Header Background day #20
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان دورگه - کتاب دوم (جلد اول)

3,149 ارسال‌
160 کاربران
8645 Reactions
493 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

با سلام
خوشحالم که خداوند عمری دادند و توانستیم دورگه رو به اینجا برسونیم، داستانی که به شخصه بدون انگیزه و علاقه شروع به نوشتنش کردم اما حالا که در حال تکمیل اون هستم نسبت به اون علاقه خاصی پیدا کردم، شاید شما با خوندن کتاب اول بگید اخه چه جذابیتی درسته و این رو به شما حق میدم چون معمولا در بخش های نخستین یک کتاب به شرح وضع حال و توصیف معما ها و خلق ماجرا ها معرفی شخصیت ها و محیط پرداخته میشه و عملا معمایی پاسخ داده نمیشه که خواننده جذب داستان بشه برای همین فکر میکنم اونهایی که دندون روی جگر گذاشتن و خوندن و صبر کردن در پایات کتاب دوم حسابی شگفت زده بشن، زیرا اون چیزی که در ذهن پروروندم رو اگر به طور کامل میدونستید از تعجب شاید چشماتون گرد می شد و دهنتون باز می موند. به دوستان قول معما هایی بسیار سخت و پیچیده رو میدم که حسابی ذهن شما رو درگیر خودش بکنه ماجراها مبارزاتی که شما رو حسابی سر ذوق بیاره صحنه هایی که شما رو به یاد نبرد های باستان بندازه، و اونهایی که مثل من آرزو میکردن که دنیا هم یک دنیای فانتزی بود رو به یک رویای طولانی و عمیق ببره، و زمانی بیدارتون کنه که حسابی سیراب شده باشید.

مقدمه ای از کتاب دوم:
آسمان تیره و تار اردوگاه دورگه ها سیاه تر و سنگ دلانه تر از هر زمانی شده بود، باران به شدت می بارید، هیچ دورگه ای دیده نمی شد هیچ سربازی نبود چادر ها ساکت و آرامتر از هر زمانی بودند و صدای مرگ را از هر گوشه اردوگاه می شد احساس کرد، از تپه شرقی که در بالای ان اتاقک چوبی ساخته شده بود دود سفیدی به بیرون و میان ابر های سیاه بالا می رفت.
تمام نفرات در میدان مبارزه اردوگاه جمع شده بودند اما بر خلاف همیشه هیچ صدایی از هیچ کدام شنیده نمی شد، تنها صدای چکه های قطرات باران بود که بر چاله های اب میریخت،صدای سربازی از دور به گوش رسید که سراسیمه این سکوت مرگ اور را شکست و زمانی که در میانه میدان مبارزه رسید بی توجه به فرماندهان اردوگاه رو به سمت دورگه ها برگشت و فریادی از سر ترس زد:
- دارن به اینجا میرسن، ادمخوار ها دارن به اینجا میرسن باید فرار کنیم.....
و اینگونه بود که سرنوشت دنیای اجنه برای اخرین بار رقم خورد.
صاحب حقیقی حلقه باز خواهد گشت، فراموش شدگان چشم به دنیا میدوزند، منتظر از سرنوشتی که به دست مردگان رقم خواهد خورد، نقابداری که از دنیای فراموش شدگان گذشته، دنیای مردگان را از پس گذاشته و پا به میان کارزار میگذارد.
آیا دنیا را با سیاهی دورنش به فرطه سقوط خواهد برد؟

با ما همراه باشید با نبرد های افسانه ای، سقوط شهر ها بیدار شدن خدایان باستان .

مژده برای دختر خانوم ها اگر توی کتاب اول جذب هیچ شخصیت دختری نشدید میتونید تفاوت رو در این کتاب احساس کنید با سوپر شخصیت مونث داستان ...... :53::53::3:

تالارگفتمان 1

دانلود کتاب اول
این شما و این فصول داستان:
لینک گروه در تلگرام: https://t.me/joinchat/Blb2kEqU7YxeurFbq1Kn8g

لینک کانال تلگرام (ارائه داستان): https://t.me/AmbrellA_Story

دورگه کتاب دوم

فصل
دانلود
فصل
دانلود
فصل 1(تعقییب و گریز) دانلود فصل 2(اِدورا) دانلود
فصل 3(برخورد) دانلود فصل 4(تصمیم) دانلود
فصل 5(ایا او یک هیولاست؟) دانلود فصل 6(منطقه تاناریس) دانلود
فصل 7(راه حل) دانلود فصل 8(روشنایی در تاریکی و تاریکی در روشنایی میمیرد) دانلود
فصل 9(در راه ناردا) دانلود فصل 10(حس جدید، انتقام...) دانلود
فصل 11(شیپور جنگ در ناردا) دانلود فصل 12(تعظیم در برابر دشمن) دانلود
فصل 13(ایلا) دانلود فصل 14(لورتگا) دانلود
فصل 15(دردسر در شمال) دانلود فصل 16(تصویری در اینه!) دانلود
فصل 17(اولین دیدار) دانلود فصل 18(عاشقانه در میدان جنگ) دانلود
فصل 19(خیانتکار) دانلود فصل 20!(اعتراف) دانلود
فصل 21(اولین نبرد واقعی) دانلود فصل22(اولین دختر دورگه) دانلود
فصل 23(دره ممنوعه) دانلود فصل 24(گرگ تنها) دانلود
فصل 25(شب برخورد) دانلود فصل 26(نبرد بزرگ،نزدیک تر از همیشه) دانلود
فصل 27(نبردبزرگ2،مه سیاه) دانلود فصل 28(نبرد بزرگ3،معبد) دانلود
فصل29 (نبرد بزرگ4، ارباب معبد) دانلود فصل 30(آن شب، نبرد بزرگ5) دانلود
فصل 31(شکاف، نبرد بزرگ6) دانلود فصل32 (خیلی دیراو را شناخت،نبرد بزرگ7) دانلود
فصل 33(ایا میتوان او را شناخت؟نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل34 دانلود
فصل 35(شروع یک پایان،نبرد بزرگ نزدیک است) دانلود فصل36(پروازروح، نبرد بزرگ نزدیک) دانلود
فصل 37(افکار،نبرد بزرگ) دانلود فصل 38(اتحاد، سایه نبرد بزرگ) دانلود
فصل 39(دروغگو،شروع نبرد بزرگ) دانلود فصل 40(اغاز نبرد) دانلود
فصل 41(پایان) دانلود فصل 42(او خواهد امد) دانلود
فصل 43(دروازه) عیدتون مبارک 29 اسفند 97 ساعت 12:19 دانلود فصل 44(بازگشت) دانلود
فصل45(افسانه سرنوشت) فصل تجمیع شده دانلود فصل 46(پایان نبرد بزرگ) دانلود
فصل 47(مردی روی شاخه) دانلود فصل 48(یک دقیقه بیشتر...) دانلود
فصل 49(هنری...) دانلود
فصل 50(لایه واقعی دنیا):bonheur: دانلود
فصل51(تسخیر شده) دانلود فصل52(هزار سال تنهایی) دانلود
فصل53(پایان روئیا) دانلود فصل 54(درخت وجود) دانلود
فصل 55 (ارباب اعماق) دانلود فصل 56 (مقابل یک خاطر قدیمی) دانلود
فصل ۵۷ (امید این فصل رو قهوه‌ای کرده، باید یه دور ویرایش جزئی بشه) دانلود فصل 58(اخرین دیدار) دانلود
فصل 59 (تاس سرنوشت) دانلود


ا

وبلاگ من میتونید از این وبلاگ هم داستان رو دانلود کنید
http://omidmoradpour.rozblog.com



دوستان در نظر داشته باشن که از فصل 43 به بعد فصل ها امتیازی خواهد بود و هیچ لینک رایگانی ارسال نخواهد شد
پس از همین حالا برای دانلود فصل مورد نظر خودتون به فکر باشید و برنامه ریزی کنید

توجه توجه:
دوستانی که امتییاز منفی زیادی دارن میتونن با انجام یه پروژه تنها یه پروژه تمام امتیاز منفی خودشون رو صفر کنن پس یه بار زخمت بکشید تا به سرعت اکانتتون برگرده به حالت اولیه.


اخبار:27/3/98
سلام به دوستان گل
اومدم یه اطلاعی بدم و برم
به قوله تا مدت نامعلومی ارائه فصول رو به تاخیر میدازم همینطور به نوشتن ادامه میدم اما به جایی رسیدم که نیاز به تمرکز زیادی برای جمع کردن و سرو سامون دادن به قضایای داسان دارم حجم داستان الان که خودم شروع کردم به خوندش وحشتناک بالاس. حقیقتش این بوده که تاالان هر زمان فصلی نوشتم دیگه خودم نخوندمش بعد هزارو اندی صفحه و سریع بدون ویرایش اپلودش کردم خخخ
بخشی که توی کتاب دوم دارم روش کار میکنم مسابقات بزرگی هست که بهش میگن مسابقات هزاره که برای ساختش باید بدون فشار طراحیش کنم که یه چیز تقلیدی نشه احتمال 99 درصد وقتی کتاب کامل شد همه کتاب رو یکجا اپلود میکنم.

توی گروه تلگرامیش هم حتما خبر هایی از نوشتن ادامش میدم به دوستان مرسی بابت پیگیر بودنتون امید وارم مارو بعده هم تنها نزارید.


آخرین و جدیدترین اطلاعیه:

واقعا میتونم بگم که متاسفم اما اون حرف رو از روی نادونی زدم زندگی مشترک دست و پا کردن تو دوره ای که دلارش پول و طلا و گرونیش به این شکله همین که بدویی و بتونی یه لغمه نون در بیاری کلاهت رو باید بندازی هوا هزار متر چه برسه رسیدن به علایق این دوره.
خیلی دوس داشتم خیالم از نظر اقتصادی راحت بود تا هر روز می نشستم و مینوشتم ولی یه کارگر با حقوق 3 تومنی چطور میتونه تو این روزگار بشینم بنویسم
واقعا میگم اگر پول نداری زن نگیر که بجز سختی و بدبختی چیزی نصیبت نمیشه نگرانیای زندگی خوردت میکنه. اگر پول داری زن بگیر بعد میتونی با خیال راحت بنویسی.
اگر نداری و ارزوهات برات مهمتره پس مجردی بهترین راهشه بشین و نون خشک سق بزنی ولی بری سمت اون چیزی که دوست داری نمیشه همه چیز رو با هم داشت دنیاش خیلی بی رحمه فقط یه چیز اگررررر بتونی بهش برسی هیچ وقت رو دوتا بزاری جفتش رو از دست میدی.

اگر زمانی اوضاع منم به اون شکل شد که نیاز نبود سگ دو بزنم برای چندرقاز حقوق میام و از نو شروع میکنم به نوشتن فقط #امید_مرادپور رو تو گوگل سرچ کنید.
یا علی


   
AlirezaDark, rasoulsss, A. M. D. R. Z. H and 103 people reacted
نقل‌قول
Mr.R
 Mr.R
(@mr-r)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 89
 

فصل جدید نمیدید


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
Dark lord
(@darklord)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 454
 

مهیار;31904:
فصل جدید نمیدید

معمولا فصل دهی اخر هفته هست.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
zzareb2
(@zzareb2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

این عکس خیلی به اون عکسی که تو پست اول گذاشتی میاد
تالارگفتمان 2


   
M,baran, Aryamo, AmbrellA and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

5 شنبه ها یا جمعه ها فصل های جدید گذاشته میشه


   
M,baran and Dark lord reacted
پاسخنقل‌قول
mohammad_solimanimanesh2
(@mohammad_solimanimanesh2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 149
 

AmbrellA;31885:

حقیقت امر اینکه وقتی حجم داستان و تعداد رخ داد ها و ماجرا ها و معماها و اینا بالا بره باید هم این شکلی بشه سفیر خودش خداتا صفحه اتفاق و معما و رویداد داشته که اونقدر طول کشید. با اینکه دورگه اصلا قابل قیاص با اون نیست اما اون هم تعداد اتفاقات و معماها و سکانس های زیادی داره واقعا سخته نوشتن رمانهایی در این حجم مخصوصا توی سن من که همه انتظارات ازم بالاس توی زندگی روزمره و نشستن زیاد پای کامپیوتر واقعا برای ادم توی زندگی شخصی مشکلات ایجاد میکنه خانواده والدین اطرافیان تازه کار و مخارج زندگی هم هست. فکر میکنید چرا سینا کنار رفت؟ الان سینا چند سالشه؟ خخخ رد کرده دیگه به یه سنی رسیده که شاید بعضی ارزو هاش رو چال کرده دلبخواهی نه اجبار زندگی اینطوره. گاهی زندگی اینقدر به ادم فشار میاره که ادم کم میاره. مخصوصا وقتی ادم توی اطرافییانش پشتیبان نداشته باشه و به هر کسی بگه به رمان نویسی علاقه داره زل بزنه تو چشاش و بگه دیونه شدی جغله؟ جغله تو زبون ما میشه پسر. وقتی میگن پاشو برو بیل بگیر دستت برو سر خیابون ببرنت بیل زنی بجای اینکه وقتت رو اینطور طلف کنی. البته خب حق هم دارن پدر مادر انتظار دارن زندگی پسرشون رو روال و خودکار بشه وقتی میبینن نمیشه به این سادگی گاهی فشارش رو ادم میوفته شاید سن شما به اینجا نرسیده باشه الان نزدیک 30 رسیدم یه جورایی افسردگی رو قشنگ حس میکنم گوشه گیری رو به خوبی تو خودم میبینم تنهایی رو دیگه رو شاخمه خخخ یادمه اولین باری که تو این سایتای کتاب اومدم یه نفر گفت اینجا یه نفر داریم 32 سالشه برگشتم خودم گفتم ای بابا این دیونهه چرا مونده اینجا اما سالها گذشت و انگار خودمم بهش رسیدم. نمیدونم ما خل بودیم از اول یا زندگی ما رو خل کرده.
توی 28 سالگی هنوز اینجام و احساس یه فرد 50 ساله رو دارم و هیچ راهی توی زندگی جلوی خودم نمیتونم ببینم. اهنگ گوش دادن توی تنهایی هم دیگه حس رو عوض نمیکنه رفتن بیرون با آدمایی که درکت نمیکنن هم بدترش میکنه توی زندگیم چند بار خود تخریبیی داشتم یادمه بیست داستان دنباله دارم رو سال سوم راهنمایی اتیش زدم یه رمان خیلی بزرگم رو به اسم شهرزاد پیارسال اتیش زدم خیلی روش زحمت کشیدم. حماسه پایونیر رو هم وقتی از سایت پایونیر اخراج شدم یه بخش های زیادیش رو از بین بردم. توی دوران دانشگاهمم یه استعداد زاتی توی زندگیم رو هم کنار گذاشتم که توش بهترین بودم شاید توی کل استانمون.
چقدر زندگی سخت شده این دوره قدیم ها بابام میگفت پسره که یکم عقلش میرسید 10 تا گوسفند میخریدن براش میگفتن برو دیگه مستقلی از همینا نون خودت رو در بیار حالا اگه پسره تنبل نبود تو صحرا میتونست کارشو بکنه و خرج خودش و زندگیش رو در بیاره کسی بهش میرسید خالصانه کمکشم میکرد اما امروزه وقتی یه نفر یه کاری رو شروع میکنه 10 نفر نه 100 نفر براش میزنن و سعی میکنن کارش رو خراب کنن. نن جونم به سن من بود 4 تا بچه داشت همیشه این رو به من میگه. هوف زندگی نکبت هوفف. خلاصه یه چیزی بهتون بگم توی زندگی هر کسی بهتون میرسه تو مسیرتون یه سنگی میندازه یه گرهی به کارتون میندازه پس نصیحت من رو اویزه گوشتون کنید هر چه زودتر توی سنین کمتر ارزو هاتون رو چال کنید و برید دنبال بد بختی که وقتی به یه سنی رسیدین میگید ای وای امید ایم مسیر رو رفته بود و بهم گفته بود که تهش چیه من گوش نکردم.

اه زندگی مزخرف

ای بابا امید جان...ماهم افسرده کردی برادر...زندگی همه اینطور شده،همه افسردگی گرفتن...منم مثل تو،ولی سعی کردم بهش توجه نکنم،توهم اینکارو کن...انشالله درست میشه


   
Dark lord and AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
sina66
(@sina66)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 66
 

یه سوال چرا پنجشنبه نمیشه ؟؟:39:


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
Aryamo
(@aryamo)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 381
 

zareb;31908:
این عکس خیلی به اون عکسی که تو پست اول گذاشتی میاد
تالارگفتمان 2

آره
خیلی بهش میخوره
مخصوصا با حوادث اخیر و قتل عامش

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

sina66;31919:
یه سوال چرا پنجشنبه نمیشه ؟؟:39:

هفته هم با ما لج کرده
دو روز دودم بیاریم بعدی میاد


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Arya;31921:
آره
خیلی بهش میخوره
مخصوصا با حوادث اخیر و قتل عامش

هنوز مونده تا با معنای قتل عام تو دنیای اجنه آشنا بشید کمی صبر کنید میفهمید چه فجایعی قراره رخ بده و چه اتفاقات هولناکی قراره به سر این بیچاره هنری بیارم.


   
پاسخنقل‌قول
mohammad_solimanimanesh2
(@mohammad_solimanimanesh2)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 149
 

AmbrellA;31922:
هنوز مونده تا با معنای قتل عام تو دنیای اجنه آشنا بشید کمی صبر کنید میفهمید چه فجایعی قراره رخ بده و چه اتفاقات هولناکی قراره به سر این بیچاره هنری بیارم.

ببینم چه آشی پختی برامون:دی


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

AmbrellA;31922:
هنوز مونده تا با معنای قتل عام تو دنیای اجنه آشنا بشید کمی صبر کنید میفهمید چه فجایعی قراره رخ بده و چه اتفاقات هولناکی قراره به سر این بیچاره هنری بیارم.

ای خبیث :دی


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

darklord4192;31929:
ای خبیث :دی

خباثت رو هنوز ندیدید.
قراره کاری با هنری بکنم که بهم بگید شیطان رجیم یعنی یه بلایی بر سرش بیارم یه کاریش بکنم که هزار بار ارزوی مرگ بکنه ولی نتونه بمیره.
قراره هر چی بد بختی الان به سرش اومده رو شما روز های خوشش تصور کنید.
هنوز جا زیاد داره خیلی!!!!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

zareb;31908:
این عکس خیلی به اون عکسی که تو پست اول گذاشتی میاد
تالارگفتمان 2

یکم گوشاش اِلفیه موهاش اگر طلایی بود میزاشتیم برای شاهزاده اِدورا
ولی برای هنری همون عکس اول به نظرم خباثت بیشتری توش موج میزنه البته به داستانم میخوره


   
پاسخنقل‌قول
Death master
(@death-master-2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 66
 

AmbrellA;31930:
خباثت رو هنوز ندیدید.
قراره کاری با هنری بکنم که بهم بگید شیطان رجیم یعنی یه بلایی بر سرش بیارم یه کاریش بکنم که هزار بار ارزوی مرگ بکنه ولی نتونه بمیره.
قراره هر چی بد بختی الان به سرش اومده رو شما روز های خوشش تصور کنید.
هنوز جا زیاد داره خیلی!!!!

پس الان داره کم کم هنری رو به چالش میکشه


   
Hacker, M,baran, Dark lord and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
Dumbledore
(@dumbledore)
Estimable Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 103
 

AmbrellA;31930:
خباثت رو هنوز ندیدید.
قراره کاری با هنری بکنم که بهم بگید شیطان رجیم یعنی یه بلایی بر سرش بیارم یه کاریش بکنم که هزار بار ارزوی مرگ بکنه ولی نتونه بمیره.
قراره هر چی بد بختی الان به سرش اومده رو شما روز های خوشش تصور کنید.
هنوز جا زیاد داره خیلی!!!!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
دلم برای هنری بدبخت میسوزه نمیدونه دست چه نویسنده بیرحمی افتاده"4""3"

جدا از شوخی یه سوال میپرسم برای اینکه اسپویل نشه فقط با آره نه جواب بده:
آخرش ایتاش میمیره؟:دی


   
Hacker, M,baran, Dark lord and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

AmbrellA;31930:
خباثت رو هنوز ندیدید.
قراره کاری با هنری بکنم که بهم بگید شیطان رجیم یعنی یه بلایی بر سرش بیارم یه کاریش بکنم که هزار بار ارزوی مرگ بکنه ولی نتونه بمیره.
قراره هر چی بد بختی الان به سرش اومده رو شما روز های خوشش تصور کنید.
هنوز جا زیاد داره خیلی!!!!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یکم گوشاش اِلفیه موهاش اگر طلایی بود میزاشتیم برای شاهزاده اِدورا
ولی برای هنری همون عکس اول به نظرم خباثت بیشتری توش موج میزنه البته به داستانم میخوره

بازم میگم ای خبیث
هنری جان رو اذیت نکن!!!!! :42::63:


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

Ezrail97;31932:

AmbrellA;31930:

دلم برای هنری بدبخت میسوزه نمیدونه دست چه نویسنده بیرحمی افتاده"4""3"

جدا از شوخی یه سوال میپرسم برای اینکه اسپویل نشه فقط با آره نه جواب بده:
آخرش ایتاش میمیره؟:دی

توی این داستان همه چیز ممکنه


   
Hacker, Pouryakht2, M,baran and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 31 / 210
اشتراک: