مرد در حال کندن کوه بود.خسته وگرفته . شاید کمی هم بی قراربا دستانی پینه بسته . تیشه را به سویی انداخت با ناراحتی به سوی دهانه غاری که در کوه کنده بود رفت.در دهانه غار ایستاده نسیمی گرم و مالیم میوزید.همین طود که خشمگین بود به دامنه کونه نگریست.کاروانی را دید در دامنه کوه مشغول گذر بود.جلوی کاروان فیل عظیم الجثه ای در حال حرکت بود و بقیه کاروان پشت ان درحال حرکت بودند.ان فیل صاحب کاروان را حمل میکرد که تاجری ثروتمند بود.کوه کن گفت کاش ان فیل بودم قدرتمند . بزرگ و او ان فیل شد . بعد از مدتی پیش رفتن تاجر ثروتمند که مشغول چای خوردن بود به اشتباه کمی از چای را به کمر فیل ریخت.و او رنجید و با خود گفت فیل بودن چه فایده ای دارد وقتی تاجری میتواند مرا ازار دهد کاش من تاجر بودم.و او تاجر شد.بعد از مدتی که روی فیل بود خورشید کامال باال امده بود و گرما و نورش او و چشمانش را ازار میداد.با خو گفت تاجر بودن چه فایده ای دارد وقتی خورشید میتواند مرا ازار دهد کاش من خورشید بودم.و او خورشید شد.تابید و تابید . پهنه هستی را با نور خود روشن کرد.اندکی که گذشت ابر کوچکی مقابل او قرار گرفت و جلوی تابشش را گرفت هر چه کرد نتوانست بر ابر غلبه کند.با خود گفت خورشید بودن چه فایده ای دارد وقتی تکه ابری میتواند مرا ازار دهد . کاش ابر میبودم.و او ابر شد . در پهنه ی اسمان بود.اندکی بعد بادی وزید و او را به هر سو که میخواست کشاند.هر چه کرد نتوانست بر باد غلبه کند با خود گفت ابر بودن چه فایده ای دارد وقتی بادی میتواند مرا ازار دهد کاش باد میبودم . و او باد شد و بر گستره ی زمین وزید . او وزید و وزیدو وزید . در اوج شادی بود که ناگهان به کوهی رسید . هر چه وزید نتوانست بر کوه غلبه کند . با خود گفت با بودن چه فایده ای دارد وقتی کوهی میتواند مرا ازار دهد پس او کوه شد . استوار و مقتدر.اندکی بعد مرد کوه کنی را دید که داشت او را میکند و حفر میکرد.با خود گفت کوه بودن چه فایده ای دارد وقتی کوه کنی میتواند بر من غلبه کند کاش من کوه کن بودم
البته این داستان مال من نیست یه داستان قدیمی هست من فقط باز نویسیش کردم
خب حالا بگین معنی این داستان چیه؟
معنی این داستان!
به چیزی که هستیم قانع باشیم چون اون چیز قطعا بهترینه.
که من از این دیدگاه متنفرم معنی خیلی جالبی نمیده. به نظرم نمود جبرگراییه. و این خیلی بده. پذیرش خودتون تو یه جایگاه و اینکه فراتر نرید.
معناش
گاهی اوقات خوشبختی در نگرش ماست اینکه چطور قدر همون چیزی که داریم رو بدونیم
اون کوه کن سختی های زندگی خودش رو میدید و اونا باعث شده بودن که خوشی های زندگی خودش رو نبینه
زندگی بقیه ظاهر خوبی داشت ولی واقعا خوب بود اون تا جای اونا قرار نگرفت سختی های اونا رو نفهمید
اون یه زندگی ساده و شاد داشت
فیل قدرتمند بود ولی اسیر و در بند
فکر می کنم که میگه که باید برای داشته هامون شکر گذار باشیم
برای نداشته هامون باید فکر کنیم که اون واقعا همون چیزیه که میخوایم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
شاید تموم اون چیزی که لازم داریم همونیه که داریم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خط پنجم دو تا غلط املائی داری
نسیم ملایم. و همینطور