Header Background day #23
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
499.3 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark، rasoulsss، A. M. D. R. Z. H و 103 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
yesesy
(@yesesy)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 65
 

فصل 13 چطورذان کنمممممم


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

yesesy;32171:
فصل 13 چطورذان کنمممممم

روی دانلود جلوی فصل کلیک کنی دانلود میشه.


   
پاسخنقل‌قول
mohammad_solimanimanesh2
(@mohammad_solimanimanesh2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 149
 

آقا بچه ها درست میگن... اولا قرار بود فصل هات 25 صفحه ای باشه... بعدشم بخاطر اون فصل 13 صفحه ای قرار بود حداقل 2 فصل بدی...
بابا جان یه عیدی به ما بده خو....:102:


   
mosadonya2، fariba.2016، M,baran و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
yesesy
(@yesesy)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 65
 

کتاب اولتو همون اوایل که دادی بیرون خوندم از کتاب دوم همراضی هستم فقط کی فصل میدی
راستی گروهی کانالی تئ تلگرام نداره این انجمن


   
Hacker و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

kasra;32174:
آقا بچه ها درست میگن... اولا قرار بود فصل هات 25 صفحه ای باشه... بعدشم بخاطر اون فصل 13 صفحه ای قرار بود حداقل 2 فصل بدی...
بابا جان یه عیدی به ما بده خو....:102:

خخخ ما از این عیدی میدی ها نداریم!

yesesy;32177:
کتاب اولتو همون اوایل که دادی بیرون خوندم از کتاب دوم همراضی هستم فقط کی فصل میدی
راستی گروهی کانالی تئ تلگرام نداره این انجمن

مرسی روز های 5 شنبه تقریبا از ساعت 7 به بعد میزارم فصل ها رو

چرا داره توی چت روم سایت بگو متصله به تلگرام بچه ها بگو یه نفر ادت کنه توی گروه.


   
M,baran، fariba.2016، Hacker و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mnsim
(@mnsim)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 57
 

با اینکه داری خوب تند می نویسی داستانو ولی بعضی از فصلا رو از دستت داره در میره، مثلا چند فصل قبلی خوب بود یجوری که انگار خود خواننده میرفت توی عمق داستان ولی این فصل آخری یکم سطحی شده بود.


   
Hacker، alikhoshbakht13772 و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Hacker
(@hacker)
Estimable Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 148
 

سلام. فصل قشنگی بود غیر قابل پیش بینی بود این فصل.


   
M,baran، AmbrellA، fariba.2016 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mohammad_solimanimanesh2
(@mohammad_solimanimanesh2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 149
 

mnsim;32187:
با اینکه داری خوب تند می نویسی داستانو ولی بعضی از فصلا رو از دستت داره در میره، مثلا چند فصل قبلی خوب بود یجوری که انگار خود خواننده میرفت توی عمق داستان ولی این فصل آخری یکم سطحی شده بود.

والله این فصل که عالی بود، نمیدونم منظورت کدوم فصله؟...
ماشالله هر فصل داره پخته تر مینویسه
همینطور ادامه بده امید جان


   
M,baran، Aryamo، fariba.2016 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

امتحانا هم تموم شد، اما
ما هنوز ۲۵ ساعت در روز اینجاییم که شاید یه " آنچه در قسمت بعد خواهید خواند" بیاد.???


   
M,baran، fariba.2016 و hiva3216542 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

امشب یا فردا شب فصل بعدی رو قرار میدم 5 شنبه به احتمال 90% نتونم بیام سایت الان میزارمش که بد قولی نشه بگین امید بد قولی کرد!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

khosrohkh:

سلام
این چند روزه وسط امتحانا بود نشد داستانتو خوب دنبال کنم
ولی الان آمده ام:d

خببببب
و اما نظر من درباره فصمل اخیر و مخصوصا فصل آخری که خوندم:
اول دو تا نظر مثبت: شروع و پایان مناسب. توی یک فصل طوفانی و هیجانی شروع میکنی، و توی یک فصل شروعت مرموزه و با فضاسازی اینکارو میکنی، یک صحنه مه آلود دور قبیله و...
هر جفتش مناسبه به نظرم. و هر کدوم به طریقی خواننده رو ترغیب به ادامه دادن میکنه. و اینکه تنوع داره هم خیلی خوبه شروعت یکنواخت نمیشه
پایانت هم مناسبه. یک جایی تموم میکنی که اگه آدم میتونست دوس داشت همه فصلا رو بشینه یکجا بخونه. میخوام بگم جاهای حساسیه. البته با داستانای بزرگ مث کارآموز رنجر ازین لحاظ فاصله داری ولی خوبه. (راستش وقتی کارآموز رنجر رو میخوندم یک فصلاییش رو آخرش که تموم میشد میگفتم شتتتتت پسر چقد باحال!!! بعدشم یه ربع مینشستم فکر میکردم که چه اتفاقی افتاد! میدونی مثلا یک فصل رو کلی داستان میگفت ولی قطعه آخر پازل اون فصلو رو میذاشت واسه لحظه آخر! من واقعا با این سبک حال میکنم اگه اینکارو بکنی خیلی خوب میشه)
یک نقطه قوت دیگه ت هم فضاسازی قویت و پرداختن به جزئیات ملموسه. مثلا اینکه با طوفان و گردباد ماهیای توی آب پرت شن توی ساحل، چیزی نیست که به فکر هرکسی برسه.

و اما نقطه ضعف: توی فضاسازیت سعی کن فقط جلوه های بصری و لمسی رو به تصویر نکشی. خیلی خوبه ولی به نظرم ناقصه. من به عنوان کسی که میخواد مثلا با هنری یا آیتاش یا هر کس دیگه همزاد پنداری کنم، نیاز دارم از حواس دیگه ش مثلا بویاییش هم بدونم. مثلا عباراتی مث «هوای نمناک» و «مزه ی نمک دریا تو هوا پخش شده بود» یا وقتی کسی آسیب میبینه بگی «مزه گس خون رو روی زبونش حس میکرد» داستانو قشنگ تر میکنن.

در مورد «صاحب چشمها» راستش من خوشم نیومد. شایدم سلیقه ایه ولی به نظرم خیلی تکرار کردی و زیادم چیز جا افتاده ای نبود. اگه بجاش مثلا لباسشو توصیف میکردی به نظرم بهتر میشد. مثلا میگفتی مرد شنل پوش! یا حتی میگفتی فرمانده به نظرم بهتر بود

در کل از داستانت خیییییلییی خوشم میاد و امیدوارم نویسنده بزرگی بشی:)

برم ببینم فصل جدید گذاشتی یا نه:D

این هم نظر یکی از دوستان هست که از طریق پیام شخصی با ما در ارتباطه.
مرسی عزیز جان که نظر میدی و لطفت همیشگی هست.

اوووو کارای کار اموز رنجر رو با مال من مقایسه نکن پسرم من خودم یکی از طرفدارای پرو پاقرص کار اموزم چقدرم این پسر منو حرص دادخخخخ
هوم ایشاا... سعی میکنم از جملات تازه تری توی داستان استفاده کنم که یکم تنوع بشه به نظرم مدتی هست که کتاب نخوندم ذخیره کلمات و جملات قلمبه سلمبم کم شده
یه سری از بچه ها با این کلمات گنده گنده حال میکنن اصلا میرن تو کف داستان سعی میکنم در حد توانم استفاده کنم اما از منی که ادبیاتم رو توی کل دوران تحصیل با 10 به زور پاس کردم انتظار زیادی نباید داشته باشید ولی بجاش حرفه و فنم همیشه 20 بود:10: خوب بلدم اجر بزارم رو هم برم یه پی و ساختمون بسازم اگر کار بنایی داشتینم رو من حساب کنید:16:

راستی اون صاحب چشمها رو کجا خوندی؟ من الان نمیدونم در باره کجاش داری میگی یادم نیس!:40:


   
M,baran، Hacker، fariba.2016 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
fariba.2016
(@fariba-2016)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 91
 

پس منتظر بمونیم امشب میذارید:15:


   
AmbrellA واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 454
 

خیلی خوبه .تنها چیزی حالمون رو خوب میکنه فصل جدیده.اما تصور منتظر بودن از امروز یا فردا تا پنچ شنبه هفته بعد برا فصل جدید خیلی ترسناکه.منتظریم.فصلی که میزاری حداقل بیست صفحه به بالا باشه برا این همه روز


   
M,baran و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mohammadkh1365
(@mohammadkh1365)
Trusted Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 89
 

منتظر فصل جدید هستیم امشب یه فصل بده پنجشنبه هم یکی دیگه چه حالی بده


   
M,baran و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
hiva3216542
(@hiva3216542)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 41
 
منتظر فصل جدید هستیم امشب یه فصل 35 صفحه ای بده که تو این گرما و بیحالی یکم سرحال بیایم

   
M,baran و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mohammad_solimanimanesh2
(@mohammad_solimanimanesh2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 149
 

امید جان واسه خاطر ما خوزستانی ها هم که شده یه فصل پرو پیمون بده...تو این گرما و بدی هوا و نبود آب و برق،لااقل تو یه کمکی کن یکم خوشحال شیم:17:


   
M,baran واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 41 / 210
اشتراک: