با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
آره منم موافقم ما هیچی درمورد سنگ شب نمی دونیم اگه میشه یه توضیحاتی بدین
ما الان همش حدس میزنیم که کی ممکنه مالک سنگ شده باشه ،یا اینکه اصلا سنگ هنوز تحت مالکیت هنری هست یا نه
سلام
اول از همه این فصل واقعا عالی بود
اما در مورد فصلا دو فصل در هفته عالیه اما اگه قرار باشه مثلا چند صفحهای زود بیاد همون بهتر که نیاد چون مزه داستان میپره
میشه یکم درباره قدرت های سنگ شب معلومات بدی
میتونی برای اطلاعات بیشتر به اخر فصل ۱۶و اول فصل۱۷ از کتاب اول مراجعه کنی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
آره منم موافقم ما هیچی درمورد سنگ شب نمی دونیم اگه میشه یه توضیحاتی بدین
ما الان همش حدس میزنیم که کی ممکنه مالک سنگ شده باشه ،یا اینکه اصلا سنگ هنوز تحت مالکیت هنری هست یا نه
اخر فصل ۱۶ و اول فصل۱۷ کتاب اول توضیحاتی داده شده
میتونی برای اطلاعات بیشتر به اخر فصل ۱۶و اول فصل۱۷ از کتاب اول مراجعه کنی- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اخر فصل ۱۶ و اول فصل۱۷ کتاب اول توضیحاتی داده شده
بله من توضیحاتو یادمه فقط منظورم توضیحات بیشتر از این بود که خب مطمئنا توی فصل جدید که قراره بیاد بیشتر درمورد این سنگ می فهمیم
خب خب فصل خوبی بود
خب برسیم ب بخش نقد:
این فصل فصل خیلی خوب و متعادلی بود و نکته های خیلی ظریفی درش قرار داده شده بود ک ممکنه از دید خیلیا پنهان مونده باشه ولی خب مثل هر فصلی نقدایی بهش وارده:
از گاومیش شروع میکنیم: خب اونطور ک بنظر اومد گاومیش نه مریض بود و نه مشکل دیگه ای داشت اما تا قبل از دستور هنری ابی نخورد... خب اینجا میتونستی یجوری اینو توجیح کنی ک نکردی
مورد بعد در مورد این گروهه: خب این گروه ی جورایی پر از تناقصات هست ... تایرن هایی ک از دورگه نفرت دارن... شاهزاده ای ک اینقدر مغروره کهاهمیتی ب کسی جز ایتاش نمیده و البته ایتاش ک ی دختر سرد و کم صحبته... از طرف دیگ نوشتی ک ایتاش کلاه شنلش رو همیشه روی سرش قرار میده اما توی روز و اون دشتای سوزان ک چند دقیقه توقف عرق رو به پیشانی افراد گذاشت و اینکه ایتاش برای بیشتر ادمای گروه بجز یکی از تایرن ها و شاهزاده ناشناسه چ دلیلی برای گذاشتن کلاه شنل در تمام طول سفر هست!؟
مورد بعدی:در مورد بازم در مورد هنری...هنری ک برخورد بد تایرن ها رو اون اول کار دید و ب گفته خودش از اجنه نفرت داره چرا توی اون ساعت پیش موجودی رفت که هم اون از هنری متنفره و هم هنری از اون موجود... اصلا اون هنری بی احساس و سرد کجا رفته؟!!!!
و مورد خیلی مهمتر اینکه چطور رفتن ایتاش ب اون منطقه رو دیدن اما رفتن هنری رو نه!!!! با توجه به اینکه جن ها قدرت دید در شب عالی دارن و حالا اینو هم در نظر بگیرین ک این جن ها ک در سفر هستن هرکدام قدرت های خاص و نژاد خاصی هستن
مورد بعد رفتار متناقص ایتاش بود: ایتاش دختری بود ک از ادم های مغرور و حق ب جانب بدش میومد و برعکس از افرادی ک مورد ظلم واقع شدن دفاع میکرد!!! اما اینجا بدون دلیل خاصی همش ب یه دورگه توپ و تشر میزنه!!! با توجه ب این نکته که دید هنری از پیش یه تایرن ب سمت قسمت تاریک اون منطقه رفت
و اما مورد مهم و اخر داستان: هنری ک تا چند دقیقه قبل توهین های بزرگی ب اجنه و ایتاش کرده بود حالا چرا باید از ایتاش دفاع کنه؟؟؟ اصلا هنری ک از اجنه متنفره چرا باید طرح دوستی با یه دختر اجنه رو بچینه!؟؟؟؟
و موضوع مهمتر در مورد سنگ سایه هست ... از اونجا ک ملکه مالکیتشو ب هنری واگذار کرد و خالش قبلا گفته بود ک این خیلی با ارزشه و نباید کسی بفهمه ک این سنگ رو داری و... چرا هنری باید خیلی راحت هویت سنگ رو برای چندتا غریبه ک البته حداقل ۴ نفر از اونا از هنری متنفرن فاش کنه!؟؟؟؟؟ رفتار هنری ب شدت دوگانه و دمدمی مزاجه ....
و قسمت اخر در مورد غیب شدن سنگ هست که یه معما هست که من چندتا حدس در موردش میزنم:
کالبته با توجه ب اینکه قراره هنری توی دردسر بیفته :
۱: اینکه جادوگر از ی طلسم انتقال برای سنگ استفاده کرده تا اون سنگ رو مال خودش کنه با توجه ب اینکه هنری اونو با اراده خودش تقدیم جادوگر کرد
۲: سنگ ب دست نیروهای شیطانی منطقه دزدیده شده!!!
۳: اتفاق هیجان انگیزی بیفته!!!!
سلام
اوفییییییی یعنی جیگرم خنک میشه وقتی اینجور نقد میبیینم! خب بریم سروقت اونایی که وارده و اونایی که جواب دارم براشون!
قضیه گاو میش: به نظر من مشکلی نداشت یعنی الان که داستان رو شما خوندی نفهمیدی گاو میشه به خاطر فشاری که وزن ارماندو بهش وارد میکرد و گرمای شدید خالی کرده بود! خب الان باید چیکار کنن؟ ادمم وقتی خالی کنه اب غذا جلو دهنش بگیری شاید نفهمه نخوره اونم همونطور گیج و منگ بود ولی وقتی ارباب دشت های ناردا بهش گفت بخور صدای اون براش شبیه یه شوک بود و خوندین که دوبارم هنری گفت بخور بخور که گاو میش کاملا فهمید و بعد شروع به خوردن کرد. هر موجودی ممکنه گیج بشه نمیدونم اینا رو دیگه نباید توضیح میدادم طوری نوشتم که هر کسی میفهمید!
خب در مورد قضیه تناقض گروه و اینا:
بله گروه اونها پر از تفاوت ها و دیدگاه ها و سلایق و نظرات و همه چیز متفاوته اینکه گروه رو خاص میکنه وگرنه میتونستم یه دسته نودل باهاش بفرستم همه هم چون قبائلشون رو نجات داده بود از دست گرگ یخی جونشونم براش میدادن ولی جالبتر نیست ماجرای هنری توی همچین گروهی؟ در باره شنل و کلاح شنل و کلاح دوس داره تازه کلاسم داره! راستش این همینطوری به ذهنم اومد برای لباسش چیز خاصی مد نظرم نبود.
و اون مورد بعدیه:
هنری سرود و بی روح!
خب هنری هیچ وقت ادم سرد و بی روحی نبود تمام داستان به خاطر تنهایش و فکر اینکه از دنیای انسانها دور شده و مادرش دیگه رفته و اونجا حالت یه گروگان رو داشته اون شکلی برخورد میکرد. وگرنه ادم سرد به خاطر یه نفر جون خودش رو به خطر نمی ندازه بره با گله گرگ های یخی درگیر بشه اون به آرماندو به چشم اولین دوستش توی این سرزمین نگاه میکرد پس براش تلاش کرد اینجا هم دیدیم هنری بیشتر میخواست دوست بشه افراد بیشتری پیدا کنه همه سالی که اونجا توی تپه شرقی زندگی میکرد تنهایی میدونی چه فشار روحی به هر کسی میاره خب الان اون جونشم میده برای پیدا کردن یه دوست خوب!
یه جایی اشتباه برداشت کردی رفتن هنری رو هم بیرون از اردوگاه دیدن اگر یادت باشه گفتم ایتاش بعد از رفتن هنری اونجا چند دقیقه ای موند و بعد شاهزاده اومد اون حوالی و صداش کرد دقت کردی؟ الان شاهزاده از کجا فهمیده اون کدوم سمته؟ به نظرت هنری به اردوگاه برنگشت و مثل ایتاش توبیخ نشد؟ چرا شد ولی زاویه دید خواننده روی ایتاش بود هنری به اونها گفته بود که ایتاش کدوم سمته پس این وارد نیست! این رو باید خودت بهش میرسیدی من اینقدر خورده نون ریختم زمین اومدن شاهزاده صحبت کردن ارشد گروه با ارماندو به اون صورت خیلی تابلو بود که نمیدونم چطور همچین سوالی برات پیش اومد!
در مورد شخصیت ایتاش و توپ و تشرش به هنری:
خب دقیقا شخصیتش همونطوریه که گفتی به همین دلیل هم به کمک هنری اومد! اما در مورد رفتار هاش با هنری و اینا یکم میزارم تو سکرت بمونه چون دلیل مهمی داره! توی فصل های گذشته خورده نون زیاد ریختم ددرباره این رفتار.
در مرود دفاع از ایتاش:
اگر دفاع نمیکرد من خودم به عنوان نویسندش ازش بدم میومد یه غلطی بکنه دیگرانو تو دردسر بندازه بعد حرفیم نزنه اره هنری عصبانی میشه وقتی اسم مادرش برده بشه دقت کردی تایرن وقتی به اسم مادرش رو اورد هنری تغییر کرد ایتاش وقتی اسم مادرش رو اورد هنری زد به سیم اخر و اون حرفا رو زد اما این دلیل نمیشه از زیر بار خطایی که کرده فرار کنه و دیگران رو گرفتار کنه اگر این طوری میبود هنری یه ادم پست و حقیر بود!
در مورد سنگ سایه ها دیر یا زود همه خبر دار می شدن اگر هنری نمی گفت ایتاش میگفت پس هنری با این دید زودتر قضیه رو به همه در میون گذاشت.
حالا این سنگه کجا رفته توی فصل بعد میخونیم
مرسی از این نقدای عالیت
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
در مورد سنگه قبلا هنری هشدار گرفته بود که نباید در مناطق ممنوعه از اون استفاده کنه و یا به کسی نشون بده .تو این فصل نمیدونم چرا اینکارو کرد.با توجه به کتاب یک که ملکه سنگ رو هنری واگذار کرد،از روش خاصی استفاده کرد فک نکنم با دادن سنگ به جادوگر اونا از دست داده باشه چون اونو واگذار نکرد اما بانو بئاتریس بهش تاکید کرده بود ممکنه بزور اونو ازش بگیرن که اینجا هنری واس خودش یه دردسر درست کرد.
واقعا تو این فصل ایتاش همون ایتاش واقعی نیست بنظر نقششو ضعیف نشون دادی.ایتاش الان نشان فرمانروا رو همراهش داره یا نه؟
اونجایی هنری با تایرن صحبت میکنه فقط دین هست نمیدونم چرا چبنار اسم گورینو رو اوردی
شاهزاده واقعا شخصیت ناجور و منفوری و مغروری داره اگ بخام یه مثال بیارم میتونم دراکو مالفوی رو از داستان هری پاتر یا این شاهزاده یکی بدونم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -نقد عالی بود .
خب در مورد سنگ درسته بئاتریس اون موقع گفت ممکنه ازش به زور بگیرن چون فکر نمیکرد ملکه اون رو رسما به هنری بده توی این حالت کسی نمیتونه اون رو از هنری به زور بگیره.
اما دیده شدنش و خبر ایکه یه سنگ سایه ها دست هنریه ممکنه در اینده اتفاقاتی رو در بر داشته باشه!
ایتاش تحت ماموریته و نشان رو به همراه نداره در حال اموزشه ممکنه این اموزش چند سال طول بکشه اما ایتاش به دلیلی اون ایتاش اولیه نبود چون ...
واقعا اسم گورینو رو اوردم؟ شاید اشتباه تایپی بوده اگر بوده همینجا معزرت خواهی میکنم
هوم خوب مثالی از شخصیتش زدی ولی فصل بعد در باره اون بیشتر میفهمین
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
من نتونستم بگیرم
پیام خصوصی بده تا برات لینک رو بفرستم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه سوال برام ایجاد شد
هنری مثلا عاشق شد یا رفت تمرین مخ زدن
بیشتر رفتارایی که داشت مثل این بود که میخواد اذیت(؟)ش کنه
بعد تازه وسط بزن بزن تونست قیافش رو درست و حسابی ببینه.
عاشق شد؟ فک کنم بیشتر فاز موخ زنی بود تا عاشقی!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام
اول از همه این فصل واقعا عالی بود
اما در مورد فصلا دو فصل در هفته عالیه اما اگه قرار باشه مثلا چند صفحهای زود بیاد همون بهتر که نیاد چون مزه داستان میپره
میشه یکم درباره قدرت های سنگ شب معلومات بدی
سلام
دو هفته توی فصل که اصلا نمیتونم در باره اینکه چند صفحه دوستان گفتن وسط هفته بده فک کنم شوخی کردن
چون هر داستانی یه شروع و پایان هیجان انگیز داره فصلاش و اگر این فراز و فرود رعایت نشه اصلا موفق نمیشه
در باره سنگ هم توی ادامه بیشتر میخونیم تازه وارد فاز تازه ای توی داستان شدیم که اطلاعات هر فصل توش ریخته کم کم به همه میرسییم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
آره منم موافقم ما هیچی درمورد سنگ شب نمی دونیم اگه میشه یه توضیحاتی بدین
ما الان همش حدس میزنیم که کی ممکنه مالک سنگ شده باشه ،یا اینکه اصلا سنگ هنوز تحت مالکیت هنری هست یا نه
به زودی توی داستان گفته میشه مطالبش یکم صبر کنید همه چیز رو موشکافی میکنم
سلام
اوفییییییی یعنی جیگرم خنک میشه وقتی اینجور نقد میبیینم! خب بریم سروقت اونایی که وارده و اونایی که جواب دارم براشون!
قضیه گاو میش: به نظر من مشکلی نداشت یعنی الان که داستان رو شما خوندی نفهمیدی گاو میشه به خاطر فشاری که وزن ارماندو بهش وارد میکرد و گرمای شدید خالی کرده بود! خب الان باید چیکار کنن؟ ادمم وقتی خالی کنه اب غذا جلو دهنش بگیری شاید نفهمه نخوره اونم همونطور گیج و منگ بود ولی وقتی ارباب دشت های ناردا بهش گفت بخور صدای اون براش شبیه یه شوک بود و خوندین که دوبارم هنری گفت بخور بخور که گاو میش کاملا فهمید و بعد شروع به خوردن کرد. هر موجودی ممکنه گیج بشه نمیدونم اینا رو دیگه نباید توضیح میدادم طوری نوشتم که هر کسی میفهمید!خب در مورد قضیه تناقض گروه و اینا:
بله گروه اونها پر از تفاوت ها و دیدگاه ها و سلایق و نظرات و همه چیز متفاوته اینکه گروه رو خاص میکنه وگرنه میتونستم یه دسته نودل باهاش بفرستم همه هم چون قبائلشون رو نجات داده بود از دست گرگ یخی جونشونم براش میدادن ولی جالبتر نیست ماجرای هنری توی همچین گروهی؟ در باره شنل و کلاح شنل و کلاح دوس داره تازه کلاسم داره! راستش این همینطوری به ذهنم اومد برای لباسش چیز خاصی مد نظرم نبود.و اون مورد بعدیه:
هنری سرود و بی روح!
خب هنری هیچ وقت ادم سرد و بی روحی نبود تمام داستان به خاطر تنهایش و فکر اینکه از دنیای انسانها دور شده و مادرش دیگه رفته و اونجا حالت یه گروگان رو داشته اون شکلی برخورد میکرد. وگرنه ادم سرد به خاطر یه نفر جون خودش رو به خطر نمی ندازه بره با گله گرگ های یخی درگیر بشه اون به آرماندو به چشم اولین دوستش توی این سرزمین نگاه میکرد پس براش تلاش کرد اینجا هم دیدیم هنری بیشتر میخواست دوست بشه افراد بیشتری پیدا کنه همه سالی که اونجا توی تپه شرقی زندگی میکرد تنهایی میدونی چه فشار روحی به هر کسی میاره خب الان اون جونشم میده برای پیدا کردن یه دوست خوب!یه جایی اشتباه برداشت کردی رفتن هنری رو هم بیرون از اردوگاه دیدن اگر یادت باشه گفتم ایتاش بعد از رفتن هنری اونجا چند دقیقه ای موند و بعد شاهزاده اومد اون حوالی و صداش کرد دقت کردی؟ الان شاهزاده از کجا فهمیده اون کدوم سمته؟ به نظرت هنری به اردوگاه برنگشت و مثل ایتاش توبیخ نشد؟ چرا شد ولی زاویه دید خواننده روی ایتاش بود هنری به اونها گفته بود که ایتاش کدوم سمته پس این وارد نیست! این رو باید خودت بهش میرسیدی من اینقدر خورده نون ریختم زمین اومدن شاهزاده صحبت کردن ارشد گروه با ارماندو به اون صورت خیلی تابلو بود که نمیدونم چطور همچین سوالی برات پیش اومد!
در مورد شخصیت ایتاش و توپ و تشرش به هنری:
خب دقیقا شخصیتش همونطوریه که گفتی به همین دلیل هم به کمک هنری اومد! اما در مورد رفتار هاش با هنری و اینا یکم میزارم تو سکرت بمونه چون دلیل مهمی داره! توی فصل های گذشته خورده نون زیاد ریختم ددرباره این رفتار.در مرود دفاع از ایتاش:
اگر دفاع نمیکرد من خودم به عنوان نویسندش ازش بدم میومد یه غلطی بکنه دیگرانو تو دردسر بندازه بعد حرفیم نزنه اره هنری عصبانی میشه وقتی اسم مادرش برده بشه دقت کردی تایرن وقتی به اسم مادرش رو اورد هنری تغییر کرد ایتاش وقتی اسم مادرش رو اورد هنری زد به سیم اخر و اون حرفا رو زد اما این دلیل نمیشه از زیر بار خطایی که کرده فرار کنه و دیگران رو گرفتار کنه اگر این طوری میبود هنری یه ادم پست و حقیر بود!در مورد سنگ سایه ها دیر یا زود همه خبر دار می شدن اگر هنری نمی گفت ایتاش میگفت پس هنری با این دید زودتر قضیه رو به همه در میون گذاشت.
حالا این سنگه کجا رفته توی فصل بعد میخونیممرسی از این نقدای عالیت
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب در مورد سنگ درسته بئاتریس اون موقع گفت ممکنه ازش به زور بگیرن چون فکر نمیکرد ملکه اون رو رسما به هنری بده توی این حالت کسی نمیتونه اون رو از هنری به زور بگیره.
اما دیده شدنش و خبر ایکه یه سنگ سایه ها دست هنریه ممکنه در اینده اتفاقاتی رو در بر داشته باشه!ایتاش تحت ماموریته و نشان رو به همراه نداره در حال اموزشه ممکنه این اموزش چند سال طول بکشه اما ایتاش به دلیلی اون ایتاش اولیه نبود چون ...
واقعا اسم گورینو رو اوردم؟ شاید اشتباه تایپی بوده اگر بوده همینجا معزرت خواهی میکنم
هوم خوب مثالی از شخصیتش زدی ولی فصل بعد در باره اون بیشتر میفهمین- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
پیام خصوصی بده تا برات لینک رو بفرستم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
عاشق شد؟ فک کنم بیشتر فاز موخ زنی بود تا عاشقی!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام
دو هفته توی فصل که اصلا نمیتونم در باره اینکه چند صفحه دوستان گفتن وسط هفته بده فک کنم شوخی کردن
چون هر داستانی یه شروع و پایان هیجان انگیز داره فصلاش و اگر این فراز و فرود رعایت نشه اصلا موفق نمیشهدر باره سنگ هم توی ادامه بیشتر میخونیم تازه وارد فاز تازه ای توی داستان شدیم که اطلاعات هر فصل توش ریخته کم کم به همه میرسییم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
به زودی توی داستان گفته میشه مطالبش یکم صبر کنید همه چیز رو موشکافی میکنم
خب حتما اتفاقاتی در بر داره مخصوصا اینکه یکی از دو تا هس و بازم هنری رو میبره در مرکز توجه در حالی که ملکه و بئاتریس سعی میکنن جلب توجه نکنه .در مورد بئاتریس بعد از واگذاری سنگ این حرفا رو به هنری زد کتاب دوم در بعضی موارد با کتاب اول تناقض داره.یادت نره ویرایش بزنی.میدونم در این کتاب های بعدی به بقیه مسائل در مورد فرمانروا و اصیل زاده ها پرداخته میشه اما کتاب اول از لحاظ در برگیری مسائل مختلف بهتر از کتاب دومه
سلام
اوفییییییی یعنی جیگرم خنک میشه وقتی اینجور نقد میبیینم! خب بریم سروقت اونایی که وارده و اونایی که جواب دارم براشون!
قضیه گاو میش: به نظر من مشکلی نداشت یعنی الان که داستان رو شما خوندی نفهمیدی گاو میشه به خاطر فشاری که وزن ارماندو بهش وارد میکرد و گرمای شدید خالی کرده بود! خب الان باید چیکار کنن؟ ادمم وقتی خالی کنه اب غذا جلو دهنش بگیری شاید نفهمه نخوره اونم همونطور گیج و منگ بود ولی وقتی ارباب دشت های ناردا بهش گفت بخور صدای اون براش شبیه یه شوک بود و خوندین که دوبارم هنری گفت بخور بخور که گاو میش کاملا فهمید و بعد شروع به خوردن کرد. هر موجودی ممکنه گیج بشه نمیدونم اینا رو دیگه نباید توضیح میدادم طوری نوشتم که هر کسی میفهمید!خب در مورد قضیه تناقض گروه و اینا:
بله گروه اونها پر از تفاوت ها و دیدگاه ها و سلایق و نظرات و همه چیز متفاوته اینکه گروه رو خاص میکنه وگرنه میتونستم یه دسته نودل باهاش بفرستم همه هم چون قبائلشون رو نجات داده بود از دست گرگ یخی جونشونم براش میدادن ولی جالبتر نیست ماجرای هنری توی همچین گروهی؟ در باره شنل و کلاح شنل و کلاح دوس داره تازه کلاسم داره! راستش این همینطوری به ذهنم اومد برای لباسش چیز خاصی مد نظرم نبود.و اون مورد بعدیه:
هنری سرود و بی روح!
خب هنری هیچ وقت ادم سرد و بی روحی نبود تمام داستان به خاطر تنهایش و فکر اینکه از دنیای انسانها دور شده و مادرش دیگه رفته و اونجا حالت یه گروگان رو داشته اون شکلی برخورد میکرد. وگرنه ادم سرد به خاطر یه نفر جون خودش رو به خطر نمی ندازه بره با گله گرگ های یخی درگیر بشه اون به آرماندو به چشم اولین دوستش توی این سرزمین نگاه میکرد پس براش تلاش کرد اینجا هم دیدیم هنری بیشتر میخواست دوست بشه افراد بیشتری پیدا کنه همه سالی که اونجا توی تپه شرقی زندگی میکرد تنهایی میدونی چه فشار روحی به هر کسی میاره خب الان اون جونشم میده برای پیدا کردن یه دوست خوب!یه جایی اشتباه برداشت کردی رفتن هنری رو هم بیرون از اردوگاه دیدن اگر یادت باشه گفتم ایتاش بعد از رفتن هنری اونجا چند دقیقه ای موند و بعد شاهزاده اومد اون حوالی و صداش کرد دقت کردی؟ الان شاهزاده از کجا فهمیده اون کدوم سمته؟ به نظرت هنری به اردوگاه برنگشت و مثل ایتاش توبیخ نشد؟ چرا شد ولی زاویه دید خواننده روی ایتاش بود هنری به اونها گفته بود که ایتاش کدوم سمته پس این وارد نیست! این رو باید خودت بهش میرسیدی من اینقدر خورده نون ریختم زمین اومدن شاهزاده صحبت کردن ارشد گروه با ارماندو به اون صورت خیلی تابلو بود که نمیدونم چطور همچین سوالی برات پیش اومد!
در مورد شخصیت ایتاش و توپ و تشرش به هنری:
خب دقیقا شخصیتش همونطوریه که گفتی به همین دلیل هم به کمک هنری اومد! اما در مورد رفتار هاش با هنری و اینا یکم میزارم تو سکرت بمونه چون دلیل مهمی داره! توی فصل های گذشته خورده نون زیاد ریختم ددرباره این رفتار.در مرود دفاع از ایتاش:
اگر دفاع نمیکرد من خودم به عنوان نویسندش ازش بدم میومد یه غلطی بکنه دیگرانو تو دردسر بندازه بعد حرفیم نزنه اره هنری عصبانی میشه وقتی اسم مادرش برده بشه دقت کردی تایرن وقتی به اسم مادرش رو اورد هنری تغییر کرد ایتاش وقتی اسم مادرش رو اورد هنری زد به سیم اخر و اون حرفا رو زد اما این دلیل نمیشه از زیر بار خطایی که کرده فرار کنه و دیگران رو گرفتار کنه اگر این طوری میبود هنری یه ادم پست و حقیر بود!در مورد سنگ سایه ها دیر یا زود همه خبر دار می شدن اگر هنری نمی گفت ایتاش میگفت پس هنری با این دید زودتر قضیه رو به همه در میون گذاشت.
حالا این سنگه کجا رفته توی فصل بعد میخونیممرسی از این نقدای عالیت
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب در مورد سنگ درسته بئاتریس اون موقع گفت ممکنه ازش به زور بگیرن چون فکر نمیکرد ملکه اون رو رسما به هنری بده توی این حالت کسی نمیتونه اون رو از هنری به زور بگیره.
اما دیده شدنش و خبر ایکه یه سنگ سایه ها دست هنریه ممکنه در اینده اتفاقاتی رو در بر داشته باشه!ایتاش تحت ماموریته و نشان رو به همراه نداره در حال اموزشه ممکنه این اموزش چند سال طول بکشه اما ایتاش به دلیلی اون ایتاش اولیه نبود چون ...
واقعا اسم گورینو رو اوردم؟ شاید اشتباه تایپی بوده اگر بوده همینجا معزرت خواهی میکنم
هوم خوب مثالی از شخصیتش زدی ولی فصل بعد در باره اون بیشتر میفهمین- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
پیام خصوصی بده تا برات لینک رو بفرستم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
عاشق شد؟ فک کنم بیشتر فاز موخ زنی بود تا عاشقی!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام
دو هفته توی فصل که اصلا نمیتونم در باره اینکه چند صفحه دوستان گفتن وسط هفته بده فک کنم شوخی کردن
چون هر داستانی یه شروع و پایان هیجان انگیز داره فصلاش و اگر این فراز و فرود رعایت نشه اصلا موفق نمیشهدر باره سنگ هم توی ادامه بیشتر میخونیم تازه وارد فاز تازه ای توی داستان شدیم که اطلاعات هر فصل توش ریخته کم کم به همه میرسییم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
به زودی توی داستان گفته میشه مطالبش یکم صبر کنید همه چیز رو موشکافی میکنم
اها پس بازم همون جریان پرش زمانی پیش اومد...
اره خو ولی بقول خود هنری هنری ک ازش نخواسته بود ک بیاد کمک ک.... دختره اومد کمک دستش درد نکنه اما دردسری ک براش پیش اومد تقصیر هنری نبود ک... و اینکه دختره رفتار بدی هم
بعد اینجا با توجه وضعیت هنری و این ادمای اطرافش لو دادن گنجی ب این مهمی ریسک فوق العاده زیادی بود
الان هنری گرفتار دردسرایی ک شده ک راحت میتونست بهشان گرفتار نشه!!
با بدبختی نت جور کردم:22:خب اول اینکه مثل همیشه عالی بود:a:دوم اینکه بالاخره سنگه به هنری واگذار شده یا نشده؟::45::::54::سوم اینکه امیدوارم حال این شاهزاده رو تو فصل بعدی گرفته باشی چون خیلی نچسبه:bb:چهارم اینکه فک کنم هنری با حرکت انتحاری آخرش مخ ایتاش رو زد:21:پنجم اینکه نمیدونم چرا حس میکنم دیده شدن این سنگه دست هنری شروع بدبختی های هنریه:26: ششم هم اینکه خسته نباشی:دی:41:
اها پس بازم همون جریان پرش زمانی پیش اومد...
اره خو ولی بقول خود هنری هنری ک ازش نخواسته بود ک بیاد کمک ک.... دختره اومد کمک دستش درد نکنه اما دردسری ک براش پیش اومد تقصیر هنری نبود ک... و اینکه دختره رفتار بدی هم
بعد اینجا با توجه وضعیت هنری و این ادمای اطرافش لو دادن گنجی ب این مهمی ریسک فوق العاده زیادی بود
الان هنری گرفتار دردسرایی ک شده ک راحت میتونست بهشان گرفتار نشه!!
ببین تو همیشه به بهترین شکل ممکن که هنری باید عمل کنه فکر میکنی اما خب اونم یه ادمه و بعضی وقتا نمیکشه موخش! مثلا بهش گفته بودن توی سرزمین شیاطین سنگ رو استفاده نکن ولی کرد و عواقبش رو دید حالا بهش گفتن سنگ رو به کسی نشون نده داد خب پس عواقبی داره به خدا قرار نیست هنری عقل کل باشه یا کار درست ترن شخصیت!
توی هری پاتر انقدر جا ها بود که میگفتی مثلا چرا هری ایین کارو نکرد چرا اون کارو کرد اگر اینطوری میرفت بهتر می شد اما خب بعدش همون ها روایت داستان رو پیش بردن مثال میزنم یادمه از تو همون کتاب اول هم خیلی ها میگفتن چرا هنری بی خود تو مدرسه عصبانی شد و به گروه سه گیر داد مگه خل شده یهویی خیلی ها فکر میکنن یه قضیه پرتی بوده که رد شده رفته ولی من میدونم تهش چی میشه که در نهایت یه فلش بک درست میکنه خیلی چیزا رو سنگم ماجرا ها و اتفاقات و عواقب خودش رو برای هنری در بر داره.
یادتونه یه مدل فلش بک ابداعی اوردم توی کتاب اول که بجای عقب رفتن گام به جلو بود اون صحنه هنوز اتفاق نیوفتاده اون دوست هنری که توی اردوگاه دورگه ها بود و شنل سبز داشت رو توی فلش به جلو یادتونه؟ گمون نکنم اون از شخصیت های الان داستانه.
شاید اوایل چون کسی نمیدونست فکر میکرد الکیه ولی من برای تک تک صحنه هایی که روایت یکنم برنامه دارم.
به هر حال امید وارم همینطوری تجزیه تحلیل کنید و تناقض ها رو بگید که منم اگر چیزی یادم رفت بیارمش توی دستور کار و درستش کنم.
موفق باشید یا علی
با بدبختی نت جور کردم:22:خب اول اینکه مثل همیشه عالی بود:a:دوم اینکه بالاخره سنگه به هنری واگذار شده یا نشده؟::45::::54::سوم اینکه امیدوارم حال این شاهزاده رو تو فصل بعدی گرفته باشی چون خیلی نچسبه:bb:چهارم اینکه فک کنم هنری با حرکت انتحاری آخرش مخ ایتاش رو زد:21:پنجم اینکه نمیدونم چرا حس میکنم دیده شدن این سنگه دست هنری شروع بدبختی های هنریه:26: ششم هم اینکه خسته نباشی:دی:41:
چرا حس میکنی؟
اطمینان داشته باش که بدبختیهای این بچه یتیم تازه شروع شده.
چرا حس میکنی؟
اطمینان داشته باش که بدبختیهای این بچه یتیم تازه شروع شده.
لذت یه داستان به غیر قابل پیشبینی بودنشه حدس بزنی درست در نیاد. درسته نویسنده سادیسم بسیار وخیمی داره:دی و هنری قراره بدبخت بشه ولی خب من بشینم بگم سنگه نا پدید شد پس هنری بدبخت شد آخرشم همون بشه که مزه نداره. البته به احتمال زیاد اخرش همون میشه:22:
لذت یه داستان به غیر قابل پیشبینی بودنشه حدس بزنی درست در نیاد. درسته نویسنده سادیسم بسیار وخیمی داره:دی و هنری قراره بدبخت بشه ولی خب من بشینم بگم سنگه نا پدید شد پس هنری بدبخت شد آخرشم همون بشه که مزه نداره. البته به احتمال زیاد اخرش همون میشه:22:
چه کنم هر چی فکر میکنم میبینم نویسنده هیچ رحمی نداره?
هنری هم دو سه شبی هست که میاد به خوابم میگه انتقام منو ازش بگیر
خداییش میترسم از عاقبتش??????
عحیب اما واقعی
همین الان سریال آرماندو از شبکه یک در حال پخشه!!!!
الانکه هنری هم وسط سریال تلپورت کنه!:38:
بابا یکی به من سرمایه بده من نمیتونم دان کنم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
امتیاز شروع کار هم بهم ندادید خو بابا چجودری اصلا دان کنم کتابا رو����
میشه یکم راجب خدای دراکل توضیح بدی.از قدرتاش و هدفش؟یه توضیح کلی بدی ممنون میشم
میشه یکم راجب خدای دراکل توضیح بدی.از قدرتاش و هدفش؟یه توضیح کلی بدی ممنون میشم
دانیال جان به نظرت اینطوری مزه داستان نمیپره؟
بهتره این چیزا رو توی داستان بخونیم.
درباره خود دراکل:
دراکل از الهه های دوران خیلی قدیمه معروف به دوران الهه ها که صدها الهه از الهه اب الهه زمین الهه رویش الهه اسمان الهه نور الهه تاریکی الهه ماه الهه بیماری الهه مرگ الهه کوهستان الهه رود خانه ها الهه چشمه ها الهه دشت ها الهه جنگل الهه باد و خیلی چیزای دیگه زمان الهه ها کنترل دست اونها بوده اما دورانشون به سر رسید و اخرین کورسوی بازمانده هاشون توسط اژدهای مادر نابود شد و تعداد معدودی از اونها تونستن فرار کنن و گوشه و کنار مخفی بشن و حالا توی داستان خدای دراکل تقیان کرده.
درباره داستان دنیای الهه ها بعد ها رمان بلند مینویسم البته همین الان هم مقدمات و مقداری از دنیا هاشون رو ساختم و فعلا کنار گذاشتم تا دورگه تموم بشه بعد از این پروژه به سراق اونها میریم حتما!