با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
منتظر نظرات شما هستم
دمت گرم داش امید واقعا که خوش قولی ، ان شا الله نت هم جور میشه شما هم شاد میشی
انگار از این فصل کسی خوشش نییومد 20 دانلود توی 1 ساعت و نظر بی نظر خخخخخخ
خیلی کم بود فقط 14 صفحه:20:
ولی فصل پر معنایی بود پر از نکته بود و اینکه خیلی خوب بود با توجه به کم بودنش
خطر اسپویل
ورود ممنوع
فصل خوبی بود با تشکر از نویسنده عزیز
اول اینکه در مورد فصل قبل و اسم برادر سوم یکم توضیح بده منظور سومین هست یا خود برادر سوم
دوم در مورد تصویر زنی که که درون اتش بود یکی از حدسیات اینه یکی از الهه ها باشه حدس دوم اینه مربوط به افعی باشه یا تصویر واقعی این مراسم هست.
در مورد محافظ من فک میکنم سنگ رابطی هس که فرمانروا به هنری بخشیده
واقعا هنری وظیفشو به خوبی انجام میده تا الان
در مورد اون جنی که اونا رو دنبال میکرد حدس من اینه ایتاش باشه.
در مورد اصیل زاده ها فک میکنم بردار دوم فهمید بردار بزرگ چه حقه بهشون زده در زمان کشتن اژدهای مادر یا شایدم برادر بزرگ در اون میز داشته نیروی اژدهای مادر رو به نوعی تصرف میکرده.
در کل حدس میزدم برادر بزرگ خودش به تنهایی دنبال قدرت کامل هس که اژدهای مادر رو کشته و برادر دیگر رو به اینکار تحریک کرده یا همراه موجوداتی که دشمن اڗدهای مادر بودن میخاسته قدرتو به دست بگیره و یا توسط موجوداتی به نوعی تسخیر شده باشه و عقلشو از دست داده باشه.
.و برادر دوم به نوعی به این اهداف پی برد که به بردار بزرگش حمله کرد.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
بی صبرانه منتظر فصل بعدی هستیم.واقعا نویسنده به خوش قولی شما وجود نداره.دمت گرم.در زندگی موفق باشی
زن توی اتیش اژدهای مادر بود
پشت هنری چش شده چرا می خاره و انگشتاش سیاه شد وقتی خاروندش
هنریم خوب شهرتی دستو پا کرده
۱. فصل خوبی بود ولی اخه ۱۳ صفحه؟؟؟
۲. ممکنه قدرتهای جادویی هنری برگشته باشه؟ یا یه بلای جدید دیگه سرش اومد؟؟ هر لحظه این بچه از انسانیت بیشتر جدا میشه.
۳. اون فرماندهی تایرن سکته نکرد؟ خودکشی چی؟؟??
۴. احتمال اینکه تعقیب کننده آیتاش باشه هست ولی خیلی کمه. نه صبر کن... رد پا رو دنبال میکرد پس شکارچیه. جسهی کوچیک پس یا جن عادیه یا دورگه که قدرت دورگه اون قدر نیست که گرگه رو بترسونه. شنل و کلاه بلند و تعقیب کردن باید یه دلیلی داشته باشه یا کینهی تایرنی که خیلی احتمالش کمه یا کشتن هنری برای تضعیف ارتش یا دلیل آیتاش برای شناختن هنری.
۵. اژدهای مادر بیدار شده؟؟
۶. نکنه برادر بزرگ اژدها رو کشته و اون تصویر نشونهی وجود قدرت اژدها در برادر بزرگه؟
۷. چرا هفتهی بعد نمیاد؟؟??
۸. پس کی این یه هفته تموم میشه؟؟??
۹. اههههههههههههه.?????
۱۰. تموم نشد؟؟??
۱۱. تازه یه ساعت رفت!??
۱۲. نمیشه الان فصل بعد رو بدی؟ اخه کوتاه بود???
مرسی
البته این فصل نکات زیادی داشت که اگر اونها رو کنار فصل های گذشته بزارید نیمی از پازل حل میشه.
درباره اوم مرد ابی رنگ توی فصل قبل انگار زیاد توجهتون رو جلب نکرد البته شاید به خاطر این باشه که توی کتاب اول بهش اشاره کرده بودم.
منظورم سومین برادری بود ک اونجا ایستاده بود نه برادر سوم.
دقت رو بیشتر کنید همه چیز به اهستگی نشون داده میشه
۱. فصل خوبی بود ولی اخه ۱۳ صفحه؟؟؟
۲. ممکنه قدرتهای جادویی هنری برگشته باشه؟ یا یه بلای جدید دیگه سرش اومد؟؟ هر لحظه این بچه از انسانیت بیشتر جدا میشه.
۳. اون فرماندهی تایرن سکته نکرد؟ خودکشی چی؟؟����
۴. احتمال اینکه تعقیب کننده آیتاش باشه هست ولی خیلی کمه. نه صبر کن... رد پا رو دنبال میکرد پس شکارچیه. جسهی کوچیک پس یا جن عادیه یا دورگه که قدرت دورگه اون قدر نیست که گرگه رو بترسونه. شنل و کلاه بلند و تعقیب کردن باید یه دلیلی داشته باشه یا کینهی تایرنی که خیلی احتمالش کمه یا کشتن هنری برای تضعیف ارتش یا دلیل آیتاش برای شناختن هنری.
۵. اژدهای مادر بیدار شده؟؟
۶. نکنه برادر بزرگ اژدها رو کشته و اون تصویر نشونهی وجود قدرت اژدها در برادر بزرگه؟
۷. چرا هفتهی بعد نمیاد؟؟����
۸. پس کی این یه هفته تموم میشه؟؟����
۹. اههههههههههههه.����������
۱۰. تموم نشد؟؟����
۱۱. تازه یه ساعت رفت!����
۱۲. نمیشه الان فصل بعد رو بدی؟ اخه کوتاه بود������
۱:درست میگی واقعا خیلی کوتاه بود!!!
۲:من نمیتونم اینو جواب بدم
۳:منم میگم کاش سکته میکرد خخخ
۴:تعقیب کننده نه ایتاشه نه دورگه شما گویا کامل نخوندین
اول اینکه گرگه به هیچ وجه دوست نداشت باهاش درگیر بشه
دوم چهره اون زیرکلاه به هیچ عنوان مشخص نیس پس یا یه جادوگر خیلی بزرگه که هم چهرشو کامل مخفی کرده و هم اینکه گرگه از روبرو شدن باهاش میترسه یا اینکه واقعا ی موجود دیگه باشه ... خیلی چیزا در مورد اون زن ب ذهن میاد اما بنظرم ایتاش و یه فرد دورگه جزو این احتمالات نیستن
اون فرد مطمئنن از طریف خونریزی هنری تا اینجا دنبالشون اومده پس احتمال داره حتی زیر اون سپر خاص هم وجود هنری رو درک کنه
۵: چهره ای ک تو اتش ب هنری زل زد مطمئنن اژدها مادر بود و اون اتش هم ب نوعی انگار قسمتی از قدرت اژدهای مادر بود پس قسمتی از قدرت اژدهای مادر الان ب هنری رسیده اما اینکه چرا هنری اینقدر فرد خاصیه با توجه به اینکه امید عزیز دوست نداره قدرت ها بشکل ارثی منتقل بشه منو به فکر واداشته
۶:برادر بزرگ اینطور ک مشخصه از بقیه برادرها قدرت طلب تر هس پس احتمالا با دسیسه برادرها رو گول زده تا علیه اژدها مادر بشن و برادر دوم هم ک اون صحنه رو دید ب اشتباه خودش پی برد ولی فک کنم دیگ خیلی دیر شده باشه
سلام فصل خوبی بود ولی خیلی کوتاه بود منم موافقم به نظرم برادر بزرگ قسمتی از قدرت اژدهای مادرو تصاحب کرده ولی چون اژدهای مادر از آتیشه نمیخواسته تعادل به هم بخوره به نظرم زمانی که هنری دستشو به آتیش زده آتیشم جادویی بوده به صورتی با اژدهای مادر ارتباط برقرار گرده چون خود اژدهای مادرم تعجب کرده بود به خاطر همین خواسته تمام قدرت به برادر بزرگه نرسه بخشی از قدرتشو وارد هنری کرده
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
در ضمن به نظر من اونی که هنریو تعقیب میکرد همون طبیب فرمانروا بوده به نظر میرسه هنری هر زمان مشکلی براش به وجود میاد اون پیداش میشه الانم هنری پشت میخاره و لکه سیاه رو دستش بوده
سلام فصل خوبی بود ولی خیلی کوتاه بود منم موافقم به نظرم برادر بزرگ قسمتی از قدرت اژدهای مادرو تصاحب کرده ولی چون اژدهای مادر از آتیشه نمیخواسته تعادل به هم بخوره به نظرم زمانی که هنری دستشو به آتیش زده آتیشم جادویی بوده به صورتی با اژدهای مادر ارتباط برقرار گرده چون خود اژدهای مادرم تعجب کرده بود به خاطر همین خواسته تمام قدرت به برادر بزرگه نرسه بخشی از قدرتشو وارد هنری کرده- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
در ضمن به نظر من اونی که هنریو تعقیب میکرد همون طبیب فرمانروا بوده به نظر میرسه هنری هر زمان مشکلی براش به وجود میاد اون پیداش میشه الانم هنری پشت میخاره و لکه سیاه رو دستش بوده
طبیب فرمانروا ک توی مغز ملکه گیر افتاده تازه اگر از ذهن ملکه هم بیرون بیاد بخاطر حمله به اون نودل حتما محاکمه میشه
تازه اگر نفوذ بدون اجازه ب ذهن بالاترین فرد اجنه رو درنظر نگیریم...البته احتمال ایتاش هم ممکنه وجود داشته باشه چون هم با گرگ های زیادی مبارزه کرده و هم موجود خاصی هس اما فک نمیکنم اونقدر جادوگر خوبی باشه ک تونسته باشه چهرشوب این خوبی مخفی کنه و اینکه گرگی ب این بزرگی با وجود هنری و یه نودل بزرگ چرا از یه دختر باید بترسن ...اونم یه دختر تنها!! واقعا معمای جالبیه
در مورد این اتش و اتشی ک برادرا اونجا هستن فک نمیکنم همزمانی وجود داشته باشه بیشتر فکر میکنم مربوط ب زمانیه ک برادرها قدرتاشونو زیاد کردن البته ممکن هم هست ک من اشتباه کرده باشم
و براذرها بخصوص برادر بزرگ برای مقابله با خشم اژدهای مادر تصمیم گرفته قدرتشو زیاد کنه اما بعد یادم میفته ک اژدهای مادر در حال حاضر باید خیلی خشمگین باشه و اینکه برادرا بدون استثنا از برگشت اژدهای مادر ترسیده بودن پس فکر نمیکنم این انتقال قدرت مربوط ب زمان حال باشه
یکی از چیزای جالبی ک اتفاق افتاد خونریزی هنری بود ک البته خون سیاهی داره ک فک نکنم هیچ دورگه ای خون سیاه داشته باشه!! پس میتونه نشانه اسیب پذیری دوباره هنری باشه
البته ی نکته اینجا هست:
قلب هنری ک با جادو و دارو کار میکنه چطور با این همه فشاری ک بهش اومده(از شمشیر خوردن از پشت بگیر تا اتش گرفتن کل بدنش تا انجام حرکات خیلی پیشرفته) هنوز خیلی خوب کار میکنه!!! یا سوال خیلی جالبتر اینه ک قلب هنری چطور ترمیم نمیشه وقتی حتی دست جدا شده هنری دوباره براحتی درست میشه!!!
طبیب فرمانروا ک توی مغز ملکه گیر افتاده تازه اگر از ذهن ملکه هم بیرون بیاد بخاطر حمله به اون نودل حتما محاکمه میشه
تازه اگر نفوذ بدون اجازه ب ذهن بالاترین فرد اجنه رو درنظر نگیریم...البته احتمال ایتاش هم ممکنه وجود داشته باشه چون هم با گرگ های زیادی مبارزه کرده و هم موجود خاصی هس اما فک نمیکنم اونقدر جادوگر خوبی باشه ک تونسته باشه چهرشوب این خوبی مخفی کنه و اینکه گرگی ب این بزرگی با وجود هنری و یه نودل بزرگ چرا از یه دختر باید بترسن ...اونم یه دختر تنها!! واقعا معمای جالبیه
در مورد این اتش و اتشی ک برادرا اونجا هستن فک نمیکنم همزمانی وجود داشته باشه بیشتر فکر میکنم مربوط ب زمانیه ک برادرها قدرتاشونو زیاد کردن البته ممکن هم هست ک من اشتباه کرده باشم
و براذرها بخصوص برادر بزرگ برای مقابله با خشم اژدهای مادر تصمیم گرفته قدرتشو زیاد کنه اما بعد یادم میفته ک اژدهای مادر در حال حاضر باید خیلی خشمگین باشه و اینکه برادرا بدون استثنا از برگشت اژدهای مادر ترسیده بودن پس فکر نمیکنم این انتقال قدرت مربوط ب زمان حال باشه
یکی از چیزای جالبی ک اتفاق افتاد خونریزی هنری بود ک البته خون سیاهی داره ک فک نکنم هیچ دورگه ای خون سیاه داشته باشه!! پس میتونه نشانه اسیب پذیری دوباره هنری باشه
البته ی نکته اینجا هست:
قلب هنری ک با جادو و دارو کار میکنه چطور با این همه فشاری ک بهش اومده(از شمشیر خوردن از پشت بگیر تا اتش گرفتن کل بدنش تا انجام حرکات خیلی پیشرفته) هنوز خیلی خوب کار میکنه!!! یا سوال خیلی جالبتر اینه ک قلب هنری چطور ترمیم نمیشه وقتی حتی دست جدا شده هنری دوباره براحتی درست میشه!!!
آقا امید جواب اینو بده
مخصوصا آخریها که حرف دل همه??.. بخش بیشتری از خوانندههاست.
سلام وای من هنوز وقت نکردم فصل جدیدا بخونم:2: به محض اینکه خوندم منم نظر میدم