با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
خخخخخ شایعه نساز امشب فصل داریم
خوبه بعد سه چهار هفته فصل داریم :41:
فقط یه لطف بکن فصل رو ساعت یک و دو نزار بعضی ها فردا امتحان دارن نمیتونن بیدار بمونن:29:
خوبه بعد سه چهار هفته فصل داریم :41:
فقط یه لطف بکن فصل رو ساعت یک و دو نزار بعضی ها فردا امتحان دارن نمیتونن بیدار بمونن:29:
دیگه زیادش نکن.فقط هفته پیش فصل نداشتیم.هفته قبلترش فصل داشتیم منتها سایت از دسترس خارج شده بود.در سایت قرار نگرفت.
منتظر نظرات شما هستم
عجب فصلی بود .اون فردی که داشت دراکل رو احضار می کرد کلید این جنگه.دلیل این که خبری از ریکا نبود این بود که نمی تونست تو سرزمین ادمخوارا از جادو استفاده کنه و اطلاع بده.راستی چرا برادر اول بجای جیلا دنبال ایتاش نیست اینجوری برادر سوم زودتر نا امید میشه.
عجب فصلی بود .اون فردی که داشت دراکل رو احضار می کرد کلید این جنگه.دلیل این که خبری از ریکا نبود این بود که نمی تونست تو سرزمین ادمخوارا از جادو استفاده کنه و اطلاع بده.راستی چرا برادر اول بجای جیلا دنبال ایتاش نیست اینجوری برادر سوم زودتر نا امید میشه.
سلام
مرسی که نظر دادی خب صورت ایتاش درون خاطره مشخص نبود اما صورت جیلا تابلو بود
چرا خود پدر آیتاش قبر مادره رو با خودش نبرده بود؟! یعنی اینقدر اطمینان داشت به جادوش؟
سلام فصل ها عالی بود
نکته ها
1.این معامله ای که برادر بزرگ کرده چی هست؟ با کی معامله کرده؟ آیا برادر سوم هم معامله ای کرده است؟
2.سرزمین قبلی اجنه کجا بوده که از اون جا به این سرزمین فعلی اومدند؟
3.همسر برادر سوم چه کسی هست؟ این هاله بنفش دور گوی که روح همسر برادر سوم هست آیا نشانه شیطانی بودن اون هست؟
4.این خاطره ای که برادرا دیدن مال چه زمانی هست؟
5.هسته معبد رو دادن به هنری، یعنی الان معبد تخریب شده به خاطر این که دیگه منبع قدرتی اونجا نیست؟
6.برادر سوم دوست ارباب معبد بوده یعنی این قضیه مال قبل از کشته شدن گرگ های یخی بدست برادر اول بوده.
7.هنری الان با داشتن قلب اژدها تبدیل به یک اژدها شده یا فقط میتونه از قابلیت های اژدها استفاده کنه؟ اینجوری که تو داستان اومده انگار اژدها هنوز روحش هست مثلا اگر بهش غذا نرسه خودش دست بکار میشه و کنترل هنری هم به دست اون میفته یا این که این خود هنری هستش که به صورت ناخود آگاه یه همچین رفتار هایی رو انجام میده.
8.بالاخره یه خبری از خاله هنری هم شد. به نظر اون مرده شخص مهمی است و اینکه هاله نداره شاید نشانه زنده نبودنش باشه شاید هم هاله هاش رو پنهان کرده است که این بعیده. یعنی یک سال از گم شدن خاله هنری گذشته چقدر عجیب!!!!!
9.یا خدا میلیون ها میلیون آدم خوار دنیای اجنه و انسان ها رو صاف میکنن ولی شاید افراد معبد بتونن با اونها مقابله کنن مثلا با اجازه ی ملکه اجازه استفاده از کمان هاشون رو بگیرن (راستی خبر از ملکه وسنون و اون آقاهه نیست)
راستی اون همه آدم برای قربونی رو از کجا آوردند حتی اون گرگ یخی رو انگار این ها همه با برنامه ریزی قبلی صورت گرفته.
10.ارتش اصیل زاده ها قرار کجا برن؟ نکنه به پایتخت که الان کسی توش نیست حمله کنن (بئاتریس هم که با گارد ملکه به سرزمین های دریای رفتن)
11.این جوری که عنان گفت این قلب اژدها هم برای هنری یه سال بیشتر کار نمیکنه (هنری کی قراره خوب بشه؟؟؟)
12.این سیاه قلب احتمالا همون برادر بزرگ نیست؟
13.انگار هنری و آیتاش دارن با هم جور میشن ها.
14.قبیله در گذرگاه می خوان با کی بجنگن؟
با تشکر از نویسنده عزیز :53::53::53:
سلام خیلی فصل خوبی بود
یه حدسی که درمورد اون شنل پوش میزنم اینه که اون باید برادر اول باشه چون یجورایی همچین کاری ازش بر میاد و اینکه شنل پوشیده بود و چهره ی جوانی داشت و اینکه هاله نداشت شاید به این معنی باشه که قدرت زیادی داره اونقدر که با یه کریستال قابل دیدن نیست و یا اینکه جادوگر نیست و این کارایی که کرد توسط شخص دیگه ای یا چیز دیگه ای صورت میگرفت و شنل پوش فقط یه بازیچه اس یا هم اینکه یه مرده اس که اگه مرده باشه دیگه نمی تونه اصلا جادو انجام بده
من بیشتر همون حدس اولو قبول دارم
ریکا هم که بالاخره پیدا شد ولی حالا معلوم نیست چجوری می خواد از بین اونهمه آدم خوار رد بشه
به نظر میاد هنری اصلا نمی دونه که حافظه دوستاشو پاک کردن ولی چرا هیچوقت از کسی اینو نپرسید چرا این سوالو که چرا دوستاش حتی به دیدنش نیومدن رو از هیچ کس نپرسید که بفهمه اونا حافظشون پاک شده و چیزی از هنری به یاد ندارن
ممکنه اینایی که لحظه آخر بهشون حمله کردن مردم قبیله باشن که نشناختنشون؟
چرا هیچ اثری از جیلا و آرماندو نبود؟ پس چه اتفاقی براشون افتاده؟
اون گرگ ممکنه آرماندو باشه؟ یا مثلا یکی از ملکه های گرگ های یخی پیشین؟ یا فقط یه گرگ یخی معمولیه؟
اگه برادر اول اونقدر قدرتش زیاده که اگه خودشو کنترل نکنه یه سرزمین از بین میره چرا خودش تنهایی همه رو نمی کشه تا به قدرت کامل برسه؟ چرا اینهمه مقدمات فراهم کرده تا حمله بکنه؟ حالا حمله به کجا بماند(شاید پایتخت اجنه)
و اینکه اگه کسی که حلقه رو داره باید فرمانروا بشه پس چرا ملکه هنوز همون ملکه اس؟ خب هیچ کس نمی دونه که حلقه دست ملکه اس(صاحبشو هنوز نمی شناسیم ولی من حدس میزنم همین هنری باشه)
حالا این ملکه و سنون چی شدن چه خبر از اونا؟پیش پدر آیتاشن؟
مگه نباید هنری هیجان زده نشه؟ پس چرا یه آرامبخشی چیزی که باعث بشه بخوابه بهش ندادن تا توی جنگ شرکت نکنه؟
و اینکه چرا برادر سوم با اینکه قدرت پیشگویی آینده رو داره چرا نفهمید که ممکنه برادر اول روح همسرشو زندانی بکنه؟
راستی مگه خیلی وقت پیش خدای دراکل بیدار نشده بود؟ چطور شد که شنل پوش تااازه داشت با قربانی کردن آدمایی که هنوز نفهمیدیم از کجا اومدن دراکل رو بیدار میکرد؟
یعنی حمله به شمال و همه این اتفاقات زیر سر دراکل نبوده در واقع زیر سر شنل پوش بوده؟
اوه و مهم ترین نکته: این هنری زود تر باید درمان بشه ها آخه یعنی چی تا یه سال دیگه می میره
فقط کاش ایلا بتونه کاری برای هنری بکنه
وههه این هنری یا قلبش مریضه یه بار تیکه پاره میشه یه بار نیروی زندگیش میره یه بار بیماری عجیب غریب(همون پوست سنگی خودمون) میگیره اصلا چجوری این بیماری رو گرفت؟ یدفعه چی شد؟ هیچ کس این بیماری رو نداره که هنری از اون بگیره برای چی صاف هنری گرفتار شد اصلا؟:21:
چرا خود پدر آیتاش قبر مادره رو با خودش نبرده بود؟! یعنی اینقدر اطمینان داشت به جادوش؟
برادر سوم جادویی برای قبر همسرش انجام نداده
روش جادویی زده بود که مزوس نتونست روحش رو بیاره و فقط فهمید همسر قانونیشه. یه دلیل باید باشه که مهم ترین و عزیرترین چیزش بعد آیتاش رو اونجا ول کده و رفت.
آینده بینی هم که داشته و یعنی ندیده یا فکر نمی کرده اونها همچین گویی داشته باشن؟
سلام فصل ها عالی بود
نکته ها
1.این معامله ای که برادر بزرگ کرده چی هست؟ با کی معامله کرده؟ آیا برادر سوم هم معامله ای کرده است؟
2.سرزمین قبلی اجنه کجا بوده که از اون جا به این سرزمین فعلی اومدند؟
3.همسر برادر سوم چه کسی هست؟ این هاله بنفش دور گوی که روح همسر برادر سوم هست آیا نشانه شیطانی بودن اون هست؟
4.این خاطره ای که برادرا دیدن مال چه زمانی هست؟
5.هسته معبد رو دادن به هنری، یعنی الان معبد تخریب شده به خاطر این که دیگه منبع قدرتی اونجا نیست؟
6.برادر سوم دوست ارباب معبد بوده یعنی این قضیه مال قبل از کشته شدن گرگ های یخی بدست برادر اول بوده.
7.هنری الان با داشتن قلب اژدها تبدیل به یک اژدها شده یا فقط میتونه از قابلیت های اژدها استفاده کنه؟ اینجوری که تو داستان اومده انگار اژدها هنوز روحش هست مثلا اگر بهش غذا نرسه خودش دست بکار میشه و کنترل هنری هم به دست اون میفته یا این که این خود هنری هستش که به صورت ناخود آگاه یه همچین رفتار هایی رو انجام میده.
8.بالاخره یه خبری از خاله هنری هم شد. به نظر اون مرده شخص مهمی است و اینکه هاله نداره شاید نشانه زنده نبودنش باشه شاید هم هاله هاش رو پنهان کرده است که این بعیده. یعنی یک سال از گم شدن خاله هنری گذشته چقدر عجیب!!!!!
9.یا خدا میلیون ها میلیون آدم خوار دنیای اجنه و انسان ها رو صاف میکنن ولی شاید افراد معبد بتونن با اونها مقابله کنن مثلا با اجازه ی ملکه اجازه استفاده از کمان هاشون رو بگیرن (راستی خبر از ملکه وسنون و اون آقاهه نیست)
راستی اون همه آدم برای قربونی رو از کجا آوردند حتی اون گرگ یخی رو انگار این ها همه با برنامه ریزی قبلی صورت گرفته.
10.ارتش اصیل زاده ها قرار کجا برن؟ نکنه به پایتخت که الان کسی توش نیست حمله کنن (بئاتریس هم که با گارد ملکه به سرزمین های دریای رفتن)
11.این جوری که عنان گفت این قلب اژدها هم برای هنری یه سال بیشتر کار نمیکنه (هنری کی قراره خوب بشه؟؟؟)
12.این سیاه قلب احتمالا همون برادر بزرگ نیست؟
13.انگار هنری و آیتاش دارن با هم جور میشن ها.
14.قبیله در گذرگاه می خوان با کی بجنگن؟
با تشکر از نویسنده عزیز :53::53::53:
سلام مرسی خوشحالم که خوشتون اومده
اما درباره سوال ها فکر نکنم بتونم همه رو جواب بدم اما بزار یه مرور با هم بکنیم
1. معالمه بر روی نام و نشان بوده نام و نشان و هویت رو معامله میکنن در ازای .....
2توی جلد بعدی این رو متوجه میشید
4. زمان بچگی ایتاش زمان خاصی نداشت.
5. قلب معبد به خودی خود نیرویی درش نیست بلکه ارباب معبد افرادی رو از بیرون معبد میاورد و با ستون های سنگی نیروی درونی اونها رو به اون قلب کوهستان انتقال میداد میشه گفت اون قلب یه ظرف خالیه که میتونه نیروی زیادی رو تو خودش جا بده حالا بستگی به استفاده کنندش داره میتونه یه اژدها باشه که نیروی زیادی درش بریزه یا یه جن یا اصیل زاده یا هر موجود دیگه ای هر نفر به اندازه ظرفیت وجودی خودش مییتونه توش نیرو ذخیره کنه پس یادتون باشه از خودش نیرو نداره!
7. در اصل خود هنری و تمایلش به زیستن به جذب نیرو برای زندگی باعث میشه این کار رو بکنه یه قلب اژدها برای تپیدن به نیروی زیادی نیاز داره پس باید نیرو کسب کنه و حد اقل هایی داره مثل یه موجود عادی انسان اگه تشنش باشه توی یه صحرا اگر اب مردابم بزارن جلوش مثل یه موجود حریس بهش حمله میکنه که بدستش بیاره. هنریم الان همینطوره اگر نیرو کافی به قلبش نرسه به اون شکل در میاد.
9. سنون و ملکه و اینام یه روزی بر میگردن به وقتش. تعداد زیادی ادم نبود اگر دقت کرده باشید وقتی قربانی انجام شد تا ساعت ها دسته های چند دهتایی از درون اون قربانگاه بیرون میومد یعنی بع ازای هر ادمخوار نیاز به یه اجنه نیستا یه وقت فکر کنید الان نصف ادمهای زمین ناپدید شدن!.
12. بله
13. عمرا بزارم این پسره چش سفید به ایتاش نزدیک بشه یعنی چی مگه شهر حرته:21::21::21:
14. برگرد به فصل های قبلتر جایی که اون بازمانده رو کاروان گرفت ببین چی میگن گفته که مرد ها و جنگجوهای قبیله برای جلو گیری از ورود .... به سمت اونجا حرکت کردن.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام خیلی فصل خوبی بود
یه حدسی که درمورد اون شنل پوش میزنم اینه که اون باید برادر اول باشه چون یجورایی همچین کاری ازش بر میاد و اینکه شنل پوشیده بود و چهره ی جوانی داشت و اینکه هاله نداشت شاید به این معنی باشه که قدرت زیادی داره اونقدر که با یه کریستال قابل دیدن نیست و یا اینکه جادوگر نیست و این کارایی که کرد توسط شخص دیگه ای یا چیز دیگه ای صورت میگرفت و شنل پوش فقط یه بازیچه اس یا هم اینکه یه مرده اس که اگه مرده باشه دیگه نمی تونه اصلا جادو انجام بده
.
.
.
من بیشتر همون حدس اولو قبول دارم
ریکا هم که بالاخره پیدا شد ولی حالا معلوم نیست چجوری می خواد از بین اونهمه آوههه این هنری یا قلبش مریضه یه بار تیکه پاره میشه یه بار نیروی زندگیش میره یه بار بیماری عجیب غریب(همون پوست سنگی خودمون) میگیره اصلا چجوری این بیماری رو گرفت؟ یدفعه چی شد؟ هیچ کس این بیماری رو نداره که هنری از اون بگیره برای چی صاف هنری گرفتار شد اصلا؟:21:
سلام مرسی که نظر دادی خوشحالم که از فصل خوشت اومده
"و اینکه چرا برادر سوم با اینکه قدرت پیشگویی آینده رو داره چرا نفهمید که ممکنه برادر اول روح همسرشو زندانی بکنه؟"
نکته خوبی بود نظر خودت دربارش چیه؟ با توجه به قدرت هایی که از برادر سوم دیدی.
"چرا هیچ اثری از جیلا و آرماندو نبود؟ پس چه اتفاقی براشون افتاده؟"
جیلا و ارماندو مگه به ملکوت اعلا نپیوسته بودن؟
" راستی مگه خیلی وقت پیش خدای دراکل بیدار نشده بود؟ چطور شد که شنل پوش تااازه داشت با قربانی کردن آدمایی که هنوز نفهمیدیم از کجا اومدن دراکل رو بیدار میکرد؟"
بیداری تا متولد شدنش تفاوت داره بیداری الانم بیداره و با قدرتش میتونه روی یه ناحیه به اون وصعت تاثیر بزاره اما زمانی که متولد بشه!!!!خخخخ
"اگه برادر اول اونقدر قدرتش زیاده که اگه خودشو کنترل نکنه یه سرزمین از بین میره چرا خودش تنهایی همه رو نمی کشه تا به قدرت کامل برسه؟ چرا اینهمه مقدمات فراهم کرده تا حمله بکنه؟ حالا حمله به کجا بماند(شاید پایتخت اجنه)"
بستگی داره هدفش از این کار چی باشه مقابله با اجنه و ملکه یا مقابله با پیشگویی! این رو باید دقت داشته باشی
"یعنی حمله به شمال و همه این اتفاقات زیر سر دراکل نبوده در واقع زیر سر شنل پوش بوده؟"
شاید 50/50
"اوه و مهم ترین نکته: این هنری زود تر باید درمان بشه ها آخه یعنی چی تا یه سال دیگه می میره"
یعنی فاتحه!!!
"وههه این هنری یا قلبش مریضه یه بار تیکه پاره میشه یه بار نیروی زندگیش میره یه بار بیماری عجیب غریب(همون پوست سنگی خودمون) میگیره اصلا چجوری این بیماری رو گرفت؟ یدفعه چی شد؟ هیچ کس این بیماری رو نداره که هنری از اون بگیره برای چی صاف هنری گرفتار شد اصلا؟" شانس نداره بیچاره بدبخت
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
روش جادویی زده بود که مزوس نتونست روحش رو بیاره و فقط فهمید همسر قانونیشه. یه دلیل باید باشه که مهم ترین و عزیرترین چیزش بعد آیتاش رو اونجا ول کده و رفت.
آینده بینی هم که داشته و یعنی ندیده یا فکر نمی کرده اونها همچین گویی داشته باشن؟
یه احتمال رو کلا ندیده میگیری تو این اتفاق یکم بهش فکر کن!
سلام مرسی خوشحالم که خوشتون اومده
اما درباره سوال ها فکر نکنم بتونم همه رو جواب بدم اما بزار یه مرور با هم بکنیم
1. معالمه بر روی نام و نشان بوده نام و نشان و هویت رو معامله میکنن در ازای .....
2توی جلد بعدی این رو متوجه میشید
4. زمان بچگی ایتاش زمان خاصی نداشت.
5. قلب معبد به خودی خود نیرویی درش نیست بلکه ارباب معبد افرادی رو از بیرون معبد میاورد و با ستون های سنگی نیروی درونی اونها رو به اون قلب کوهستان انتقال میداد میشه گفت اون قلب یه ظرف خالیه که میتونه نیروی زیادی رو تو خودش جا بده حالا بستگی به استفاده کنندش داره میتونه یه اژدها باشه که نیروی زیادی درش بریزه یا یه جن یا اصیل زاده یا هر موجود دیگه ای هر نفر به اندازه ظرفیت وجودی خودش مییتونه توش نیرو ذخیره کنه پس یادتون باشه از خودش نیرو نداره!
7. در اصل خود هنری و تمایلش به زیستن به جذب نیرو برای زندگی باعث میشه این کار رو بکنه یه قلب اژدها برای تپیدن به نیروی زیادی نیاز داره پس باید نیرو کسب کنه و حد اقل هایی داره مثل یه موجود عادی انسان اگه تشنش باشه توی یه صحرا اگر اب مردابم بزارن جلوش مثل یه موجود حریس بهش حمله میکنه که بدستش بیاره. هنریم الان همینطوره اگر نیرو کافی به قلبش نرسه به اون شکل در میاد.
9. سنون و ملکه و اینام یه روزی بر میگردن به وقتش. تعداد زیادی ادم نبود اگر دقت کرده باشید وقتی قربانی انجام شد تا ساعت ها دسته های چند دهتایی از درون اون قربانگاه بیرون میومد یعنی بع ازای هر ادمخوار نیاز به یه اجنه نیستا یه وقت فکر کنید الان نصف ادمهای زمین ناپدید شدن!.
12. بله
13. عمرا بزارم این پسره چش سفید به ایتاش نزدیک بشه یعنی چی مگه شهر حرته:21::21::21:
14. برگرد به فصل های قبلتر جایی که اون بازمانده رو کاروان گرفت ببین چی میگن گفته که مرد ها و جنگجوهای قبیله برای جلو گیری از ورود .... به سمت اونجا حرکت کردن.- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام مرسی که نظر دادی خوشحالم که از فصل خوشت اومده
"و اینکه چرا برادر سوم با اینکه قدرت پیشگویی آینده رو داره چرا نفهمید که ممکنه برادر اول روح همسرشو زندانی بکنه؟"
نکته خوبی بود نظر خودت دربارش چیه؟ با توجه به قدرت هایی که از برادر سوم دیدی.
"چرا هیچ اثری از جیلا و آرماندو نبود؟ پس چه اتفاقی براشون افتاده؟"
جیلا و ارماندو مگه به ملکوت اعلا نپیوسته بودن؟
" راستی مگه خیلی وقت پیش خدای دراکل بیدار نشده بود؟ چطور شد که شنل پوش تااازه داشت با قربانی کردن آدمایی که هنوز نفهمیدیم از کجا اومدن دراکل رو بیدار میکرد؟"
بیداری تا متولد شدنش تفاوت داره بیداری الانم بیداره و با قدرتش میتونه روی یه ناحیه به اون وصعت تاثیر بزاره اما زمانی که متولد بشه!!!!خخخخ
"اگه برادر اول اونقدر قدرتش زیاده که اگه خودشو کنترل نکنه یه سرزمین از بین میره چرا خودش تنهایی همه رو نمی کشه تا به قدرت کامل برسه؟ چرا اینهمه مقدمات فراهم کرده تا حمله بکنه؟ حالا حمله به کجا بماند(شاید پایتخت اجنه)"
بستگی داره هدفش از این کار چی باشه مقابله با اجنه و ملکه یا مقابله با پیشگویی! این رو باید دقت داشته باشی
"یعنی حمله به شمال و همه این اتفاقات زیر سر دراکل نبوده در واقع زیر سر شنل پوش بوده؟"
شاید 50/50
"اوه و مهم ترین نکته: این هنری زود تر باید درمان بشه ها آخه یعنی چی تا یه سال دیگه می میره"
یعنی فاتحه!!!
"وههه این هنری یا قلبش مریضه یه بار تیکه پاره میشه یه بار نیروی زندگیش میره یه بار بیماری عجیب غریب(همون پوست سنگی خودمون) میگیره اصلا چجوری این بیماری رو گرفت؟ یدفعه چی شد؟ هیچ کس این بیماری رو نداره که هنری از اون بگیره برای چی صاف هنری گرفتار شد اصلا؟" شانس نداره بیچاره بدبخت- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه احتمال رو کلا ندیده میگیری تو این اتفاق یکم بهش فکر کن!
ممنون از اینکه جواب سوالامو دادین
یعنی ممکنه برادر سوم عمدا اینکارو کرده باشه؟
ولی خب مگه آرماندو و جیلا جسد ندارن بدبختا؟:39:
یعنی الآن خدای دراکل بیدار شده؟ یا متولد شده؟دقیق متوجه نشدم:دی
حالا واقعا هنری میمیره یه سال دیگه؟ امیدی نیست بهش؟
ممنون از اینکه جواب سوالامو دادین
یعنی ممکنه برادر سوم عمدا اینکارو کرده باشه؟
ولی خب مگه آرماندو و جیلا جسد ندارن بدبختا؟:39:
یعنی الآن خدای دراکل بیدار شده؟ یا متولد شده؟دقیق متوجه نشدم:دی
حالا واقعا هنری میمیره یه سال دیگه؟ امیدی نیست بهش؟
خدای دراکل بیدار شده اما هنوز مستقیما وارد دنیا نشده اژدهای مادر تمام الهه ها و خدایان باستان رو با هم نابود کرده و جسمشون از هم پاشیده و الان در حال تولد دوبارس