، این انیمیشن هست یا فیلم واقعی. در اینده انسان ها قادر به تشخیص رو باتها از ادم ها نیستن.. درست مثل ما که تو تشخیص خیال و واقعیت داریم به بن بست میرسیم. پیشنهاد میکنم حتما این سریال رو ببینید و تو داستانهاش محو بشین
در یک سری قسمتهایی مثل beyond the Aquila rift بله واقعا سخته که مرز انیمیشن و واقعیت رو تشخیص داد اما یکی از قسمتها کلا انیمیشن نبود، قسمت ice age فیلم بود با بازیگرهای واقعی و کست انتخابشده.
و حرفهاتون واقعا حقیقت محضه. روی تکتک سکانسها و ثانیهها کار شده بود و وقتی میگم روی «ثانیه» کار شده بود منظورم مجازاً نیست، بلکه واقعا روی هر ثانیه کار شده بود. سمبلها، پوسترها، عکسها، اکتها، طراحیها، رنگآمیزیها و حتی دیالوگهایی در طی اپیزودها به چشم میخورد و شنیده میشد که کاملاً واضح بود فقط برای پر کردن فضای خالی یک اپیزود نبودن؛ بلکه همهشون با منظور و مقصود توی داستان گنجونده شدن و یک تم سرتاسری برای هر اپیزود به وجود میآوردن، گاهی با کنایهها و رفرنسهایی به دنیای واقعی؛ گاهی با رفرنس به نظریههایی مثل... وجود گرگینهها و خونآشامها و... حتی یک ایدهی تناسخمانند هم توی اپیزود the witness بود (تقریبا، بحث روش زیاده).
از روی «علاقه» نمیگم، اما فکر میکنم یکی از پرمغزترین و فلسفیترین اپیزودها، Zima Blue بود که... ترکوند. این اپیزود فقط توی یک دقیقه چنان اریجینی جلوی چشم بیننده میذاره که دقیقا برای یک دقیقهی تمام، دهنش باز میمونه و توی ژرفا و معنای این اپیزود غرق میشه!
یکی از مصادیق این که میگم روی تمام سکانسها و محتوا کار شده، واضحترین چیز ممکنه: اسم داستان! همونطور که گفتین اینجوری نیست که بعضی قسمتها هیچ ارتباطی به هر سه فاکتور «love»، «death» و «Robots» نداشته باشن. حتما هر سه فاکتور رو هست.
شاید بهتر باشه فصل دومی براش نیاد... میترسم بعد از مشاهده این موفقیتی که فصل اول کسب کرده، طمعکارانه رویکردشون رو عوض کنن و دلم نمیخواد حس این سریال خراب بشه :/ هرچند بعضی قسمتها ممکنه با اعتقاداتتون جور نباشن.
آها و راستی یک چیز دیگه، کلا درجهبندی سنی رو توی این سریال بیخیال بشید. هیچچیزی، چه مفهومی چه فیزیکی، در لفافه نیست؛ همهچیز مثل پارچ آب یخ میریزه روی آدم و سانسوری هم توی هیچ بخشیش در کار نیست. پس اگر بخوام بگم مخاطبش کی میتونه باشه... میگم اونایی که با صحنههای محض جنسی و صحنههای سوپرخشن مشکلی ندارن، اونا برن ببیننش؛ و اطمینان میدم که هیچ نسخهی سانسورشدهای از این سریال نخواهید دید. چون ناممکنه 😐
در یک سری قسمتهایی مثل beyond the Aquila rift بله واقعا سخته که مرز انیمیشن و واقعیت رو تشخیص داد اما یکی از قسمتها کلا انیمیشن نبود، قسمت ice age فیلم بود با بازیگرهای واقعی و کست انتخابشده.و حرفهاتون واقعا حقیقت محضه. روی تکتک سکانسها و ثانیهها کار شده بود و وقتی میگم روی «ثانیه» کار شده بود منظورم مجازاً نیست، بلکه واقعا روی هر ثانیه کار شده بود. سمبلها، پوسترها، عکسها، اکتها، طراحیها، رنگآمیزیها و حتی دیالوگهایی در طی اپیزودها به چشم میخورد و شنیده میشد که کاملاً واضح بود فقط برای پر کردن فضای خالی یک اپیزود نبودن؛ بلکه همهشون با منظور و مقصود توی داستان گنجونده شدن و یک تم سرتاسری برای هر اپیزود به وجود میآوردن، گاهی با کنایهها و رفرنسهایی به دنیای واقعی؛ گاهی با رفرنس به نظریههایی مثل... وجود گرگینهها و خونآشامها و... حتی یک ایدهی تناسخمانند هم توی اپیزود the witness بود (تقریبا، بحث روش زیاده).
از روی «علاقه» نمیگم، اما فکر میکنم یکی از پرمغزترین و فلسفیترین اپیزودها، Zima Blue بود که... ترکوند. این اپیزود فقط توی یک دقیقه چنان اریجینی جلوی چشم بیننده میذاره که دقیقا برای یک دقیقهی تمام، دهنش باز میمونه و توی ژرفا و معنای این اپیزود غرق میشه!
یکی از مصادیق این که میگم روی تمام سکانسها و محتوا کار شده، واضحترین چیز ممکنه: اسم داستان! همونطور که گفتین اینجوری نیست که بعضی قسمتها هیچ ارتباطی به هر سه فاکتور «love»، «death» و «Robots» نداشته باشن. حتما هر سه فاکتور رو هست.
شاید بهتر باشه فصل دومی براش نیاد... میترسم بعد از مشاهده این موفقیتی که فصل اول کسب کرده، طمعکارانه رویکردشون رو عوض کنن و دلم نمیخواد حس این سریال خراب بشه :/ هرچند بعضی قسمتها ممکنه با اعتقاداتتون جور نباشن.
آها و راستی یک چیز دیگه، کلا درجهبندی سنی رو توی این سریال بیخیال بشید. هیچچیزی، چه مفهومی چه فیزیکی، در لفافه نیست؛ همهچیز مثل پارچ آب یخ میریزه روی آدم و سانسوری هم توی هیچ بخشیش در کار نیست. پس اگر بخوام بگم مخاطبش کی میتونه باشه... میگم اونایی که با صحنههای محض جنسی و صحنههای سوپرخشن مشکلی ندارن، اونا برن ببیننش؛ و اطمینان میدم که هیچ نسخهی سانسورشدهای از این سریال نخواهید دید. چون ناممکنه 😐
ممنون که منظور من و شوق من رو کامل رسوندی...
اسم تاپیک رو دیدم و همین حدودا بود که این انیمیشن رو دیدم و از قضا یکی از دوستان بنده هم این انیمیشن رو تماشا کردن و تصمیم بر نقد کردنش گرفتن.
با اینکه نقدها همهشون درست نیستن و صد در صدی نیستن ولی با این حال دید کلی خوبی میدن.
حالا اگه مدیرها هم اجازه بدن نقد این دوست عزیزمون رو در قالب یک لین در ادامه قرار میدم تا اگه بقیه دوستان هم خواستن استفاده کنن.
چیزی که قابل توجه نقد این دوستمون به صورت قسمتی و فعلا قسمت اولش رو منتشر کردن.
نقد love death robots
اسم تاپیک رو دیدم و همین حدودا بود که این انیمیشن رو دیدم و از قضا یکی از دوستان بنده هم این انیمیشن رو تماشا کردن و تصمیم بر نقد کردنش گرفتن.
با اینکه نقدها همهشون درست نیستن و صد در صدی نیستن ولی با این حال دید کلی خوبی میدن.
حالا اگه مدیرها هم اجازه بدن نقد این دوست عزیزمون رو در قالب یک لین در ادامه قرار میدم تا اگه بقیه دوستان هم خواستن استفاده کنن.
چیزی که قابل توجه نقد این دوستمون به صورت قسمتی و فعلا قسمت اولش رو منتشر کردن.
نقد love death robots
خب. دوست گرامی من. نقد اقای مواساتی رو خوندم. به نظرم ایشون بیشتر به دنبال توجیه یا نوعی القای عقایدشون بودن. چون اساسا هر کسی منتقد نیست. و اساسا هر نقدی. نقد نیست. همون طور که من هم منتقد نیستم. و هدفم از گذاشتن این تاپیک به نوعی انتقال حس و درکم از این سریال بود. در ابتدا از منظر یک قصه گو باید بگم در داستان کوتاه نیاید به دنبال تکه های پازل یا روشن شدن گذشته ها و شخصیت شناسی باشیم. این که کارکتر زن داستان مدلی نا مفهوم داره. به این معنی هست که شما باید فقط به زمان حال او دقت کنید و داستان رو از جایی که وارد زندگیش میشین ببنید. در صورتی که دوستمون تاکید دارن که شخصیت پردازی گنگ بوده. و نوع نقد ایشون اصلا نقد نیست. که حتی بشه به عنوان نقد منفی روش فکر کرد. تشریح سکانس به سکانس و یا تشریح رنگ ها و صدا ها به نوعی نقد حساب نمیشه. و مورد اخر. در مورد فرهنگ غربی. لزوما ما اشتیاق به دیدن کارهای اونا داریم. و اونا هیچ توجه هی به دیده شدن اثرشون از طرف ما ندارن. چون مخاطب خاص خودشون رو دارن. و مدل غربی ها نوعی از سبک زندگی هست که همیشه بر سر یک جدال بر کثیف بودن یا مردود بودنش داریم... البته بحث خیلی عمیق و طولانیه.....
خب. دوست گرامی من. نقد اقای مواساتی رو خوندم. به نظرم ایشون بیشتر به دنبال توجیه یا نوعی القای عقایدشون بودن. چون اساسا هر کسی منتقد نیست. و اساسا هر نقدی. نقد نیست. همون طور که من هم منتقد نیستم. و هدفم از گذاشتن این تاپیک به نوعی انتقال حس و درکم از این سریال بود. در ابتدا از منظر یک قصه گو باید بگم در داستان کوتاه نیاید به دنبال تکه های پازل یا روشن شدن گذشته ها و شخصیت شناسی باشیم. این که کارکتر زن داستان مدلی نا مفهوم داره. به این معنی هست که شما باید فقط به زمان حال او دقت کنید و داستان رو از جایی که وارد زندگیش میشین ببنید. در صورتی که دوستمون تاکید دارن که شخصیت پردازی گنگ بوده. و نوع نقد ایشون اصلا نقد نیست. که حتی بشه به عنوان نقد منفی روش فکر کرد. تشریح سکانس به سکانس و یا تشریح رنگ ها و صدا ها به نوعی نقد حساب نمیشه. و مورد اخر. در مورد فرهنگ غربی. لزوما ما اشتیاق به دیدن کارهای اونا داریم. و اونا هیچ توجه هی به دیده شدن اثرشون از طرف ما ندارن. چون مخاطب خاص خودشون رو دارن. و مدل غربی ها نوعی از سبک زندگی هست که همیشه بر سر یک جدال بر کثیف بودن یا مردود بودنش داریم... البته بحث خیلی عمیق و طولانیه.....
خیلی خوشحالم که وقت گذاشتید و این کار رو انجام دادید.
بنده هم با حرف شما موافقم، به هر حال ایشونم اول راه هستن و علاقه مند به سینما.
البته همونطور که گفتم ایشون هم مثل خیلی از عزیزان تازه کارن و جای برای یادگیری زیاده، در مورد این که آیا این نقد بود یا نه، به شخصه به عنوان شخصی که چنین چیزهایی رو به مقدار اندک دنبال میکنه فکر میکنم که متنهای دارای جهت گیری ارزش خاصی ندارند ولی بازم میتونن باعث بشن یه دید متفاوت رو هم تجربه کنیم از این نظر گفتم که این مظلب رو در اینجا هم قرار بدم، خوشحالم که شما هم این مطلب رو مطالعه کردید، بنده هم به عنوان دوست ایشون این گفتههای شما رو به ایشون منتقل میکنم.
در مورد فرهنگ غربی بنده مقداری با شما اختلاف نظر دارم، اگر شما بر این آگاهید که مشتاق دیدن کارهای آنها هستید یقینا اونها هم بر این موضوع آگاهن و این شرایط رو در ارائه کارشون در نظر میگیرن و به نظرم این مخاطب خاصی که شما ازش یاد میکنید خیلی بزرگتر از چیزیه که تصور کنیم، چون نمیتونیم تاثیری که فیلمها و آهنگها و... میزارن بر بقیه نادیده بگیریم به هر حال به قول خودتون بحث طولانیه ولی خیلی خوشحالم که وقت گذاشتید این مطلب رو مطالعه فرمودید و نظرتون رو دربارهی نوشتهی ایشون اعلام کردید.