Header Background day #15
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
496.4 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark، rasoulsss، A. M. D. R. Z. H و 103 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
leilasalhh2
(@leilasalhh2)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 14
 

دومین داستانیه که از این انجمن انتخاب کردم و خوندم. تا آخر فصل ۴۴ مطالعه کردم.
نویسنده ی عزیز...
قلم گیرا و جذابی داری و به مرور زمان بهتر هم شده مخصوصا در مقایسه با جلد اول، داستانت کشش کافی داره.
از تعداد زیاد غلط املایی و ویرایشی بگذریم...
موضوع داستان کلیشه ایه. یه شخصی که شناختی از خودش و گذشته اش نداره، حقیقت توسط اطرافیانش ازش مخفی شده و طی اتفاقاتی متوجه میشه که کیه و ماجراهای بعدش که چطور با تمرینات و سختی هایی قدرتمند میشه و جون هزاران نفر رو نجات میده... مثال نمی زنم چون اکثریت دوستان با ابر قهرمان ها تو کتاب ها و فیلم ها آشنا هستند. ولی میشه با خلق اتفاقات غیرقابل انتظار در طول داستان این کلیشه رو بر هم زد.
تعداد دانای کل داستان زیاده، شماره اش از دستم در رفته... البته تعداد زیاد مشکلی نداره ولی از هم گسیختگی شون و عدم پرداخت قوی شخصیت های راوی، مشکل اصلیه.
غش و ضعف های مداوم هنری بعد از هر مبارزه کوچیک و بزرگی واقعا رو اعصاب بود، همچین قدرت درونی زیادی تناسبی با ضعف جسمانی شدیدش نداره. یعنی من بعد از هر اتفاقی کاملا پیش بینی میکردم که هنری قراره دوباره بیهوش بشه که هر دفعه درمانگر متفاوتی جونش رو نجات میده.
فلاش بک ها کاملا گیج کننده ست مرزی بین روال عادی داستان و فلاش بک ها نیست.
رابطه ی عاشقانه بین هنری و ایتاش خوبه ولی نیاز به کار بیشتری داره مثلا یهویی عاشق شدن ایتاش بعد از جیلا
و نکته آخر راجع به معماهاست. اینکه تو داستانت معما و گره گذاشتی که ذهن خواننده رو درگیر می کنه ٰ، هوشمندانه ست ولی گاهی بین معما و جواب اونها، فاصله زیاد میشه و کلا خواننده معما یادش میره چه برسه به اینکه در ادامه داستان منتظر جواب باشه!
به داستان و قلم ات امیدوارم. موفق باشی


   
mohammad_solimanimanesh2، Eragon، Batman و 6 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

Leila;38674:
دومین داستانیه که از این انجمن انتخاب کردم و خوندم. تا آخر فصل ۴۴ مطالعه کردم.
نویسنده ی عزیز...
قلم گیرا و جذابی داری و به مرور زمان بهتر هم شده مخصوصا در مقایسه با جلد اول، داستانت کشش کافی داره.
از تعداد زیاد غلط املایی و ویرایشی بگذریم...
موضوع داستان کلیشه ایه. یه شخصی که شناختی از خودش و گذشته اش نداره، حقیقت توسط اطرافیانش ازش مخفی شده و طی اتفاقاتی متوجه میشه که کیه و ماجراهای بعدش که چطور با تمرینات و سختی هایی قدرتمند میشه و جون هزاران نفر رو نجات میده... مثال نمی زنم چون اکثریت دوستان با ابر قهرمان ها تو کتاب ها و فیلم ها آشنا هستند. ولی میشه با خلق اتفاقات غیرقابل انتظار در طول داستان این کلیشه رو بر هم زد.
تعداد دانای کل داستان زیاده، شماره اش از دستم در رفته... البته تعداد زیاد مشکلی نداره ولی از هم گسیختگی شون و عدم پرداخت قوی شخصیت های راوی، مشکل اصلیه.
غش و ضعف های مداوم هنری بعد از هر مبارزه کوچیک و بزرگی واقعا رو اعصاب بود، همچین قدرت درونی زیادی تناسبی با ضعف جسمانی شدیدش نداره. یعنی من بعد از هر اتفاقی کاملا پیش بینی میکردم که هنری قراره دوباره بیهوش بشه که هر دفعه درمانگر متفاوتی جونش رو نجات میده.
فلاش بک ها کاملا گیج کننده ست مرزی بین روال عادی داستان و فلاش بک ها نیست.
رابطه ی عاشقانه بین هنری و ایتاش خوبه ولی نیاز به کار بیشتری داره مثلا یهویی عاشق شدن ایتاش بعد از جیلا
و نکته آخر راجع به معماهاست. اینکه تو داستانت معما و گره گذاشتی که ذهن خواننده رو درگیر می کنه ٰ، هوشمندانه ست ولی گاهی بین معما و جواب اونها، فاصله زیاد میشه و کلا خواننده معما یادش میره چه برسه به اینکه در ادامه داستان منتظر جواب باشه!
به داستان و قلم ات امیدوارم. موفق باشی

سلام
مرسی که خوندین و نقد کردین و نظر دادین. نقد هاتون به نظرم به داستان وارد هست چون من هیچ جایی اموزش اکادمیکی از نویسندگی و چیزی این طوری ندیدم و حتی ادبیات فارسیم رو هم توی دوران تحصیلم به زحمت با کمترین نمره (همون ده خودمونخخخخ) پاس کردم تنها چیزی که باعث شد بیام به سمت نوشتن داستان اونم فانتزی این بود که تخیل قوی داشتم و میتونستم داستان ها رو به خوبی طور توی ذهنم تصور کنم که انگار واقعیت دارن و حتی دورگه رو طوری توی ذهنم میبینم که انگار واقعیه و هر لحظه نگرانم هنری و اجنه بیان در خونه خخخخ
به هر حال از زمان شروع دورگه سعی کردم پیشرفت کنم همه گفتن از کتاب اول این کتاب بهتر شده پس راه رو بد نرفتم الانم به قوله نا امید نیستم و میخوام با هر فصل بهتر بنویسم و این نقد و و نظر های شما بهترین راه رو بهم نشون میده. این مدت خیلی از بچه ها دیگه نقد رو فراموش کرده بودن و فقط نظر میدادن و به نظرم به همین دلیل به یه افت دچار شدم و الان موقتا کنار گذاشتم تا چنتا کتاب بخونم و نحوه نوشتنم بهتر بشه بعد دوباره شروع کنم.
این اولین نگارش داستانه و قطعا توی باز نویسی ها تجدید نظر اساسی در موردش میکنم و تا جایی که بتونم مشکلاتش رو رفع میکنم.

مرسی بازم
یا علی


   
fariba.2016، mohammad_solimanimanesh2، Eragon و 6 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
اسماعیلی
(@asmaeile)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 52
 

سلام داستان خیلی قشنک وقوی بود مرسی


   
AmbrellA و الهه آب واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
اژدها
(@shay)
New Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 2
 

بهتریت رمانی بود که خواندم منتظر فصل های بعدی خستم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

بهتریت رمانی بود که خواندم منتظر فصل های بعدی خستم:1:


   
AmbrellA و الهه آب واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
danyal
(@danyal)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 78
 

ی سوال تو فصل ۴۲ بود اگه اشتباه نکنم گفته شد برادر سوم سلاح خودش رو کنار گذاشته امکان داره هنری اونو پیدا کنه؟


   
mohammad_solimanimanesh2، AmbrellA و الهه آب واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Eragon
(@eragoom)
Active Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 12
 

یکی از بهترین داستان هایی بود که تا الان خوندم
ولی تو فصل آخر چه بلایی سر برادر اول اومد کجا رفت
و می شه ابن پسره رو اینقدر لت و پار نکنی هر بار جنگی چیزیه این باید لت و پار بشه


   
mohamad7777، الهه آب و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

danyal;38730:
ی سوال تو فصل ۴۲ بود اگه اشتباه نکنم گفته شد برادر سوم سلاح خودش رو کنار گذاشته امکان داره هنری اونو پیدا کنه؟

خخخ چه شودددد شمشیر برادر سیاه در دست هنری که قاطی میکنه بعضی وقتا گمونم دنیا اینطوری به اخرش برسه
فعلا که برنامه هدف گذاری جای دیگس برای بهبودی هنری و هیچ کسم از مکان اون تیغه سیاه طلاعی نداره فک نکنم بشه هم شانسی پیداش کرد

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

Sako_ uoul;38771:
یکی از بهترین داستان هایی بود که تا الان خوندم
ولی تو فصل آخر چه بلایی سر برادر اول اومد کجا رفت
و می شه ابن پسره رو اینقدر لت و پار نکنی هر بار جنگی چیزیه این باید لت و پار بشه

مرسی نظر لطف داری به این داستان.
خخخ سعیم رو مییکنم اما طفلک زوری که میزنه گاهی از توانش خارجه و طبیعیه که لتو پار بشه بیچاره نصفش انسانه نفش فقط با اجنه سازگاره خودمم دلم به حالش میسوزه:19:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یه خبر بدم انکه در حال باز نویسی دو فصل اخر هستم به سبکی جدید که به نظرم جالب تر میشه انشاا.... به مرور بهتر و بهتر بتونم بنویسم


   
mohamad7777، Dark lord، Batman و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
danyal
(@danyal)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 78
 

راستی مسابقه هه چی شد قرار بود هنری شرکت کنه و قدرت جادوییش برگرده؟


   
mohamad7777، King.a.f.k، الهه آب و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

danyal;38796:
راستی مسابقه هه چی شد قرار بود هنری شرکت کنه و قدرت جادوییش برگرده؟

قراره ولی هنوز وقتش نرسیده ولی به زودی میرسه اگر شانس بیاره برنده بشه شاید بتونه قدرت جادوییش رو به شکل اول در بیاره


   
mohamad7777، Batman، danyal و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
danyal
(@danyal)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 78
 

و ی چیزی اون دورگه که برده آیتاش بود اون چی شد چه اتفاقی واسش افتاد پدرش که بهش گفته بود از خودش دورش نکنه و تو اون فصلای اول جوری بهش پرداخته شد همه فک کردن ی نقش مهم تو داستان داره.اما الان اثری ازش نیست و اینکه تنها تو تاناریس نمیتونست همراه آیتاش باشه الان که می‌تونه پس کجاست؟واینکه شمشیرای برادر اول و سوم قویترن یا شمشیر رعد؟و این که برادر سوم قویتره یا مزوس؟و این که احتمال داره مزوس ب راه راست هدایت بشه یا نه؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

و آخرین سوال بنظرت فصل آخر کتاب اول یکم نامفهوم تموم نشد؟بعد از اون فصل دیگه راجب پیشگویی و ارباب ارواح چیزی نشنیدیم.ونقش گانل برادر چهارم چی شد؟


   
mohamad7777، King.a.f.k، AmbrellA و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sohil
(@sohil)
New Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2
 

با سلام من بخاطر خوندن داستان دو رگه تازه عضو شدم
تو نظرات یکی از دوستان گفته بود که ممکنه شنل پوش خود هنری از اینده باشه اما امکان نداره چون وقتی صدای ضعیف ملکه رو میشنوه که میگه هنری پسرشه تعجب میکنه
یه سوال قبلش گفتید که شنل پوش اثر سوختگی که از کف دست ملکه پاک میکنه میگه خودش پشیمون میشه پس یعنی همه چی درباره هنری میدونه پس چرا وقتی میفهمه هنری پسره ملکه اس تعجب میکنه


   
mohamad7777، King.a.f.k، الهه آب و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 454
 

AmbrellA;38793:
خخخ چه شودددد شمشیر برادر سیاه در دست هنری که قاطی میکنه بعضی وقتا گمونم دنیا اینطوری به اخرش برسه
فعلا که برنامه هدف گذاری جای دیگس برای بهبودی هنری و هیچ کسم از مکان اون تیغه سیاه طلاعی نداره فک نکنم بشه هم شانسی پیداش کرد

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

مرسی نظر لطف داری به این داستان.
خخخ سعیم رو مییکنم اما طفلک زوری که میزنه گاهی از توانش خارجه و طبیعیه که لتو پار بشه بیچاره نصفش انسانه نفش فقط با اجنه سازگاره خودمم دلم به حالش میسوزه:19:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یه خبر بدم انکه در حال باز نویسی دو فصل اخر هستم به سبکی جدید که به نظرم جالب تر میشه انشاا.... به مرور بهتر و بهتر بتونم بنویسم

سلام
یه چیزی که واسم عجیب بود تیغه برادر سوم تیغه سفیده.دوست عزیز هم به اون اشاره کرد.ولی شما حرف از تیغه سیاه میزنی.من نمیفهمم چخبره یا واقعا اشتباه شده

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

منتظر اون سبک جدید هستم

فک کنم بهتره دیونگی هنری را یه جور بهتر تو داستان بیاری.یه یه شکل دیگه.زیادی وجهشو از دست دید از موقع ناپدید شدن ایتاش.

دیونه بشه ولی هوشیار بشه.ترسناک و مرموز

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

همچنین پیشنهاد میدم اتفاقات را از دید برادر بزرگ و میت هم بنویسی وقتی نقاب داره اون طرف دروازه میساخت اونا چیکار میکردن


   
setarein2، King.a.f.k، الهه آب و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mohammad_solimanimanesh2
(@mohammad_solimanimanesh2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 149
 

مرسی از داستان خوب و جذابت...
یه سوال...
اگه این شنل پوش تونست یه دروازه به مرکز سرزمین اجنه باز کنه، چرا خدای دراکل نتونست؟ فکر نکنم قدرت شنل پوشه بیشتر از خدای دراکل باشه...چون دراین صورت لااقل باید میتونست ارتش آدمخوارها رو نابود کنه


   
King.a.f.k، الهه آب، Batman و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

DARK LORD;38801:
سلام
یه چیزی که واسم عجیب بود تیغه برادر سوم تیغه سفیده.دوست عزیز هم به اون اشاره کرد.ولی شما حرف از تیغه سیاه میزنی.من نمیفهمم چخبره یا واقعا اشتباه شده

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

منتظر اون سبک جدید هستم

فک کنم بهتره دیونگی هنری را یه جور بهتر تو داستان بیاری.یه یه شکل دیگه.زیادی وجهشو از دست دید از موقع ناپدید شدن ایتاش.

دیونه بشه ولی هوشیار بشه.ترسناک و مرموز

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

همچنین پیشنهاد میدم اتفاقات را از دید برادر بزرگ و میت هم بنویسی وقتی نقاب داره اون طرف دروازه میساخت اونا چیکار میکردن

سلام
خخخخ چه همزمان یه نظر تو تلگرام برام فرستاده بودن که تیغه برادر اول رو بده هنری اینجا هم اینو خوندم قاتیش کردم اره تیغه سفید گرفه سوری
یه فکر خوب برای خل بازیادی هنری کردم ایشاا... بهتر از ابش در میارم.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

kasra;38802:
مرسی از داستان خوب و جذابت...
یه سوال...
اگه این شنل پوش تونست یه دروازه به مرکز سرزمین اجنه باز کنه، چرا خدای دراکل نتونست؟ فکر نکنم قدرت شنل پوشه بیشتر از خدای دراکل باشه...چون دراین صورت لااقل باید میتونست ارتش آدمخوارها رو نابود کنه

خواهش میکنم.
باید کمی منتظر باشی و ادامه داستان رو بخونی هنوز چیزی از این غریبه و اینکه چطور اینجا اومده نمی دونیم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

sohil;38800:
با سلام من بخاطر خوندن داستان دو رگه تازه عضو شدم
تو نظرات یکی از دوستان گفته بود که ممکنه شنل پوش خود هنری از اینده باشه اما امکان نداره چون وقتی صدای ضعیف ملکه رو میشنوه که میگه هنری پسرشه تعجب میکنه
یه سوال قبلش گفتید که شنل پوش اثر سوختگی که از کف دست ملکه پاک میکنه میگه خودش پشیمون میشه پس یعنی همه چی درباره هنری میدونه پس چرا وقتی میفهمه هنری پسره ملکه اس تعجب میکنه

سلام خوش اومدی به جمع بوک پیجی ها و دورگه ها خخخ
خب در مورد نقابدار مرموزمون الان نمیتونم چیزی بگم شاید از اینده اومده شاد از گذشته شاید یه جاویدانه و شاید ه موجود قدرتمند جدید شاید یه سایه نشین و شاید ... و شاید ... و شاید های دیگه.
یکم دیگه صبر کنی متوجه همه چیز خواهی شد:53:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

danyal;38798:
و ی چیزی اون دورگه که برده آیتاش بود اون چی شد چه اتفاقی واسش افتاد پدرش که بهش گفته بود از خودش دورش نکنه و تو اون فصلای اول جوری بهش پرداخته شد همه فک کردن ی نقش مهم تو داستان داره.اما الان اثری ازش نیست و اینکه تنها تو تاناریس نمیتونست همراه آیتاش باشه الان که می‌تونه پس کجاست؟واینکه شمشیرای برادر اول و سوم قویترن یا شمشیر رعد؟و این که برادر سوم قویتره یا مزوس؟و این که احتمال داره مزوس ب راه راست هدایت بشه یا نه؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

و آخرین سوال بنظرت فصل آخر کتاب اول یکم نامفهوم تموم نشد؟بعد از اون فصل دیگه راجب پیشگویی و ارباب ارواح چیزی نشنیدیم.ونقش گانل برادر چهارم چی شد؟

نگران برده ایتاش نباش به موقش نقشش رو به وضوح ایفا میکنه و گردو خاک جسابی به راه میندازه فقط باید صبر کنی به وقتش.
خخخخخ نمیتونم بگم کدوم یکی از این تیغه ها قوی تره شاید به استفاده کننده بستگی داشته باشه شاید به نیت اون فرد شایید به موقعیتش که استفاده مشه وشاید خیلی چیزای دیگه نباید عجله کرد چون هر چیزی وقتی داره بین اصیل زاد ها برادران بزرگتر قویترن از نظر قدرت اما ویژگی های جادویی خاص گاهی در بین اصیل زاده ها وجود داره مثلا میت مییتونه طوری خودش رو تغییر شکل بده که حتی برادر بزرگ هم نتونه شناساییش کنه این از قدرت های میت هستش که درش بینظیره برادر اول هم همینطور و برادر سوم هم که میدونیم چطور قدرت هایی داره شاید از نظر جادویی از مزوس ضعفتر باشه اما به خاطر قدرت های خاصش نبرد خیلیی جالبی از اب در میاد


   
King.a.f.k، AtaRoD، Dark lord و 4 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
misare
(@misare)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 117
 

یجایی تو یکی از فصلا خوندیدیم که مزوس قدرت برادر سوم رو هم سطح برادر اول میدونست
شاید برابر باشن اما با نیروهای متضاد مثل دو روی یک سکه. برادر سوم هم مثل برادر اول عادت نداشت نیروهاشو نشون بده برای همین برادرای دیگه اطلاعاتی درموردش نداشتن.
درمورد اون نقابدار من فکر میکنم ممکنه با اون ادمیزادی که با فرمانروا در کنار فرستاده بودن مربوطه که بعد از ازادشدن توسط فرمانروا گفت مقدر شده کار دیگه ای انجام بده


   
setarein2، الهه آب، Batman و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 150 / 210
اشتراک: