Header Background day #20
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
493 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

nima01;35319:
سلام
لطفا یکی این فصل رو برای منم بفرسته، با این وضعیت امتیاز منفی که دارم فکر نکنم حالا حالاها بتونم فصل رو دان کنم

سلام فرستادم واست

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

hiva321654;35320:
سلام دوستان
من اصلا وقت نمیکنم بیام پست بزارم تا امتیاز بگیرم
الان هم که همه چی امتیازی شده متاسفانه باید با داستان خدا حافظی کنم
با آرزوی موفقیت و بهروزی روز همگی خوش:103:

سلام واست فرستادم


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
Narunima
(@narunima)
Eminent Member
عضو شده: 2 سال قبل
ارسال‌: 18
 

لطفا فصل جدیدم برای من بفرستید


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
sina66
(@sina66)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 66
 

:دی:دی:دی:دی


   
پاسخنقل‌قول
sirena
(@sirena)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 53
 

من با توجه به فصل قبل خیلی توقع زیادی ازین فصل داشتم...اونجوری که فک میکردم توقع منو براورده نکرد... من توقع توصیفات و شدت بیشتری از جنگت داشتم .شاید اونقدرم مهم نبوده تو داستان.حس یکم سری تموم شدن جنگ و داشتم . انگار این آدم خوارا خیلی ضعیف بودن درحالی که من باتوجه به قسمتای قبل توقع یه سری هیولای سخت جون وحشتناک داشتم...بعد آرماندو اومد عینهو پلیس ضد شورش هرچی آدمخوار بود کشت:| البته امیدوارم اینطوری باشه وگرنه همه ی اون روح شدن هری و جز زدنای ایتاش وسط جنگ یکم غیر منطقیه .حالا جنگم تموم شد وسط میدون جنگ زخمی کشته وایسادن بالا سر هری دارن روضه میخونن؟یا بچه رو زمان بی هوشیش بردن یه منطقه دیگه؟
حالا از همه ی اینا بگذریم من یکم مشکل با رابطه عاشقانه ی این دوتا دارم.حس میکنم برخلاف رابطه مادرانه ای که برا هری ماماناش خیلی محکم قشنگ ساختی .یکم احساسات هری و ایتاش متعادل ساخته نشده .من نمیگم ممکن نیس همچین عشقی وجود داشته باشه نه. اتفاقا خیلی تو خیلی از رمانا هست . حسم اینه ساختاری که براش ساختی ضعیفه.
فک میکنم بقیه مشکلایی که با داستان دارم تو فصلای بعدی حل بشه

درمورد این جیلا نمیدونم چرا از اول حس خوبی بهش نداشتم بنظرم ازون اول جاسوس ماسوسی چیزیه... حس قلبیم بهم میگه به عنوان یه آدم شرور بر میگرده به داستان و زجرمون میده مخصوصا ایتاش رو


   
پاسخنقل‌قول
sina66
(@sina66)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 66
 

با هزار بدبختی سرمایشو جور کردم بریم ببینیم چه جوریاسسس


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
anahitarafiee2
(@anahitarafiee2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 217
 

سلااام
خب بریم سر فصل
این فصل واااقعا عالی بود و بازم مثل همیشه موندیم توش که حالا هفته بعد چی میشه
عجیب بود وقتی توی جنگ بودن یه فشاری از طرف گرگ یخی فکر میکنم به هنری وارد شد که به کس دیگه ای وارد نشده بود و بعد از اون هم هنری یه گرگ بزرگو انگار جلوی خودش دید
فکر میکنم یه قدرت زیادی یا از اون گرگ یخی بهش رسیده یا باز اون زن این کارو کرده پرواز روحشم جالب بود
موندم چرا آرماندو باید بدونه آیتاش دختر کیه ولی هنری ندونه؟
خب حالا یکی از قدرتای دیگه ی آدمخوارا رو فهمیدیم اونا علاوه بر تعداد زیاد می تونن حتی اعضای بریده شده ی بدنشونو بهم بچسبونن و ارتش شمال برای همین شکست خورده
خیییلی درمورد گرگ یخی کنجکاوم اون کیه؟ از اجداد ایلاست؟ یا یه گرگ یخی خیلی قدرتمند دیگه اس؟ چطور از قدرت اون گرگ برای به وجود آوردن آدمخوارا استفاده میکنن؟
اون گرگ شخصیت مثبته یا منفی؟
جیلا چه اتفاقی براش افتاده؟ ممکنه ارواح سرگردان اونو با خودشون برده باشن یا برادر اول زودتر اونو پیدا کرده و با خودش برده؟
آیا ممکنه به گفته ی ارباب معبد قبیله ها دیگه با هم متحد نشن؟
مگه هنری ناردار نیست چرا باید به مردم به ارباب معبد گوش کنن؟
و اینکه دیگه کاش یکم بیشتر صحنه ی جنگ رو توصیف میکردین اونجوری که باید نمیشد صحنه هاشو تصور کرد البته می دونیم محدودیت زمانی داشتین ولی خب اگه توصیفات بیشتر بودن مطمئنا از این هم بهتر میشد و اینکه هنری و آیتاش خیلی خونسرد بودنو داشتنوسط جنگ با هم شوخی می کردن این یکم غیرمنطقی نیست؟
با تشکر از نویسنده:53:


   
Dark lord and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
anahitarafiee2
(@anahitarafiee2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 217
 

DARK LORD;35316:
سلام.فصل خوبی بود.
خطر اسپویل
نظر اولیه و ناقص
خب همینطوری حدس میزدم ارماندو زنده بود.جیلا هم احتمالش زنده بودنش هست حتی ممکنه با نیرویی سیاه برگرده یا اون شنل پوشه جیلا باشه که تغییر یافته.(هر چند خیلی تخیل زدم دگه)
اولا موقعی ارماندو حمله کرد گفته شد از صف مبارزان اجنه پیشی گرفت خب موقع جنگ قبیله که اسمی از اجنه نبود و اگ همراه ارماندو اومده باشن چطوری با وجود گرگ یا گرگ یخی کنار اومدن؟ فک نکنم رابطه دوستانه ای داشته باشن.یجای دیگه گفتی نودلی که مانند هنری هیبتی غیر طبیعی داشت.فک کنم هنری و ارماندو رو جابجا گرفتی.احتمالا اون نودل هم دورگه بوده/ولی چرا حالا اینقدر هیکل بزرگ کرده ارماندو و چطوری،از اون فرمانده کل کل هم بزرگ تر شده؟/.اگ زن ها و بچه از قبیله ارباب معبد باشن که میتونن جادو کنن ولی چطوریه که خدای دراکل هیچ دخالتی نمیکنه؟
انگار نیروی عشق خوب روی هنری تاثیر میزاره
ارماندو خیلی رسمی با ایتاش رفتار میکنه یعنی یه چیزایی از هویتش فهمیده یا بخاطر جیلا و اشراف زاده بودنشه.حس میکنی با بئاتریس حرف میزنه.
یه سوال این زنه همونه قبلیس یا یه نفر جدیده؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

باز ایتاش یکم به هنری توجه کرد میخاستی بکشیش.قدرت ترمیمشو زدی داغون کردی .اخه این رسمش نی .چقدر ظلم و ستم اخه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

فرستادم واست

سلام آره خییلی توی این فصل بعضی از کلمات جابه جا نوشته شده بودن
و فکر میکنم از صف سپاهیان اجنه هم حواسشون نبوده باشه به خاطر کمبود وقت اینجوری شده
راستی شاید قدرت ترمیمش از بین نرفته باشه ها من هردوحدسو میزنم یا قدرتش از بین نرفته و فقط دیگه داشته از بین میرفته که هنری بی هوش شده یا هم اینکه از بین رفته ولی قدرتی جدید جایگزین شده


   
Dark lord and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
mnsim
(@mnsim)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 57
 

این خانمه که با روح هنری حرف میزد ممکنه اژدهای مادر باشه یا حتی یکی از نیاکان گرگهای یخی؟


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

سلام تا اینجا نظرات رو همه رو خوندم و میشه گفت ارتباط فصل قبل و این فصل رو نگرفتید
هنوز جا برای بحث و گفتگو در بارش و پی بدن بهش هست پس من چیزی نمیگم که خودتون یکم تخیل بزنید و لذتش رو ببرید اگر صفحات نظر سه صفحه دیگه برای این فصل اضافه شد من ارتباطش رو میگم پس بحث کنید تخیل حدسیات خودتون رو بگید و خیالتون راحت همگی رو میخونم تک به تک


   
sasa and Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

Rosela;35337:
سلااام
خب بریم سر فصل
این فصل واااقعا عالی بود و بازم مثل همیشه موندیم توش که حالا هفته بعد چی میشه
عجیب بود وقتی توی جنگ بودن یه فشاری از طرف گرگ یخی فکر میکنم به هنری وارد شد که به کس دیگه ای وارد نشده بود و بعد از اون هم هنری یه گرگ بزرگو انگار جلوی خودش دید
فکر میکنم یه قدرت زیادی یا از اون گرگ یخی بهش رسیده یا باز اون زن این کارو کرده پرواز روحشم جالب بود
موندم چرا آرماندو باید بدونه آیتاش دختر کیه ولی هنری ندونه؟
خب حالا یکی از قدرتای دیگه ی آدمخوارا رو فهمیدیم اونا علاوه بر تعداد زیاد می تونن حتی اعضای بریده شده ی بدنشونو بهم بچسبونن و ارتش شمال برای همین شکست خورده
خیییلی درمورد گرگ یخی کنجکاوم اون کیه؟ از اجداد ایلاست؟ یا یه گرگ یخی خیلی قدرتمند دیگه اس؟ چطور از قدرت اون گرگ برای به وجود آوردن آدمخوارا استفاده میکنن؟
اون گرگ شخصیت مثبته یا منفی؟
جیلا چه اتفاقی براش افتاده؟ ممکنه ارواح سرگردان اونو با خودشون برده باشن یا برادر اول زودتر اونو پیدا کرده و با خودش برده؟
آیا ممکنه به گفته ی ارباب معبد قبیله ها دیگه با هم متحد نشن؟
مگه هنری ناردار نیست چرا باید به مردم به ارباب معبد گوش کنن؟
و اینکه دیگه کاش یکم بیشتر صحنه ی جنگ رو توصیف میکردین اونجوری که باید نمیشد صحنه هاشو تصور کرد البته می دونیم محدودیت زمانی داشتین ولی خب اگه توصیفات بیشتر بودن مطمئنا از این هم بهتر میشد و اینکه هنری و آیتاش خیلی خونسرد بودنو داشتنوسط جنگ با هم شوخی می کردن این یکم غیرمنطقی نیست؟
با تشکر از نویسنده:53:

ناردار بودن مثل فرمانروایی اجنه نیست که اجبار داشته باشن به دستوراتش گوش بدن.همینطوری که قبلا اون قبیله به ناردار وقت ارباب معبد گوش ندادن و با اجنه وارد جنگ نشدن.
ارباب معبد ریس قبیله خودشه .خب مردم قبیله زیر نظر ریس هستن.
.
از موقعی این نبرد بزرگ شروع شده فصل هاش.جزیات کاهش داشته.درسته همینجوریش هم طولانیه ولی خب بعضی جاها واقعا شدید حس میشه.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

Rosela;35339:
سلام آره خییلی توی این فصل بعضی از کلمات جابه جا نوشته شده بودن
و فکر میکنم از صف سپاهیان اجنه هم حواسشون نبوده باشه به خاطر کمبود وقت اینجوری شده
راستی شاید قدرت ترمیمش از بین نرفته باشه ها من هردوحدسو میزنم یا قدرتش از بین نرفته و فقط دیگه داشته از بین میرفته که هنری بی هوش شده یا هم اینکه از بین رفته ولی قدرتی جدید جایگزین شده

برا قدرت ترمیمش منظورم نابودی کاملش نبود.هنوز مطمعن نیستم چی شده دقیقا


   
پاسخنقل‌قول
alikhoshbakht13772
(@alikhoshbakht13772)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 95
 

سلام یکم دیر شد ولی منم اومدم نظر بدم
نکته اول که دیگه به نظرم خیلی لوس شده اینه که توی هر مبارزه ای یا هنری یه کار باحال میکنه یا یه اتفاق غیر منتظره میفته و بعدش بیهوش میشه این خیلی بد نیست ولی دیگه خیلی تکراری شده یه طوریه که من وقتی داستان به درگیریا میرسه توی ذهنم میگم خداکنه اینبار یکم دیر تر بیهوش بشه یا قبل بی هوش شدن یه کار باحال بکنه لائقل البته میگم به خودی خود بد نیست ولی دیگه داره زیادی تکرار میشه.

نکته دوم اینکه بهتر نیست هنری یکم از مخش استفاده بکنه به نظر هیچ نقشه ای نداره و همینطوری داره توی اتفاقات بر میخوره اصلا میخواد چی کار کنه کجا میره چرا میره اینا زیادی گنگن انگار فقط منتظره یکی بهش بگه برو اونجا اینم بره تنها زمانایی هم که مخالفت میکنه مربوط به زمانیه که وارد یه درگیریمیشن همه میگن برو این میاد :1s4:اینطوری میکنه به نظرم باید برای حرکتایی که میخواد بکنه یه نقشه ای چیزی بکشه حالا این نقشه اجرایی بشه یا بخاطر اتفاقاتی که میفته به مشکل بخوره مهم نیست ولی باید باشه توی داستان تا حداقل مسیر کلی روشن باشه میدونم دوست داری داستان سکرت جلوبره ولی این حجم از بی اطلاعی الان جالب به نظر نمیرسه.
نکته سوم اینکه توی داستان و قبل از انجام کاری بهتره قسمتی از افکار شخصیت هارو روایت کنی اینطوری ماها بهتر با هاشون ارتباط برقرار میکنیم و اینکه توصیفات داستان خیلی کم شده مثلا توی توصیف ادم خوارا دقیق نمیتونم توی ذهنم موجودی رو که شما بهش اشاره میکنید رو ببینم یه چیزایی تصور میکنم ولی مطمعنا بااصلش متفاوته که به خاطر کم بودن توصیف هاست یا حالت صورت افراد توی شرایت مختلف که اگه به داستان اضافه بشه خیلی بهتر خواهد بود به نظرم زمان بیشتری باید روی اینا بزاری چون ایرادای جزیی یا غلط های املایی رو بعدا با ویراستدارت با هم برطرف خواهید کرد ولی کم بود توصیفات رو نمیشه کاری کرد یه مسئله دیگه توی توصیفات هست که یکم اذیت میکنه اونم اینهکه توصیف مبارزات زیادی صامت صدای برخورد سلاح ها یا فریاد موجودات و تمام این جور اتفاقا بدون توصیف صداشون خیلی جالب نیست واون صحنه مبارزه که معمولا توی داستلن شما صحنه های خوبیم هستن رو یهجورایی ناقص میکنه.
خوب همینا بودن موفق باشی.

پ.ن: ولی خدایی تادیدی یکی داره عاشق هنری میشه خوب زدی بچه رو چلوندی همه کرماش ریخت بیرون.


   
anahitarafiee2, AmbrellA, Batman and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Batman
(@batman)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 94
 

سلام. خسته نباشی.کاش جزیات نبرد رو بیشتر میکردی تا لذتش هم بالاتر بره مثل نفس گیر بودنش یا اینکه اولین جنگ هنری براش جطور به نظر میاد .اونحایکه ادمخوارها دوباره زنده شدن ممکن از قدرت نامیرایی گرگ یخی که فصل قبل قربانی شد استفاده کردن.اون زن اگه اژدهای مادر میبود باید هنری اونرو از چهرش توی اتیش میشناخت.شایدم اون خالق بود.باتوجه به رفتار ارماندو نسبت ایتاش ممکن اون شب اتفاقای بیشتری افتاده و ارماندو متوجه مقام بالای اون شده.


   
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

فصل خوبی بود?


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Tereyon;35354:
سلام. خسته نباشی.کاش جزیات نبرد رو بیشتر میکردی تا لذتش هم بالاتر بره مثل نفس گیر بودنش یا اینکه اولین جنگ هنری براش جطور به نظر میاد .اونحایکه ادمخوارها دوباره زنده شدن ممکن از قدرت نامیرایی گرگ یخی که فصل قبل قربانی شد استفاده کردن.اون زن اگه اژدهای مادر میبود باید هنری اونرو از چهرش توی اتیش میشناخت.شایدم اون خالق بود.باتوجه به رفتار ارماندو نسبت ایتاش ممکن اون شب اتفاقای بیشتری افتاده و ارماندو متوجه مقام بالای اون شده.

حقیقت امر این بود که این سری به خاطر کمبود وقت کل فصل رو توی 2 ساعت نوشتم و باخره کبود هاش مشخص بود. ولی اون چیزی که مد نظرم بود تقریبا اتفاق افتاد بله ادمخوار ها دسته ای از موجودات ضعیف هستند همونطور که قبلا گفتیم توی داستان یه جن یا یه دورگه هم میتونه از پس دها تن از اونها بر بیاد.
خواه ناخواه متوجه میشن چون گرگ های یخی و گرگ تنها متوجه جایگاه اون شد پس طبیعیه به یکی از اعضای گله اش مثل ارماندو هم اطلاع بده.


   
Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

AmbrellA;35361:
حقیقت امر این بود که این سری به خاطر کمبود وقت کل فصل رو توی 2 ساعت نوشتم و باخره کبود هاش مشخص بود. ولی اون چیزی که مد نظرم بود تقریبا اتفاق افتاد بله ادمخوار ها دسته ای از موجودات ضعیف هستند همونطور که قبلا گفتیم توی داستان یه جن یا یه دورگه هم میتونه از پس دها تن از اونها بر بیاد.
خواه ناخواه متوجه میشن چون گرگ های یخی و گرگ تنها متوجه جایگاه اون شد پس طبیعیه به یکی از اعضای گله اش مثل ارماندو هم اطلاع بده.

پس ظاهرا هنری که اربابشون هس باید خبردار بشه ولی خب فک نکنم حالا حالا قصد داشته باشی موقعیتشو فاش کنی.بئاتریس هم مدتی طول کشید که هنری شناختش.


   
Batman and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 116 / 210
اشتراک: