Header Background day #16
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
492.6 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
arta7
(@arta7)
Active Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 3
 

با سلام
فصل خوبی بود و نسبت به فصل های دیگه صفحاتش بیش تر بود. با اینکه مثل چند فصل اخیر صحنه های مبارزه نداشت ولی اطلاعات زیادی در این فصل نهفته بود که بر ادامه داستان و رابطه هنری تاثیر بسزایی دارد.
منتظر فصل های دیگر از نویسنده هستیم.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
black J
(@black-j)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 93
 

این فصل رو خیلی خوب و روان نوشتی
از خواندش لذت بردم
مرسی


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
amrpersia
(@amrpersia)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 20
 

سلام
دوستان لطف میکنن لینک فصل جدید برام ارسال کنین
برای نویسنده پیام ارسال شد دیشب ولی پاسخ ندادن


   
پاسخنقل‌قول
Mr.R
 Mr.R
(@mr-r)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 89
 

داستان بسیار پر کشش و عالی هستش اما واقعا لازمه شخصیت اصلی داستان این قدر سختی بکشه و هر دوسه قسمت یک بار بمیره
کمی به این بیچاره فضا بدید تا کاری کنه


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
Death master
(@death-master-2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 66
 

واقعا این فصل عالی بود. اما خیلی تو فاز احساسی بود.
بلاخره تو آخر یه فصل هنری بیهوش نشد البته قراره بلای بدتری سرش بیاد.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

کاربرایی که نمی‌تونن فصل رو دانلود کنن خب یکم فعالیت کنن. افزونه پس از تایپ رو پس زدیم برای چی؟ واسه همینه دیگه. واسه بچه‌هایی که امتیازشون هنوز زیر 200 تاست. اینم لینکش: http://btm.bookpage.ir/post35836.html#post35836
اون افرادی هم که امتیاز منفی دارن، شما یه پروژه از این افزونه بردارین و تحویل بدین، امتیاز منفی‌هاتون رو صفر می‌کنیم؛ تو فکر نباشید.


   
AmbrellA and Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
nima01
(@nima01)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 26
 

خوب خوب خوب
دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم، دو سه فصل قبلی خیلی داشت خسته کننده و تکراری میشد و روند داستان تقریبا داشت متوقف میشد و هر فصل یه سری اتفاقات تکراری با شکل متفاوت می افتاد.
ولی این فصل خیلی فصل قوی، و غافلگیر کننده ای بود و همچنین یک سری اطلاعات که داشتیم تایید شد.
به نظر من این فصل شروع یه اتفاق تازه و احتمالا هیجان انگیز دیگه ست.
قبلا گفتم یه مشکلی که از نظر من توی ذوق میزنه خام بودن بعضی از جاهای داستان (خیلی کم) و غلط های املایی که اونم با ویرایش حل میشه. اگه تمایل داشتی میتونم برای ویرایش کمک کنم.

موفق باشی


   
zzareb2 and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
khakpoor0l29142
(@khakpoor0l29142)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 84
 

فصل خوبی بود بعضی سوالاتو جواب دادی فروانروا با برادر سوم متحد بودن ولی چرا باید علاقه بین هنریو ایتاش همشونو نابود کنه و یه سوال دیگه اون اتفاق که ملکه گفت سه روز دیگه هست میخوان هویت واقعی هنریو بهش بگن


   
Batman and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
mohammad002
(@mohammad002)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 51
 

سلام به دوستان مثل همیشه عالی با تشکر از نویسنده این داستان زیبا وهمکاران گرامیشون:53:


   
پاسخنقل‌قول
ahmadi.fereshteh222
(@ahmadi-fereshteh222)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 224
 

خیلی خوب و جالب بود این فصل مقدار غلط املای و نگارشی هم کم بود به نظرم این فصل نسبت به فصل های دیگه پخته تر هم بود
ولی من متوجه شدم داستان دورگه یه عنصر که فکر میکنم خیلی به زیباتر شدن و بالا رفتن امار خواننده ها و.. کمک میکنه رو نداره اون هم عنصر خنده است
من اصلا به یاد ندارم نه تو کتاب اول و نه تو کتاب دوم موقعیت های خنده دار یا مکلمه های خنده دار که باعث خنده بشه وجود داشته باشه درسته که محیط داستان یه محیط جنگی و مقداری سیاسی و.. هستش و موضوع داستان هم فانتزی و جنگیه ولی به نظرم نباید از عنصر خنده غافل شد به نظرم اگه مقدار روی این کار بشه داستان زیباتر میشه


   
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

با سلام
فصل خوبی بود و نسبت به فصول گذشته پیشرفت قابل توجهی داشت و جزیات داستان تا درصد بالا و قابل توجهی افزایش یافته بود.از لحاظ متنی بنظرم بسیار پخته تر شده بود.

در صفحه ۱۷وقتی گفته تعداد اجنه که قابلیت استفاده از تیغه ترکیبی رو ندارند بسیار زیاد هست بنظم اصلا جمله خوبی نبود بهترش اینه که گفته میشد تعداد اجنه که قابلیت استفاده از تیغه ترکیبی رو دارند بسیار کمه یا کم هست

در مورد لباس هنری اول میخاست لباس سفید بپوشه بعد گفته شد لباس ابریشمی سیاهی رو بر تن داره.الان چی شد اون لباس سیاهه را روی اون سفیده پوشید یا نه

ایتاش در تفکر بود بره تاناریس نشانو پس بگیره ولی مدت کوتاهی بعد نشانو همراهش داشت.یعنی ریئس اموزشگاه تاناریس به ارتش اومده بود و نشانو اورده بود یا از قبل حرکت همراهش بود.چی شد دقیقا

چی شد یهو ارباب معبد و قبیلشو حذف کردی ایا فلش بک داریم؟چطور شد یعنی ارتش به همین اسونی گزاشتن اون قبیله برن

اون ارتش هزار نفره و جادوگران چطوری بها دسته ارماندو ارتباط برقرار کردن و و به اون گذرگاه اومدن؟از طریق جادویی نباشه یخلی طول میکشه و اگر جادویی باشه خدای دراکل اجازشو نمیده

آرماندو با اینکه دورگه شده هنوزم چیزی در برابر بیگرو برای گفتن نداره
بیگرو خیلی خوب شده که اینجوری میتونه منظورشو برسونه

خبری از سنون نیست یعنی کجاست انتظارم داشتم کنار ملکه ببینمش

بار اولی داستانو خوندم بدون توجه به جملات فکر کردم ریکا به اردوگاه ارتش رسیده

در مورد زخم ابرو بیگرو حداقل میتونه مربوط به نبرد به غول های سنگی باشه.به نبرد بزرگ اجنه با سایر نژاد ها میتونه مرتبط باشه

ملکه در مورد اون نیزه فک کنم یچیزی گفت که جمع ساکت بشه و بحث اون دو نفر خاتمه پیدا کنه.

هنری خیلی بی محاباتر شده.احساساتش خیلی عوض شده. اگر ملکه مادرش نبود و ایتاش حمایتش نمیکرد تو این فصل به راحتی کشته میشد

فکرشم نمیکردم چنین رابطه قوی بین هنری و ایتاش شکل بگیره که هنری برا ایتاش غیریتی میشه و چنین راحت و عشقولانه باهم رفتار میکنن

اونجایی ایتاش حال همراه شاهزاده رو گرفت خیلی حال کردم و همچنین خود شاهزداه.اونجا که شاهزداه از رابطه هنری و ایتاش میخاست بترکه دیگه چیزی بالاتر از عالی واس من بود

فک نمیکردم نشان فرمانروایی اینقدر مقام داشته که با کسی با داشتنش هم رتبه ملکه بشه.تا اینجا میدونیم ایتاش و سنون نشان فرمانروایی رو دارند

قبل اینکه ایتاش و ارباب معبد موقع دراوردن قلب معبد صحبت کنن فکر میکردم ایتاش هیچ اطلاعاتی در مورد پدرش و جایگاهش نداره اما با خوندن فصل های گذشته و این فصل فهمیدم کاملا در اشتباه بودم بلکه اطلاعات زیادی هم داره

این فصل مقدار کمی از اوج هوش و ذکاوت فرمانروا رو نشون میده.امیدوارم حداقل تو این قضیه فرمانروا و برادر سوم حرفی در مقابل برادر اول برای گفتن داشته باشن

یکی از چیزایی که اخطار پدر ایتاش رو برا من اسونتر میکنه اینکه اگ با هنری نیست حداقل با اون شاهزداه از خود راضی هم نیست میگه به هیچکس علاقمند نشو.

اما در مورد دلایل اخطار بنظرم نکته های زیادی هس که فعلا فقط برادر سوم که اینده رو دیده خبر داره کوچکترینش همون حرف ارماندو هس درباره درگیر شدن با اصیل زادگان بخاطر ایتاش.

خیلی کنجکاوم بدونم بقیه دلایلش چی میتونه باشه������������

یکم بزنم تو فاز جومونگ.درسته ایتاش کمک هایی کرد در فصول قبل به هنری و نجاتش داد و الانم باید ترکش کنه .اما بنظرم سرنوشت این دوتا بهم گره خورده و خب هنوز ماموریت ایتاش در نجات دادن جون هنری و کمک کردن به اون تموم نشده.

پ.ن:طبق گفته ملکه فک کنم میخایی ایتاش بدبخت رو بیشتر از هنری بکوبی یا حداقل در حد هنری و بدبختیاش داره شروع میشه.

اونجایی ملکه خودشو و ایتاش بهم تشبیه کرد فکردم میخاد هویت هنری رو بهش بگه .البته شایدم ایتاش چیزایی فهمیده باشه

در مورد اتفاق بعد این سه روز خیلی کنجکاوم .میتونه به اومدن و دخالت ارتش اصیل زادگان یا حتی خودشون منجر بشه یا حتی شروع نقشه های برادر سوم.

در کل بنظرم این فصل معما و نکات اشکار زیادی نداشت ولی حدس میزنم نکات پنهان جالبی داره هر چند اونا رو فعلا درک نکردم

پ.ن:تمام این حرفا حدسیات و نظرت شخصی و برداشت من بود
باتشکر

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

AmbrellA;36011:
:53: نظر لطفته واقعا جای خوبی تموم شد؟
پیش خوم فکر کردم خیلی ناگهانی بود چون اصلا قرار نبود اینجا تمومش کنم
اونجور که الان حساب میکنم تا سر جای قرارش میخواستم بنویسم 50 صفحه رو رد می کرد دیدم دیر وقت شد به یه صجنه خوبم رسیدیم زدم رو ترمز!!
و اون اتفاق مهم رو میزاریم برای فصل بعد . مرسی از نظرت کلی انرژی گرفتم.
:53:

مرسی که هم هواست به اینجا هست هم به اونجا هم به داستان خسته نباشی.

مرسی امید وارم بهترم بشه در فصل های اینده با نظرات و نقد هاتون ما را یاری کنید نیازمند یاری سبزتان هستیم :دی.29. چقدره من خوابم میاد برم بخوابم تا خل نشدم شب همگی خوش هنری امشب نیاد به خوابم صلوات
از همین نگرانم

لطف داری سپاس. کاری خاصی نکردم


   
حسین, AmbrellA, nima01 and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Batman
(@batman)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 94
 

سلام خسته نباشی.این فصل مثل یه مقدمه برای اتفاقات پیش روست که در فصلهای دیگه خواهیم دید.چرا هنری موقع ملاقات با ملکه نشناختش. مگه میلسون رو توی اردوگاه دورگها ندیده بود پس باید میشناختش.اون لباسارو از کجا اورد فکر نکنم دو رگه ها اجازه پوشیدن همچین لباسهایی رو داشته باشن.امیدواربودم یکم از سیر تکاملی شخصیتی هنری رو نشون میدادی یا اینکه از نظر ذهنی بزرگتر شده باشه.یکی از سئو الاتم اینه که کی هنری خودش انتخابهاشو میکنه نه اینکه روی مجموعه اتفاقایی که براش میفته شناور باشه و هیچ کار ی هم از دستش بر نیاد حتی اگه اون انتخاب خلاف جهت نظر بقیه کسایی باشه که براش انتخاب می کنن باشه مثل بئاتریس ملکه یا برادر سوم. حالا این میتونه خوب یا بد باشه ولی بازهم انتخاب خودشه.به این بدبخت یکم ازادی بیشتر بده تا نفس بکشه.


   
AmbrellA and Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
Alo
 Alo
(@alimsh)
Active Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 9
 

سلام
از اول این کتاب دنبال کردم میتونم بگم عالی این کتابیه که خوندن داره قلم قوی دارید ولی توی داستان یک سری ایده ها میاد ولی سریع از بین میره یا بهش بی محلی میشه مثل این که اون چند تا کاهن به هنری جادو رو مشون دادن بعد هنری گفتم بانو ریکا چجوری جادو انجام میده که کاهنا جوابشو دادن فردا بهت میگیم و این جا فصل تموم میشه بعد از این هم دیگه بهش اشاره نشد برنامه ای دارید در اینده بهش اشاره کنید؟؟
ممنون به امید موفقیت


   
پاسخنقل‌قول
الهه آب
(@fateme12)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 248
 

خوب فصل قشنگی بود .
من شک دارم این بیماری پوستی که میگن واقعا بیماری پوستی باشه . فکر میکنم به اون زنه ودرخته ربط داشته باشه .
این فصل باعث شد بیشتر از شاهزاده بدم بیاد .
اونجا که سنون توخاطرات ملکه مرده رو میبینه میگه دست های زمختی داره پس مشخص بود که برادر سوم ملکه رو برده .
درمورد سنون چیزی گفته نشده بود . اون چه بلایی سرش اومده ؟
بیچاره برادر سوم ،اینهمه به بقیه فکر میکنه آخرش هم پشت سرش هم بد فکر میکنن .
توفصل ۲۲ اون کسی که میخواد از یه گذرگاه عبورکنه ریکا هست ؟


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
nasren1232
(@nasren1232)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 185
 

فصل خوبی بود


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 121 / 210
اشتراک: