با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.
مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟
با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .
مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:
دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g
لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story
دورگه کتاب دوم |
فصل |
دانلود |
فصل |
دانلود |
فصل 1(تعقییب و گریز) | دانلود | فصل 2(اِدورا) | دانلود |
فصل 3(برخورد) | دانلود | فصل 4(تصمیم) | دانلود |
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) | دانلود | فصل 6(منطقه تاناریس) | دانلود |
فصل 7(راه حل) | دانلود | فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) | دانلود |
فصل 9(در راه ناردا) | دانلود | فصل 10(حس جدید، انتقام...) | دانلود |
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) | دانلود | فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) | دانلود |
فصل 13(ایلا) | دانلود | فصل 14(لورتگا) | دانلود |
فصل 15(دردسر در شمال) | دانلود | فصل 16(تصویری در اینه!) | دانلود |
فصل 17(اولین دیدار) | دانلود | فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) | دانلود |
فصل 19(خیانتکار) | دانلود | فصل 20!(اعتراف) | دانلود |
فصل 21(اولین نبرد واقعی) | دانلود | فصل22(اولین دختر دورگه) | دانلود |
فصل 23(دره ممنوعه) | دانلود | فصل 24(گرگ تنها) | دانلود |
فصل 25(شب برخورد) | دانلود | فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) | دانلود |
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) | دانلود | فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) | دانلود |
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) | دانلود | فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) | دانلود |
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) | دانلود | فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) | دانلود |
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل34 | دانلود |
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) | دانلود | فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) | دانلود |
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) | دانلود | فصل 40(اغاز نبرد) | دانلود |
فصل 41(پایان) | دانلود | فصل 42(او خواهد امد) | دانلود |
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 | دانلود | فصل 44(بازگشت) | دانلود |
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده | دانلود | فصل 46(پایان نبرد بزرگ) | دانلود |
فصل 47(مردی روی شاخه) | دانلود | فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) | دانلود |
فصل 49(هنری...) | دانلود |
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: | دانلود |
فصل51(تسخیر شده) | دانلود | فصل52(هزار سال تنهایی) | دانلود |
فصل53(پایان روئیا) | دانلود | فصل 54(درخت وجود) | دانلود |
فصل 55 (ارباب اعماق) | دانلود | فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) | دانلود |
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوهای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) | دانلود | فصل 58(اخرین دیدار) | دانلود |
فصل 59 (تاس سرنوشت) | دانلود |
ا
وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید |
http://omidmoradpour.rozblog.com |
دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید
توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.
اخبار:27/3/98 سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.
توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.
آخرین و جدیدترین اطلاعیه:
واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی
یه پیشنهاد دارم روزی سه صفحه بجای یه هفته بیست صفحه اینجوری انتظار اسونتره ����
.
.
پ.ن:میدونم قابل اجرا نیست������
طبق گفته ملکه گرگ های یخی هر موجودی از دشت های ناردا و متعهد به هنری که ارباب دشت های نارداس کنار هنری باشه علامت ظاهر میشه.پس ربطی به گرگ ها نداره .هر موجودی که در دشت های ناردا زندگی میکنه و اونجا فقط گرگ ها نیستن. و فک کنم گاو میش ها رو خود نودل ها پرورش میدن.در مورد ملکه مسلئه اینه هر چی افراد در مورد هنری بدونن خطر کمتری هنری تهدید میکنه.فرزند ریکا بودن برای شورا زیاد اهمیتی نداره مخصوصا در این موقع که درگیر اژدهای مادر هستن.و همچنین اونا فقط میفهمن هنری نامی فرزند ریکاس ،اطلاعاتی زیادی ندارن .اگ این افراد بدونن سایه شیطانی هنری رو تسخیر کرده ممکنه اطلاعات بیشتری از اون رو بفهمن که به ضرر هنری هست مثلا اگ بدونن قدرتشو از دست داده یا بدنش اینقدر سریع ترمیم میشه ممکنه از دنیایی اجنه اخراج بشه یا اونو به یجای خاص منتقل کنن.درسته هنری فرزند ریکاس اما ملکه و بانو بئتاریس به اون زیادی لطف دارن و یک ساله هنوز نامگزاری نشده و بجایی منتقل نشده.خلاصه هر چی نفرات کمتری در مورد هنری بدونن امنیت بیشتری داره
در مورد پرش زمانی تا حدی قبول دارم اما اگه این معما و اتفاقات بعدا مطرح بشه جذاب تر میشه داستان. این مورد شخصیه و هرکسی نظری داره.
در مورد زاک فصل قبل رو که بخونی معلوم میشه اجازه این سفر توسط زاک صادر شده.مطمعن باش اگ واقعا خطر جدی هنری رو تهدید میکرد خود ملکه و زاک جلوی این ماموریت رو میگرفتن.اینجوری هم با افراد خوبی اشنا میشه و هم اگ برای سفری ک میخاد دنبال مادرش بگرده اطلاعات خوبی پیدا میکنه.و همچین افراد خاصی با قدرت های خاص تو این گروه هستن که این گروهو به سادگی نمیشه شکست داد یا یهشون حمله کرد.هنری بالاخره باید با خطر روبرو بشه .این سفر یجور تجربس.و همینطور نویسنده گفته اتفاقات جالبی تو این سفر ممکنه بیوفته.زاک که درگیر مسابقس پس هنری عملا هیچکار مفیدی نداره انجام بده پس این سفر بکارش میاد.
در مورد هدایا هم نویسنده عزیز توضیحات کامل داد.
منم خوشحال میشم .من در کل ادم ریزبین نیستم در داستان خوندن ولی اینجور گفتگو ها باعث میشه همه اطلاعات و جزیات رو کامل بخونم
در مورد پاک کردن حافظه:
ببین ما داریم از ی دورگه حرف میزنیم... اون برادرا اینقدر مغرورن ک خودشونو کلا از جامعه اجنه برتر میدونن چ برسه ب اینکه بخان سر و ته ی دو رگه رو پیدا کنن
سایه شیطانی همونطور ک تو متن هم بود روی ادمهای معمولی هم گاها ایجاد میشه پس در این مورد خطری هنری رو تهدید نمیکرد... در مورد استفاده از تیغه ترکیبی که بازم جن های زیادی قارن ک این کارو انجام بدن و اونم انچنان مساله ای نیست ک برادرا کنجکاو باشن در موردش
در مورد بهبود سریع هم ک همونطور ک دیدی اون نودل بزرگ نمیذاشت کسی ب کلبه نزدیک بشه پس هیچکس از بهبود سریع هنری خبر نداره
خلاصه و مفید اینکه از نظر من پاک کردن ذهن افرادی ک بهت وفادارن و قسم خوردت هستن خیانته و ی عمل درست نیست
تازه اینجا ی چیز دیگ از ملکه ب یادم اومد:
ملکه ک اخر فصل قبل بیهوش شد از سردرد اینجا چطور اینقدر سرحال و قبراقه؟!
میخواستم بگم ک این اتفاق مال قبل سردرد ملکس اما سردرد ملکه چند وقته وجود داره و ادامه داره
خلاصه من ی نفر از طرفدارای ملکه نیستم دیگه نیستم
بحث این نیست گروه خاصه یا خاص نیست
بحث اینه ک هنری هیچ قدرت جادویی برای مقابله با اون موجوداتی ک سپاهی از نودل ها و جادوگران و تایرن و.. رو شکست دادن نداره
هنری با این سفر تو خطر بزرگی میفته
درسته هنری باید با خطر روبرو بشه ولی نه وقتی ک پر از نقطه ضعف هست...
در مورد هنری و اینکه چطور در مورد سایه شیطانیش جواب گرفته خیلی کنجکاوم
در مورد پاک کردن حافظه:
ببین ما داریم از ی دورگه حرف میزنیم... اون برادرا اینقدر مغرورن ک خودشونو کلا از جامعه اجنه برتر میدونن چ برسه ب اینکه بخان سر و ته ی دو رگه رو پیدا کنن
سایه شیطانی همونطور ک تو متن هم بود روی ادمهای معمولی هم گاها ایجاد میشه پس در این مورد خطری هنری رو تهدید نمیکرد... در مورد استفاده از تیغه ترکیبی که بازم جن های زیادی قارن ک این کارو انجام بدن و اونم انچنان مساله ای نیست ک برادرا کنجکاو باشن در موردش
در مورد بهبود سریع هم ک همونطور ک دیدی اون نودل بزرگ نمیذاشت کسی ب کلبه نزدیک بشه پس هیچکس از بهبود سریع هنری خبر نداره
خلاصه و مفید اینکه از نظر من پاک کردن ذهن افرادی ک بهت وفادارن و قسم خوردت هستن خیانته و ی عمل درست نیست
تازه اینجا ی چیز دیگ از ملکه ب یادم اومد:
ملکه ک اخر فصل قبل بیهوش شد از سردرد اینجا چطور اینقدر سرحال و قبراقه؟!
میخواستم بگم ک این اتفاق مال قبل سردرد ملکس اما سردرد ملکه چند وقته وجود داره و ادامه داره
خلاصه من ی نفر از طرفدارای ملکه نیستم دیگه نیستم
بحث این نیست گروه خاصه یا خاص نیست
بحث اینه ک هنری هیچ قدرت جادویی برای مقابله با اون موجوداتی ک سپاهی از نودل ها و جادوگران و تایرن و.. رو شکست دادن نداره
هنری با این سفر تو خطر بزرگی میفته
منم میگم بردار براشون مهم نیست ولی زیر دستاشون چرا .بقیه جامعه براشون مهمه.مخصوصا یه دورگه اونم فرزند ریکا.تیغه ترکیبی رو جن های زیادی استفاده میکنن نه دورگه ها.من گفتم اگ اطلاعاتی در مورد هنری بدونن ممکنه تحت نظر بگیرنش و همینطور که در فصل قبلی خوندیم بخان بهش درس بدن در اون صورت تمام ویژیگی های هنری رو متوجه میشن.همیشه اون نودل بزرگ نیست که نزاره به هنری نزدیک بشن.خب سایه شیطانی رو افراد عادی ظاهر میشه ولی فصل قبل میخاستن با طلسم مرگ ابدی نابودش کنن و باعث مرگ هنری هم میشد و اگر ملکه و سنون نبود کشته میشد.اگ به فصل قبل توجه کنی سنون هم از دادن اطلاعات به بقیه پرهیز میکرد مثل ملکه.سنون رو که قبول داری دیدی وقتی ملکه میخاست حرفی بزنه نگران بود و میخاست جلوشو بگیره.
در مورد ملکه فصل قبل ک بیهوش شد تا الان زمان زیادی گزشته و تو داستان هم اشاره نشد سرحال هیست فقط بهتر بود.حدس من اینه یک بیماری یا مشکلی داره.البته شایدم از خستگی بود
.
وقتی میگم یه گروه خاص یعنی ممکنه بتونن بیشتر و قوی تر از یک ارتش مبارزه کنن.اینو ههم در واقعیت داشتیم هم در فیلم ها هم در بقیه داستان ها.و اگر به فصول قبل نگاه کنی یک دورگه معمولی میتونه به راحتی با ده تا ادمخوار مبارزه کنه.پس اونقدارم توی خطر نیست .هنری و بقیه پشت ارتش هستن پس فعلا خطری تهدیدشون نمیکنه.طبق مقدمه ادمخوارا تا اردوگاه دورگه ها میرسن پس هیچ جای ایمنی وجود نداره.بعدشم تو که نمیدونیواین گوی چیه و میخان باهاش چیکار کنن شاید در فصول اینده برای هنری مفید باشه .هنری قراره در این داستان دهنش سرویس بشه پس توی خطر قرار میگیره قرار نیست با قدرت جادویی با ادمخوار روبرو بشه.بعدش تا فصول اینده و پایان سفر قضاوت کردن زوده .باید صبر کنی ببینی چی میشه
.
.موقعی هنری به گله الفا حمله کرد اونجا هم توی خطر بود و اگر کمک سنون نبود بر اثر داروی قلبش که وارد خون شده بود میمرد ولی با اینکار ارباب دشت های ناردا شد.هنری در هر صورت مقابل بردار باید بایسته اینجا بکیه متحد خوب پیدا کرد.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب در مورد نقطه ضعف گفتی شاید در این سفر نقطه ضعفاش برطرف بشه .شاید کسیو پیدا کنه استفاده از سلاحشو بهش بگه.شاید به یک سلاح دیگه دست پیدا کنه.شاید بر حسب یک اتفاق قدرتش برگرده یا یک قدرت جدید پیدا کنه.خیلی زود داری قضاوت میکنی
اونجایی با زاک ک میخاستن برن برا اون سلاح جای اسونی نی .اون روشی که زاک برای به دست اوردن قدرت هنری داره قطعا روش اسونی نی نیست.پس هنری همیشه با خطر زندگی میکنه و خواهد کرد .
در مورد قدرت شیطانی من حدس میزنم بهش گفتن ولی یجوری هست اگ الان بهش دسترسی نداره و زمانش که برسه به اون قسمت از حافظه دسترسی پیدا کنه و یادش بیاد چی شده.
منم میگم بردار براشون مهم نیست ولی زیر دستاشون چرا .بقیه جامعه براشون مهمه.مخصوصا یه دورگه اونم فرزند ریکا.تیغه ترکیبی رو جن های زیادی استفاده میکنن نه دورگه ها.من گفتم اگ اطلاعاتی در مورد هنری بدونن ممکنه تحت نظر بگیرنش و همینطور که در فصل قبلی خوندیم بخان بهش درس بدن در اون صورت تمام ویژیگی های هنری رو متوجه میشن.همیشه اون نودل بزرگ نیست که نزاره به هنری نزدیک بشن.خب سایه شیطانی رو افراد عادی ظاهر میشه ولی فصل قبل میخاستن با طلسم مرگ ابدی نابودش کنن و باعث مرگ هنری هم میشد و اگر ملکه و سنون نبود کشته میشد.اگ به فصل قبل توجه کنی سنون هم از دادن اطلاعات به بقیه پرهیز میکرد مثل ملکه.سنون رو که قبول داری دیدی وقتی ملکه میخاست حرفی بزنه نگران بود و میخاست جلوشو بگیره.در مورد ملکه فصل قبل ک بیهوش شد تا الان زمان زیادی گزشته و تو داستان هم اشاره نشد سرحال هیست فقط بهتر بود.حدس من اینه یک بیماری یا مشکلی داره.البته شایدم از خستگی بود
.وقتی میگم یه گروه خاص یعنی ممکنه بتونن بیشتر و قوی تر از یک ارتش مبارزه کنن.اینو ههم در واقعیت داشتیم هم در فیلم ها هم در بقیه داستان ها.و اگر به فصول قبل نگاه کنی یک دورگه معمولی میتونه به راحتی با ده تا ادمخوار مبارزه کنه.پس اونقدارم توی خطر نیست .هنری و بقیه پشت ارتش هستن پس فعلا خطری تهدیدشون نمیکنه.طبق مقدمه ادمخوارا تا اردوگاه دورگه ها میرسن پس هیچ جای ایمنی وجود نداره.بعدشم تو که نمیدونیواین گوی چیه و میخان باهاش چیکار کنن شاید در فصول اینده برای هنری مفید باشه .هنری قراره در این داستان دهنش سرویس بشه پس توی خطر قرار میگیره قرار نیست با قدرت جادویی با ادمخوار روبرو بشه.بعدش تا فصول اینده و پایان سفر قضاوت کردن زوده .باید صبر کنی ببینی چی میشه
..موقعی هنری به گله الفا حمله کرد اونجا هم توی خطر بود و اگر کمک سنون نبود بر اثر داروی قلبش که وارد خون شده بود میمرد ولی با اینکار ارباب دشت های ناردا شد.هنری در هر صورت مقابل بردار باید بایسته اینجا بکیه متحد خوب پیدا کرد.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب در مورد نقطه ضعف گفتی شاید در این سفر نقطه ضعفاش برطرف بشه .شاید کسیو پیدا کنه استفاده از سلاحشو بهش بگه.شاید به یک سلاح دیگه دست پیدا کنه.شاید بر حسب یک اتفاق قدرتش برگرده یا یک قدرت جدید پیدا کنه.خیلی زود داری قضاوت میکنی
اونجایی با زاک ک میخاستن برن برا اون سلاح جای اسونی نی .اون روشی که زاک برای به دست اوردن قدرت هنری داره قطعا روش اسونی نی نیست.پس هنری همیشه با خطر زندگی میکنه و خواهد کرد .
در مورد قدرت شیطانی من حدس میزنم بهش گفتن ولی یجوری هست اگ الان بهش دسترسی نداره و زمانش که برسه به اون قسمت از حافظه دسترسی پیدا کنه و یادش بیاد چی شده.
نگا نمیخوام ضدحال بزنم یا چیز دیگ ولی اکثر حرفایی ک میزنی از روی حدس وگمان در مورد ایندس نه چیزی ک الان میبینی و باهاش روبرو هستی...
واقعا فک میکنی فقط ادم خوارا هستن؟! خب اگر اینطور بود ک این همه ارتش نمیخواست... مگر جلد قبل زاک با اون همه مهارت و .. زیر طلسم فرمان نبود؟!!!!
من بر خلاف تو توی زمان حال زندگی میکنم... هیچکدام از این ادمایی ک همراه هنری هستن حتی نمیتونن چند دقیقه در مقابل خاله هنری مقاومت کنن چ برسه ب موجودی ک حتی خاله هنری هم بنظر قدرتش رو نداره چون اگر توانایی کاری رو داشت و قابلیت نابودی زودتر نابودش میکرد و نیازی ب ارتش نبود...
نظر تو و نویسنده اینه ک همه چیز ی دفه میشه اتفاق بیفته و برای جزییات بعد ی پرش زمانی اتفاق بیفته و تمام ولی من ب شخصه ادمیم ک سلسله مراتب برام مهمتر از اون هستن
این داستان امید عزیزه(اگر اشتباه نکرده باشم) و میتونه هرطور دوست داره بنویسه
هیچوقت نظرات همه افراد شبیه هم نیس
خیلیم عالی داستان رو موشکافی میکنین شما دوتا...ممنون از شماها
نگا نمیخوام ضدحال بزنم یا چیز دیگ ولی اکثر حرفایی ک میزنی از روی حدس وگمان در مورد ایندس نه چیزی ک الان میبینی و باهاش روبرو هستی...
واقعا فک میکنی فقط ادم خوارا هستن؟! خب اگر اینطور بود ک این همه ارتش نمیخواست... مگر جلد قبل زاک با اون همه مهارت و .. زیر طلسم فرمان نبود؟!!!!
من بر خلاف تو توی زمان حال زندگی میکنم... هیچکدام از این ادمایی ک همراه هنری هستن حتی نمیتونن چند دقیقه در مقابل خاله هنری مقاومت کنن چ برسه ب موجودی ک حتی خاله هنری هم بنظر قدرتش رو نداره چون اگر توانایی کاری رو داشت و قابلیت نابودی زودتر نابودش میکرد و نیازی ب ارتش نبود...نظر تو و نویسنده اینه ک همه چیز ی دفه میشه اتفاق بیفته و برای جزییات بعد ی پرش زمانی اتفاق بیفته و تمام ولی من ب شخصه ادمیم ک سلسله مراتب برام مهمتر از اون هستن
این داستان امید عزیزه(اگر اشتباه نکرده باشم) و میتونه هرطور دوست داره بنویسه
هیچوقت نظرات همه افراد شبیه هم نیس
زاک تنها بود.خاله هنری از تک تک افراد گروه قوی تره نه همه گروه.
اساس حرف های من حدس و گمانه چون اتفاقاتی در فصول اینده قراره بیوفته که من خبری ازشون ندارم.
قطعا ادم خوارا تنها نیستن .الهه دراکل و ممکنه خیلی الهه های دیگری هستن.دشمنان اژدها مادر که قبلا تضعیف شدن و به عقب رانده شدن.قطعا این زمان هنری توانایی مقابله با اونا رو نداره ولی معلوم نیست الان مجبور بشه باهاشون روبرو بشه.طرز تفکر تو اینه الان که داره میره شمال حتما باهاشون روبرو میشه و شکست میخوره. در این مورد بهتره منتظر فصول اینده باشیم
من متعقدم با اتفاقات در این فصل افتاده.ملکه و این سفر رو قضاوت نکن.صبر کن تا اینده وهم معلوم بشه.ممکنه نظرت کاملا عوض بشه
پرش زمانی در همه داستانا وجود داره .بهترین مثال کتاب قدرت ذهن هس.دو اون کتاب ده ها اتفاق افتاد که بعدا جزیات معلوم شد چی بوده و چی شده
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
این موجوداتی که الان اجنه باهاشون درگیر هستن اگ قرار به نابودی بود قرن ها قبل اژدها نابودشون میکردن.فقط تضعیف شدن.پس هیچ کس توانایی نابودی اونا ها رو نداره.پس فرضیه نابودی کلا غلطوهس
سلام علیکم ورحمت ا... اجازه هست منم بیام؟
در مورد سفر به شمال هدفی پشت این سفر هست اتفاقات مهم و حرف ها و افراد مهمی هستن که باید توی کتاب دوم باهاشون اشنا بشید مثلا الان شما از جزئیات ارتش اجنه با خبرید؟ مطمئنا نه! حدس هایی میزنید ولی کاملا با ساختارش اشنا نیستید!
مثل سفر به ناردا شاید اونجا هم لازم نبود و ملکه میتونست به سادگی هر جور سلاح نودلی رو برای هنری بفرسته اما خود سفر توی داستان مهم بود که دیدیم چه اتفاقاتی توی ناردا افتاد علاوه بر اتفاقات با ساختار قبیله ای نودل ها هم تا حدودی اشنا شدید پس پشت سفر به شمال هم اتفاقاتی خوابیده که لازم بود این سفر انجام بشه مسائلی توی کتاب دوم باید گفته بشه ملکه و بئاتریس قدر دارن میتونن هر جایی هنری رو ببرن و کل ارتش رو اصلا بزارن ازش مواظبت کنه اما چرا از اول این کار رو نکردن؟ چون میخواستن یک جلب توجه نکنه دوم کسی که تو پر قو بزرگ شده میتونه ادم قدرتمندی بشه؟ ادمی که هر اشتباهش رو یکی براش حل میکنه هر خطاش رو دیگران نادیده میگیرن پس لازمه هنری روی پای خودش بایسته و درد و سختی زندگی توی این دنیا رو با گوشت و پوست خودش حس کنه اون زمانکه میتونه فرمانروای قدرتمندی بشه.
در مورد درگیری های توی شمال بله درگیری داریم زیادم داریم هنری هم توی مرکز اونهاست و دیگه باید یا خودش رو نشون بده یا به درد فرمانروایی نمیخوره!
خب خبر دیگه اینکه به صفحه 400 رسیدیم!
این جور گفتگو ها خیلی داستان رو داغ میکنه و برای همه جذابه امید وارم تمام فصل ها اینقدر خوب نقد بشه!
موفق باشید یا علی
سلام علیکم ورحمت ا... اجازه هست منم بیام؟در مورد سفر به شمال هدفی پشت این سفر هست اتفاقات مهم و حرف ها و افراد مهمی هستن که باید توی کتاب دوم باهاشون اشنا بشید مثلا الان شما از جزئیات ارتش اجنه با خبرید؟ مطمئنا نه! حدس هایی میزنید ولی کاملا با ساختارش اشنا نیستید!
مثل سفر به ناردا شاید اونجا هم لازم نبود و ملکه میتونست به سادگی هر جور سلاح نودلی رو برای هنری بفرسته اما خود سفر توی داستان مهم بود که دیدیم چه اتفاقاتی توی ناردا افتاد علاوه بر اتفاقات با ساختار قبیله ای نودل ها هم تا حدودی اشنا شدید پس پشت سفر به شمال هم اتفاقاتی خوابیده که لازم بود این سفر انجام بشه مسائلی توی کتاب دوم باید گفته بشه ملکه و بئاتریس قدر دارن میتونن هر جایی هنری رو ببرن و کل ارتش رو اصلا بزارن ازش مواظبت کنه اما چرا از اول این کار رو نکردن؟ چون میخواستن یک جلب توجه نکنه دوم کسی که تو پر قو بزرگ شده میتونه ادم قدرتمندی بشه؟ ادمی که هر اشتباهش رو یکی براش حل میکنه هر خطاش رو دیگران نادیده میگیرن پس لازمه هنری روی پای خودش بایسته و درد و سختی زندگی توی این دنیا رو با گوشت و پوست خودش حس کنه اون زمانکه میتونه فرمانروای قدرتمندی بشه.در مورد درگیری های توی شمال بله درگیری داریم زیادم داریم هنری هم توی مرکز اونهاست و دیگه باید یا خودش رو نشون بده یا به درد فرمانروایی نمیخوره!
خب خبر دیگه اینکه به صفحه 400 رسیدیم!
این جور گفتگو ها خیلی داستان رو داغ میکنه و برای همه جذابه امید وارم تمام فصل ها اینقدر خوب نقد بشه!
موفق باشید یا علی
سلام
خوش اومدی
در موارد بالا که تمام کمال بحث کردیم.شاید الان دوست عزیزمون با این توضیحات قانع بشن سفر پر خطری هس ولی مفید هم هس. فقط یه مورد میمونه
یه سوال
منظور از صفحه ۴۰۰ چیه یعنی دیگه وارد کتاب بعدی میشیم؟صفحاتی که نوشته شده هست دارن تموم میشن؟
نمیدونم از قصد بوده ،حواست نبوده یا یچیز عادی هس اینکه گفتی هنری قراره فرمانروا بشه
ولی خب من به شخصه رو فرمانروایی هنری شک داشتم
باتشکر از نویسنده عزیز
سلام
خوش اومدی
در موارد بالا که تمام کمال بحث کردیم.شاید الان دوست عزیزمون با این توضیحات قانع بشن سفر پر خطری هس ولی مفید هم هس. فقط یه مورد میمونه
یه سوال
منظور از صفحه ۴۰۰ چیه یعنی دیگه وارد کتاب بعدی میشیم؟صفحاتی که نوشته شده هست دارن تموم میشن؟نمیدونم از قصد بوده ،حواست نبوده یا یچیز عادی هس اینکه گفتی هنری قراره فرمانروا بشه
ولی خب من به شخصه رو فرمانروایی هنری شک داشتم
باتشکر از نویسنده عزیز
سلام
ممنون
امروز از صفحه 400 گذشتم توی نوشتن خیلی به هم نزدیک شدیم خیلی، یه مدته وقت نکردم بنویسم باید امشب یه فصلی بنویسم یکم فاصله بندازم هست هنوز تضمینی یه 200 صفحه دیگه داریم کم کمش، شاید یکمم بیشتر!
خب ملکه هنری رو به چه قصدی اورده به دنیای اجنه؟ به چه دلیلی میزاره اینقدر سختی بکشه خودش که یه انسان معمولیه نهایتا بتونه 70 80 سال نه 100 سال عمر کنه این عمر توی دنیای اجنه یعنی هیچی پس داره سعی میکنه هنری رو برای جانشینی اماده کنه البته اگر بتونه جون سالم به در ببره از این قضایا!
سلام علیکم ورحمت ا... اجازه هست منم بیام؟در مورد سفر به شمال هدفی پشت این سفر هست اتفاقات مهم و حرف ها و افراد مهمی هستن که باید توی کتاب دوم باهاشون اشنا بشید مثلا الان شما از جزئیات ارتش اجنه با خبرید؟ مطمئنا نه! حدس هایی میزنید ولی کاملا با ساختارش اشنا نیستید!
مثل سفر به ناردا شاید اونجا هم لازم نبود و ملکه میتونست به سادگی هر جور سلاح نودلی رو برای هنری بفرسته اما خود سفر توی داستان مهم بود که دیدیم چه اتفاقاتی توی ناردا افتاد علاوه بر اتفاقات با ساختار قبیله ای نودل ها هم تا حدودی اشنا شدید پس پشت سفر به شمال هم اتفاقاتی خوابیده که لازم بود این سفر انجام بشه مسائلی توی کتاب دوم باید گفته بشه ملکه و بئاتریس قدر دارن میتونن هر جایی هنری رو ببرن و کل ارتش رو اصلا بزارن ازش مواظبت کنه اما چرا از اول این کار رو نکردن؟ چون میخواستن یک جلب توجه نکنه دوم کسی که تو پر قو بزرگ شده میتونه ادم قدرتمندی بشه؟ ادمی که هر اشتباهش رو یکی براش حل میکنه هر خطاش رو دیگران نادیده میگیرن پس لازمه هنری روی پای خودش بایسته و درد و سختی زندگی توی این دنیا رو با گوشت و پوست خودش حس کنه اون زمانکه میتونه فرمانروای قدرتمندی بشه.در مورد درگیری های توی شمال بله درگیری داریم زیادم داریم هنری هم توی مرکز اونهاست و دیگه باید یا خودش رو نشون بده یا به درد فرمانروایی نمیخوره!
خب خبر دیگه اینکه به صفحه 400 رسیدیم!
این جور گفتگو ها خیلی داستان رو داغ میکنه و برای همه جذابه امید وارم تمام فصل ها اینقدر خوب نقد بشه!
موفق باشید یا علی
همونطور اخر نظر قبلی گفتم این داستان توه و هرطور بخای میتونی تغییرات توش بدی
اینا صرفا نظرات منه نه اینکه بخام غالب کنم
امیدوارم سوبرداشت نکرده باشی
همونطور ک گفتم خودم ادمیم ک با سلسله مراتب راحترم تا اینکه ی دفعه کاری انجام بشه البته از اضافه کاری متنفرم و معتقدم حوصله ادمو سر میبره
مشخصه ک ایده های خیلی بزرگی توی داستان داری و میخوای هرچه زودتر پیادشون کنی
اینکه ب ۴۰۰ صفحه رسید حسابی تبریک میگم
امیدوارم ۱۰۰۰ صفحه رو رد کنه
اما در مورد چیزایی ک گفتی:
نگا در مورد سفر شمال من هیچوقت نگفتم نباید بره اما با این حال وقتیم نره ک اینقدر اسیب پذیر باشه... درسته ک فرزند فرمانرواس و فرمانروا هم از اجنه خاصی بود اما خب با این حال هنری هنوز ی بچس... خخخ خیلی جالبه دارم داستان رو برای نویسنده توضیح میدم :دی
میدونی انتظارم این بود ک هنری با امادگی نمیگم ۱۰۰ درصد اما حداقل ۸۰ درصد قدم ب شمال بزاره همراه زک
ولی الان با چندتا بچه و جادوگر و البته یک نودل اومده و از قدرت های جادویی و اجنش مثل دید در شب محرومه... واقعا پارادوکس جالبیه که موجودی ک پر از سیاهیه(هنری) از دیدن در تاریکی منع شده!!!
ملکه میتونست این کارو بکنه ولی اطمینانی از اینکه این سلاح ب درد هنری بخوره نداشت... خود هنری انواعی از سلاح ها رو امتحان کرد و هیچ کدام ب دردش نخوردن
و سلاح نودل ها مثل سلاح های معمولی دیگ نیست و باید پادزهر زهرش رو به صاحب سلاح بدن ک در مقابل زهر سلاحش اسیب پذیر نباشه!!!
امیدوارم ک تونسته باشم منظورمو برسونم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام
فصل جدید کی میزارید؟
پنجشنبه شب منتظر باش
روال عادی اینطوره
سلام و درود به امید بابت این داستان جذاب و قشنگش...البته به نظرم یه ویراستاری نیاز داره.
من یه سوال داشتم. فرمانروا مگر انسان نبود؟ و همچنین میلسون؟ پس چطوری هنری دورگه به حساب میاد؟
سلام و درود به امید بابت این داستان جذاب و قشنگش...البته به نظرم یه ویراستاری نیاز داره.من یه سوال داشتم. فرمانروا مگر انسان نبود؟ و همچنین میلسون؟ پس چطوری هنری دورگه به حساب میاد؟
سلام دوست عزیز چون من زودتر دیدم امیدوارم از جواب دادن کسی ناراحت نشه
فرمانروا یکی از اصیل ترین اجنه ها بود که جزو اشراف اجنه حساب میشد که اشراف بعد از سیزده بردار مقام دوم رو در جامعه اجنه داشتن
اسم واقعی ملکه هم الینا هست که انسانه نام گذاری شده وبه ملیسون تغییر یافته.چون هنری فرزند یک اجنه و انسان هست دورگه حساب میشه.دوست عزیز بهتون پیشنهاد میکنم برای اطلاعات بیشتر یکبار دیگه کتاب اولو مطالعه کنید.باتشکر
همونطور اخر نظر قبلی گفتم این داستان توه و هرطور بخای میتونی تغییرات توش بدی
اینا صرفا نظرات منه نه اینکه بخام غالب کنم
امیدوارم سوبرداشت نکرده باشی
همونطور ک گفتم خودم ادمیم ک با سلسله مراتب راحترم تا اینکه ی دفعه کاری انجام بشه البته از اضافه کاری متنفرم و معتقدم حوصله ادمو سر میبره
مشخصه ک ایده های خیلی بزرگی توی داستان داری و میخوای هرچه زودتر پیادشون کنی
اینکه ب ۴۰۰ صفحه رسید حسابی تبریک میگم
امیدوارم ۱۰۰۰ صفحه رو رد کنه
اما در مورد چیزایی ک گفتی:
نگا در مورد سفر شمال من هیچوقت نگفتم نباید بره اما با این حال وقتیم نره ک اینقدر اسیب پذیر باشه... درسته ک فرزند فرمانرواس و فرمانروا هم از اجنه خاصی بود اما خب با این حال هنری هنوز ی بچس... خخخ خیلی جالبه دارم داستان رو برای نویسنده توضیح میدم :دی
میدونی انتظارم این بود ک هنری با امادگی نمیگم ۱۰۰ درصد اما حداقل ۸۰ درصد قدم ب شمال بزاره همراه زک
ولی الان با چندتا بچه و جادوگر و البته یک نودل اومده و از قدرت های جادویی و اجنش مثل دید در شب محرومه... واقعا پارادوکس جالبیه که موجودی ک پر از سیاهیه(هنری) از دیدن در تاریکی منع شده!!!
ملکه میتونست این کارو بکنه ولی اطمینانی از اینکه این سلاح ب درد هنری بخوره نداشت... خود هنری انواعی از سلاح ها رو امتحان کرد و هیچ کدام ب دردش نخوردن
و سلاح نودل ها مثل سلاح های معمولی دیگ نیست و باید پادزهر زهرش رو به صاحب سلاح بدن ک در مقابل زهر سلاحش اسیب پذیر نباشه!!!
امیدوارم ک تونسته باشم منظورمو برسونم
درسته از جهتی حق هم داری چون خیلی از داستان این کتاب (دوم) هنوز مونده بهت قول میدم یکم که بگذره بفهمی اصلا این سفر به شمال رو نمی شد نره! میموند اردوگاه زاک هم همش بهش اموزش میداد بدون هیچ تجربه ای به شخصه از همچین ادمی خوشم نمیاد اما کسی که گلیم خودش رو بتونه از اب بکشه اون خوبه یه چیز دیگه شمشیر حقیقت رو خوندی؟ وقتی شخصیت اولش(اسمش یادم رفته) از مرز دنیای خودشون وارد سرزمین میانه شد چند درصد احتمال پیروزی میداد؟چقدر امادگی داشت 70 یا 80 درصد؟ من میگم نزدیک به صفر بود اون موفع! ولی رفت طی سفر کم کم تجربه کسب کرد یاد گرفت با اتفاقات توی سفرش پیش رفت و قوی شد نه اینکه موند یه جا!
البته یادمه چند ماه قبل برنامه ریزی کرده بودم این سفر رو براش تنهایی برنامه ریزی کنم اما دیدم زیاد جالب از اب در نمیاد ولی اصل اون چیزی که توی ذهن منه اینکه توی سفر یاد بگیره قوی بشه.
در مورد پارادوکسی که گفتی
خب هنری بدون قدرت جادوییش چیه؟ یه دورگه رو اگر قسمت جادوییش رو ازش بگیرید یه انسان معمولی ازش میمونه انسان معمولی هر چقدر هم فرق کنه بالاخره محدودیت های انسانی رو داره!
یه چیز دیگه اینکه منتظر نقد فصل بعدی هستم ازت میخوام یه طوری شبیه این فصل نقد کنین که ملت خوببببببببببببب زیر و بم داستان یادش بیاد.
ععع چه باحال دوتاییتون هم اسمین اینقدر ریز داستان رو تحلیل میکردین خخخ
فقط خواهشا این مجموعه دورگه صفحاتش کم(زیر۳،۴هزارتا)نباشه، مرسی:دی
این جلد قطعا بالای هزار صفحه خواهد بود و کل مجموعش که شامل سه جلد اصلی و یک کتاب فرعی دیگه میشه هم تقریبا در همین حدود باید بشن کلا دست من به نوشتن کوتاه نمیره دست خودم نیس شرمنده!
سلام و درود به امید بابت این داستان جذاب و قشنگش...البته به نظرم یه ویراستاری نیاز داره.من یه سوال داشتم. فرمانروا مگر انسان نبود؟ و همچنین میلسون؟ پس چطوری هنری دورگه به حساب میاد؟
سلام مرسی ازت اره شدیدا به ویراستاری نیاز داره متنم ولی خب ویراستاری متن منم که اشکالات زیادی داره زمان میبره و اون وقت هفتگی نمیشه فصل گذاشت به خاطر همین قضیه یه بار داستان رو اینطور میزارم که بچه ها منتظر نمونن و وقتی کامل شد لینک کتاب دوم ویراست شده رو قرار میدم همین الان همزمان دوست خوبمون سوکس سیاه که ویراستار قدرت ذهن سینا هم بودن دارن فصل های گذشته رو اصلاح میکنن.
فرمانروا یکی از اجنه است که سنش تقریبا هفت هزار سال بوده انسان نیست اون کسی که انسان بوده اون فرستاده و جانشینش بودن که سالها پیش فرستاده مرده و جانشینش هم ناپدید شده.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام دوست عزیز چون من زودتر دیدم امیدوارم از جواب دادن کسی ناراحت نشه
فرمانروا یکی از اصیل ترین اجنه ها بود که جزو اشراف اجنه حساب میشد که اشراف بعد از سیزده بردار مقام دوم رو در جامعه اجنه داشتن
اسم واقعی ملکه هم الینا هست که انسانه نام گذاری شده وبه ملیسون تغییر یافته.چون هنری فرزند یک اجنه و انسان هست دورگه حساب میشه.دوست عزیز بهتون پیشنهاد میکنم برای اطلاعات بیشتر یکبار دیگه کتاب اولو مطالعه کنید.باتشکر
مرسی ازت .