|
فرار از سرنوشت نیازمند اراده ای پولادین است. گاه نیازهایی وجود دارند که مانند بندی نامرئی فرد را وادار میکنند تا به سوی ناشناخته ها قدم بردارد. میدانم که راهی که انتخاب کرده ام تنها به یک نقطه ختم خواهد شد. اما دیگر اهمیتی ندارد. اندوهی که بر شانه هایم سنگینی میکند باعث ضعفم نخواهد شد.بلکه اراده ام را برای آنچه که میخواهم تقویت خواهد کرد.آتشی که در درونم شعله ور است به سادگی خاموش نمیشود.من در مسیر رسیدن به آنچه که میخواهم تنها هستم.تنها تر از هر زمان دیگری و اینک نوبت من است تا سرنوشت را به بازی بگیرم. |
فصل اول تا پنجم | ( نسخه ویرایش شده - دانلود آزاد)لینک دانلود |
فصل ششم
فصل ششم کلمه عبور: bookpage
فصل هفتم
فصل هفتم کلمه عبور BookPage
فصل هشتم
فصل هشتم کلمه عبور: bookpage
فصل نهم
فصل نه .کلمه عبور: bookpage
فصل دهم
فصل ده
فصل یازدهم
فصل یازده
فصل دوازده
فصل دوازده
توجه: من نظر همه بچه ها رو خوندم؛ منتهی دو سه باری که جواب می خواستم بدم ولی به دلیل چند تا مشکل کل جواب هام پرید و چون جدیدا من آدم بی حوصله ای شدم دیگه حس نوشتن نداشتم ولی سعی می کنم تا آخر هفته جواب بدم. این دم عیدی بقدری شلوغ شده سرم که دقیقه نود فصل میدم مهرنوش پس اگه کم و کاستی دیدید مشکل از سمت من هست که وقت لازم رو ندارم. ممنون
فصل سیزدهم: |
سلام...فصل داره خیلی خوب پیش میره...فقط خواهش می کنم خواهش می کنم ساعت 11 یا 12 شب نزار یکم زود تر من 11 خوابم:20:..می خوام بخونم ..خوابم میگیره :102:..دور و بر 7 تا 8 یا مثلا 9 بزار لطفا..یه خواهش بود فقط ..در ضمن خسته نباشید اقای فتحی ..مثل همیشه عالی:1:
سلام دوست عزیز
ساعت برای این 11 گفته شده که اگر به وقت مشکلی پیش اومد ؛ بچه ها فک نکنن اون شب فصل نمیاد ؛ فصل معمولا زودتر از ساعت 11 گذاشته میشه روی سایت.
پیروز و موفق باشی. :53:
نام: موهبت برزخی نویسنده: س. فتحی ویرایشگران: ؟،؟،؟ ژانر: فانتزی « جادو، خون آشام و ....) وبگاه نویسنده: بوک پیج
فرار از سرنوشت نیازمند اراده ای پولادین است. گاه نیازهایی وجود دارند که مانند بندی نامرئی فرد را وادار میکنند تا به سوی ناشناخته ها قدم بردارد. میدانم که راهی که انتخاب کرده ام تنها به یک نقطه ختم خواهد شد. اما دیگر اهمیتی ندارد. اندوهی که بر شانه هایم سنگینی میکند باعث ضعفم نخواهد شد.بلکه اراده ام را برای آنچه که میخواهم تقویت خواهد کرد.آتشی که در درونم شعله ور است به سادگی خاموش نمیشود.من در مسیر رسیدن به آنچه که میخواهم تنها هستم.تنها تر از هر زمان دیگری و اینک نوبت من است تا سرنوشت را به بازی بگیرم.
فصل اول تا پنج (Purchasable content) فصل شش (Purchasable content) فصل هفت (Purchasable content) فصل هشت (Purchasable content) فصل نه (Purchasable content)
لینکش خرابه
ببخشید صفحه رو رفرش کردم درست شد
ممنون برا فصل جدید
کارت درسته
این فصل
یه ذرش رو میخوندم چشمامو میگرفتم که تموم نشه
ولی هر کاری کردم اخرش زود تموم شد
ولی اشم خیلی باحاله یه سوژه حسابی برای اذیت کردن
هرچی که میبینه دهنش باز میمونه اون پسره هم خوب خندید
منتظرم اش چطوری انتقام میگیره
باید باحال باشه
سلام
ممنون بابت فصل جدید.
آخرش که تموم شد خیلی اعصابم خرد شد که باز باید صبر کنم برای ادامه داستان 🙁 عطش زیادی برای ادامه خوندن داشتم.
در مورد دستکش فوایدش فقط همین مخفی کاری و کم کردن آسیب به به طرف مقابل (جسم یا موجود زنده) هستش - اش رو میگیم دلیل خوبی برا مخفی کاری داره بقیه کسانی که دارن از دستکش های مخصوص استفاده می کنن - فقط برای همین آسیب نرسیدن به بقیه استفاده می کنن؟!
یه جورایی ضد حاله - باز شخصیت اصلی انواع قدرت رو داره و همه رو داره مخفی می کنه. البته ایراد به داستان نیست کلاً ضد حال برای منه خواننده هستش که دوست دارم شخصیت اصلی بره جلو و بترکونه همه رو :21:
الان یعنی اش نشان های اون تاج رو با بریدن دقیق همون اشکال منتقل کرد به روی پوست قفسه سینه؟ قابلیت برگشت هم دارن اگه بخواد؟
البته بعدا وقتی نشان های قدرت که رو پیشانی بوجود میارن رو بدست بیاره دلیلی برای برگشتن این نشان ها به روی پیشونی نمی مونه و همونجا که الان هست زیباتر هستش
داستان فوق العاده بود فقط چطوری اون سباستینم موهبت حافظه رو داشته آسیب ندیده ۳۰۰ سالم عمر کرده
سلام میشه لینک این نه فصل رو برای من بفرستین متاسفانه به دلیل نبود امتیاز از خواندن این داستان محرومم
این فصل عالی بود.پس متوجه شدیم چرا اینقدر اش قوی تشریف دارن.وارث قدرت خوناشام باستانی لرد خون.
آقا قدر خودتو بدون، هر دفعه که یه فصل از رمانتو میخونم انگار روحم به جلا میاد، تا چند ساعت شارژم .از ذوق نمی دونم بعدش چکار کنم!! هی با خودم میگم حقشه برم یبار دیگه این فصلو و بعدشم سفیر کبیر رو بخونم ولی به زور خودمو نگه میدارم میگم نه بزار تموم شه کلشو دوباره از اول میخونم که قشنگ برم تو حس. خلاصه اینکه معرکه ای.:11::41:
:41: فصل واقعا زیبا بود .
از سالیوان یکم بدم اومد . درسته که خاندان اَش در حال نابودیه ولی نباید جلوی اَش اون حرف ها رو میزد .
چرا اَش به زبان خون اختار رو به سالیوان داد ؟ خوب اینجوری که سالیوان نمی فهمه اَش چی بهش گفته .
آخ که من چقدر از جان بدم اومد . امیدوارم اَش حالش رو اساسی بگیره .
سلام خوبید کسی هست بهم سرمایه قرض بده
تا جایی که یادمه مادر جان اونجا نبود .