با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
دوستان! این کارا چیه پس؟!!!
یعنی چی شماره موبایل بفرست؟ اونوقت هم وسط انجمن؟ به نظر خودتون یکم موقعیتتون رو توی ریسک قرار نمیده؟هرچند که اصلا قوانین انجمن هم اجازه نمیده توی تاپیکها شماره رد و بدل بشه.
حتی اگر هم میخواین شماره تلفن بفرستین برای همدیگه، خب باید توی «پیامهای خصوصی» بفرستین.
بعدش هم، این همه راه بهتر برای رسوندن فصل به دست بقیه هست. کل زحمتش اینه که اونی که میخواد فصل رو بده به کس دیگهای، لینک آپلودسنتر اون فصل رو توی خصوصی یا توی پیغامهای بازدیدکنندگان برای فرد بفرسته (نه توی انجمن). تلگرام هم که همیشه خدا هستش.
مراقب حریم شخصی خودتون باشید :/ رعایت کنین لطفا.
دوستان! این کارا چیه پس؟!!!
یعنی چی شماره موبایل بفرست؟ اونوقت هم وسط انجمن؟ به نظر خودتون یکم موقعیتتون رو توی ریسک قرار نمیده؟هرچند که اصلا قوانین انجمن هم اجازه نمیده توی تاپیکها شماره رد و بدل بشه.
حتی اگر هم میخواین شماره تلفن بفرستین برای همدیگه، خب باید توی «پیامهای خصوصی» بفرستین.
بعدش هم، این همه راه بهتر برای رسوندن فصل به دست بقیه هست. کل زحمتش اینه که اونی که میخواد فصل رو بده به کس دیگهای، لینک آپلودسنتر اون فصل رو توی خصوصی یا توی پیغامهای بازدیدکنندگان برای فرد بفرسته (نه توی انجمن). تلگرام هم که همیشه خدا هستش.
مراقب حریم شخصی خودتون باشید :/ رعایت کنین لطفا.
سلام
مرسی رضا جان دقیقا این حرکت جالب نیست.
دوستانی که به من تا به حال پیام خصوصی دادن و فصل خواستن کسی هست که بش لینک نداده باشم؟
الان هم اگر کسی امتیاز نداشت یا مشکل برای دانلود داشت خبر بده لینک رو براش ارسال میکنم.
یه چیز دیگه اینکه لطفا فایل جابجا نکنید لینک دانلود بدین از همون منبع اصلیی دانلود بشه حتما
سلام
ممنون بابت فصل
زاک که یه دست داره چطوری نامه ملکه رو محترمانه با دو دست از پیغام آور گرفت؟ 🙂
درخت فک نکنم نابود شه احتمالا جلوی پیش روی آسیب توسط نقابدار گرفته میشه.
منظور نقابدار که گفت قبل اینکه اون بیاد بریم، برادر اول بوده یا خدای دراکل؟
اگه برادر اول بوده که مطمئنا خیلی عصبانی داشته میومده 🙂
اقا امید واقعا ممنون فصل به فصل داره سوال ها زیاد میکنه فکر کنم اقا امید داره جواب ها رو میزاره برای اخر کتاب
اقا امید واقعا ممنون فصل به فصل داره سوال ها زیاد میکنه فکر کنم اقا امید داره جواب ها رو میزاره برای اخر کتاب
سلام
خواهش میکنم. نه اتفاقا کتاب اخر هم همه سوالات جواب داده نمیشه برای دورگه از الان برای 5 جلد برنامه ریزی شده ایشاا... که زنده باشیم و هر 5 جلدش رو با هم بخونیم و بنویسیم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام
ممنون بابت فصلزاک که یه دست داره چطوری نامه ملکه رو محترمانه با دو دست از پیغام آور گرفت؟ 🙂
درخت فک نکنم نابود شه احتمالا جلوی پیش روی آسیب توسط نقابدار گرفته میشه.
منظور نقابدار که گفت قبل اینکه اون بیاد بریم، برادر اول بوده یا خدای دراکل؟
اگه برادر اول بوده که مطمئنا خیلی عصبانی داشته میومده 🙂
سلام
خخخ سوتی بود دیگه به بزرگواری خودتون بگذرید خخخخخخ ایشاا... بعدا توی ویرایش اصلاح میشه مرسی که یاد اوری کردین
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
من دیگه دارم دیونه میشم کم کم اینقدر هیجان زیاده که اصلا تا هفته بعد اصلا صبر ندارمو برا اون کار من زیاد از قوانین اطلاعی نداشتم فقط خواستم کمک کنم
اشتباه هم رو میپذیرم و معذرت میخوام
پس هیجانت مس خودمه منم نمیدونم هفته دیگه چی میخواد بشه یعنی هنری رو چیکارش کنم!!! ملکه اون درخت چی!! بئاتریس رو به کی شوهر بدم! ای وای من برادر بزرگ اعصابش خورده یکیی اینو بگیره یه دنیا رو نابود نکنه ای وای من خودمم نمیدونم چی میخواد بشههههههههههههه
کار خوبی میکنی عزیزم فقط یه جورایی برخلاف قوانین سایته وگرنه نیتت رو که شک نداریم بهش.
اگر دوستی امتیاز منفی داشت میتونید براش لینک فصل رو پیام خصوصی کنید منم بی نهایت خوشحال میشم که یه بار هفته ای 20 30 ایمیل برام کمتر بشه ولی لطفا فایله رو جایی نفرستید فقط لینک بدین که بدونم چنتا خواننده در کل دارم مرسی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام
ممنون به نظر من تا به اینجا داستان به نسبت جذابی را شاهد هستیم . تنها نیاز به ویرایش غلط های املایی در داستان احساس می شود . امیدوارم یک بازنگری در این خصوص انجام شود
سلام
مرسی خوشحال شدم که نظرت رو جلب کرد. ایشاا... بعد تموم شدن جلد یک یه اصلاحیه اساسی روش میرم که همه چیش بیاد رو فرم علت غلط ها و اشکالات زیادش اینکه بدن ویراستار دارم جلو میرم و خودمم تو ادبیات کارم زاره خخخ
سلام
بنظر من این فصل به خاطر طولانی بودنش نسبت به فصل قبل مقداری افت کیفیت را شاهد بودیم.
دوست داشتم این اتفاقات حداقل در صفحه از نظر برادر بزرگ هم بخونم.شاید در فصل اینده بیاد.
بحث دروازه ها و ارتباطش با ریشه های درخت زندگی و صد البته خود درخت زندگی برای شخص من (بقیه را نمیدونم)گنگ بود.درست متوجه منظور اصلی و نحوه ارتباط اونا نشدم
اطلاعات در پاورقی درباره چارا بخاطر صفحه ارایی خاص، اخر اون قابل خوندن نیست
نظر:
آشنایی ملکه با اون نقابدار را من در دیدار های احتمالی گذشته با ملکه و پاک شدن اونا از ذهن ملکه یا شباهت احتمالی اون نقابدار با یکی از نزدیکان ملکه تصور میکنم.(هر چند یچیز بعید هم به ذهنم رسید که بخاطر نژاد خاص نقابدار سریع منتفی فرض کردم اونم یه جور رابطه خاص با ملکه یا شاید هنری یا حتی ریکا)
خب اگر بخایم تحلیل این فصل را شروع کنبم برمیگردیم به فصل های قبل.مطمعنا اگر ایتاش در نبرد بود نمیتونست از شکست اجنه جلوگیری کنه.پس نبودنش با کار های هنری ارتباط داره.و احتمال میدم اینکاو های هنری نقابدار را به اینجا کشونده. حدس میزنم یه دلیل بزرگتر پشت جدایی اونا باشه اما فعلا نظر دیگه ندارم تا اطلاعات بیشتر
بردار سوم میگه وجود ایتاش یه مسیر خوب در اینده برای نجات اجنه و همه درست کرده پس ایتاش قراره مسیر نجات دادن افراد را توسط هنری را جهت بده و تحت تاثیر قرار بده و چه بسا کار های موثری را در این راه انجام بده.
در مورد ناردار بودن احتمالی این شخص چون هنوز اطلاعات کافی ندارم و همچنین اطلاعات گزشته و اینده که برادر سوم ازش خبر داره فعلا این موضوع را خیلی حاد برای هنری تصور نمیکنم.ممکنه یکی از اسرار و معما های داستان باشه که بعدا حل بشه و هنری اونچنان ضرری نکرده. اینده با اطلاعات جدید بهتر مشخص میشه
اما یه فرضیه که دقیقا مقابل این قرار داره اینکه همه اینا از اخراج اجنه و گرگ های یخی از اتحاد ناردا و حتی انتخاب ناردار جدید حول جدایی ایتاش و هنری و اطلاعات رهگذر میگزره که میتونه یکی از دلایل جدایی باشه
کارگابن اعظم نقابدار و حتی ایلا اطلاعات بیشتری نسبت به اجنه دارن پس ممکنه کار های اونا دلایل خاصی داشته باشه که کارهاشون را توجیح کنه.البته شاید
خب درباره استوانه اگ بخابم حدسیاتی بزنم میتونه کار این نژاد خود نقابدار یا ختی جستجوگرلن باشه.اما با توجه به جنسش از درخت زندگی ممکنه حتی به شخصیت ها بزرگتری هم برسیم هر چند فقط حدسه
صحبت های رهگذر و هنری و افکار رهگذر یکم از بدبینی منو نسبت به اون کم کرد.هرچند نمیتونم چرا اون باید به استوانه دست میزد.شاید اگ نمیزد هویتش برای نقابدار مشخص نمیشد.شایدم یه شوک واس هنری باشه و بتونه کمکش کنه.
هر چند من هنوز در مورد رهگذر اطلاعات خاصی ندارم
نشستن زاک بر دروازه پری های دریایی!!!مگخگه میشه روی دروازه نشت ؟!!!اما چرا پری هایی دریایی؟چون ارتباطشون با اونا قطع شده؟
نمیدونم چه کسانی بئاتریس را دیدن اما اگ بقیه اجنه دیده باشن وضعیت را بحرانی میکنه
حدسیات رابطه نقابدار و ملکه را در مورد بئاتریس هم میشه داشت هر چند اینا همش تخیلات خودم هست.هر چند نقابدار درست از دید بقیه بررسی نشد که ایا اونا هم میتونن چنین احساسی داشته یاشند یا نه
اگر داشته باشند تمامی فرضیاتم غلط میشه
نقاب دار میتونه بدون دروازه جابجا بشه (اگر اشتباه نفهمیده باشم) البته نمیدونم در حد و اندازه های اصیل زاده ها هست یا نه
مطمعنا منظور ایلا و نقاب دار برادر اوله
اولین سوال اینه ممکنه اونا هویتش را بدونن؟
دوما اینکه مگه ارتش اجنه بین ادمخوار ها و دروازه نبود پس چطوریه چند روز گرگ های یخی داره از دروازه مراقبت میکنن.
مگه زاکمراقب این دروازه نبود؟و پیاده نظام برای عبور از همین دروازه و رفتن به سمت شمال به مشکل خورده بودن.پس زاک اونجایی دروازه باز شد چیکار میکرد .دروزاه ها هم کنار هم هستن؟
همین طور ک گفتم ارتباط درخت زندگی شاخه ها و ریشه ها و دروازه را درست متوجه نشدم
الان اگ شاخه بسوزه ،یعنی کل درخت زندگی داره میسوزه؟یا فقط برای نابودی دروازه همون شاخه میسوزه؟
اگر درخت در حال سوختن باشه که ارتباط تمامی اجنه با هم قطع میشه.پایخت.ناردا.تاناریس.اردوگاه دورگاه و غیره.
تازه اینا ساده ترین طبعات اون هست.
وسیله جستجوگران برای جلوگیری از باز شدن دروازه سایر ابعاد به این بعد اگ درخت زندگی باشه با این اتفاق پای بقیه موجودات هم به این بعد باز میشه.
باز اگر درخت زندگی هم نباشه و در سرزمین های شمالی باشه بازم با این کار ممکنه تو خطر بیوفته و فک کنم پای دیگر موجودات به داستان باز بشه.اگرم الان این اتفاق نیوفته فکر کنم با این اتفاق فاصله چندانی نداریم.
همچنین بردار اول که پر قدرتمند ترین موجود شناخته شده این بعد هس و با اطلاعاتی دربارش گفته میتونه دروازه ای باز کنه برای عبور ادمخوار.به فرض محال اگ تتهایی هم نتونه بقیه اصیل زاده ها
هم هستن.فقط بازم اینده بینی برادر سوم اینجا مطرح میشه که شاید اینا لازم باشه شایدم نه.از موقعی بحث اینده بینی برادر سوم و نقشه و کارهاش و مقابله ش با نقشه های بزرگ برادر اول پیش اومده اوضاع واسم گیج کننده تر از قبل شده و تصور اینکه اتفاقات بع نفع کدوم طرف پیش میره سخته.البته هر چیزی و کاری عوابقی در پیش داره که با توجه به خود کار عوابق هم سنگین تر و بزرگتر هست
پ.ن:قبل این وقفه من اطلاعات از فصل های قبل داشتم که سعی میکردم از تناقص های حداسیاتم با اطلاعات که مستقیما در فصول قبل بوده جلوگیری کنم اما الان با فاصله گرفتن ممکنه حدسیاتم تناقص های داشته باشن
پ.ن: مثل همیشه اینا مخلوطی از نظرها و تخیلات های من هستن با توجه با اطلاعات کم من نبست به موضوع ها فصل تخیلات نقش پررنگی گرفتن که همین احتمال غلط بودن فرضیات را بیشتر میکنه.
با ارزوی موفقیت برای نویسنده و خسته نباشید بابت این فصل
این فصل جمع بندی از چند فصل قبل بعلاوه ی جلوتر رفتن داستان بود.یه سئوال که پیش میاد اینکه تا زمانی ناردار کاری علیه تعهدی که داره انجام نده همچنان ناردار می مونه تا ناردار دیگه ی جایگزین بشه.پس اون نقابدار چطور با وجود هنری ناردار محسوب میشه.یعنی دوتا ناردار همزمان میشه وجود داشته باشه.نقابدار هر کسی که هست با ملکه و بئاتریس اشنایی کامل داره و بخاطر همینه که اصلا حرف نمی زنه که هویتش لو نره.چرا ایلا که دشمن اصلی رو میشناسه در این مورد حرفی به هنری یاملکه نمی زنه.راستی از پریهای دریایی چه خبر .بئاتریس نتونست متقاعدشون کنه همراه بشن...وباز هنری بیهوش است..ممنون از نویسنده ی محترم.
سلامبنظر من این فصل به خاطر طولانی بودنش نسبت به فصل قبل مقداری افت کیفیت را شاهد بودیم.
دوست داشتم این اتفاقات حداقل در صفحه از نظر برادر بزرگ هم بخونم.شاید در فصل اینده بیاد.
بحث دروازه ها و ارتباطش با ریشه های درخت زندگی و صد البته خود درخت زندگی برای شخص من (بقیه را نمیدونم)گنگ بود.درست متوجه منظور اصلی و نحوه ارتباط اونا نشدم
اطلاعات در پاورقی درباره چارا بخاطر صفحه ارایی خاص، اخر اون قابل خوندن نیستپررنگی گرفتن که همین احتمال غلط بودن فرضیات را بیشتر میکنه.
با ارزوی موفقیت برای نویسنده و خسته نباشید بابت این فصل
سلام
مرسی از این نظر خفنت مثل همیشه!!!! دلم تنگ شده بود برای اینجور نظرات خخ
خب و اما در باب درخت زندگی شاید تناقض هایی با کتاب اول درش باشه اما میخوام این بخش از دنیای اجنه رو به این شکل در بیارم و اگر از قبل وجود داشته هم بر میگردم و فصول رو در باز نویسی اصلاح میکنم.
برای باز کردن یک دروازه به دو عامل نیازه
1. جادوی منبع
2. جادوی مقصد
دروازه های دنیای اجنه هم به چند دسته تقسیم میشن(قبلا هم چیزایی در این مورد گفتم)
A. دروازه هایی که پایدارن(ثابت) هستن مثل دروازه های ایستگاه مرکزی به دنیا های دیگه (اونهایی که بر روی شاخه های درخت زندگی هستن! نه روی زمین)
B.دروازه هایی که لحظه ای هستن مثل دروازه ای که از زمین با اون هنری به دنیای اجنه وارد شد(از اسمون پرت شد این دروازه ها در دو طرف جاده سرخ بودن و روی زمین معمولی ساخته شده بودن)
C.دروازه های مصنوعی مثل دروازه ای که توسط معبد برای باز گشت بئاتریس از شمال باز شد.
D.شاید در اینده دروازه های دیگه ای هم اضافه کردیم به این سه تا ولی تا این جلد فقط همین سه تا رو برنامه ریزی کردم.
خب و حالا میریم سر وقت ارتباطشون با نیرو...
دروازه ها برای باز شدن به نیرو نیاز دارن پس توی مبدا باید توسط جادوگران نیروی زیادی جمع اوری شده باشه و از اون برای این کار استفاده بشه مثال میزنم برای انواع دروازه هامون:
پایدارن :مبدا نیروی این دروازه ها درخت زندگی هست و مقصدش اون سنگ بزرگ بالای دروازه شمال(یعنی یه نیروی عظیم پایان ناپذیر! در سمت فرستنده! خفنننننن)
لحظه ای: با نیروی لحظه ای جریانهای کوچک ایجاد میشه اون حفره توی زمین که هنری ازش وارد شد روی یکی از جریان های کوچک باز شده این نیرو جمع میشه و در یک لحظه تخلیه میشه و فرد رو به جایی که باید منتقل میکنه و سریعا قطع میشه جریان جادوش(دقیقا وقتی هنری تو اسمون بود دروازه بسته شده بود) و وقتی هنری سقوط کرد توسط جادوی متفرقه ای نگه داشته شد یعنی زیر مقصد اصلا نیاز به جریان نیرو وجود نداره.
مصنوعی: این دروازه ها هم توسط دو شی ایجاد میشه اما هر دو شی در یک محلی قرار دارن دو گوی دروازه توی معبد هستن یکی به عنوان مقصد و یکی به عنوان مبد استفاده میشه و با نشون دادن جادوی خاص یک فرد یا مختصات مکانی نیرو جریان پیدا میکنه و دروازه باز میشه تا زمانی که نیروی گوی مبدا تموم بشه (فرستنده باطری تموم کنه!)
نکته ای که باید در نظر داشته باشید اینجاست که:
دروازه های پایدار و لحظه ای قابل برگشت نیستن! یعنی از دروازه ای که باز کردی نمیتونی برگردی از دروازه ای که روی شاخه ها قرار دارن کسی به ایستگاه مرکزی وارد نمیشه! (جاده یک طرفه) وقتی هنری از دروازه روی شاخه برای رفتن به شمال استفاده کرد دیگه نمیتونه از همون دروازه برگرده مجبوره از دروازه های کوچک روی زمین استفاده کنه دروازه های روی زمین هستن(لحظه ای) که دنیاهای دیگه به ایستگاه مرکزی منتقل می کنن.
تا اینجا حله؟
خب بریم سر وقت رابطه با درخت:
درخت زندگی جریان نیرو رو از زمین(از چشمه اب حیاط حیات؟ حالا!) توسط ریشه هاش جذب میکنه و به سمت بالا میفرسته و دروازه ها ازش استفاده میکنن!یعنی جریان از پایین به بالا و باقی مانده نیرو هم توی هوا کلا ازاد میشه و ول میشه توی دنیا.
تمام جادویی که درخت جذب میکنه از چشمه اب حیاته و به شدت نیرو میکشه و به همین دلیل کسی نمیتونه نزدیک اونها دروازه ای باز کنه چون هر چی نیرو باشه رو ریشه ها برای درخت جذب می کنن و هیچ کدوم از اجنه اونقدر نیرو ندارن که دروازه ای باز کنن که انقدر نیرو داشته باشه که درخت زندگی جذبش کنه به صورت مستمر و از هم نپاشه! هر چی نباشه نیروی ساخت از سمت مبدا (سازنده) به سمت مقصد میره پس حرف کاهن کنار زاک منطقی بود درخت زندگی با اون قدرتش نمیزاره دروازه ای شکل بگیره میخوره همشو ولی باز شدن دروازه رو این غیر ممکن نمیکنه! و اگر مبدا به منبع نیروی هولناکی متصل بشه میتونه اون دروازه رو باز کنه و جریان نیرو رو ثابت نگه داره و درخت اون رو جذب کنه و همچنان باز بمونه!
اما مسئله ای که این وسط پیش میاد اینکه پس چرا ادمخوار ها به دروازه خروجی شمال نیاز داشتن و چرا نقابدار نابودش کرد اون که یک طرفه بود!چرا دقیقا؟
جوابش اینه!
دروازه های روی شاخه ها از نیروی ارسالی درخت به سمت بالا استفاده میکنن و به عنوان مبدا استفاده میشه و نیرو رو به سمت مقصد میفرستن به صورت مداوم به سمت دروازه شمال مثلا!!(اوه اوه چه خطری!) فکرش رو بکنید محلی باشه توی شمال که نیروی درخت زندگی به صورت مداوم درش وجود داره به نظرتون از این نیرو نمیشه برای باز کردن یه دروازه گنده و ثابت به هر جای دیگه ای استفاده کرد؟ نیروی اون دروازه میشه مبدا دروازه بعدی! یعنی به زبون خودمونی بدبخت می شدیم اگر دروازه رو میگرفتن به هر جایی میتونستن تونل بزنن و یهو ظاهر بشن!
خب اممم مطمئنم یه سری مطالب رو یادم رفت توضیح بدم چون همین الان یادم بود یادم رفت!! اممم
یه چیز دیگه که الان به ذهن خودم رسید(به عنوان خواننده) این بود که خب نقابدار **** چرا دروازه رو یکم اون ور تر باز نکردی ریسکش زیاد نبود که دروازه همه نیرو رو بخوره بازم نشه خیط بمونی؟!
خب بعد الان توی نقش نقابدار میتونم بگم که: .... خب اگر دورتر بازش میکردم که با اون نیرو میشد یه دروازه پایدار برای مدت ها باز می موند و ممکن بود با از بین رفتن گنبد از همین دروازه برای حمله به ایستگاه مرکزی استفاده بشه پس چه بهتر بزاریمش جایی که یه غول خفن مثل درخت زندگی وجود داره که همه نیروی مبدا رو میخوره و خود به خود دروازه بسته میشه بعد از مدتی! حالا دیدی....
هوممم چه مبحث پیچیده ای شد باد یه سه واحدی فیزیک کوانتوم اجنه ای برابچه ها بزارم نیرو و توان E=mc2 اگر فیزیکتون زیر فیزیک هسته ای کوانتومه کلا سمت این مبحث نرید:16:
در نهایت میتونه سوال های زیاد دیگه ای هم ایجاد بشه همینجا اعلام میکنم پاسخگوی سوال های شما جناب نقابدار همینجا تشریف دارن!!
فعلا بای
سلام
جدا این دو فصل نسبت به فصل های قبل یه سر و گردن بالاتر بود هرچند با هر فصل بیشتر داریم تو دریای سوالات و معماها غرق میشیم و هرچی بیشتر می خونیم و جلوتر میریم سوالات بیشتری تو ذهنمون درست میشه ولی این دو فصل واقعا حوادث رو بهتر از هر فصل دیگه ای شرح داد اگه از اول کتاب اینجوری نوشته می شد شاید یه رمان و داستان خیلب فوقالعاده تر درست میشد مثلا تو هر فصل یه حادثه از چندتا زاویه دید متقاوت بررسی بشه حس هر کدوم از شخصیت ها بیان بشه تا شاید اون اشتراک حسه یا اون عدم اشتراک خیلی چیزها رو آشکار کنه
در مورد شخصیت ها ی داستان اون جریان بین آیتاش و هنری واقعا جذاب شده بود تا اینکه برادر سوم اومد فقط امید وارم برادر سوم خیانت نکنه چون جدا من که خیلی عصبی میشم بعد درباره نقابدار اینکه تصمیم گرفتی حرف نزنه خیلی جذاب ترش میکنه تا تو اون فصل آخر قبل این دوتا اومده بود و زانو زده بود جلو ملکه بعد آخر نگفتی جیک و سوزان چی شدن خیلی دلم می خواست اینا هم بیان مثلا لشکر اجنه به آدمخوار ها حمله کنن بعد برسن به مقرشون تو اونجایی که ثونیا دیده بود ادما رو می کشتن مثلا اونجا جیک و سوزان رو پیدا کنن هرچند محال به نظر می رسه و نیاز به مقدمه سازی داری ولی خب تخیله دیگه پرواز میکنه امیدوارم هرروز بهتر از دیروز و هر فصل بهتر از فصل قبل بنویسی
یاعلی مدد
فصل خیلی خوبی بود . فقط چند جا بهجای ثونیا نوشته بودید سوزان .
یعنی نقابداره فکر میکنه با نابود کردن درخت زندگی میتونه جلوی برادر بزرگ رو بگیره ؟ برادر بزرگ خیلی راحت میتونه هرکی و هرچی رو که میخواد با قدرت خودش و برادراش انتقال بده .