Header Background day #21
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
499.1 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark، rasoulsss، A. M. D. R. Z. H و 103 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
aminkh
(@aminkh)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 47
 

داستان خیلی قشنگیه ولی خب یه سری سوالا واسم پیش اومد که باعث شد داستان برام گنگ بشه و یه جاهایی از داستان گم شده انگار
مثلا برده ی آیتاش چی به سرش اومد؟
یا اینکه جریان جیک و سوزان چی شد؟
یا اون تایرن بی شاخه مگه تو کتاب نیومده بود با از دست دادن ساخ طرد میشه پس تو سپاه چی کار میکنه؟ بعد تو اوایل کتاب اول یه جا رفته بود یه سال بعد که می گفت رفیقش ترفیع گرفته دوباره برگشت از اول ورود هنری داستان رو شروع کرد دیگه به اون جریان ترفیع و اون پسره اشاره نشد بعدشم معلوم نشد سر شوگا بعد از اون جریان مبارزه چی اومد همینطور اون پسره کریستوف یهو گم شدن از داستان
یه تیکه هم درباره مبارزه ی یه فرمانده و ارتش با یه هشت پا و اینا گفته شد معلوم نشد اون کی بود یا سرنوشتش چی شد
بعد یه چیز دیگه با اینکه من سررشته ای در این زمینه ندارم ولی خب دلم می خواست اون قسمتی که درباره رفتن آیتاش به مدرسه نظامی بود بیشتر بحث می شد که اصلا اشاره نشد یهو همه با هم جمع شدن و رفتن به یه ماموریت.
ولی در مجموع داستان فوق‌العاده ای بود تا اینجا و بعد از مدت ها باعث شد که میخکوب بشم پای داستانش و تا تموم نشه ولش نکن و شب تا چهار صبح داشتم داستان رو می خوندم تا تموم شه و ببینم چی میشه.


   
AmbrellA، الهه آب، ahmadi.fereshteh222 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Mojtaba7409
(@mojtaba7409)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 36
 

عالی بود مثل همیشه
اما فکر کنم فصل های بعدی جذابیت بیشتری داره
منتظریم....تنها کاری ک بلدم:65:


   
AmbrellA واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

Aminkh;39352:
داستان خیلی قشنگیه ولی خب یه سری سوالا واسم پیش اومد که باعث شد داستان برام گنگ بشه و یه جاهایی از داستان گم شده انگار
مثلا برده ی آیتاش چی به سرش اومد؟
یا اینکه جریان جیک و سوزان چی شد؟
یا اون تایرن بی شاخه مگه تو کتاب نیومده بود با از دست دادن ساخ طرد میشه پس تو سپاه چی کار میکنه؟ بعد تو اوایل کتاب اول یه جا رفته بود یه سال بعد که می گفت رفیقش ترفیع گرفته دوباره برگشت از اول ورود هنری داستان رو شروع کرد دیگه به اون جریان ترفیع و اون پسره اشاره نشد بعدشم معلوم نشد سر شوگا بعد از اون جریان مبارزه چی اومد همینطور اون پسره کریستوف یهو گم شدن از داستان
یه تیکه هم درباره مبارزه ی یه فرمانده و ارتش با یه هشت پا و اینا گفته شد معلوم نشد اون کی بود یا سرنوشتش چی شد
بعد یه چیز دیگه با اینکه من سررشته ای در این زمینه ندارم ولی خب دلم می خواست اون قسمتی که درباره رفتن آیتاش به مدرسه نظامی بود بیشتر بحث می شد که اصلا اشاره نشد یهو همه با هم جمع شدن و رفتن به یه ماموریت.
ولی در مجموع داستان فوق‌العاده ای بود تا اینجا و بعد از مدت ها باعث شد که میخکوب بشم پای داستانش و تا تموم نشه ولش نکن و شب تا چهار صبح داشتم داستان رو می خوندم تا تموم شه و ببینم چی میشه.

سلام
برده ایتاش توی قلعه تاناریسه توی چند فصل بعدی بهش میپردازیم قطعا.
اونی که ترد شد رفت تا خودش رو قربانی خرس سفید کنه که بعد تونست به کمک جون ایتاش رو نجات بده و حیسیتش رو با این کار برگردونه و ایتاش خرس رو کشت و اونها به قبله برگشت.
در مورد اون جهش به جلو که یک سال بعد رو نشون میده گمونم بچه ها الان دیگه بتونن حدس بزنن کیه و توی این فصل یکم دقت کنی در این مورد اشاراتی میشه.
مبارزه فرمانده با هشت پا؟ نداشتیم ها! داستان مبارزه اجنه با غول های سنگی منظورته؟ اون هم به موقش اهمیتش مشخص میشه.
نمیدونم احتمالا توی بازنگری های اینده اون بخش قلعه تاناریس و ورود ایتاش رو یکم بیشتر و بهتر شرحش بدم.

در نهایت مرسی از اینکه داستان رو تا اینجا دنبال کردی و خوندی بهم کلی روحیه دادی با نظراتت
ایشاا... بازم نظراتت رو بخونم و برای بهتر کردن داستان بهمون کمک کنی
یا علی موفق باشی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

Mojtaba7409;39358:
عالی بود مثل همیشه
اما فکر کنم فصل های بعدی جذابیت بیشتری داره
منتظریم....تنها کاری ک بلدم:65:

مرسی از اینکه نظر دادی ایشاا... فردا شب فصل بعد رو بهتون تحویل میدم امید وارم اینجا نظرات 5 صفحه رو بگیرم و بتونم با انرژی بیشتر جلو برم


   
zzareb2، Batman و Dark lord واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

توی فصل ۴۵ ملکه توی فکرش میگه خودش هم یکی از اصیل زاده هارو تا به حال ندیده بوده ، ملکه که برادر سوم رو دی ده بود پس چرا اون حرف رو زد ؟
توی فصل ۱۰ هم آیتاش میگه مادرش موقع بدنیا او مدنش مرده ، این با توجه به متن های جاهای دیگه اشتباه هست .
و من توی این فصل کسی رو به اسم جیکوب ندیدم .اون اشاراتی که میگفتید کجاست ؟


   
Batman، AmbrellA و zzareb2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Mojtaba7409
(@mojtaba7409)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 36
 

خیلی ممنون


   
الهه آب واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
aminkh
(@aminkh)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 47
 

امیدوارم سرمایه ی کمتری بزاری واسه فصلا امیدوارم یه جور نشه که دیگه نتونیم بخونیم کتابو و تو خماریش ببمونیم بعدم لطفا کتاب رو تموم کن مثل خیلی از کتابا نشه دیگه از رمان های نصفه کاره و قشنگ خسته شدیم����


   
Batman، AmbrellA، الهه آب و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
IBEe
 IBEe
(@eebi)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 186
 

همین طوره برادر
پلیز فصل جدید


   
AmbrellA و الهه آب واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
,,, aref,,,
(@aref)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 40
 

فصل چی شد:82::k:میاد یا نه؟؟


   
الهه آب، IBEe و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  
فصل 46 از کتاب دوم دورگه بر روی سایت اپلود شد
منتظر نظرات شما هستم

   
Batman، zzareb2، sasa و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
newbizhan
(@newbizhan)
New Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1
 

با سلام
فصل 45 فصل قشنگی بود ولی ای کاش این قدر امتیاز نمیگرفتید اونم واسه فصلی که نصفش از فصل 44 ویرایش شده هست.
با تشکر


   
IBEe، الهه آب و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
اسماعیلی
(@asmaeile)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 52
 

من هرچقدر دانلود میکنم فایل باز نمیشه


   
الهه آب و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
aminkh
(@aminkh)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 47
 

از اینجا به بعد رو دیگه ما نمی تونیم بخونیم


   
الهه آب، IBEe و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
IBEe
 IBEe
(@eebi)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 186
 

نگران نباشید برادران هرکس نتونست دان کند شماره اش را برای من بفرستد منم فصل جدید رو برا شما میفرستم البته با اجازه نویسنده عزیز

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یا برای امید بفرستید
من میدونم که امید جان شمارو نامید نخواهد کرد


   
King.a.f.k، الهه آب و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
aminkh
(@aminkh)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 47
 

همینجا بفرستم؟


   
King.a.f.k، الهه آب و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
IBEe
 IBEe
(@eebi)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 186
 

هر کجا که راحتی برادر

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

این فصل بیشترش توضیحات بهتر فصل های قبل بود اما بهتر و منو خیلی در مورد شخصیت این نقابدار کنجکاو کردی. در کل فصل خیلی خوب و عالی بود


   
الهه آب و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 158 / 210
اشتراک: