|
فرار از سرنوشت نیازمند اراده ای پولادین است. گاه نیازهایی وجود دارند که مانند بندی نامرئی فرد را وادار میکنند تا به سوی ناشناخته ها قدم بردارد. میدانم که راهی که انتخاب کرده ام تنها به یک نقطه ختم خواهد شد. اما دیگر اهمیتی ندارد. اندوهی که بر شانه هایم سنگینی میکند باعث ضعفم نخواهد شد.بلکه اراده ام را برای آنچه که میخواهم تقویت خواهد کرد.آتشی که در درونم شعله ور است به سادگی خاموش نمیشود.من در مسیر رسیدن به آنچه که میخواهم تنها هستم.تنها تر از هر زمان دیگری و اینک نوبت من است تا سرنوشت را به بازی بگیرم. |
فصل اول تا پنجم | ( نسخه ویرایش شده - دانلود آزاد)لینک دانلود |
فصل ششم
فصل ششم کلمه عبور: bookpage
فصل هفتم
فصل هفتم کلمه عبور BookPage
فصل هشتم
فصل هشتم کلمه عبور: bookpage
فصل نهم
فصل نه .کلمه عبور: bookpage
فصل دهم
فصل ده
فصل یازدهم
فصل یازده
فصل دوازده
فصل دوازده
توجه: من نظر همه بچه ها رو خوندم؛ منتهی دو سه باری که جواب می خواستم بدم ولی به دلیل چند تا مشکل کل جواب هام پرید و چون جدیدا من آدم بی حوصله ای شدم دیگه حس نوشتن نداشتم ولی سعی می کنم تا آخر هفته جواب بدم. این دم عیدی بقدری شلوغ شده سرم که دقیقه نود فصل میدم مهرنوش پس اگه کم و کاستی دیدید مشکل از سمت من هست که وقت لازم رو ندارم. ممنون
فصل سیزدهم: |
ای ول داستان کی شروع شد؟؟؟؟؟
من تازه فهمیدم... ولی سرمایه کم دارم
سلام
سینا جون دستت درد نکنه. فصل خوبی بود البته بعد فصل با هیجان قبلی ، معلوم بود این فصل هیجان کمتر و رویه تحلیل مطالب توسط اش رو خواهیم داشت که همینم شد.
پس همونجور که حدس زدم همه موهبت هاش تثبیت شد 🙂 و گفتم که وقتی اینفرنو تثبیت کنه اش اون چند ثانیه بحرانی توسط موهبت یادآوری که باعث دیوانگی خیلی ها میشد رو نخواهد داشت.
الان این سرس همون سایه همیشگی که اش از فصل اول میدید نیست؟ چون همون سایه همیشگی رو تا قبر جاناتان دنبال کرده بود که بعدش ریسمان رو بدست اورد.
ممکنه این دنیا موازی با دنیای محل زندگی آلفرد باشه؟
به این دلیل میگم که اینجا تا الان جادو توسط کسی رو ندیدیم و فقط توسط اینفرنو در اصلاح حافظه (اش) دیدیم و وقتی اساس قدرت افراد تو داستان روی موهبت هستش گفتم ممکنه دنیایی موازی باشه. چون وقتی پیشینیان اش در چند هزار سال پیش خون آشام بودن و خون می خوردن ، بالفرض که دنیای موازی نباشه و همون دنیای الفرد باشه باید چند هزار سال بعد باشه! چون تو سفیر خون اشاماش خون می خوردن و نبود جادو رو نمی دونم چطور توجیح کنم - پس باید دنیای دیگه ای باشه.
این خوبه که رو خواهرش هم وقت بزاره و تمام وقایع مربوط بهش رو وقتی نوشت بررسی کنه بلکه اونم موهبت بیشتری داشته باشه - استثنائی در زنان خانواده.
دوستان سینا خودش گفت این داستان به سفیر کبیر ربط داره و به نوعی جلد یک ونیم میشه حساب کرد بعد شما مکررا میاین میگین سبک نوشتن مثل سفیره!! خوب وقتی این داستان مرتبطه با سفیر میخواین یهو نویسنده کلا سبک نوشتن رو با فرق 180درجه ای ارائه بده؟ 🙂
ای ول داستان کی شروع شد؟؟؟؟؟
من تازه فهمیدم... ولی سرمایه کم دارم
سلام. توی فعالیتهای سایت شرکت کنید.
تایپ، ترجمه، ویرایش، نقد. یه فایل پنج صفحهای تایپ کنید پنجاه امتیاز میگیرید.
ضمناً همه انجمن رو پر کردید اسپم، لطفا تکرار نشه.
فصل خیلی خوبی بود انگار اون همزمان دو نیروی سفید و سیاه داره ولی فعلا فقط افراد تاریکی در اختیارشن امکان داره از بین نیروی روشنایی هم محافظ داشته باشه سرس هم انگار منتظر زجر کشیدن بود تا بفهمه ارباب کیه
این فصل خیلی جالب بود داره کم کم قدرتهای سایه ها رو میشه.مثل اینکه قدرت سایه ها رو تنها افراد معدودی داشتن مثل جاناتان از بزرگان خاندان اش .موفق باشی .
عالی امید وارم ادامه داشته باشه
یعنی عالی عالی عالی
من میمیرم تا هر سری فصله جدیدش میاد
با تشکر از آقا سینای عزیز بخاطر این فصل زیبا ,
داستان یه روال عالی رو پیش رو داره همراه با قلم زیبای اقا سیناو همین هم باعث میشه مخاطبین خیلی اشتیاق و هیجان برای قرارگیری زودتر فصلها داشته باشن,
میخواستم خواهش کنم اگه امکانش باشه یه توضیح راجب انواع موهبتها برامون بدی, و اینکه هر موهبت چ ویژگی هایی داره,
توی فصل7 ابتدای صفحه9 اول خط6 از زبون اش نوشته بود:
( اگه کتاب استخوان را بدست می آوردم قطعامیتوانستم شناخت بهتری از محتوای کتابها داشته باشم)
در صورتی که توی فصل 1زمانیکه اش راجب کتاب استرلا صحبت میکرد گفت ک کتاب استخوان رو داره و کتاب کریستال در آکادمیه و از کتاب طبیعت خبری نیس, لطفا این مورد رو برطرف کنین ک متوجه بشیم ک اون کتابی ک دست اشه استخوانه یا کریستال؟!!! البته خودم فکر میکنم استخوان باشه و این مطمئنا اشتباه تایپی هس,فقط خواستم اگه 1%ممکنه برعکس باشه اقا سینا تصحیح کنن که خواننده ها جلوتر ک برن گیج نشن,البته با عذرخواهی از نویسنده ی عزیزمون,
و ی سوال؟؟!!! اینکه سرس که محافظ و نگهبان نشانهاست زمانیکه اش به اون ریسمان که درون جعبه ی خون جاناتان بود دست زد ب این دلیل ممکنه اش رو نکشته باشه ک متوجه شد اولا اش هم خون جاناتانه و دوما به خاطر زمان تولد اش که برابره با زمان تولد جاناتان؟؟چون هر دو روز13 ماه خون متولد شدن و نیروهاشون یکیه؟!؟؟ و همونطور ک توی خواب مدی پدر اش گفته بود چیزی رو در اختیارگرفتی ک از زمان تولدت مال خودت بوده,
چرا سرس تا قبل از دیدار اش و اینفرنو به اینصورت که الان با اش درارتباطه خودش رو نشون نداد؟؟؟؟با اینکه از چندروز قبل نشانها روی بدن اش ظاهر شده بودن ولی از سرس خبری نبود.....ممکنه این حضورش بخاطر دستور اینفرنو باشه یا بخاطر تثبیت موهبت برزخی اش؟؟؟!!!
البته ی عالمه سوال دیگه هم دارم ک میدونم اقا سینا حتما میگه در طی داستان کم کم جوابشون رو بدست میارم,بهمین دیگه نپرسیدم,اقا سینا کاش یه مقدار تعداد صفحات هر فصل بالاتر میبود,چون زمانی که توی سایتهاراجب سفیر نظرات رو میخوندم بعضیها گفته بودن فصلی با حدود80 صفحه ای یا بیشتر هم میزاشتین,کاش الانم نه اونقدر ولی یکم از20 صفحه بیشتر باشه,تا داریم محو هیجان داستان میشیم یهو میبینیم فصل ت شد,خداییش خیلی حالمون گرفته میشه,:wh1:
البته این خواسته نبودااااا,,, یه خواهش از نویسنده ی عزیز بود:vv1:
بازم تشکر میکنم و امیدوارم تا انتهای داستان شاهد این زیبایی قلمتون باشیم. با ارزوی موفقیت:53:
فصل خوبی بود ولی حیف تا اومدیم ببینیم چی میشه یهو تموم شد. یه سوال وقتی که اش با یه هویت جعلی بره آکادمی انوقت کسایی که زیر نظرش دارن و میدونن همچین شخصی رفته آکادمی نمیگن پس چرا اسمش بین دانش آموزا نیست مخصوصا رئیس خاندان فانتوم.
دارم درست می بینم سینا برگشته
یکی به من امتیاز بده لطفا
شاید قبلا بخاطر این سرس با اش صحبت نکرده بود ، چون اش زبان موهبت برزخی رو بلد نبوده ، و زبان سرس رو نمی فهمیده . پس اون هم با کسی که نمیفهمیده چی میگه حرف نمیزده .
چه عجب !!! اونقدر گذشته ک تقریبا هیچی ازش یادم نمیاد 🙁 ، دوره فصل دهی چند ماه یه باره؟ میشه روی کامل شدنش حساب کرد؟
ضمنا ممنون و خسته نباشید، فقط کاش یه خبری هم از ادامه سفیر کبیر بدین
با تشکر از آقا سینای عزیز بخاطر این فصل زیبا ,
داستان یه روال عالی رو پیش رو داره همراه با قلم زیبای اقا سیناو همین هم باعث میشه مخاطبین خیلی اشتیاق و هیجان برای قرارگیری زودتر فصلها داشته باشن,
میخواستم خواهش کنم اگه امکانش باشه یه توضیح راجب انواع موهبتها برامون بدی, و اینکه هر موهبت چ ویژگی هایی داره,
توی فصل7 ابتدای صفحه9 اول خط6 از زبون اش نوشته بود:
( اگه کتاب استخوان را بدست می آوردم قطعامیتوانستم شناخت بهتری از محتوای کتابها داشته باشم)
در صورتی که توی فصل 1زمانیکه اش راجب کتاب استرلا صحبت میکرد گفت ک کتاب استخوان رو داره و کتاب کریستال در آکادمیه و از کتاب طبیعت خبری نیس, لطفا این مورد رو برطرف کنین ک متوجه بشیم ک اون کتابی ک دست اشه استخوانه یا کریستال؟!!! البته خودم فکر میکنم استخوان باشه و این مطمئنا اشتباه تایپی هس,فقط خواستم اگه 1%ممکنه برعکس باشه اقا سینا تصحیح کنن که خواننده ها جلوتر ک برن گیج نشن,البته با عذرخواهی از نویسنده ی عزیزمون,و ی سوال؟؟!!! اینکه سرس که محافظ و نگهبان نشانهاست زمانیکه اش به اون ریسمان که درون جعبه ی خون جاناتان بود دست زد ب این دلیل ممکنه اش رو نکشته باشه ک متوجه شد اولا اش هم خون جاناتانه و دوما به خاطر زمان تولد اش که برابره با زمان تولد جاناتان؟؟چون هر دو روز13 ماه خون متولد شدن و نیروهاشون یکیه؟!؟؟ و همونطور ک توی خواب مدی پدر اش گفته بود چیزی رو در اختیارگرفتی ک از زمان تولدت مال خودت بوده,
چرا سرس تا قبل از دیدار اش و اینفرنو به اینصورت که الان با اش درارتباطه خودش رو نشون نداد؟؟؟؟با اینکه از چندروز قبل نشانها روی بدن اش ظاهر شده بودن ولی از سرس خبری نبود.....ممکنه این حضورش بخاطر دستور اینفرنو باشه یا بخاطر تثبیت موهبت برزخی اش؟؟؟!!!
البته ی عالمه سوال دیگه هم دارم ک میدونم اقا سینا حتما میگه در طی داستان کم کم جوابشون رو بدست میارم,بهمین دیگه نپرسیدم,اقا سینا کاش یه مقدار تعداد صفحات هر فصل بالاتر میبود,چون زمانی که توی سایتهاراجب سفیر نظرات رو میخوندم بعضیها گفته بودن فصلی با حدود80 صفحه ای یا بیشتر هم میزاشتین,کاش الانم نه اونقدر ولی یکم از20 صفحه بیشتر باشه,تا داریم محو هیجان داستان میشیم یهو میبینیم فصل ت شد,خداییش خیلی حالمون گرفته میشه,:wh1:
البته این خواسته نبودااااا,,, یه خواهش از نویسنده ی عزیز بود:vv1:
بازم تشکر میکنم و امیدوارم تا انتهای داستان شاهد این زیبایی قلمتون باشیم. با ارزوی موفقیت:53:
سلام .
من فکر میکنم اش کتاب استخون رو با خودش نیاورده و تو خونه پدر بزرگش گذاشته البته همونجا جاش بهتره تو خونه پدر بزرگش.
تو ااین فصل ۷ گفته که از زمان تولدش سایه هارو میدیده پس سایه ها هم اونو زیر نظر داشتن.
شاید چون اجازشو نداشته یا اینکه چون اش هم موهبت هاش تثبیت نشده بوده پس اونموقع اربابش به حساب نمیومده.
بنظر من همین مقدار صفحات خوبه
اگه بیشتر بشه ترتیب فصل دهی شاید بهم بخوره که خیلیا اینو نمیخوان.
من فکر میکنم دلیل عدم ارتباط سرس با اش یکی عدم تثبیت موهبت و دوم بلد نبودن زبان برزخی باشه چون تا قبل از اون شب خوب بلد نبود به این زبان حرف بزنه
سلام
به نظر من که رمان خیلی داره خوب پیش میره ..مرموز و هیجان انگیز ...این که اش انقدر قدرت منده خیلی خوبه ..اما یه نکته...خواننده وقتی میخواد رمان رو بخونه باید بتونه اون شخصیت ها رو داخل ذهنش تصور کنه ..اما در رمان هیچی از ظاهر اش نگفته..سفیر کبیر خیلی خوب بود ...یکم شبیه هم هستن اما اون بهتره :71: خیلی بده که ادامه نداشت!خیلی! ..ولی موهبت هم عالیه ...فقط من منتظر اونجایی ام که اش به مدرسه میره ...برام جالبه که بدونم اش قراره چطوره با شاهزاده ی خوناشاما برخورد کنه ( راستی اول داستان هم نگفتین اش یه خوناشامه ..هیچ اطلاعاتی درباره ی اش نیست داخل رمان..البته این میتونه برای کانجکاو کردن خواننده هم باشه ) ولی تو رو خدا زود به زود قسمت هاش رو بزارین اقای فتحی:77:منتظر قسمت بعدی هستیم....فقط جان هر کی دوس دارین 19 تا صفحه نباشه ! :63: