Header Background day #16
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
492.6 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

omidcanis00;37800:
چرا وقتی میره وسط واسه مبارزه اینو میگه مادرم که چهره اش را کامل یادم نیست و بعد از جنگ باید دنبالشش بگردم.

و آیتاش هم به این دلیل تعجب میکنه که همونطور که جیلا گفت این نیرو فقط تو اصیل زاده ها دیده شده و آیتاشم با خواسته پدرش دقیق این نیروهارو بررسی کرده.

یادم نیس همچین جیزی من حافظم ضعیف شده؟؟


   
الهه آب and Batman reacted
پاسخنقل‌قول
nasren1232
(@nasren1232)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 185
 

خوب بود امیدوارم کتاب بعدی به همین خوبی باشه


   
پاسخنقل‌قول
mohammad_solimanimanesh2
(@mohammad_solimanimanesh2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 149
 

امید جان مرسی از داستان زیبات...ممنون ک این چند وقت ما رو سرگرم کردی... امیدوارم جلد بعدییت هم به زیبایی و جذابی ، بلکه بهتر و جذابتر از این جلد، بشه


   
پاسخنقل‌قول
anahitarafiee2
(@anahitarafiee2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 217
 

سلام دوستان
لطفا توجه کنید
:moji:
داستان به اتمام نرسیده و فقط اسم فصل پایانه همین
با تشکر از شما

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

omidcanis00;37779:
خب فصل ۴۱ هم مثل فصلایه قبل عالی بود البته اونجایی که گفتی هنری دیگه چهره مادرشو یادش نمیاد اونم بعد اینهمه زندگی کردن و فقط چند ماه دوری یجوری واسم عجیب بود ولی در کل عالی بود .
موفق باشی:77::53:

سلام نه راستش نوشته بود که چون قیافه ی هنری خیلی تغییر کرده بود موهاش بلند شده بود و اینا مادرش اگه دیدش دیگه اونو نمیشناسه:129fs4252631:


   
Dark lord, omidcanis, King.a.f.k and 4 people reacted
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

omidcanis00;37800:
چرا وقتی میره وسط واسه مبارزه اینو میگه مادرم که چهره اش را کامل یادم نیست و بعد از جنگ باید دنبالشش بگردم.

و آیتاش هم به این دلیل تعجب میکنه که همونطور که جیلا گفت این نیرو فقط تو اصیل زاده ها دیده شده و آیتاشم با خواسته پدرش دقیق این نیروهارو بررسی کرده.

اول اینکه جیلا نگفت ، جلدا گفت . دوم اینکه توی رمان نوشته آیتاش بعد از اینکه قیافه هنری رو دید تعادلش رو از دست داد وتعجب کرد ، نه بخاطر توانایی کنترل آتش اون روکه توی دو فصل قبل هم دیده بود . توی صفحه ۱۹ هست .
وموقع مبارزه میگه قیافه مادرم توی ذهنم ضاهر شد . نه اینکه چهرش یادم نیست .


   
AmbrellA and omidcanis reacted
پاسخنقل‌قول
King.a.f.k
(@ebi77)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 86
 

خوندمش واقعا جذاب بود به امید این که جلد بعدش هم بنویسیش


   
پاسخنقل‌قول
omidcanis
(@omidcanis)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 273
 

Rosela;37819:
سلام دوستان
لطفا توجه کنید
:moji:
داستان به اتمام نرسیده و فقط اسم فصل پایانه همین
با تشکر از شما

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

سلام نه راستش نوشته بود که چون قیافه ی هنری خیلی تغییر کرده بود موهاش بلند شده بود و اینا مادرش اگه دیدش دیگه اونو نمیشناسه:129fs4252631:

بله خودمم بعد از خوندن دوباره متوجه شدم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

AmbrellA;37803:
یادم نیس همچین جیزی من حافظم ضعیف شده؟؟

خب فکر کنم بیشتر اشتباه از من بود شرمنده.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

الهه آب;37820:
اول اینکه جیلا نگفت ، جلدا گفت . دوم اینکه توی رمان نوشته آیتاش بعد از اینکه قیافه هنری رو دید تعادلش رو از دست داد وتعجب کرد ، نه بخاطر توانایی کنترل آتش اون روکه توی دو فصل قبل هم دیده بود . توی صفحه ۱۹ هست .
وموقع مبارزه میگه قیافه مادرم توی ذهنم ضاهر شد . نه اینکه چهرش یادم نیست .

خب از اونجایی که من یادم میاد آیتاش اولش به خاطر نگاه هنری شوکه شد چون فکر میکرد هنری از رازش خبردار شده و بعدشم حالا همون جلدا گفت این سطح از کنترل آتش فقط در اصیل زاده ها اونم تعداد کمیشون دیده شده و آیتاشم فکر کرد که هنری داداششه و شوکه شد.
و از یاد رفتن قیافه مادرش الان که دوباره خوندم متوجه شدم منظور هنری خودش بوده نه مادرش در واقع میگه با قیافه جدیدش مادرش ممکنه اونو نشناسه همین:65:


   
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

omidcanis00;37823:


خب از اونجایی که من یادم میاد آیتاش اولش به خاطر نگاه هنری شوکه شد چون فکر میکرد هنری از رازش خبردار شده و بعدشم حالا همون جلدا گفت این سطح از کنترل آتش فقط در اصیل زاده ها اونم تعداد کمیشون دیده شده و آیتاشم فکر کرد که هنری داداششه و شوکه شد.
و از یاد رفتن قیافه مادرش الان که دوباره خوندم متوجه شدم منظور هنری خودش بوده نه مادرش در واقع میگه با قیافه جدیدش مادرش ممکنه اونو نشناسه همین:65:

حالا خوبه گفتم صفحه ۱۹ منظورمه . اون دو جای دیگر روکه خودم فهمیدم چرا تعجب کرد ، دلیل تعجبش توی اون دوجا کاملا مشخص بود .


   
AmbrellA, Batman, omidcanis and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

سلام

واکنش های ارماندو نسبت به هنری خیلی سرد شده و نقشش بسیار کمرنگ.

سوالی که مطرح میشه اینکه ایلا الان کجاست ؟هنوز در شماله یا رفته به دشت های ناردا؟با تصور اینکه از اتحاد خارج شده.
جدش که با ارباب معبد صحبت کرد با هنری هم میتونه صحبت کنه.و شاید قانعش کنه.

تمرینات هنری در چاله درست بهش پرداخته نشد ولی مشخصه خیلی سختی کشیده ولی خب ارزشش را داشت

یا با ادم خوار ها فاصله داره یا بخاطر فلس ها اسیب چندانی نمیبنه چون دفعه قبل بخاطر خون ادمخوار ها مشکلاتی براش پیش اومد

اونجایی ایتاش صدایی را میشنوه میتونه رهگذر باشه که داره بهش هشدار میده انگار اونم مییدونه چی میشه و چرا باید جدا بشن .ولی خب هنوز درک نمیکنم اگ به این مسائل اگاه هس بهش گفت فریبکار.

البته به احتمال زیاد طبق اونچه که ایتاش فک میکنه روش جادوهایی گزاشته شده باشه.

جادو ها پدر ایتاش را دو نفر میتونن خنثی کرده باشن.یا ملکه که پدر ایتاش بهش گفته یا بوسیله اون انجام شده یا رهگذر.هر چند احتمال بیشتری میدم توسط ملکه انجام شده باشه یا شایدم توسط کاهن شهر ادوارا که اون اقدامش فقط ظاهر قضیه بوده

هنری احتمالا با وجود قلب اژدها و نیروی درون اون تونست جادو های خدای دراکل را مهار کنه.
هر چند شاید این جادو از اون جادویی به گوی اجنه شلیک شد ضعیفتر باشه ولی کاهنان بسیاری اونجا کشته شدن .
حدس میزنم فقط با نیرو اژدهایی،حالا عناصر یا هر چیز دیگر،بشه با خدای دراکل مقابله کرد که هنری ظاهرا اینو داره.

برای اولین بار به عمق قدرت نودل ها و مفید بودن ضد جادو بودنشون پی بردم در این فصل.

اونجایی ایتاش هنری را لمس کرد ممکنه هنری جادوی حقیقت را اجرا کرده باشه یا فقط اثر سوختگی بود؟

اصیل زاده که هنری مثل اونه یا برادر اوله یا سوم.
خودم احتمال بیشتری میدم برادر اول باشه.هر چند مطمعن نیستم

سوالی که برام پیش اومد درمانگران متوجه پوست فلسی هنری نشدند؟اگر نفهمیدند چطوری بدون لمس درمانش کردند

گفته شده شاهزاده
قهرمان مسابقات دورگه اخیر شده
اسمش همین بود و من یادم رفته یا اشتباهی شده؟

ایتاش شهرت زیادی پیدا کرده یعنی این خبر به شورا اصیل زاده ها نرسیده.

سن سنون چیزی بیشتر از حد انتظار من هس جوانی پدر ایتاش را دیده.
من از اجنه نودل ها تایرن ها و پری های دریایی و کاهن را میشناسیم.ولی چیزی از نژاد فرمانروا یا سنون نمیدونم

واقعا با این گرگ های سیاه بهترین کار پودر کردن جنازه ادمخوار ها هست هر چند کار اسونی نیست.

پسر ریس بزرگ ک دورگه شده بود کنار ملکس یا کنار دورگه ها بود؟اگر کنار دورگه هس چراارماندو تنها میجنگه

نمیدونم چرا هر وقت ملکه بیهوش میشه برادر سوم پیداش میشه یا برعکس

بردار سوم یا چادر را جابجا کرده.که احتمالش کمه.یا شخصا اومده که اینم با توجه به عواقبش احتمالش کمه یا بطریقی به شکل جادویی از طریق ملکه اومده شایدم از یه راه دیگه.

روشش حالا اهمیت زیادی نداره ولی در هر صورت ممکنه برادر اول و اصیل زاده ها بفهمن و این اوضاع را خراب میکنه هر چند برادر سوم از اینده باخبره و این منو گیچ کرده
دوست داشتم یه صفحه دیگم بود واکنش ایتاش را میدیدم

با تشکر


   
M,baran, omidcanis, الهه آب and 4 people reacted
پاسخنقل‌قول
sasa
 sasa
(@sanso)
Eminent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 16
 

با سلام و خسته نباشید تا اینجای داستان رو خوندم و بسیار لذت بردم به نویسنده محترم خسته نباشید میگم امیدوارم هر چه زودتر ادامه این داستان رو هم از شما داشته باشیم فقط فصل 40 و 41 رو هنوز نتونستم بخونم چون امتیاز کافی ندارم امیدوارم دوستانی که فصل رو دارن برای منم قرار بدن تا بتونم کتاب رو کامل بخونم بازم تشکر میکنم


   
الهه آب, AmbrellA, Batman and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

sasa;37848:
با سلام و خسته نباشید تا اینجای داستان رو خوندم و بسیار لذت بردم به نویسنده محترم خسته نباشید میگم امیدوارم هر چه زودتر ادامه این داستان رو هم از شما داشته باشیم فقط فصل 40 و 41 رو هنوز نتونستم بخونم چون امتیاز کافی ندارم امیدوارم دوستانی که فصل رو دارن برای منم قرار بدن تا بتونم کتاب رو کامل بخونم بازم تشکر میکنم

سلام دوست عزیز لینک فصل ۴۱ را برات فرستادم اما فصل ۴۰را چون عوض شد ندارم.باید از خود نویسنده بگیری

راجب امتیاز هم برا صفر شدن امتیاز و کسب امتیاز به لینک زیر مراجعه کن که خودت راحت بتونی از داستان ها و کتاب های جذاب سایت بهره ببری

http://btm.bookpage.ir/thread3435.html#post37196


   
پاسخنقل‌قول
Azazel
(@azazel)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 21
 

این داستان رو تا حدود فصل 6 جلد اول خوندم و نتونستم اون هیجانی که دنبالش بودم رو تجربه کنم... ولی چون تا اینجا تونسته پیش بیاد حتما ادامه میدم. ولی پر از اشکالات نگارشی بود تا جایی که خوندم... لطفا حتما ویرایش کنید داستان رو


   
اسماعیلی, الهه آب, AmbrellA and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
fariba.2016
(@fariba-2016)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 89
 

Rosela;37819:
سلام دوستان
لطفا توجه کنید
:moji:
داستان به اتمام نرسیده و فقط اسم فصل پایانه همین
با تشکر از شما

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

چه خوب، پایان زدن من فکردم رمان تموم شد:71:


   
الهه آب, kerm, AmbrellA and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
nima01
(@nima01)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 26
 

سلام
این هفته فصل داریم یا میره برای هفته بعد؟


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

nima01;37883:
سلام
این هفته فصل داریم یا میره برای هفته بعد؟

سلام هر دو هفته یکبار فصل قرار گرفته میشه.فصل هفته بعد ارائه میشه


   
AmbrellA, الهه آب, mosadonya2 and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 140 / 210
اشتراک: