سلام
یه مشکلی که اکثر ما داریم اینه که چون درایران کتاب فانتزی تا همین چند سال اخیر عملا وجود نداشته عادت نداریم تو فضای ایران کار کنیم یا این کار یه جورایی برامون سخته
خب من فکر میکنم حق داریم یه جورایی
مثلا نمیتونیم مجسم کنیم که تو تهران خودمون یه اتفاق عجیبی بیوفته برامون سخته که بگیم مثلا تو زمان حال داخل یه شهری مثل تهران...مثلا فلان موجودات رفت و امد میکنن.در حالی که فانتزی ها و افسانه های غنی داریم
شایدم این باشه که کلا عادت کردیم بریم سراغ الف و دورف و جادوگرا... و فضای اروپایی اصلا قلممون نمیگرده که یه داستان تخیلی رو تو ایران بنویسیم
خب قراره این مشکل رو رفع کنیم
یعنی یه کم روش کار کنیم
و ذهنمون رو برای فانتزی وطنی آماده کنیم
هرچیزی که به فانتزی وطنی مرتبط میشه رو و میدونید یا پیدا میکنید اینجا بگذارید و بیاید روش حرف بزنیم.
بله شما درست میفرمایین نظر شما اصلا درست نیست
اینکه بخواین از محدودیت و این چیزا حرف بزنین همش بهونه ی بنی اسرائیلی هستش و بس
شما یه خونواده ایرانی رو خارج از فیلم و داستان در نظر بگیر
اونا با مانتو و مقنعه میگردن تو خونشون؟
چرا الکی میاین از پوشش ایراد میگیرین
اتفاقا به نظر من بهترین توصیفات داستان های ایرانیو میشه روی پوششون نوشت زیباترین توصیفات توصیف کردن یه ظاهر زیبا و ساده ی پسر و دختر ایرانیه نه یه چیزی مثل این
پسر عموی من ادعا میکنه که یک قدرت ماوراطبیعی داره و میتونه ذهن ادم ها رو بخونه ولی به قیافش اصلا نمیاد هرکی میبینش فکر میکنه یه بچه سوسول و درس نخونه در صورتی که همه نمره هاش بیست هستن و من خودم علنا یک هفته پیشش بودم و هیچ درسی نخوند وقتی کارنامه پایانترمش رو نشونم داد داشتم از تعجب شاخ در میاوردم
پسری با موهای بلند و سیخ سیخی ماشالله به جونش چش نخوره الهی دختر عموم زیر ابروهاشو ماهرانه تر از ارایشگرای زنونه برداشته و خیلی خوب بلده از موبر استفاده کنه تازگیا هم چسب دماغش رو برداشتن براش دکترا
من باورم نمیشد که اون میتونه ذهن انسانارو بخونه تا زمانی که یروز بهم بدطور ثابتش کرد
این توصیفی نچندان زیبا بود که اگه نویسنده بیاد بگه پسر عموی من درس نخونه ولی نمره هاش خیلی عالین و ادعا میکنه که از روز تفکرات دیگران جواب های درستو بدست میاره و مینویسه
خیلی بهتر بود که بگه
پسر عموی من با ظاهرش افراد رو گول میزنه پسری به تفکر دیگران پاک و معصوم با موهایی همیشه تا نیمه ابری کوتاه و شونه کرده ابروهایی داره دست نزده ولی پرپشت نیستن خیلی مثل گوریلا با دماغش ذهن افرادو بو نمیکشه ولی بو ها رو خوب تشخیص میده این پسر به ظاهر زیبا و اراسته باطنی بسیار کثیف داره که با من درمیون میذاره چیزاییو که از ذهن دیگران میدزده
شما بیا حالا این رو بخون ببین محدودیت داره؟ من یه ایرانیم و ایرانی مینویسم
یه روز پسر عموم منو برد یه گوشه و گفت اون دختره که ردیف اول نشسته کنار دیوار حاملس ولی هیچ کس خبر نداره
دختری به ظاهر پاک و زیبا بدون ارایش غلیط و همیشه چادر به سر
وقتی که تعریفش رو از پسر عموم شنیدم شاخ در اوردم
دیوونه کننده بود اصلا دختری که خیلی خودشو پاک نشون میداد یکی از رفیقای خودمون رو خام کرده بود
اون روز خیلی خودشو توی چادرش قایم کرده بود هیچ چادرش رو ول نمیکرد حتی بعضی از دخترا مسخرشم کردن
ولی بعد از تعطیل شدن از رفیق ما خواست که تا سر کوچشون برسونش به بهونه ی اینکه خونهاشون نزدیک همن
مملکت ما اسلامیه ولی هیچ محدودیتی وجود نداره توش اگه کسی بلد باشه محدود نباشه
دختر اون روز خودش رو خیلی پوشونده بود در صورتی که لباس هایی بسیار غربی تنش کرده و سوار ماشین شده بود وسط راه با حرفهایی اغوا کننده رفیق ما رو خام کرده بود
وقتی که تصورات رو گوش میدادم داشتم تجسم میکردم که چطور یواشکی اون چادر کثبف رو از سرش برداشته و انداخته زیر صندلی همه نقشه هاشم کشیده بوده یک شب تاریک از راه خلوت و بی رفت و امد و الان توی تفکرات پول بابای رفیق ما
تصور کردنش سخته برام دختری با اون ظاهر ساده بتونه یه همچین لباسایی بپوشه
اهم اهم چیه هان؟ نمیگم بقیشو برین پی کارتون مگه میخواین بلوک شم؟
فقط دارم میگم هیچ محدودیتی توی نویسندگی نیست برین دنبال یه دلیل الکی دیگه باشین رفقا اگه میشد بیشتر مینوشتم
شما فقط باید تفکر حین تخیل داشته باشین فکرو باز کن بذار خودش بیاد رو کاغذ زیاد جالب نشد چون بینش هی مکس میکردم کار دیگه دارم سرم با کلش گرمه
دوستان باور کنین بومی سازی این قدر که تصور می کنین سخت نیست و تمام این ایرادهایی که می گیرین قابل حله. فقط یه کم خلاقیت داشته باشین.
بله شما درست میفرمایین نظر شما اصلا درست نیست
اینکه بخواین از محدودیت و این چیزا حرف بزنین همش بهونه ی بنی اسرائیلی هستش و بس
شما یه خونواده ایرانی رو خارج از فیلم و داستان در نظر بگیر
اونا با مانتو و مقنعه میگردن تو خونشون؟
چرا الکی میاین از پوشش ایراد میگیرین
اتفاقا به نظر من بهترین توصیفات داستان های ایرانیو میشه روی پوششون نوشت زیباترین توصیفات توصیف کردن یه ظاهر زیبا و ساده ی پسر و دختر ایرانیه نه یه چیزی مثل این
پسر عموی من ادعا میکنه که یک قدرت ماوراطبیعی داره و میتونه ذهن ادم ها رو بخونه ولی به قیافش اصلا نمیاد هرکی میبینش فکر میکنه یه بچه سوسول و درس نخونه در صورتی که همه نمره هاش بیست هستن و من خودم علنا یک هفته پیشش بودم و هیچ درسی نخوند وقتی کارنامه پایانترمش رو نشونم داد داشتم از تعجب شاخ در میاوردم
پسری با موهای بلند و سیخ سیخی ماشالله به جونش چش نخوره الهی دختر عموم زیر ابروهاشو ماهرانه تر از ارایشگرای زنونه برداشته و خیلی خوب بلده از موبر استفاده کنه تازگیا هم چسب دماغش رو برداشتن براش دکترا
من باورم نمیشد که اون میتونه ذهن انسانارو بخونه تا زمانی که یروز بهم بدطور ثابتش کرد
این توصیفی نچندان زیبا بود که اگه نویسنده بیاد بگه پسر عموی من درس نخونه ولی نمره هاش خیلی عالین و ادعا میکنه که از روز تفکرات دیگران جواب های درستو بدست میاره و مینویسه
خیلی بهتر بود که بگه
پسر عموی من با ظاهرش افراد رو گول میزنه پسری به تفکر دیگران پاک و معصوم با موهایی همیشه تا نیمه ابری کوتاه و شونه کرده ابروهایی داره دست نزده ولی پرپشت نیستن خیلی مثل گوریلا با دماغش ذهن افرادو بو نمیکشه ولی بو ها رو خوب تشخیص میده این پسر به ظاهر زیبا و اراسته باطنی بسیار کثیف داره که با من درمیون میذاره چیزاییو که از ذهن دیگران میدزده
قبول نظر من کاملا چرت و پرت:دی
ولی آخه داستان که همش تو خونه اتفاق نمی افته؟شخصیت اصلی بالاخره باید از خونه بره بیرون یا نه؟
وقتی از خونه میاد بیرون چی میبینه چند تا هیولا که دارند از برج میلاد میرن بالا؟یا دارن از برج ایفل میرن بالا؟
پذیرش کدوم راحتتره؟
داستان های معمولی تو محیط های معمولی اتفاق می افتند ولی وقتی می خوای داستانت جزو داستان های تاپ باشه مطمئنا دوست نداری که دستت بسته باشه.حالا از هر جنبه ای.توهر کشور و جامعه ای
من کی از پوشش ایراد گرفتم؟فقط گفتم وقتی می خوای چنین داستانی رو بنویسی باید حواست به همه جا باشه و چیزی از زیر دستت در نره.اگه بد منظورمو رسوندم ببخشید:77:
شاید کلمه محدودیت کلمه درستی نباشه و بدفهمی ایجاد کنه اما کلمه دیگه ای به ذهنم نرسید:10:
درکل نظر من درباره ی بومی سازی منفی نیست برعکس خیلی هم دوست دارم این اتفاق بیفته فقط دارم میگم چرا این اتفاق نمی افته که به نظر میاد از نظر دوستمون چرت و پرت گفتم :22:
اگه یه هیولا از برج میلاد بالا بره هیجانش واسه ایرانیا خیلی بیشتره تا از برج ایفل که البته برج ایفلش واسه من هیجانش بیشتره به دلیل مسائل شخصی
من که داشتم در مورد دانشگاه حرف میزدم شما بخوای یه شخصیت پسر رو ببری بیرون میتونی چند صفحه در مورد لباس پوشیدن و مرتب کردن خودش بگی
برای دخترش هم همینطور میتونی بگی که مثلا چه مانتویی رنگش چه کیفی چه روسری حتی اگه دوتا کفت داره کودوم کفشو با خودش میبره هیچ چیزی رو نمیشه الکی از خودمون گرفت اتفاقا داستان ایرانی خیلی باز تر از فیلم ایرانی هست چون تو فیلما مردم با همون لباس تو خونه ایاشون میرن بیرون ولی توی داستان پسر زیرشلواری پاشه عوض میکنه جین میپوشه دختر دامن پاشه عوض میکنه شلوار میپوشه خیلی کارا میشه با داستان کرد
من نمیدونم چرا ایرانیا اینطوری بار اومدن
شما میدونی داستان تام و جری که کلی ازش کارتون درست شده مال یکی از نویسندگان قرن معاصر یا یه قرن پیشه؟ یادم نیست کی بود ولی اون موش و گربه رو نوشته مستشارای امریکایی اومدن کتابارو خوندن ترجمه کردن اونام رفتن کارتونش رو درست کردن که همه سنین هم طرفدارش بودن هیچ چیز از عهده ایرانیا خارج نیست فقط خودشون فکر میکنن هی باید از بقیه تقلید کنن
اون موقعی که نویسنده هریپاتر به دنیا نیومده بوده ایرانیا داستان جن و پری مینوشتن داستان حسن کچل مینوشتن رفته پیش یه جادوگر جادو یاد گرفته تغییر شکل داده غذا از خاک و گل درست کرده و ازین حرفا
دوستان باور کنین بومی سازی این قدر که تصور می کنین سخت نیست و تمام این ایرادهایی که می گیرین قابل حله. فقط یه کم خلاقیت داشته باشین.
دقیقا همینطوره
به نظرم دوستان سخت میگیرن
پینوشت: مسعود جان دومین باره دارم بهت میگم تو پستات مواظب باش چی میگی هنوز دو روز نشده اومدی دو تا شاکی داری .رعایت کن اینجا وبلاگ نیست مرسی
شما میدونی داستان تام و جری که کلی ازش کارتون درست شده مال یکی از نویسندگان قرن معاصر یا یه قرن پیشه؟ یادم نیست کی بود ولی اون موش و گربه رو نوشته مستشارای امریکایی اومدن کتابارو خوندن ترجمه کردن اونام رفتن کارتونش رو درست کردن که همه سنین هم طرفدارش بودن هیچ چیز از عهده ایرانیا خارج نیست فقط خودشون فکر میکنن هی باید از بقیه تقلید کنن
اون موقعی که نویسنده هریپاتر به دنیا نیومده بوده ایرانیا داستان جن و پری مینوشتن داستان حسن کچل مینوشتن رفته پیش یه جادوگر جادو یاد گرفته تغییر شکل داده غذا از خاک و گل درست کرده و ازین حرفا
آقا اون موش و گربه ای که شما می گی یکی از قصاید عبید زاکانیه و توش به زبان طنز از اوضاع سیاسی دوره بعد از سقوط ایلخانیان انتقاد شده و با کارتون تام و جری هیچ ارتباطی نداره. و بعد هری پاتر یه رمان فانتزی مدرنه و حسن کچل یه داستان نقالی.
اهم
دوستان گرامی شما رو دعوت میکنم در راستای این تاپیک یه تاپیک برای تمرین وطنی نوشتن گذاشتیم که دست جمعی یه داستان ایرانی بنویسیم
اینم ادرسش
http://btm.bookpage.ir/thread117.html#post521
بدویید که اولیشو گذاشتم
ببینید،ما در بعضی از موارد نباید لوکیشن رو بر اساس موضوع بچینیم ،بلکه باید مضوع رو بر اساس لوکیشن بچینیم.
ببینید،ما چون بیشتر تو ذهنمون فضاهای اروپاییه خیلی سخته برامون داستان در فضای ایران باشه.واقعا سخته.حداقل خودمن قرار باشه داستان ایرانی باشه ته مغزم دنبال شبیه کردن ایران به خارجم که این غلطه.ما باید فضا رو همونطوری که هست بپذیریم.مردم ایران قدیم ویژگی های خاصی داشتند.در ضمن در محیط روستایی میشه هزار تا چیز میز قشنگ نوشت که اگر خواستیدتوضیح میدم.
ببینید،ما در بعضی از موارد نباید لوکیشن رو بر اساس موضوع بچینیم ،بلکه باید مضوع رو بر اساس لوکیشن بچینیم.
ببینید،ما چون بیشتر تو ذهنمون فضاهای اروپاییه خیلی سخته برامون داستان در فضای ایران باشه.واقعا سخته.حداقل خودمن قرار باشه داستان ایرانی باشه ته مغزم دنبال شبیه کردن ایران به خارجم که این غلطه.ما باید فضا رو همونطوری که هست بپذیریم.مردم ایران قدیم ویژگی های خاصی داشتند.در ضمن در محیط روستایی میشه هزار تا چیز میز قشنگ نوشت که اگر خواستیدتوضیح میدم.
البته شما درست میگی اما اینکه لوکیشن داستانهای ما خارجی شده بیشتر برمیگرده به اینکه ما خودمون هم خارجی فکر میکنیم.اگر بگردیم تحقیق کنیم مطالعه داشته باشیم رو تاریخ و فرهنگ کشور شرایط فرق میکنه
و البته اگر در مورد اون محیط روستایی و مسائل مرتبط بگی خوشحال میشیم من الان دقیقا وسط یه مشکل مرتبط هستم
من میخوام داستانمو تو فضای تاریخی تخیلی ایرانی بنویسم
حالا ببینم تا کجا پیش میره
میذارمش شما هم کمکم کنین و روش نظر بدین تا بهتر بشه
مرسی:دی
منم که کلا داستانام بومی هست
باهاشم مشکلی ندارم
قشنگ توی همین فضلی دوستداشتنی خودمون مینویسم داستانم رو
ولی خب مشکلاتی هم هست که باهاش دارم
یکیش اسمه
نمیشه که همه شخصیت های داستان اسمای قشنگ و تاریخی و باستانی مثل سورنا و رایان و سریتا و فلان و فلان داشته باشند
بالاخره باید یکی غلام باشه یکی جعفر باشه یا نه ؟:دی
خب همینه دیگه
ما میخوایم داستان رو تو همین فصا مینویسیم
ولی اخه کی میتونه فکر کنه مثلا غلام میتونه دنیا رو نابود کنه ؟
یا مثلا وقتی میگی غلام چه کسی تو ذهنش میتونه اون فرد رو مثل یک خون اشام ببینه ؟
این مشکل من نیستا مشکلم من اینه که اسم خیلی مهمه و تاثیر زیادی تو ی افکار خواننده داره
مثلا میگیم سریتا
همه فکر میکنن خیلی قویه ، فلانه الانه .........
حالا جدا از توصیف ها و خصوصیات کاراکتر دارم درباره تفکر خواننده درباره اسم های کاراکتر ها صحبت میکنم
مثلا من یک داستان قشنگی از یکی از دوستان خوندم
اسم نقش منفی رضا بود
هی این رضاهه میومد قپی میومد و فلان هی من بجا خوف کنم خنده ام میگرفت
دست خودمم نبود با اسم رضا و همچین خصوصیاتی که نویسنده می گفت واسه مغزم جور در نمیومد
همینه دیگه
اینم مشکل منه
راه حلی چیزی
بحثی گمانی
من میخوام داستانمو تو فضای تاریخی تخیلی ایرانی بنویسم
حالا ببینم تا کجا پیش میره
میذارمش شما هم کمکم کنین و روش نظر بدین تا بهتر بشه
مرسی:دی
حتما
منم که کلا داستانام بومی هست
باهاشم مشکلی ندارم
قشنگ توی همین فضلی دوستداشتنی خودمون مینویسم داستانم رو
ولی خب مشکلاتی هم هست که باهاش دارم
یکیش اسمه
نمیشه که همه شخصیت های داستان اسمای قشنگ و تاریخی و باستانی مثل سورنا و رایان و سریتا و فلان و فلان داشته باشند
بالاخره باید یکی غلام باشه یکی جعفر باشه یا نه ؟:دی
خب همینه دیگه
ما میخوایم داستان رو تو همین فصا مینویسیم
ولی اخه کی میتونه فکر کنه مثلا غلام میتونه دنیا رو نابود کنه ؟
یا مثلا وقتی میگی غلام چه کسی تو ذهنش میتونه اون فرد رو مثل یک خون اشام ببینه ؟
این مشکل من نیستا مشکلم من اینه که اسم خیلی مهمه و تاثیر زیادی تو ی افکار خواننده داره
مثلا میگیم سریتا
همه فکر میکنن خیلی قویه ، فلانه الانه .........
حالا جدا از توصیف ها و خصوصیات کاراکتر دارم درباره تفکر خواننده درباره اسم های کاراکتر ها صحبت میکنم
مثلا من یک داستان قشنگی از یکی از دوستان خوندم
اسم نقش منفی رضا بود
هی این رضاهه میومد قپی میومد و فلان هی من بجا خوف کنم خنده ام میگرفت
دست خودمم نبود با اسم رضا و همچین خصوصیاتی که نویسنده می گفت واسه مغزم جور در نمیومد
همینه دیگه
اینم مشکل منه
راه حلی چیزی
بحثی گمانی
والا من خودم بیشتر از اسمهای قدیمی تر استفاده میکنم اینه که مشکل اسمی شما رو ندارم اما موافقم برای خود منم سخته با اسم وطنی بنویسم اما اسمهای قشنگ ایرانی هم داریم
مثل اردین. فرزاد.کامیار... حالا شما میبینی بهش نمیخوره اسم رو غلام نزار یه چیز دیگه بزار ضمنا غلام و رضا هر دو اسم عربی هستن نه ایرانی
خب دروغ چرا حوصله م نگرفت سه صفحه پست بخونم :15:
خب پس فقط نظر خودم رو میگم
از نظر شما فانتزی یعنی چی؟از اسمش معلوم نیست؟فانتزی های خارجی مگه چطورن؟چرا با وجود غنی تر بودن افسانه ها و عقاید ما فانتزی نویسی تو فضای غرب راحت تره!
دوستان گفتن نمیخوایم خلاق باشیم این و قبول دارم.
ولی من میگم مشکل داریم باهاش چون همه ش دنبال محدودیت و قانون هستیم.فانتزی و قانون؟ای وای بر من!نگین اینطوری نمیشه،چرا میشه.
بر اساس چیزایی که داریم دنیای خودتون رو خلق کنین!همون کاری که بقیه میکنن!همون فانتزی نویسان محترم غرب.
از کاهی که دارین کوه بسازین.مسئله اینه که ما نمیخوایم خلاق باشیم.برای خودمون محدودیت تأیین میکنیم!ذهنمونو تو فضای داخل کشورمون باز بزاریم بزاریم تصوراتمون هرچقدر دوست دارن اوج بگیرن به نتایج جالبی میرسیم.
داستان خود من تو فضای ایرانه!درسته باستانی ـه!ولی خب بخاطر محدودیت ها نمیخوام بگم اینطور شد.کلاً بخاطر ترسم و میل کمم به فانتزی تاریخی تمش رو اینطور انتخاب کردم.
با اینکه داستان من تاریخی محسوب میشه ولی به هیچ دوره ی تاریخی نمیشه ربطش داد چون من دوره ی تاریخی خودم رو ساختم.نژادهای دنیای خودم رو ساختم،از چیزایی مثل لرد و کنت و اینا هم استفاده نکردم.حتی تقسیم بندی کشور تو داستان من برگرفته از زرتشته.
هممم کلاً سخنور افتضاحی هستم و فکر نکنم منظورم رو خوب رسونده باشم :43:
با اینحال وقتی رولینگ خوندم حس کردم اون دنیای دلخواه خودش رو ساخت و قوانین خودش رو برای دنیای خودش گذاشت.منم همون کار و کردم ^^خخخ :67:
یه زمانی بود که میرفتم تاپیکو از صفحه اول میخوندم که نظرم تکراری نشه یا راجب بحث باشه
ولی اونا ماله قبل بود
الان فقط نظر خودمو میگم اگه تکراری یا خارج از بحثه به بزرگی خودتون ببخشید
من فکر میکنم بومی سازی یکم سخته
اولین دلیلشم به نظر من اینه که استفاده از اسم ها و مکان های اشنا و معمولی یکم خنده داره
مثلا بگه داشت تو خیابون ازادی راه میرفت و با خودش فکر میکرد که الودگی هوای تهران عجب گرفتاری بزرگی درست کرده.حتما همه اش زیر سر سروشه
جالب نمیشه به نظر من
یا مثلا اسم ها یا وردا یا چه میدونم کارای عجیب غریب
مثلا فرض کنید تو هری پاتر بجای ریپارو بگه درست شو ای لیوان شکسته
یا به جای الوهومورا بگه باز شو ای در بسته
نمیدونم برای من یکم ضایه اس
بعد مثلا مشکل دیگه ای که هست موضوع مذهبه
شما هر دو تا دختر پسری که وارد داستان میکنی رو باید یا زن و شوهر کنی یا خواهر برادر
دوست معمولی نداریم ما اینجا
یا مثلا راجب مدرسه ها نوشتن تو ایران کابوسه
شما اگه بخوای کتابتو ببری مثلا تو فضای دبیرستان میشه مرثیه سرایی
یا اینکه باید بزنی سیم اخر و یه شهر کامل خیالی درست کنی که اونم نه بومیه نه فرنگی
به هر حال من خودم به شخصه زیاد موافقش نیستم
مثلا سینا خوب تو کتابش از اسم های ایرانی استفاده کرده بود من با اون موافق بودم
ولی خوب باز اونم بومی نمیشه میشه ایران باستان
الان از هر صد نفر یه نفر اسمش خشایاره یا رادمهر و مهراد اریو
الان یکی در میون امیر و رضا و محمد که اگه بخواید بومی سازی کنید باید از اونا استفاده کنید
نمیدونم اگه بتونید از اینا استفاده کنید مشکلاتشو رفع کنید و نرید از اوستا اسم در بیارید بزارید رو شخصیتا و اسم اشراف ساسانی و هخامنشی بزارید رو افراد کتابتون و یه جور رفتار کنید که انگار فارسی از عربی جداستو مام هممون فارس اصیل و چسبیده به خود قوم اریایی هستیم و نه ترک داریم و نه لر و نه کلی اقوام دیگه و بتونید روابط بین شخصیتا رو هم درست کنید بعدم جواب این موضوع رو بدید که جادو تو اسلام گناه کبیره استو شما با این کتاباتون علاقه به جادو و جنبل رو افزایش میدید و بعدم اگه ارمانی بنویسید توقع ملتو میبرید و بالا و کلی موضوعات دیگه که بیشتر از دو برگه ا چهار میشه رو حل کنید
میتونید یه کتاب بومی بنویسید
بسم الله
یه زمانی بود که میرفتم تاپیکو از صفحه اول میخوندم که نظرم تکراری نشه یا راجب بحث باشه
ولی اونا ماله قبل بود
الان فقط نظر خودمو میگم اگه تکراری یا خارج از بحثه به بزرگی خودتون ببخشید
من فکر میکنم بومی سازی یکم سخته
اولین دلیلشم به نظر من اینه که استفاده از اسم ها و مکان های اشنا و معمولی یکم خنده داره
مثلا بگه داشت تو خیابون ازادی راه میرفت و با خودش فکر میکرد که الودگی هوای تهران عجب گرفتاری بزرگی درست کرده.حتما همه اش زیر سر سروشه
جالب نمیشه به نظر من
یا مثلا اسم ها یا وردا یا چه میدونم کارای عجیب غریب
مثلا فرض کنید تو هری پاتر بجای ریپارو بگه درست شو ای لیوان شکسته
یا به جای الوهومورا بگه باز شو ای در بسته
نمیدونم برای من یکم ضایه اس
بعد مثلا مشکل دیگه ای که هست موضوع مذهبه
شما هر دو تا دختر پسری که وارد داستان میکنی رو باید یا زن و شوهر کنی یا خواهر برادر
دوست معمولی نداریم ما اینجا
یا مثلا راجب مدرسه ها نوشتن تو ایران کابوسه
شما اگه بخوای کتابتو ببری مثلا تو فضای دبیرستان میشه مرثیه سرایی
یا اینکه باید بزنی سیم اخر و یه شهر کامل خیالی درست کنی که اونم نه بومیه نه فرنگی
به هر حال من خودم به شخصه زیاد موافقش نیستم
مثلا سینا خوب تو کتابش از اسم های ایرانی استفاده کرده بود من با اون موافق بودم
ولی خوب باز اونم بومی نمیشه میشه ایران باستان
الان از هر صد نفر یه نفر اسمش خشایاره یا رادمهر و مهراد اریو
الان یکی در میون امیر و رضا و محمد که اگه بخواید بومی سازی کنید باید از اونا استفاده کنید
نمیدونم اگه بتونید از اینا استفاده کنید مشکلاتشو رفع کنید و نرید از اوستا اسم در بیارید بزارید رو شخصیتا و اسم اشراف ساسانی و هخامنشی بزارید رو افراد کتابتون و یه جور رفتار کنید که انگار فارسی از عربی جداستو مام هممون فارس اصیل و چسبیده به خود قوم اریایی هستیم و نه ترک داریم و نه لر و نه کلی اقوام دیگه و بتونید روابط بین شخصیتا رو هم درست کنید بعدم جواب این موضوع رو بدید که جادو تو اسلام گناه کبیره استو شما با این کتاباتون علاقه به جادو و جنبل رو افزایش میدید و بعدم اگه ارمانی بنویسید توقع ملتو میبرید و بالا و کلی موضوعات دیگه که بیشتر از دو برگه ا چهار میشه رو حل کنید
میتونید یه کتاب بومی بنویسید
بسم الله
به نظر من که دارین لقمه رو میپیچونین!
اگه با این دید بخواین بهش نگاه کنین هیچوقت به هیچ جا نمیرسیم
جادو؟گناه کبیره؟کی جادو بلده؟کسی هست تو این دنیا جادو کنه؟نه!اینا همه ش یه مشت خیالاته!اینطوری بخوایم فرض کنیم شاهنامه هم با گفته های ادیان الهی مغایرت داره پس شوتش کنیم بره؟!
مگه کسی مجبورمون کرده وردها رو مثل هری پاتر بگیم؟
مقاومت در برابر جادوی سیاه،یکی از کتابایی که نوع ورد خوندنش جالبه و کسی بهش حس بدی دست نمیده!گزینه ای هست به اسم خلاقیت که اصلاً نمیخوایم ازش استفاده کنیم!
ما تو حالت عادی هر مدل حرف میزنیم همون مدل رو هم تو مکالمات کتابامون میاریم!
فرضا شما داستان مینویسی تو فرانسه اتفاق میفته مگه میشینی حرف ها رو فرانسوی بگی که الآن انتظار فارسی سره دارین؟به نظرم فقط بهونه ست.
و اسم هم...مگه کسی اسمش رضا باشه نمیتونه شخصیت یه داستان فانتزی باشه؟!من قبول ندارم این حرف و به نظرم محدودیت سازیه برای خودمونه.
و انقدر اسم های زیبا و روون و کلمات فراموش شده ی فارسی داریم که ممکنه تصورش رو هم نکنین که همچین لغاتی تو زبان فارسی وجود داره،لازمه ش یکم تحقیق و گشتنه...با بهونه تراشی و محدودیت سازی راه به جایی نمیبریم!
پ.ن:افزایش علاقه به جادو؟طرف حساب شما کیه؟بچه 13 ساله؟یه بچه ی 13 ساله هم باشه با خوندن 4تا کتاب این مدلی میفهمه همه ش تخیلاته و واقعی نیست.به نظرم با این حرف فقط فانتزی رو میبرین زیر سوال و ذهن خودتون رو با دلایلی که تو دنیای ادبی-داستانی جایی نداره محدود میکنیم.
داستان های بومی و فانتزی هم نوشته شده،کافیه یه سر بزنین و بخونین!درسته هنوز جا نیفتاده ولی هست.