|
فرار از سرنوشت نیازمند اراده ای پولادین است. گاه نیازهایی وجود دارند که مانند بندی نامرئی فرد را وادار میکنند تا به سوی ناشناخته ها قدم بردارد. میدانم که راهی که انتخاب کرده ام تنها به یک نقطه ختم خواهد شد. اما دیگر اهمیتی ندارد. اندوهی که بر شانه هایم سنگینی میکند باعث ضعفم نخواهد شد.بلکه اراده ام را برای آنچه که میخواهم تقویت خواهد کرد.آتشی که در درونم شعله ور است به سادگی خاموش نمیشود.من در مسیر رسیدن به آنچه که میخواهم تنها هستم.تنها تر از هر زمان دیگری و اینک نوبت من است تا سرنوشت را به بازی بگیرم. |
فصل اول تا پنجم | ( نسخه ویرایش شده - دانلود آزاد)لینک دانلود |
فصل ششم
فصل ششم کلمه عبور: bookpage
فصل هفتم
فصل هفتم کلمه عبور BookPage
فصل هشتم
فصل هشتم کلمه عبور: bookpage
فصل نهم
فصل نه .کلمه عبور: bookpage
فصل دهم
فصل ده
فصل یازدهم
فصل یازده
فصل دوازده
فصل دوازده
توجه: من نظر همه بچه ها رو خوندم؛ منتهی دو سه باری که جواب می خواستم بدم ولی به دلیل چند تا مشکل کل جواب هام پرید و چون جدیدا من آدم بی حوصله ای شدم دیگه حس نوشتن نداشتم ولی سعی می کنم تا آخر هفته جواب بدم. این دم عیدی بقدری شلوغ شده سرم که دقیقه نود فصل میدم مهرنوش پس اگه کم و کاستی دیدید مشکل از سمت من هست که وقت لازم رو ندارم. ممنون
فصل سیزدهم: |
دستت درد نکنه برای فصل بعدی
نه انصافا ۲۰ امتیاز !!!!!!::70:: بزار بگردم همین گوشه های سایت می تونم ملاقه سمیه رو پیدا کنم :(s1211)::(s1211): ملاقه نبود فقط هویج پیدا کردم.
کشوها رو درست نگشتی کشو بعدی توش ملاقه بودا
به هر حال سینا اینجا قیمتها رو نشکون وضعیت بهم میریزه
دیروز نیومدی گفتم اوه اوه سینا دیگه فصل رو نمیذاره در رفت. همینجور منظم برو جلو برادر ویرایش هم نده به مهرنوش من خودم لازمش دارم :19::19::19:
سلام
خوبید؟ سلامت هستید؟:105::67:
خب قبل از اینکه جواب نظرات دوستان رو بدم، چند تا نکته رو بگم. اول ویرایش داستان مثل سابق نیست، دلیلش هم خودم هستم.:65: واقعا نمی تونم فصلی رو ده بار (یا بیشتر) بخونم و می دونم تو هر بار خوندن هر فصل بهش متن اضافه می کنم و بعد می بینم یه دفعه یه فصل پنجاه یا شصت صفحه ای شد. هر چند رکورد طولانی بودن هنوز مال سفیر با 100 صفحه ولی خب واقعا پیر شدم.:43::102:
مورد بعدی در مورد روند داستانه، این داستان انشعابی از سفیر کبیره.:19: یعنی هم مستقل و هم میشه جلد یک و نیم سفیر کبیر. موقع نوشتن سفیر کبیر ایده های زیادی داشتم. واقعا هم زیاد؛ برای همین هم اگه دقت کنید می بینید که این داستان یه جاهایش کاملا به سفیر ربط پیدا می کنه. خوب یا بد:105:در هر صورت سعی می کنیم این داستان تموم بشه.:63: خیلی ها انتظار سفیر رو دارن ولی در حال حاضر نمی تونم کاری برای سفیر بکنم. چون روند داستان سفیر پیچیده هست.
بریم سر نظرات تا بعدش...
نظرات از صفحه 33آره والا؛ ولی خب خودم پیشگو هستم، نسخه خیلی ها رو می پیچم:97:
امیدوارم، ممنون از نظرتون
ممنون، آره خب دست به فرارم عالیه ولی یکی تو سایت خطرناکه برای همین الان اینجام:65::21:
میگن در نا امیدی بسی امید است:65:
:81::662c45b0092db3a79dd
ممنون، دلاورررررررررررر:shy::moji:
من هم سکوت می کنم، ولی مواظب باشه نپره یهووو:129fs4252631::0135:
آره، اینبار یه تاریخی مشخص کردیم، اینطوری هم برای شما بهتره و هم برای من. البته شرایطش رو اول فصل ذکر کردم که همیشه باید یه سه فصلی جلو باشم ورنه روند فصل رو متوقف می کنم.:0126: ممنون
این افسانه ای رو کجای دلم بذارم؟؟:0205:
قدیما خیلی ها بودن که تو همه چی از نوشته های من سر تر بودن، در هر صورت هدف الان لذت بردن از یک محیط فانتزی هست. همینو بس
حالا تا تموم بشه زمان هست، چند سالی منتظر باشی که عمر من کفاف نمی ده که:65:سلام ممنون خوبم، نفیسه جان. نه همینم خوبه، خب هنوز تو جایگاهش نیست که باید یکم زمان بدید. تا حالا ببینیم چی پیش میاد. هم تو سفیر و هم اینجا شخصیت یه وجه اشتراک هایی دارن و هم متفاوت ولی خب سعی می کنیم بهتر بشه.
فکر کنم روحشه:65:
خواهش می کنم.:(s1817):
سلام، مخلصم. دیگه برنامه دادیم دیگه. می دونم ولی خب سفیر طولانیه منم راستش فعلا قصدی ندارم برای تکمیلش. بذارید همینطوری تو آب نمک بمونه:21:
سلام خسته نباشی به تو ای سینای کبیر.
بسیار عالی که داری ادامه میدی دوباره.
خواستم بگم اگر ویراستار خواستی من میتونم کمک کنم.
کشوها رو درست نگشتی کشو بعدی توش ملاقه بودابه هر حال سینا اینجا قیمتها رو نشکون وضعیت بهم میریزه
دیروز نیومدی گفتم اوه اوه سینا دیگه فصل رو نمیذاره در رفت. همینجور منظم برو جلو برادر ویرایش هم نده به مهرنوش من خودم لازمش دارم :19::19::19:
ای وای خب الان میگی :46:
امم سمیه دو بار پست زدی بزن خودت پاکش کن اون یکی رو
مهرنوش خطرناکه"4"
مرتضی، داستانت کووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو:1e9ca045845bf68fcb9
واقعا خطرناکه :17:
داستان کجا بود بنده خدا. تو که خودت پنج سال پنج سال غیبت میکنی که دیگه نگو. :71: منم از تو الگو گرفتم منتظرم 5 سال بشه بعد. :21:
یه جاهایی توی فصل 6 همون مشکل تبدیل به محاوره و ادبی توی افکار شخصیت وجود داشت. دقیق تر وقت نشد بخونم. انی وی، زودتر بقیه ی فصول رو بده ببینیم چخبره. داستانات هم همه عالین. تازشندمشکه، این ماجراش پتانسیل خوبی داره، امیدوارم بترکونیش به صورت مثبت. درسته نیستم تو سایت ولی فکر نکن کمین نکردم برا داستان.
فصل ششم خوندم خیلی عالی بود فکر کنم آخرش موهبت برزخی بزنه رو دست سفیر.
واقعا خطرناکه :17:داستان کجا بود بنده خدا. تو که خودت پنج سال پنج سال غیبت میکنی که دیگه نگو. :71: منم از تو الگو گرفتم منتظرم 5 سال بشه بعد. :21:
یه جاهایی توی فصل 6 همون مشکل تبدیل به محاوره و ادبی توی افکار شخصیت وجود داشت. دقیق تر وقت نشد بخونم. انی وی، زودتر بقیه ی فصول رو بده ببینیم چخبره. داستانات هم همه عالین. تازشندمشکه، این ماجراش پتانسیل خوبی داره، امیدوارم بترکونیش به صورت مثبت. درسته نیستم تو سایت ولی فکر نکن کمین نکردم برا داستان.
امتیازات یه کم زیاده، کم کنم بشینی داستان بنویسی، که بتونی داستان بخونی. همه هم راضی ان
مهرنوش خطرناکه"4"
ای گفتی
من تا الان از ملاقه سمیه میترسیدم
تازه فهمیدم ترسناک اصلی مهرنوش بوده
البته همین مهرنوشه که حریف تو شده و الا باید وصیت مینوشتیم نسل های بعدی دنبالت بگردن :دی
کشوها رو درست نگشتی کشو بعدی توش ملاقه بودابه هر حال سینا اینجا قیمتها رو نشکون وضعیت بهم میریزه
دیروز نیومدی گفتم اوه اوه سینا دیگه فصل رو نمیذاره در رفت. همینجور منظم برو جلو برادر ویرایش هم نده به مهرنوش من خودم لازمش دارم :19::19::19:
امتیاز منفی قبول نمیکنید من حاظرم جای 20 تا 200 بدم :5:
سلااام سلام
فصلو خوندم همشون عالی بودن لذت بردم از خوندنشون
یه چند تا سوال دارم
اش یه قدرتایی داره که بهضیاش یکم به قدرتای آلفرد تو سفیر کبیر شباهت دارن مثال میزنم ناخون هاش به ناخن های آلفرد وقتی که به بلوغ جادوییش نزدیک بود به ناخن های اش شباهت داشت هردو ناخن های سیاه با خطوطی سفید رنگ داشتن آیا ممکنه ناخن هاشون قدرتی رو برملا کنه که خودشون آگاه نیستن؟
دیگه مثلا موهبت دگرگونیش که باعث پدیداری قدرت زبان ها شده به قدرت آلفرد در استفاده از زبان های مختلف شباهت داره
عجیبه که توی این سن چنین پیشرفتی داشته خیلی عجیبه
اش می تونه قدرت زبان هارو آشکار کنه می تونه بدون لمس کردن یه نفر باعث شه فشار روی یه نقطه از بدنش خیلی زیاد بشه مثل وقتی که اِوِن رو داشت خفه میکرد و حتی باعث شد یکی از اندام های داخلیش خونریزی کنه
من دقیق درمورد اون چیزایی که اطراف اِوِن رو گرفتن چیزی نفهمیدم آیا اونا روح بودن؟ یا یه موهبت و اگه روح بودن پس ممکنه موهبت سارانا همین احضار اون ارواح رباینده زندگی باشه یا کلا اینا خودشون قدرت هایی هستن که به خودشون تجسم و شکل دادن؟
آیا همه ی این موهبتا و موهبتای دیگه ای مثل یادآوری اش ممکنه همشون باهم یه موهبت باشن؟ مثلا همون موهبت برزخی که اسم داستان هم هست باشن؟
با تشکر از نویسنده عزیز
خسته نباشید
ای گفتیمن تا الان از ملاقه سمیه میترسیدم
تازه فهمیدم ترسناک اصلی مهرنوش بوده
البته همین مهرنوشه که حریف تو شده و الا باید وصیت مینوشتیم نسل های بعدی دنبالت بگردن :دی
امتیاز منفی قبول نمیکنید من حاظرم جای 20 تا 200 بدم :5:
بیا پروژه بهت بدم خب.
این فصل رو خوندم خیلی قشنگ بود . ولی واقعا انصافه برای ۲۰ صفحه ۲۰ امتیاز بزاری ؟
فقط ویلفرد نامحرم بود ؟ این اش صورتش رو به همه نشون داد به جز ویلفرد .
یه سوال اگر موقعی که اش داشت نفرین میکرد شاهزاده قصد کمک نداشت نفرین اجرا میشد ؟
اون پیرمردی که توی دفترچه راجبش نوشته بود بنظرم مهم میومد . آیا در ادامه داستان بازم درموردش میگی ؟
دیگه مثلا موهبت دگرگونیش که باعث پدیداری قدرت زبان ها شده به قدرت آلفرد در استفاده از زبان های مختلف شباهت داره
البته تغییر شکل ناخنش به موهبت دگرگونیش ربط داره و اینکه می تونه قدرت نهفته در زبان رو موقع حرف زدن نشون بده مثل وقتی که به زبان خون حرف میزد و شومی زبان رو بقیه حس می کردن.
خود یادگیری چند زبان فکر کنم به همون موهبتی که ازش بدش میاد و می خواد محدودش کنه ربط داره یعنی موهبتی که باعث میشه چیزها رو فراموش نکنه
خسته نباشی .مثل همیشه عالی بود .فکر کنم نباید به راحتی از زبانهایی که بلده استفاده کنه.چون خیلیا این زبانهارو بلد نیستن و بهش مشکوک میشن .این موهبت حافظه مهمترین قدرت اشه چونکه با این قدرت خیلی چیزها یاد میگیره و برای پیشرفتش خیلی مهمه.راستی چرا خیلیا زبان خون رو بلد نیستن .اگه اش تونسته یاد بگیره بقیه خاندانهای دیگه هم بایدبلد باشن .منتظر روز ورود به اکادمی خوناشامها هستم
امتیازات یه کم زیاده، کم کنم بشینی داستان بنویسی، که بتونی داستان بخونی. همه هم راضی ان
جدی زدی کم کردی :22::24:
این همه کار کردم رو سایت و فصل دادم و اینا همه مو بود. :24:
نیگا کنین ملت. همین کارارو کردن که منو فراری دادن. :40:
جالبه که چقدر برام لذت بخشه خوندن این داستان. با این که کاملا روح سفیر رو در موهبت حس میکنم و فکر میکنم نویسنده همون فرمول رو برای داستان انتخاب کرده اما بازهم خسته کننده نیست و بسیار جذابه
یه چیز دیگه هم که شاید نظر شخصی من باشه اینه که مضامین بنیادی داستان های یه نویسنده بهتره متفاوت باشه. یعنی روح شخصیت ها باید عوض بشه. من شخصیت اش رو آلفرد دیدم. نمیگم این برای داستان یه ضعفه چون من اتفاقا از اینطور تیپ خوشم میاد و با فهمیدن این شباهت بیشتر جذب میشم اما شاید از دید حرفه ای مورد پسند نباشه.
البته این کاملا به نویسنده مربوطه. یعنی هرطور که بنویسه در نهایت باید خودش راضی باشه و بقیه نباید براش تکلیف تعین کنند
و اینم بگم قلمت واقعا روونه. اونقدر که اصلا ذهن رو خسته نمیکنه. همونطوری که یه داستان فانتزی تخیلی باید باشه
خسته نباشی
با سلام
باز دوباره یک فصل عالی دیگه از نویسنده محبوب سایت.
این فصل و کلا این داستان اگر دقت کرده باشید شبیه داستان سفیر و ترکیبی با شمشیر حقیقت میتونیم بدونیم ،مهم ترین ویژگی این داستان اینه که یک قسمت هایی از کتاب سفیر رو میتونیم توش ببینیم،برای مثال میتونیم قدرت اراده مرگ رو به قدرت آلفرد و در واقع الندر در مرگ دشمنان آلفرد شبیه بدونیم که در کتاب سفیر مرگ در قالب در یک پیشگویی بهش اشاره شده بود.دومین نکته هم میتونیم به این نکته توجه کنیم که تو این کتاب جادو رو محدود به اسم طلسم نکرده و در حقیقت این بخش رو شبیه داستان شمشیر حقیقت میتونیم بدونیم که جادو محدود نکرده و موهبت رو یک قدرت دونسته ولی در اصل داستان تغییری ایجاد شده و افراد رو دارای چندین موهبت دسته بندی کرده و هر موهبت متناسب با شخص میتونه متفاوت باشه ولی در شمشیر حقیقت موهبت فقط به یک دسته تقسیم می شد و به نوع استفاده شخص از موهبت وابسته بود.
این نکته ها نشون میده نویسنده ایده های بکر خودش رو عملا داره با نوشته های نویسنده های بزرگی ترکیب می کنه و ایده های ایجاد شده حتی از نویسنده های بزرگی که کتابهاشون میلیون ها فروش داشته نیز بهتر بوده است.
امیدوارم در آینده با پیشرفت داستان با ایده های بزرگتری از سمت نویسنده مواجه بشیم و روند داستان باعث بشود یک داستان بهتر و بزرگتر نسبت به داستان سفیر کبیر داشته باشیم که با توجه به پیشرفت نویسنده در نوشتن داستان های فانتزی این یک چیز طبیعی میتونه باشه.