|
فرار از سرنوشت نیازمند اراده ای پولادین است. گاه نیازهایی وجود دارند که مانند بندی نامرئی فرد را وادار میکنند تا به سوی ناشناخته ها قدم بردارد. میدانم که راهی که انتخاب کرده ام تنها به یک نقطه ختم خواهد شد. اما دیگر اهمیتی ندارد. اندوهی که بر شانه هایم سنگینی میکند باعث ضعفم نخواهد شد.بلکه اراده ام را برای آنچه که میخواهم تقویت خواهد کرد.آتشی که در درونم شعله ور است به سادگی خاموش نمیشود.من در مسیر رسیدن به آنچه که میخواهم تنها هستم.تنها تر از هر زمان دیگری و اینک نوبت من است تا سرنوشت را به بازی بگیرم. |
فصل اول تا پنجم | ( نسخه ویرایش شده - دانلود آزاد)لینک دانلود |
فصل ششم
فصل ششم کلمه عبور: bookpage
فصل هفتم
فصل هفتم کلمه عبور BookPage
فصل هشتم
فصل هشتم کلمه عبور: bookpage
فصل نهم
فصل نه .کلمه عبور: bookpage
فصل دهم
فصل ده
فصل یازدهم
فصل یازده
فصل دوازده
فصل دوازده
توجه: من نظر همه بچه ها رو خوندم؛ منتهی دو سه باری که جواب می خواستم بدم ولی به دلیل چند تا مشکل کل جواب هام پرید و چون جدیدا من آدم بی حوصله ای شدم دیگه حس نوشتن نداشتم ولی سعی می کنم تا آخر هفته جواب بدم. این دم عیدی بقدری شلوغ شده سرم که دقیقه نود فصل میدم مهرنوش پس اگه کم و کاستی دیدید مشکل از سمت من هست که وقت لازم رو ندارم. ممنون
فصل سیزدهم: |
سلام
خییییلی عالی بود ...........ولی بسسسسسسسسسسسیار جای بدی تموم شد! اخه الان من چیکار کنم::69::.........ولی بازم دمت گرم که رو قولت موندی ...!::50::
خیلی هیجان انگیز بود.هش خیلی خودشو تو دردسر انداخت .احتمال اینکه ولیعهد یا ادوارد هویتش رو بفهمن هست.چه جایی تموم شد.عالی بود
پاتریک نمیگه، کنت ادوارد ااست میگه. یعنی اخرین جمله از ایشونه.
مرسی زیاد مطمئن نبودم ولی داستان در دسترس نبود چک کنم. اصلاح میکنم
خط به خطش عالی و غافل گیر کننده بوده اما بد جایی تموم کردی
من حدس میزنم شخصیتشو میفهمن و اش میکشتشون
یا اصلا نمیدونند و اونو به یه خاندان سلطنتی مرتبط میدونند
فکر نمیکنم اگر بفهمن بکشتشون . اون حرف رو اونموقع زد تا اون دختر پسره نفهمن . چون معلومه بود از اون دهن لق ها هستن .
باخاندان سلطنتی مرتبط که هست . یکی از نوادگان شاهدخت سلینا هست . پس امکانش هست اسم یکی از خاندان سلطنتی رو بگه .
توی فصل هفتم نوشته بود رنگ های مشابهی وجود داره پس چجوری انقدر مطمئن گفت صاحب موهبت اراده مرگ هست ؟
اقا من تازه دانلودش کردم خوندم حتما نظر میدم راجبش
عالی بود صفحه پنج خط دوم جرو بیست پنج نفر شدی یا هستی بهتر می شد این طور می نوشتی
واقعا عالی بود
رفتار اش با چیزی که براش برنامه ریخته بود خیلی فرق میکرد شبش ممکنه بخاطر قرصها احساساتی رفتار کنه ولی رفتار صبحش رو میتونست اصلاح کنه که شکها رو کمتر کنه ولی بازهم هیجانی رفتار کرد این کارش ممکنه باعث بشه ولعهد و ادوارد به هویتش پی ببرن
فصل جدید هم مثل قبلیها عالی بود...
البته تا اینجا مشخصه که ولیعهد خیلی با سیاست تر از اش، فکر می کنم ولیعهد با برنامه داشت اشرو بازی میداد تا خودشرو لو بده و موفق هم شد... اگر با هم دوست بشن خیلی می تونه تو پخته تر شدن قهرمان داستان مفید باشه...
سلام
خوب بود و منتظر ادامه داستان هستم . البته بنظرم فصل جای خوبی تمام نشد . معمولا یک فصل ابتدا و انتهای مشخص باید داشته باشد و موضوع را نا تمام باقی نگذارد . به هر حال نظر نویسنده ملاک است .
فک کنم از این به بعد همیشه سه شنبه ها بیاد..............:102:.........وای کو تا دو روز دیگه
:kho1:
آقا سینا واقعا دستتون درد نکنه. امیدوارم پاینده باشین تنها دلیلیه که به این سایت میام
فک کنم از این به بعد همیشه سه شنبه ها بیاد..............:102:.....وای کو تا دو روز دیگه
:kho1:
فکر میکنم منظورتون شنبه ها بود . و اگر درست حساب کرده باشم فصل سیزدهم میوفته روز جمعه .
به یاد اون پنج شنبه هایی که شبش اونقد شلوغ بود...اونم واسه موهبت که جا سوزن نبود ... حالا چی .....کو تا شنبه
:wh1: ....تیک تاک ....تیک تاک.....تا پارت بعدی موهبت......